نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی سس تک نفره - علی پاینده

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
A.asgari
۱۴۰۳/۰۵/۱۰
خدایا کل داستان داشتم حرص میخوردم😂 اخه بخاطر یه سس اینکارا لازم بود حتی بخاطر سس از خیر تصادف ماشین هم گذشت بخاطر سس تک نفره اپارتمان و ماشینش رو فروخت چرا اون همبرگری تویه شیراز سس و ازش نگرفت و این ظلم رو در حق این بنده خدا انجام داد
یا یه همبردیگه بهش میفروخت که این فرد به تهران و بعد به امریکا نخواهد بره و این همه زحمت نکشه فرد واقعا وسواس فکری داشت و دست خودش نبود باید درکش کرد
و اینکه از فکر سس نمیتونست در بیاد واقعا عذاب اوره حتی برای خود فرداخر داستانم رئیس کل این همبرگر فروشی‌ها که فردی تنها در امریکا بود تمام دارایی‌اش رو به نام فرد زدو این دور از ذهنه بنظرم و بچگونه بود
و حتی وقتی مدیر عامل شرکت شده بود تنها فکرش این بود آیا تعداد نان‌ها همبرگرها و سس‌ها برابره حتی اون موقعه هم احساس شادی نداشت بخاطر وسواس فکری
ممنون از کتابراه
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۷/۲۲
در این داستان، سس نماد یک موضوع بی اهمیت است، چه بسا که اکثر ما آدم ها در زندگیمان مسائل مهم را فدای مسائل بسیار جزئی و بی اهمیت میکنیم. اما شخصیت اصلی داستان، میتواند نماینده افراد مبتلا به وسواس باشد. شخصی که واقعا توان کنترل افکار خود را ندارد و مرتبا به یک موضوع هرچند بی اهمیت فکر میکند و طبیعتا زندگی خود و اطرافیانش را تحت تاثیر این مشکل قرار میدهد. از آن جا که بنده از قبل با این اختلال آشنایی دارم، میدانم که چقدر این وضعیت میتواند آزاردهنده باشد و حتی همانطور که در کتاب اشاره شد، خیلی برای مردم تعجب آور است. به هر صورت فکر میکنم نویسنده به عمد در موضوع اغراق کرده اند تا منظور خود را با وضوح بیشتر به خواننده انتقال دهند. گرچه تا حدودی داستان برای من یادآور قصه «مربای شیرین» بود، البته فقط از لحاظ موضوع اصلی ونه هیچ چیز دیگر. متاسفانه اجرای راوی را اصلا نپسندیدم، چرا که لحن ایشان در موقعیتهای مختلف تغییر نمیکرد و یکنواخت بود، در حالی که گوینده باید بتواند احساسات را از طریق لحن، تن صدا و حتی بازی زبانی به شنونده منتقل کند و او را با داستان همگام سازد، با احترام به گوینده عزیز و ممنون از زحمات ایشان.
