نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی سس تک نفره - علی پاینده
3.3
263 رای
مرتبسازی: پیشفرض
در این داستان، سس نماد یک موضوع بی اهمیت است، چه بسا که اکثر ما آدم ها در زندگیمان مسائل مهم را فدای مسائل بسیار جزئی و بی اهمیت میکنیم. اما شخصیت اصلی داستان، میتواند نماینده افراد مبتلا به وسواس باشد. شخصی که واقعا توان کنترل افکار خود را ندارد و مرتبا به یک موضوع هرچند بی اهمیت فکر میکند و طبیعتا زندگی خود و اطرافیانش را تحت تاثیر این مشکل قرار میدهد. از آن جا که بنده از قبل با این اختلال آشنایی دارم، میدانم که چقدر این وضعیت میتواند آزاردهنده باشد و حتی همانطور که در کتاب اشاره شد، خیلی برای مردم تعجب آور است. به هر صورت فکر میکنم نویسنده به عمد در موضوع اغراق کرده اند تا منظور خود را با وضوح بیشتر به خواننده انتقال دهند. گرچه تا حدودی داستان برای من یادآور قصه «مربای شیرین» بود، البته فقط از لحاظ موضوع اصلی ونه هیچ چیز دیگر. متاسفانه اجرای راوی را اصلا نپسندیدم، چرا که لحن ایشان در موقعیتهای مختلف تغییر نمیکرد و یکنواخت بود، در حالی که گوینده باید بتواند احساسات را از طریق لحن، تن صدا و حتی بازی زبانی به شنونده منتقل کند و او را با داستان همگام سازد، با احترام به گوینده عزیز و ممنون از زحمات ایشان.
با سلام به کتابراه عزیز و تیم محترمشون
و ممنون از چوک که کتابهای رایگان با صدای گرم آقای رضایی رو در اختیار ما قرار میدهند.
این کتاب منو به یاد حکایتی قدیمی میاندازه که جوانی سیبی رو که توی رودخونه شناور بود گاز میزنه و بدنبال صاحبش تا شهری دیگه میره که حلال بشه و در نهایت صاحبش رو پیدا میکنه و اون مرد که خیلی ثروتمند بوده جوان رو به دامادی خودش در میاره.
سی تک نفره هم همینه ولی حکایت این روزهاست که همه بدنبال پول بادآورده و رایگان هستن ولی کسی پیدا شده که اینجوری دنبال یه سی اضافی میره که ببینه چرا یه دونه سس رو به رایگان بهش دادن.
البته بیشتر جنبه طنز داره بنظرم چون روایت آدمهای ساده لوح رو داره این روزگار.
جهت فان ارزش شنیدن داره
و ممنون از چوک که کتابهای رایگان با صدای گرم آقای رضایی رو در اختیار ما قرار میدهند.
این کتاب منو به یاد حکایتی قدیمی میاندازه که جوانی سیبی رو که توی رودخونه شناور بود گاز میزنه و بدنبال صاحبش تا شهری دیگه میره که حلال بشه و در نهایت صاحبش رو پیدا میکنه و اون مرد که خیلی ثروتمند بوده جوان رو به دامادی خودش در میاره.
سی تک نفره هم همینه ولی حکایت این روزهاست که همه بدنبال پول بادآورده و رایگان هستن ولی کسی پیدا شده که اینجوری دنبال یه سی اضافی میره که ببینه چرا یه دونه سس رو به رایگان بهش دادن.
البته بیشتر جنبه طنز داره بنظرم چون روایت آدمهای ساده لوح رو داره این روزگار.
جهت فان ارزش شنیدن داره
چندتا نظریه دوستان خوندم. البته قبل از گوش کردن داستان. بنظرم کم لطفی کردن. باید از نزدیک با همچین ادمایی اشنایی داشته باشی. تا بتونی درک کنی داستان. چقد زیبا تعریف شده. ادمای وسواسی. ادمایی که بخاطر موضوع پوچ ازنظر بقیه. چقد میتونه برای یه نفر دیگه اذیت کننده باشه.. بعدم بنظرم داستان کنایه داشت. به موضوعات مهم زندگی. واتفاقات کشورمون. که متاسفانه ضعف مدیریت نشون میده... بنظرم خیلی خوب بود. البته اگردرک درستی داشت.. درضمن من صدای اقای راوی خیلی دوست دارم. وبرام ارام بخشه... باتشکراز گویندگی این عزیز. 🌹🌹🌹
افتضاح
اگر میشد همین یک ستاره هم نمیدادم
از متن پوچ وصدای گوش خراش و حس درهمه حال متعجب گوینده که بگذریم غلطهای گویندگی رو نمیشه گذشت کرد خواننده مثلا بجای همبرهای خورده شده میگه همبرهای خورد شده!!
