مدتها پیش در کلاس ادبیات انگلیسی، اساتیدم از این اثر به عنوان شاهکار یاد میکردن. همیشه تو ذهنم بود که بخونمش و یه روزه تمومش کردم. نظر دادن یکم سخته، چون من انتظار چیز دیگهای رو داشتم. شاید تعریف شاهکار برای هرکس متفاوته. از یک جهت کرکتر اصلی رو درک میکنم اونم اورثینک کردنهای زیادش راجع به هر مسئله ایه. دغدغههایی که توی ۱۶ سالگی داشته و افکاری که مدام تو ذهنش میچرخیدن، سردرگمی هاش، تصمیمات یهویی و برنامه ریزیهای گاها نادرست برای ایندش، صرفا برای خلاص شدن و حل لحظهای اون مسئله رو به عنوان نوجوان درک میکنم.
ورگرنه در کل اونقدی که باید جذبم نکرد، شاید بعدها دیدگاه جدیدتری پیدا کنم نسبت بهش.
ورگرنه در کل اونقدی که باید جذبم نکرد، شاید بعدها دیدگاه جدیدتری پیدا کنم نسبت بهش.