م کاظمی
۱۴۰۳/۰۹/۱۱
ذهن دالان جالبی است، گاهی تصمیم می گیرد بی دلیل به بی معناترین و بی اهمیت ترین چیز ممکن پیله کند و آن قدر پیگیری اش را ادامه دهد که صاحبش را کلافه کند و به کارهای عجیب و غریب وا دارد. داستان کتاب صوتی سس تک نفره نوشته ی علی پاینده نیز حول محور همین موضوع می چرخد؛ اینکه یک سس تک نفره ی ناقابل، به کل زندگی و سرنوشت یک نفر را تغییر می دهد و او را به جایی می رساند که پیش از این، فکرش را هم نمی کرده. داستان از این قرار است که یک جوان شیرازی که خود راوی قصه است، در راهِ رفتن به تعمیرگاه برای محاسبه ی خسارت و تعمیر ماشین تصادفی اش، تصمیم می گیرد که از یک فست فود در همان حوالی، پنج همبرگر بخرد تا روز جمعه اش را به غذا درست کردن و ظرف شستن نگذرانده باشد. او همبرگرها را تحویل می گیرد و به خانه می برد و تعدادی از آن ها را می خورد. ولی ناگهان در روز بعد، زمانی که مشغول جمع کردن بسته بندی و اضافات همبرگرهای خورده شده است، جرقه ی سوالی درگیرکننده در مغزش می خورد؛ اینکه چرا فست فودی، در ازای پنج همبرگر، به او شش سس تک نفره داده؟ این سوال او را به عمق افکارش پرت می کند. او دائم شرایط را تحلیل می کند تا ببیند که کار درست چیست؛ آیا باید آن سس تک نفره ی اضافی را به فست فودی برگرداند؟ یا فست فود وظیفه دارد به او یک همبرگر اضافه بدهد تا با آن سس مصرف کند؟ او نمی داند راه درست چیست، اما می داند که تا جواب این پرسش را پیدا نکند، خواب به چشمانش نخواهد رسید. او صبح اول وقت روز بعد، برای پیدا کردن جواب، تمام شواهد و مدارک و فاکتورهای آن خرید کذایی را با خود به فست فود می برد تا از آن ها جوابی بگیرد. آن موقع از روز، مغازه بسته است و تنها یک کارگر مشغول تمیز کردن شیشه های آنجاست.
پريا رضايي
۱۴۰۳/۰۸/۰۹
با سلام به کتابراه عزیز و تیم محترمشون
و ممنون از چوک که کتابهای رایگان با صدای گرم آقای رضایی رو در اختیار ما قرار میدهند.
این کتاب منو به یاد حکایتی قدیمی می‌اندازه که جوانی سیبی رو که توی رودخونه شناور بود گاز میزنه و بدنبال صاحبش تا شهری دیگه میره که حلال بشه و در نهایت صاحبش رو پیدا میکنه و اون مرد که خیلی ثروتمند بوده جوان رو به دامادی خودش در میاره.
سی تک نفره هم همینه ولی حکایت این روزهاست که همه بدنبال پول بادآورده و رایگان هستن ولی کسی پیدا شده که اینجوری دنبال یه سی اضافی میره که ببینه چرا یه دونه سس رو به رایگان بهش دادن.
البته بیشتر جنبه طنز داره بنظرم چون روایت آدمهای ساده لوح رو داره این روزگار.
جهت فان ارزش شنیدن داره
Akbar mohajer
۱۴۰۳/۰۹/۱۴
ضمن تشکر از زحمات عوامل چوک و کتابراه برداشتم از کتاب در مورد مباحث سیاسی - اقتصادی کشورمون بود که بیهوده بودن اقدامات سردمداران دولتی (فارغ از هرگونه جناح و حزبی) رو در بهتر شدن وضعیت مملکت و مردم نشون میده و توقع خودشون از کاراشون عین این داستان میمونه که بالاخره با حراج و به رِفت دادن خیلی از منابع و دست آوردهای قبلی کشور میتونن با جلب ترحم و دلسوزی (یا بهتر بگم ابراز صداقت در هوا دادن امتیازات و امکانات موجود) نظر یک ابرقدرت مثل آمریکارو جلب کنن و بگن اگه دادیم رفت جاش سوغات ارزشمندی به ارمغان آوردیم. در حالیکه شتر در خواب بیند پنبه دانه و مطمئنا هیچ وسواس فکری عاقبت شیرینی نداره؛
راضیه رضایی
۱۴۰۳/۰۶/۲۱
چندتا نظریه دوستان خوندم. البته قبل از گوش کردن داستان. بنظرم کم لطفی کردن. باید از نزدیک با همچین ادمایی اشنایی داشته باشی. تا بتونی درک کنی داستان. چقد زیبا تعریف شده. ادمای وسواسی. ادمایی که بخاطر موضوع پوچ ازنظر بقیه. چقد میتونه برای یه نفر دیگه اذیت کننده باشه.. بعدم بنظرم داستان کنایه داشت. به موضوعات مهم زندگی. واتفاقات کشورمون. که متاسفانه ضعف مدیریت نشون میده... بنظرم خیلی خوب بود. البته اگردرک درستی داشت.. درضمن من صدای اقای راوی خیلی دوست دارم. وبرام ارام بخشه... باتشکراز گویندگی این عزیز. 🌹🌹🌹
فریبا ...