رو مخترین چیزی که تا به حال شنیده بودم
فقط به زحمت تا آخر گوش دادم که شاید آخرش خوب شه و زود قضاوت نکنم که اخرش بدتر هم شد... چجوری اینها رو پخش میکنید آیا خودتون قبلش به اون گوش نمیدید؟؟!! یا حداقل یک دور از قبل نوشته رو واسه خودتون نمیخونید؟؟!!
اگر میشد همین یک ستاره هم نمیدادم
از متن پوچ وصدای گوش خراش و حس درهمه حال متعجب گوینده که بگذریم غلطهای گویندگی رو نمیشه گذشت کرد خواننده مثلا بجای همبرهای خورده شده میگه همبرهای خورد شده!!
رو مخترین چیزی که تا به حال شنیده بودم
فقط به زحمت تا آخر گوش دادم که شاید آخرش خوب شه و زود قضاوت نکنم که اخرش بدتر هم شد... چجوری اینها رو پخش میکنید آیا خودتون قبلش به اون گوش نمیدید؟؟!! یا حداقل یک دور از قبل نوشته رو واسه خودتون نمیخونید؟؟!!
این کتاب کپی شده از سریال هشت بهشته که امین تارخ یک سیب ازدرختی روخورد و بعد دچار عذاب وجدان شد و برای حلالیت گرفتن از صاحب باغ سفری طولانی داشت و در نهایتم وقتی صاحب باغ روپیدا کرد با شروطی از جانب صاحب باغ مواجه شد که باید حتما با دخترش که زشت و لنگ و کرولاله ازدواج کنه اونم قبول میکنه و بعد هم متوجه میشه دختره هیچ ایرادی نداره و پدر دختره هم کلی دارایی به نامش کرده دیگه نویسنده این کتاب داستان قدیمی رو آپدیت شده و به روز شده تحویلمون داده دیگه
باسلام خدمت دوستانه کتاب و همراهانه کتابراه. کتاب فوق روایت تکراری و خالی از محتوی و کهنه ء یک شبه پولدارشدن فیقر یا عاشق شدن شاهزاده به دختر فقیرواز این نوع فانتزیهای دور از واقعیت جامعه ست. داستانهایی رویا گونه و خیال پردازیهایی پوچ که هیچ وقت نزدیک واقعیت هم نیست. این حقیرکتاب را مثبت عرض یابی نمیکنم. ممنون ازدست اندرکاران محترم کتابراه و تشکر بی انتها ازکتابراه عزیز
داستان جالبی بود از همین نظر که موضوعات پیشپا افتادهی زندگی رو که خیلیهامون درگیرش میشیم و دستاز سر قضیه برنمیداریم، به یک سس تکنفره تشبیه کردهبود. گرچه انتهای کتاب از نظر من میتونست آموزندهتر باشه چون تمام وسواسهایی که به خرج میدیم ممکنه به این پایان ختم نشن و به زخمها و در نهایت عبرتهایی تبدیل و باعث بشن درس رها کردن مشکلات ناچیز و کوچک رو از راه سخت یاد بگیریم:) باتشکر از نویسنده و گوینده
واقعا سرکاری بود یک جک خیلی قدیمی و مسخره رو داستان کرده که چیز بی سرو تهی از کار درآمده همش منتظر بودم که طرف از خواب بیدار بشه و اینها رو در خواب دیده باشه داستان تقریبا شبیه همان شخصی است که یک دکمه پیدا میکنه میبره خیاطی تا برای این دکمه یک دست کت و شلوار بدوز. اون یک امتیاز هم که به داستان دادم از سر اجبار و بیشتر به وقتی که برای گوش دادنش گذاشتم بود.
به نظرم اونهایی که گفتن کتاب افتضاحی بود کم لطفی کردن چون در واقعیت های زندگی به دور و بر خودمون نگاه کنیم می بینیم افرادی هستن که برای موضوعات بی اهمیت چقدر وقت و انرژی صرف میکنن مثلا خیلی از دعواهای زن و شوهر ها رو ببینین سر مسائل بیخود و خنده داره این داستان رو باید از این دید گوش کرد و نگاه عمیقتری به مطلب اصلی کتاب داشت. کتاب خوبی بود.
به نظر من خیلی روی یک موضوع تاکید شده و آنچنان هم موضوعی نبود که فکر آدمو به خودش درگیر کنه (منظورم سس اضافی) اگر من به جای شخصیت اصلی داستان بودم چنان اهمیتی به سس اضافه نمیدادم. و... به نظرم بهتر میشد اگه صدا ها متفاوت بود و به جای یک صداپیشه چند صداپیشه انتخاب میشد. ولی نقطه قوت این کتاب اینه که به جزئیات اهمیت بیشتری بدیم.
درود به عاملین کتابراه. متشکرم.
