نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی فرهنگ کباب - رفیق شامی
4
150 رای
مرتبسازی: پیشفرض
شخصیت اصلی داستان که صاحب رستوران کبابی است خیلی به شغلش و روش طبخ کبابش علاقه داره و خیلی متعصبانه از حرفهاش در برابر نفوذ فرهنگ توریستهایی که قصد تغییر در دستور پخت کبابش رو داشتن برخورد میکنه. از نظر من توریست وقتی وارد یک مکان جدید میشه باید سلیقهی خودش رو کنار بگذارد و اجازه بدهد که اون مکان جدید با تمام ابعادش خودش رو معرفی کنه، توی این داستان علارغم اینکه در انتها داستان شخصیت صاحب رستوران عصبی و پرخاشگر بود و انتقادات زیادی به رفتار ایشون وارد بود ولی من از شخصیت توریستی که به خودش فرصت تجربه غذای سنتی به روش محلی رو به خودش نمیده بیشتر انتقاد میکنم. گردشگری و بازدید از شهرها و کشورهای دیگه نباید باعث بشه مردم محلی سنتها و فرهنگشون رو از دست بدهند.
داستان روایتی است از سنت و سنت دوستی بخشی از جامعه ی عربی که البته می توان آن را نمادی از فرهنگ خاورمیانه نیز دانست. فردی که وسواس زیادی نسبت به حرفه ی خود دارد به گونه ای به دنبال مقدس سازی و والاسازی آن است و این در حالی است که مردم جامعه ی خودش این نوع نگرش وی را نه تنها نمی پسندند بلکه مسخره و یا نکوهش می کنند. البته شاید این نوع نگرش ایشان برگرفته از بخل و کم ارزش کردن کار دیگری باشد. بخش جالب داستان انتهای آن است که پسر می گوید دیگر نزد آن سلمانی نمی رود اما چرا؟؟؟ به نظر من اینجاست که حس ارق به فرهنگ خودی و تنفر از بیگانه پرستی نمایان می شود. این در حالی است که مرد سلمانی حرف نادرستی نزده ا
داستان قشنگی بود از قصابی که اصول خاصی را برای کارش رعایت میکرد و حتی با وجود اینکه رفتارهای نادرستی داشت و اطرافیان خیلی هم او را جدی نمیگرفتند، اما با این حال همه کار او را قبول داشتند که کباب او بهترین است. البته رفتارهایی مثل خودستایی و تعصب بیش از حد او را نپسندیدم ولی حرفهای کار کردنش را دوست داشتم. گرچه به نظرم افراط بیش از حد در هیچ چیز خوب نیست، مثلا تعصبات شدید محمود قصاب باعث شد آخر داستان برخورد بدی با توریستها داشته باشد، شاید بهتر بود به آرامی به آنها میگفت که نحوه صحیح خوردن کباب چگونه است. دیالوگ تکراری توریست زن هم که مدام لغت واندرفول را تکرار میکرد، کمی بیمزه به نظرم آمد.
فرهنگ کباب با طعم کچاپ داستان بکر از نویسنده سوری، رفیق شامی. زیبایی گویندگان داستان کوتاه شامی را دو صد چندان کرده است. رفیق شامی روان و با تفاصیل و تشبیهات زیبا بیان کرده است. از اوج داستان چنان استفاده کرده است که با دقایق کوتاه نیز میتواند مخاطب کتابش را به دنبال اتمام کتابش تا انتهای داستان با خود همراه دارد. کشش داستان و تم داستان در تمام طول داستان وجود دارد. توصیف مکان و موقعیت کاراکتر اصلی و فرعی داستان از نظر نویسنده سوری رفیق شامی دور نمیماند. توصیفات شامی بکر بود و خوشایند. لذت بخش بود و دست مریزاد نویسندهای که اولین بار ازش کتاب شنیدم. لذت بردم و سرگرم کننده.
جالب بود ماجرای یک کبابی یا قصابی که خیلی روی کارش حساسیت داره و چون براش خیلی ارزش داره و بهش بها میده انگار جزئی از هویت خودش شده و روش تعصب داره. و اتفاقی که یک روز براش میفته و... روایت جالب و جمع و جور بود شاید حتی میتونست کمی روی شخصیت بعضی از افراد بیشتر کار کنه ولی احتمالا قصد نویسنده مختصر گویی و ایجاز بوده. صدای صداپیشگان هم بد نبود. کلا به علت کوتاه و رایگان بودن داستان نه وقتی ازتون میگیره نه هزینه ای. پس گوش بدید ضرر نمیکنید.
داستان در مورد یک کبابی است که با عشق کار میکند و دوست دارد دیگران کار او را هنر بدانند و خودش را هنرمند. با آمدن گردشگران خارجی و سفارش، کباب به او هیجان زیادی مرد را در بر میگیرد و در نهایت کباب را سرو میکند که با حرکت توریستها داستان تغییر میکند. در کل قصه کوتاه و جالبی است. خوانش داستان و نقش آفرینی گویندگان بر جذابیت کتاب افزوده. سپاس
داستانی بود از فرهنگ و آداب بومی مردم در یک کشور. مردی که خود را در پیلهی از گذشته حبس کرده و فکر میکند که فقط کارها و افکار خودش درست و صحیح میباشد و دیگران هم باید مثل او باشند و اگر نباشند پوچ و بی فایده هستند. به افکار دیگران احترامی نمیگذارد و خود را بهترین میداند. البته در همهی فرهنگها اینگونه تفکرات وجود دارد.
گرچه محمود دراینباره کمی خودستایانه برخورد میکند، ولی بقیهی اهالی محل هم عقیده دارند که کباب او بهترین است. آنچنان با سلیقه گوشت را تکه میکند و ادویه میزند و به سیخ میکشد که گویی در حال اجرای یک نمایش تمام اعیار است. برای همین هم هست که کبابش یک ریال از بقیه گرانتر است و مردم همگی زمانی که بخواهند جلوی مهمانی آبروداری کنند، سری به دکان کبابی محمود میزنند.
دکان کبابی خود قصهای مفصل دارد. این مغازهی کوچک که همیشهی خدا از تمیزی برق میزند، مثل حجلهی نوعروسان تزئین شده تا بیش از پیش هنر هنرمند کباب را به رخ بکشد. محمود از سلیقه و توجه هیچ چیز برای این مغازه کم نگذاشته و اگر به حال خودش رهایش کنی میتواند کل روز را از هنر پیچیده و دستور محرمانه و مخلوط ادویهی سریاش که پدرش از هندوستان آورده و جانش را در این راه گذشته و چه و چه و چه حرف بزند. مردم، بهخصوص سایر کسبهی محل، از این همه غرور محمود شاکیاند اما خودشان هم در ته دل میدانند که کباب محمود رقیب ندارد.
قصهی محمود زمانی از روال آرام هرروزه خارج میشود که عدهای توریست، بهبه و چهچهکنان پا به دکانش میگذارند