۱۴۰۳/۰۵/۰۷
افتضاح
اگر میشد همین یک ستاره هم نمی‌دادم
از متن پوچ وصدای گوش خراش و حس درهمه حال متعجب گوینده که بگذریم غلط‌های گویندگی رو نمیشه گذشت کرد خواننده مثلا بجای همبر‌های خورده شده میگه همبر‌های خورد شده!!
رو مخ‌ترین چیزی که تا به حال شنیده بودم
فقط به زحمت تا آخر گوش دادم که شاید آخرش خوب شه و زود قضاوت نکنم که اخرش بدتر هم شد... چجوری اینها رو پخش میکنید آیا خودتون قبلش به اون گوش نمیدید؟؟!! یا حداقل یک دور از قبل نوشته رو واسه خودتون نمیخونید؟؟!!
قاصدک
۱۴۰۳/۰۶/۲۶
این کتاب کپی شده از سریال هشت بهشته که امین تارخ یک سیب ازدرختی روخورد و بعد دچار عذاب وجدان شد و برای حلالیت گرفتن از صاحب باغ سفری طولانی داشت و در نهایتم وقتی صاحب باغ روپیدا کرد با شروطی از جانب صاحب باغ مواجه شد که باید حتما با دخترش که زشت و لنگ و کرولاله ازدواج کنه اونم قبول می‌کنه و بعد هم متوجه میشه دختره هیچ ایرادی نداره و پدر دختره هم کلی دارایی به نامش کرده دیگه نویسنده این کتاب داستان قدیمی رو آپدیت شده و به روز شده تحویلمون داده دیگه
مجیدناجی
۱۴۰۳/۰۴/۳۰
باسلام خدمت دوستانه کتاب و همراهانه کتابراه. کتاب فوق روایت تکراری و خالی از محتوی و کهنه ء یک شبه پولدارشدن فیقر یا عاشق شدن شاهزاده به دختر فقیرواز این نوع فانتزیهای دور از واقعیت جامعه ست. داستانهایی رویا گونه و خیال پردازیهایی پوچ که هیچ وقت نزدیک واقعیت هم نیست. این حقیرکتاب را مثبت عرض یابی نمیکنم. ممنون ازدست اندرکاران محترم کتابراه و تشکر بی انتها ازکتابراه عزیز
ارغوان کمالی
۱۴۰۳/۰۸/۲۶
داستان جالبی بود از همین نظر که موضوعات پیش‌پا افتاده‌ی زندگی رو که خیلی‌هامون درگیرش میشیم و دست‌از سر قضیه برنمیداریم، به یک سس تک‌نفره تشبیه کرده‌بود. گرچه انتهای کتاب از نظر من می‌تونست آموزنده‌تر باشه چون تمام وسواس‌هایی که به خرج میدیم ممکنه به این پایان ختم نشن و به زخم‌ها و در نهایت عبرت‌هایی تبدیل و باعث بشن درس رها کردن مشکلات ناچیز و کوچک رو از راه سخت یاد بگیریم:) باتشکر از نویسنده و گوینده
Hamidah sadat
۱۴۰۳/۰۹/۰۵
خدایا چه داستانی همش حرص خوردم اون مرده خیلی رو اعصاب بود بخاطر یک سس چه کارا کرد رفت تهران بعد رفت آمریکا من واقعا تو واقعیت هم آدم های خیلی وسواسی رو میبینم اعصابم خورد میشه من خودم وسواسی ام اما خیلی کم این مرده شورشو در اورده بود زندگی شو ول کرده پی اینکه چرا یدونه سس اضافه است خب پولشو می گرفتی یا سس رو پس میدادی واقعا نیاز بود بری امریکا😒😒
جواد حسینی
۱۴۰۳/۰۷/۰۶
واقعا سرکاری بود یک جک خیلی قدیمی و مسخره رو داستان کرده که چیز بی سرو تهی از کار درآمده همش منتظر بودم که طرف از خواب بیدار بشه و اینها رو در خواب دیده باشه داستان تقریبا شبیه همان شخصی است که یک دکمه پیدا میکنه میبره خیاطی تا برای این دکمه یک دست کت و شلوار بدوز. اون یک امتیاز هم که به داستان دادم از سر اجبار و بیشتر به وقتی که برای گوش دادنش گذاشتم بود.
