نظر زکیه جهانی برای کتاب کیمیا؛ دختر مولانا

کیمیا؛ دختر مولانا
زکیه جهانی
۱۴۰۴/۰۱/۱۲
00
در کتاب ملت عشق داستان جوری روایت میشود که کیمیا طالب و شمس مطلوب است. در ملت عشق شمس در دریای عشق الهی غوطه ور گشته و در دلش عشق کیمیا جایی ندارد و این کیمیاست که در آتش عشق افتاده و میسوزد و هرچه سعی دارد پروانه وار به معشوق خود نزدیک شود شمس او را پس میزند. در ملت عشق، عشق پنهان علاءالدین ولد به کیمیا به گوشهای از داستان برده میشود و حسادت علاءالدین را نیز در همان حسادتی که تمام اطرافیان مولانا به شمس داشتهاند خلاصه میکند. در ملت عشق این طور به نظر میرسد که نه تنها به کیمیا ستمی نشده بلکه این شمس است که اسیر جور فلک شده است. ولی این کتاب نور را از روزن دیگری به اتاق تاریک کیمیا و شمس میتاباند؛ که برعکس آنچه گفته شد میباشد. کدام حقیقت دارد -اگر حقیقتی وجود داشته باشد؟ از اینها که بگذریم به نظرم یکی از نقاط مهم این داستان، صحبتهای علاءالدین ولد (پسر مولانا) میباشد. من خود یکی از مریدان حضرت مولانا بودم و هستم و او را از هر عیبی مبرا میدانستم. همانطور که علاءالدین نیز میگوید بت ساختن از یک انسان، ما را در برابر نواقص او نابینا و آسیب پذیر میکند. باید گفت مولانا پیش از همه چیز یک انسان است و ذات آدمی نیز با خطا درآمیخته است. بعد از خواندن این کتاب هنوز هم احترام بسیار بسیار زیادی برای مولانا و آثارش که بی شک از شاهکارهای ادبی ایران هستم قائلم اما با این تفاوت که قبول کردهام این انسان بزرگ هم خطاهایی داشته است، گاهی کوچک و گاهی به بزرگی آیندهی یک انسان.
هیچ پاسخی ثبت نشده است.