دلنوشته برای خدا
معرفی کامل کتاب و دانلود رایگان یا خرید کتابهای صوتی یا PDF مرتبط با موضوعات: خدا پرستی چیست
کتاب سیری به درون خویش
- نویسنده: زهرا شبانی
کتاب سیری به درون خویش به قلم زهرا شبانی نوشته شده است. این کتاب مجموعهای از یادداشتها و گفتوگوهای صادقانهی نویسنده با خودِ درونش است که در قالب یک جستار ساده به نگارش درآمده و خواننده را در این گفت و شنود درونی شریک میکند. دربارهی کتاب سیری به درون خویش زهرا شبانی با نام هنری تهمینه کتاب سیری به درون خویش را به نگارش درآورده است. او در این اثر مجموعهی دلنوشتهها و گفت و شنودهای درونی با... ادامه ›
کتاب صوتی چون تو خدایی
- نویسنده: علی بن جابر الفیفی
کتاب صوتی چون تو خدایی، نوشتهی علی بن جابر الفیفی، گفتاریست در باب نامهای مختلف خداوند. کتاب با زبانی ساده و خوشخوان نوشته که برای همگان قابلفهم است و هر کسی، چه بیمار افتاده در بستر، چه غمگین دورافتاده از معشوق و چه نیازمند بیپناه، میتواند آن را بخواند و با خواندنش آرامش بیابد. دربارهی کتاب صوتی چون تو خدایی علی بن جابر الفیفی در کتاب چون تو خدایی، دَه نام خداوند را برگزیده است و تلاش... ادامه ›
کتاب حر
- نویسنده: حمیدرضا عراقی
کتاب حر مناجاتنامهای از حمیدرضا عراقی است که با بیانی ساده اما دلنشین به رشتهی تحریر درآمده است. در بخشی از کتاب حر میخوانیم: بارالها! دلم که میگیرد، تاوان تمام لحظاتی است که به غیر تو دلبستهام. الهی و ربی من لی غیرک. بارالها! تو تنها گواه من هستی که همواره حقیقت را گفتهام، حتی اگر به زیان من بوده که بوده و هیچوقت حقیقت را فدای مصلحت و آرامش خود و دیگری نکردهام. بارالها! همه گویند با آب... ادامه ›
کتاب صوتی با من مهربان باش: با خدای خویش این گونه سخن بگوییم
- نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
کتاب صوتی با من مهربان باش: با خدای خویش این گونه سخن بگوییم دربارهی مناجات با خداست و راز و نیازهای ساده و صمیمانهی مهدی خدامیان آرانی را در برمیگیرد. این کتاب تلاش میکند با طرح مسائل مختلف، به شما یاری برساند تا بتوانید پیوندی عمیقتر با پروردگار برقرار نمایید. موضوع کتاب صوتی با من مهربان باش چیست؟ مهدی خدامیان آرانی قصد دارد در کتاب حاضر، اطلاعات سودمندی در زمینهی مناجات با پروردگار در... ادامه ›
کتاب با من مهربان باش
- نویسنده: مهدی خدامیان آرانی
چقدر دلم براى آن روزگارها تنگ شده است! آن وقت ها شهر ما این قدر چراغانى نبود، شب که مى شد تاریکى همه جا را فرا مى گرفت و من مهمان ستاره هاى زیباى آسمان مى شدم، سى و دو سال قبل، آن زمان من کودکى پنج ساله بودم، وقتى شب فرا مى رسید، منتظر مى ماندم تا پدربزرگم دست مرا بگیرد و مرا به بالاى بام ببرد، تو چه مى دانى خوابیدن در زیر آسمان آن هم روى بامى که از کاهگل است چه لذّتى دارد. آن شب ها را هیچ وقت... ادامه ›