یاس
۱۴۰۳/۰۷/۰۲
به نظرم اونهایی که گفتن کتاب افتضاحی بود کم لطفی کردن چون در واقعیت های زندگی به دور و بر خودمون نگاه کنیم می بینیم افرادی هستن که برای موضوعات بی اهمیت چقدر وقت و انرژی صرف میکنن مثلا خیلی از دعواهای زن و شوهر ها رو ببینین سر مسائل بیخود و خنده داره این داستان رو باید از این دید گوش کرد و نگاه عمیقتری به مطلب اصلی کتاب داشت. کتاب خوبی بود.
محیا شاکری
۱۴۰۳/۰۶/۳۱
به نظر من خیلی روی یک موضوع تاکید شده و آنچنان هم موضوعی نبود که فکر آدمو به خودش درگیر کنه (منظورم سس اضافی) اگر من به جای شخصیت اصلی داستان بودم چنان اهمیتی به سس اضافه نمیدادم. و... به نظرم بهتر میشد اگه صدا ها متفاوت بود و به جای یک صداپیشه چند صداپیشه انتخاب میشد. ولی نقطه قوت این کتاب اینه که به جزئیات اهمیت بیشتری بدیم.
مسعود کیا
۱۴۰۳/۰۸/۰۱
درود به عاملین کتابراه. متشکرم.
این قصه در عین حال که تخیلی شاید باشد اما خیلی ادمها مانند فرد مورد نظر در کتاب هستند در این دنیا که حساسیت و وسواس افراطی دارند و به ظاهر مورد پسند همه نیست این شخصیت و اخلاق اما همین پافشاری‌ها گاهی آخرش به جای خیلی عالی برای طرف رقم میخوره و گاهی هم زیان اور خواهد بود.
فریبا نوروزی
۱۴۰۳/۰۷/۱۲
این فرد انسان ساده‌ای بود که وسواس مذهبی شدیدی داشت و حلال و حرام برایش مهم بود ولی به خاطر این ساده دلی و نیت درست خداوند هم به او لطف بزرگی کرد. آقای مک رایس به خاطر راستگویی و اینکه این انسان چقدر دقیق و درست است و مسائل اینقدر برایش مهم است می‌تواند وارث او شود. انسان نون عقیده و ذاتش رو میخوره. واقعا درسته.
الهام
۱۴۰۳/۰۶/۲۵
وای خدایا عالی بود عالی هه خیابون زند همیشه شلوغه ما شیرازیا یه جایی که خیلی شلوغه میگیم شده خیابون زند یا یهویی شلوغ میشه میگیم وای همی حالو شد خیابون زند همش دلم میخواست پول یه سس دیگه بهت بدم فقط بری هههه بعد تو نمیدونی ساعت شروع به کار شیراز ساعت ۱۱ صبح پاشدی صبح زود رفتی عالی بود صدا عالی همه چی عالی موفق باشید
معصومه کریمی
۱۴۰۳/۰۸/۱۶
کتاب بسار جالبی بود ک دهان من را نیز یک دقیقه باز نگه داشت
اول برام خنده دار میومد ک بخاطر یک سس همه زندگیش رافروخته و به آمریکا رفته
ولی وقتی از نگاه رییس شرکت به آن مرد نگاه کردم فهمیدم حق ایشان است ک رییس بجای وارث خودش انتخاب کند چون ایشان بسیار فردی درستکار بوده و نخواسته مال مردم خوری کند...
حسین ابادی
۱۴۰۳/۰۶/۱۰
سلام
گویندگی کتاب عالی بود اما مشکل موضوع و متن افتضاح و مسخره‌ی داستان بود.
