نقد، بررسی و نظرات کتاب آوای یخ و آتش 3 - نبرد پادشاهان 1 - جرج آر. آر. مارتین
4.5
2 رای
مرتبسازی: پیشفرض
📚samira(◕ᴗ◕✿)
۱۴۰۴/۰۱/۲۶
00
در جلد سوم نیز تمام آن ها برای تاج و تخت با یکدیگر به جنگ پرداختند. اما بعضی از جاهای داستان به نظر من اصلاً طبیعی نیست مثلا اینکه در سن کم پادشاه می شوند یا ازدواج می کنند یا شوالیه می شوند مثلاً راب استار در سن ۱۵ سالگی پادشاه شمال شد. یاجافریک در ۱۲ سالگی پادشاه جنوب بود اصلاً این سن ها طبیعی نیست. برادران رابرت یعنی استانیز و رنلی ه خود را بعد از رابرت شاه می دانستند هر کدام به منطقه گریختند آن ها همه جا فاش کردند که رابرت فرزندی ندارد و جافری و بقیه بچه ها فرزندان حرامی ملکه است. برادر بزرگ ملکه یعنی جیمی را راب اسیر کرد برادر کوچک که تریون بود و به او تخم جن می گفتند چون خیلی کوتوله بود وزیر شاه جفری شد. اما خود رنلی و استانیس نیز با هم متحد نبودند ابتدا می خواستند با خود بجنگند که کدام یک پیروز می شوند و سپس به جنگ با ملکه بروند ملکه که از جنگ آن ها خبردار شد بسیار خوشحال شد. وقتی فهمید که آن ها با یکدیگر متحد نیستند مادر راب استار یعنی کاترین تمام تلاشش را کرد که آن ها با یکدیگر متحد شوند اما فایده نداشت. از آن طرف دنیریس و قبیله کوچکش از یک بیابان که بیشتر شبیه جهنم بود عبور کردند و همان افراد اندکش نیز تلف شدن اما سرانجام به یک سرزمینی رسیدند که آن ها با دیدن اژدهایان کوچک با خوشحاله از او استقبال کردند. البته تمام خوبی آن مردم فقط به خاطر دیدن آن بچه اژدهایان بود. دنیریس برای هر کدام از آن ها اسم گذاشت. آریا و افراد اندک او که در حال فرار بودند توسط لنیسترهاحمله؛ زخمی واسیر شدن آن ها را به سرزمین لنیسترها بردندو آریا آن جا آشپز شد. البته هیچکس نمی دانست که او دختر ادارد است؛ همه جا دنبال او می گشتند آریا در آن جا پدر ملکه را دید.