نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی در مرداد برف می‌بارید - مهدیه سهرابی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
A.asgari
۱۴۰۳/۴/۱۸
من خیلی از این کتاب خوشم امد موضوع جدیدی داشت صدای راوی خیلی خوب بود و دوست داشتم کتاب درباره ی دختری بود که پدر و مادرش از هم جدا شده ان و مادری که بخاطر خودش الکی اینده ی بچه شو بهونه کرد و جدا شد ازدواج کرد و مهاجرت کرد دختری که نه پدرش قبولش کرد و نه مادرش و باخاله ی خودش زندگی میکرد و حالا خاله شم از دست داده و همش تصور میکنه خالش کنارشه با اینکه مرداد ماهه و گرمه ولی دختر احساس سرما میکنه از نبود خالش لاورش نمیشه ۴۰ روزه گذشته مادرش برمیگرده بعد از ۸ سال و بهش میگه دخترم اما بهش میگه دخترت مرده و نمیشناسمت وپدرش هم برمیگرده پیشش پدر و مادری که دوستش نداشتن الان بخاطر ازثی که خالش براش به ارث گذاشته میخوان دختر و پیش خودشون ببرن و شکایت میکنن و میرن دادگاه حرفهای که دختر تویه دادگاه زد خیلی عالی بود و غم انگیز بود و اینکه دادگاه دخترو فرستاد تا به پرورشگاه بره و وقتی ۱۸ سالش شد برگرده خونه ی خالش کتاب خوبی بود ممنون از کتابراه
مجیدناجی
۱۴۰۳/۴/۱۱
باسلام خدمت دوستان کتاب و همراهانه کتابراه. روایت کتاب داستان کودکان طلاق است. کودکانی که گاه به وسیله و شئ تبدیل میشوند برای آزار یکدیگر والدین که هر کدام صاحب این وسیله خود را میدانند. افسوس که درک نمیشود که انسان تشکیل شده از عشق و محبت و احساس و خاطرات. کاش درک کنیم که این کودکان انسان هستند و نه کالا و وسیله. ممنون از کتابراه عزیز
زری بانو
۱۴۰۳/۴/۱۲
داستان در مورد همه آدمها حرف می زد که هر کدام در وهله ی اول بدنبال سود و منفعت خودشون هستن. از پدر و مادر فرزند گرفته تا خاله و خود شخصیت اصلی. و در پایان اینکه دادگاه بدنبال منفعت و آرامش دختر بی سر پرست شده و تنها رأی صادر کرد، برای من قابل قبول و پسندیده بود. صدا گذاری و توصیف فضا رو دوست داشتم و پسندیده بود.
فرزانه هاشمی
۱۴۰۳/۷/۸
سلام با اینکه خیلی غم انگیز بود عالی بود بچه‌ها قربانی تصمیم بزرگترها، همچین موردی توی انشاهای ماهم بود پدر و مادر هر دو ازدواج کردند و دختر رو نه شوهر زن قبول کرد نه زن پدر پدر نهایت بچه پیش مادر بزرگ پیر و فقیر مجبور به زندگی شده
هدی میرزامحمدی
۱۴۰۳/۵/۱۸
با این داستان کوتاه گریه کردم. آخر داستان از تصمیم قاضی لذت بردم. چون خودم مادری هستم که بسیار عاشق فرزندانم هستم خیلی برای این دختر غصه خوردم و خوشحال شدم که عشق حقیقی را پیدا کرده بود در وجود زنی مهربان
ندا ونه بینی
۱۴۰۳/۴/۱۲
داستان قشنگی بود در عین کوتاهی. داستان خیلی از فرزندان طلاق این روزها. داستانی از عشق که کس دیگری هم میتونه در این دنیا از پدر و مادر بهتر و با عاطفه تر باشه.
م فراهانی
۱۴۰۳/۴/۳۰
داستان خوبی بود دست قاضی درد نکنه با این حکمش دست پدر و مادرش از اموالش کوتاه کرد
مرتضی ظهیری
۱۴۰۳/۷/۹
برای من که عالی بود. هستن واقعا در جامعه ما این چنین آدم های
ممنون از کتابراه
وانیا نظافت
۱۴۰۳/۶/۹
قشنگ بود ولی چطور یه مادر و پدر دلشون میاد بچشون رو ول کنن خیلی دلم سوخت
امیرمجیدمطهری
۱۴۰۳/۴/۲۵
موضوع کتاب کاملن زیباومحتوای کتاب بسیارشیرین*درودو سپاس برنویسنده وراوی کتاب
نوشین
۱۴۰۳/۷/۹
قابل قبول بود. داستانی کوتاه اما تاثیر گذار است
محمود حضوری
۱۴۰۳/۶/۱۷
داستان جالب و کوتاهی با پایانی نسبتا شیرین
آذر
۱۴۰۳/۶/۲۸
لطفا در انتخاب گوینده بیشتر دقت کنید
زهرا زهراوی
۱۴۰۳/۵/۲۹
خیلی عالی بود ممنون لذت بردم
مهنازدانش
۱۴۰۳/۵/۲۸
خیلی عالی بود. یه ماجرای واقعی
Lavasani
۱۴۰۳/۵/۲۰
عالی بود مفید و کوتاه و با مفهوم
امیر محمد قبادب
۱۴۰۳/۵/۲۹
با مفهوم و کوتاه بود