بخاطر هیچی تو یک داستان بیست دقیقه‌ای می‌ره آمریکا، ماشین میفروشه، خونه میفروشه،
یک دفعه هم کارخونه‌ای تو امریکاً ب نامش میشه
واقعاً مسخره
حالا این نظر منه
شاید یه نفر از این داستان خوشش بیاد
ولی من که راضی نبودم
Hilda Emdadi
۱۴۰۳/۰۵/۱۲
آقا مثلاً چی میشه یه سس گوجه اضافه بهت بده 😶‌🌫️ بعد بیچاره اونی که با این تصادف کرده 😂 آخه بخاطر یه سس نیم وجبی آدم میره آمریکا یا خونه و ماشین رو می‌فروشه. کل این کتاب داشتم حرص می‌خوردم
خوب چی می‌شد اون یک دونه سس رو درو می‌انداختی 🍅. 😂
Hadis
۱۴۰۳/۰۵/۱۰
خیلی خوب، نویسنده در زمان کم و با محدودیت کلمات تونسته بودن نکات بسیار ریزی رو بیان کنند. نکاتی که قابل تامل هست و ممکنه زندگی تک تک آدمها نیز تحت همین نکات گاهی قرار بگیره البته با داستان‌های دیگه‌ای که برای خودمون خیلی مهم به‌نظر میرسه اما در حقیقت تفاوتی با جریان سس تک نفره نداره، خیلی خوب بود ممنون
اعظم شمس
۱۴۰۳/۰۸/۲۴
کاری به داستان و موضوع ندارم اما چطور ممکنه آقای رضایی که کارگردان هم هستن اینقدر افتضاح داستان رو روایت کنند به نظر میاد قبلش حتی یک بار هم داستان رو مرور نکردن بعضی از جملات خونده میشه و دوباره برمیگردن و اصلاح می‌کنند. صداشون هم به نظرم اصلا مناسب راوی نیست.
زری بانو
۱۴۰۳/۰۸/۰۳
به این فکر کردم که نویسنده توی چه حس و حال و روحیه ای بود که همچین موضوعی رو برای نوشتن انتخاب کرد و فراز و فرود براش تعیین کرد و واقعأ تک تک ما برای رسیدن به چه هدفی وقت گذاشتیم و این داستان رو با همچین موضوعی گوش کردیم. به قولی خداوند همگی ما رو به راه راست هدایت کنه
Omid mosaey
۱۴۰۳/۰۷/۳۰
سلام به نظر من این کتاب ارزش همین یک ستاره هم نداشت چون این آدم اینقدر که به سس یک نفر اهمیت می داد که به شخصی که کارت ماشینش دستش بود هیچ اهمیتی نمیداد و این رفتار خیلی بی تفاوتی و بی مسولیتی شخص را نشون میده اگه همه آدمها اینجوری باشند که سنگ روی سنگ بند نمیشه.
محبوبه وفادار
۱۴۰۳/۰۹/۱۸
خیلی جالب حرکتی که کمتر ممکنه اتفاق بیافته وبرای یک سس کوچک اینقدر پافشاری کردن،،،، قهرمان این داستان نتیجه پافشاری و درستکار بودنش را گرفت هر چند که میدانیم برای یک سس کل زندگیشو فروخت برسه به نفر اصلی و یکم اغراق‌آمیز بود ولی او جواب کارشو در پایان داستان گرفت.
Arezo
۱۴۰۳/۰۷/۲۳
چه بسا خیلی ازاین موارد در زندگی خودمون پیش اومده که مثل همین آقا پیگیر موضوعات غیرضروری شدیم یا آخرداستانمون پشیمونی بوده ویاهم مثل شخصیت داستان به نتیجه خوب رسیده ولی درکل به نظرمن خیلی داستان خوبیه برای اینکه یاد بگیریم پاپیچ موضوعات بی اهمیت نشیم.