این قصه در عین حال که تخیلی شاید باشد اما خیلی ادمها مانند فرد مورد نظر در کتاب هستند در این دنیا که حساسیت و وسواس افراطی دارند و به ظاهر مورد پسند همه نیست این شخصیت و اخلاق اما همین پافشاریها گاهی آخرش به جای خیلی عالی برای طرف رقم میخوره و گاهی هم زیان اور خواهد بود.
این قصه در عین حال که تخیلی شاید باشد اما خیلی ادمها مانند فرد مورد نظر در کتاب هستند در این دنیا که حساسیت و وسواس افراطی دارند و به ظاهر مورد پسند همه نیست این شخصیت و اخلاق اما همین پافشاریها گاهی آخرش به جای خیلی عالی برای طرف رقم میخوره و گاهی هم زیان اور خواهد بود.
این فرد انسان سادهای بود که وسواس مذهبی شدیدی داشت و حلال و حرام برایش مهم بود ولی به خاطر این ساده دلی و نیت درست خداوند هم به او لطف بزرگی کرد. آقای مک رایس به خاطر راستگویی و اینکه این انسان چقدر دقیق و درست است و مسائل اینقدر برایش مهم است میتواند وارث او شود. انسان نون عقیده و ذاتش رو میخوره. واقعا درسته.
وای خدایا عالی بود عالی هه خیابون زند همیشه شلوغه ما شیرازیا یه جایی که خیلی شلوغه میگیم شده خیابون زند یا یهویی شلوغ میشه میگیم وای همی حالو شد خیابون زند همش دلم میخواست پول یه سس دیگه بهت بدم فقط بری هههه بعد تو نمیدونی ساعت شروع به کار شیراز ساعت ۱۱ صبح پاشدی صبح زود رفتی عالی بود صدا عالی همه چی عالی موفق باشید
کتاب بسار جالبی بود ک دهان من را نیز یک دقیقه باز نگه داشت
اول برام خنده دار میومد ک بخاطر یک سس همه زندگیش رافروخته و به آمریکا رفته
ولی وقتی از نگاه رییس شرکت به آن مرد نگاه کردم فهمیدم حق ایشان است ک رییس بجای وارث خودش انتخاب کند چون ایشان بسیار فردی درستکار بوده و نخواسته مال مردم خوری کند...
اول برام خنده دار میومد ک بخاطر یک سس همه زندگیش رافروخته و به آمریکا رفته
ولی وقتی از نگاه رییس شرکت به آن مرد نگاه کردم فهمیدم حق ایشان است ک رییس بجای وارث خودش انتخاب کند چون ایشان بسیار فردی درستکار بوده و نخواسته مال مردم خوری کند...
سلام
گویندگی کتاب عالی بود اما مشکل موضوع و متن افتضاح و مسخرهی داستان بود.
بخاطر هیچی تو یک داستان بیست دقیقهای میره آمریکا، ماشین میفروشه، خونه میفروشه،
یک دفعه هم کارخونهای تو امریکاً ب نامش میشه
واقعاً مسخره
حالا این نظر منه
شاید یه نفر از این داستان خوشش بیاد
ولی من که راضی نبودم
گویندگی کتاب عالی بود اما مشکل موضوع و متن افتضاح و مسخرهی داستان بود.
بخاطر هیچی تو یک داستان بیست دقیقهای میره آمریکا، ماشین میفروشه، خونه میفروشه،
یک دفعه هم کارخونهای تو امریکاً ب نامش میشه
واقعاً مسخره
حالا این نظر منه
شاید یه نفر از این داستان خوشش بیاد
ولی من که راضی نبودم
خیلی خوب، نویسنده در زمان کم و با محدودیت کلمات تونسته بودن نکات بسیار ریزی رو بیان کنند. نکاتی که قابل تامل هست و ممکنه زندگی تک تک آدمها نیز تحت همین نکات گاهی قرار بگیره البته با داستانهای دیگهای که برای خودمون خیلی مهم بهنظر میرسه اما در حقیقت تفاوتی با جریان سس تک نفره نداره، خیلی خوب بود ممنون
یا یه همبردیگه بهش میفروخت که این فرد به تهران و بعد به امریکا نخواهد بره و این همه زحمت نکشه فرد واقعا وسواس فکری داشت و دست خودش نبود باید درکش کرد
و اینکه از فکر سس نمیتونست در بیاد واقعا عذاب اوره حتی برای خود فرداخر داستانم رئیس کل این همبرگر فروشیها که فردی تنها در امریکا بود تمام داراییاش رو به نام فرد زدو این دور از ذهنه بنظرم و بچگونه بود
و حتی وقتی مدیر عامل شرکت شده بود تنها فکرش این بود آیا تعداد نانها همبرگرها و سسها برابره حتی اون موقعه هم احساس شادی نداشت بخاطر وسواس فکری
ممنون از کتابراه