پریسا حسامی
۱۴۰۳/۰۷/۰۶
😐بخاطر اینکه یه سس اضافه بهش داده بودن از شیراز رفت تهران از تهران رفت آمریکا ک بگه یا این سس رو بگیرین و یا یه همبرگرد دیگه بدین
که آخر سر وقتی میرع آمریکا رئیس همون شرکت همبرگردو اینا، همین آقا رو وارث خودش میکنه چون فرزندی نداشته😐کل داستان همین بود
Abbas karami
۱۴۰۳/۰۵/۲۴
سلام دوستان یکم عمیق تر گوش بدید این منظورش سس نبوده من خودم مدتهاست درگیر این بیماری هستم و با سس های زیادی دست و پنجه نرم میکنم و هیچ وقت مطمئن نشدم تعداد سس ها و نانها برابر هستند یا نه درود بر نویسنده
نيلوفر
۱۴۰۳/۰۸/۰۳
در حوضه کتاب‌های گویا، باید در انتخاب گوینده دقت بیشتری به خرج برد. صدای گوینده‌ی این کتاب خام بود و تجربه‌ی کافی برای تولید محتوا نداشت. در اینجور مواقع با متن کتاب ارتباط بهتری میشه برقرار کرد تا با شنیدن صدای این دست از گوینده ها
میلاد عباسی
۱۴۰۳/۰۶/۲۵
آنقدر کتاب بی محتوا و خیال پردازنه و بی خودی بود که فقط در آخر کتاب داشتم به این موضوع فکر میکردم که چه پول‌های یک خواننده بخاطر این کتاب در‌های بی محتوا از دست میده با اینکه رایگان بود هزینش از زمان من گرفته شد.
راحله محلاتی
۱۴۰۳/۰۶/۱۵
اگر در محتوای کتاب عمیق شویم. متوجه میشویم خودمون هم گاهی پیگیر مسائلی میشویم که در ذهنمان بهش اهمیت زیادی میدیم ودر اصل مهم نیستند یا می‌تونیم برای رها شدنمون نادیده بگیریم. ولی اخر داستان خیلی الکی تموم شد
هدی میرزامحمدی
۱۴۰۳/۰۵/۱۸
واقعا عالی بود. در کنار حالت طنز که داشت و داشتم از دستش عصبانی میشدم از آخر داستان لذت بردم از نتیجه پشتکار ایشون. صدای گوینده را دوست داشتم. در داستان انگشت اتهام هم ایشون عالی بودن. واقعا لذت بردم ممنونم
Maryam
۱۴۰۳/۰۹/۲۵
اول‌های کتاب داشت کم کم اعصابم خورد میشد و از شدت حرص میخندیدم به اسکل بازی‌های این مرد. اما بعدش بهتر شد. و خیلی خفن شد اصلا در تصورم هم نمیگنجید و به قولی پشمام ریخت. حتما گوش کنید پشیمون نمیشین.
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۰۶/۲۰
همینه که میگن بخاطر یه چیز کم ارزش یا بی ارزش آدم چه کارا که نمیکنه!!!! نمی‌دونم با این داستان بخندیم یا گریه کنیم،. زیاد قوی و مورد انتظار نبود و ضعیف بود نزدیک به تهی
ممنون از کتابراه
Miss_mini
۱۴۰۳/۰۶/۱۱
درسته که تخیلات باعث زیباتر شدن و حتی روح بخشیدن به داستان میشه ولی نه تا این حد که احساس کنی تویی که خواننده هستی برای نویسنده شوخی بیش نبودی😐
فاطمه رنجبر
۱۴۰۳/۰۵/۲۰
بنظر من اون یه آدم دیوونه بود که به خاطر یه سس اضافه تا آمریکا رفت و اینکه به خاطر همون سس مدیر یه شرکت همبرگر فروشی شد! ولی من میگم باید اون سس اضافه رو میخورد یا می‌انداخت دور
راشین سلمانیان امیرخیز
۱۴۰۳/۰۹/۲۸
خنده داره وسماجت زیاد، باعث خوشبختیش شد، برعکس تصورم که فکر میکردم چه کار احمقانه‌ای دارد انجام مبدهد، در کل چون انتهای داستان با انتهای داستان من متفاوت بود، خوشمان امد
فاطمه نظری
۱۴۰۳/۰۸/۲۳
عالی بود... میدونید چراا!؟
نه تنها فاز طنز رو داشت بلکه داره غیر مستقیم به دغه دغه‌های روزانه زندگیمون اشاره میکنه که به چیزهای کوچیک هرچند که ارزشی ندارن توجه کنیم
امیرحسام آذرفر
۱۴۰۳/۰۷/۲۳
خیلی خوب بود. تا آخر عمر هروقت وسواس فکری یا این کلمه بیاد سراغم قطعا یاد این داستان میوفتم. بهش عمیق که نگاه میکنی واقعا وسواس فکری پایان نداره. خوب بود آفرین. ممنونم
محمود حضوری
۱۴۰۳/۰۶/۱۷
داستانی بی‌محتوا بر پایه‌ی یک دیدگاه بی‌ارزش!!!!!! واقعا به نظر می‌رسد نویسنده تلاش دارد، ذهن مخاطب را درگیر موضوی بی‌ارزش کند و وقت او را تلف.
بدران مهدوی نسب
۱۴۰۳/۰۹/۲۹
خیلی مضخرف بود و دیدگاه خاصی نداشت و مثال بهتری و قصه بهتری در مورد وسواسی و رسیدن به هدف می‌شد ساخت. و در هیچ جا همچین چیزی اتفاق نخواهد افتاد.
ریحانه
۱۴۰۳/۰۹/۱۱
به نظر من داستان مفیدی بود این پیام رو داشت که نباید به چیزهای بی ارزش اهمیت بدیم و گویی لقمه به دور سر خودمون بپیچیم و سغی کنیم از نزدیک ترین راه بریم
امیرحسین یاوری
۱۴۰۳/۰۸/۰۶
بسیار ضعیف تر از یک انشا که یک دانش‌آموز به اجبار معلم و برای کسب نمره و رفع تکلیف مینویسد.
کتابراه عزیز کیفیت خود را فدای کمیت نکند
سیمین بزرگی نامی
۱۴۰۳/۰۷/۲۸
بنظرم در اطرافیان هرکس میشه چنین افرادی رو پیدا کرد که موضوع‌های بی اهمیت براشون اولویت زندگی است. صدای راوی برام خوشایند نبود. اما تا آخر گوش کردم.
مریم باران چشمه
۱۴۰۳/۰۷/۱۰
بسیار ضعیف چه از نظر گویندگی چه از نظر موسیقی
داستان جذابی خم نبود و کششی در شنونده ایجاد نمیکرد کلا سطح کار بسیار پایین بود.
محمد پوران دوست
۱۴۰۳/۰۵/۲۴
با درود. بسیار عالی و شنیدنی بود. نوشته‌های ذهن مریز یک نویسنده که توهمات غیر قابل باوری بود، که ذهن فعال و خیال پرداز یک نویسنده ایرانی را نشان میدهد
Molood
۱۴۰۳/۰۵/۲۴
مدام در حال حرص خوردن بودم ولی خیلی خوب و اغراق آمیز بر روی مشکل ocd تمرکز شده بود. راوی کمی باسرعت میخوندن ولی از ایشون هم ممنونم بابت زمان و انرژی که گذاشتن
Negin
۱۴۰۳/۰۵/۲۴
نخورده اولش خنده دار بود که دغدغه طرف یه سس تک نفره است و بخاطرش تا آمریکا هم رفته. ولی آخرش متوجه میشی دنبال بخت و اقبال بری به موفقیت میرسی
نگین شهنازی پور
۱۴۰۳/۰۵/۱۵
واقعا بیشتر ازینکه منو بخندونه، منو عصبی کرد اعصابم خورد شد. و درواقع صدای گوینده هم برام آرامشبخش و طنزآمیز هم نبود!
مریم
۱۴۰۳/۰۵/۱۵
داستان بیخود و مسخره ای بود. آخه بخاطر یه سس هیچ کس اینکارا رو نمیکنه. وقتی میرفت فست فودی شیراز سس رو میگذاشت همونجا میرفت.
1 2 3 4 >>