نقد، بررسی و نظرات کتاب پدر - بهنوش قزوینی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
مونا فتحی
۱۴۰۳/۰۸/۲۷
معمولا رمان فارسی نمیخونم. طی این ۳۶، ۳۷ سالی که از خدا عمر گرفتم، به گمونم بار سومی بود که گول نظرات بقیه رو خوردم و بعد از "دالان بهشت" و "چشم‌هایش"، شروع به خوندن رمان "پدر" کردم. طی چند ساعتی که دانلود و خریداریش کردم، تا صفحه‌ی ۱۷۱ پیش رفتم اما بیشتر نتونستم جلو برم، نه برای اینکه قشنگ نباشه یا کشش نداشته باشه، نه! بلکه عاجز موندم که این هجم از فرهنگ سیاه، این هجم از خرافه، این هجم از منفعل بودن انسان، این هجم از باورهای معیوب و محدود کننده چطور تو ۱ رمان ۳۰۰ صفحه‌ای (اونم در قرن ۲۱) گنجونده شده؟! من منکر حقیقت داشتن یا نداشتن همه‌ی این سیاهی‌هایی که گفته شده بود (در زمانه‌ی مربوط به خودش) نیستم، فقط نمیدونم ذکر مصبیت چه فایده‌ای داره؟ اکثر نوشته‌های امروزی، فیلم‌ها و انیمیشن‌های روز دنیا، همگی دارن امید و قدرت ناخودآگاه رو به انسان‌ها نشون میدن، اونوقت ما (اونم نویسندگان عزیزی که جنس مونث دارن) داریم ۱ سری باورهای معیوب جنسیتی، ثروثی، معنوی و... که سال‌ها پیش (به واقع یا تحریف) اتقاق افتاده یا نیفتاده رو، دوباره و صدباره مرور میکنیم و خواسته یا ناخواسته رو ناخودآگاه عزیزان هم جنس ِ جوانمون تاثیر منفی میذاریم. منکر این نیستم که نویسنده‌ی نازنین در طی ۳۰۰ صفحه رمانِ واقعا کشش‌دار، خواسته ۲، ۳ تا پند و نصیحت هم بده، اما آسیب مخربی که داره رو روانِ خوانندگان میذاره، خیلی بیشتر از اون دو سه تاست!
تا جایی که ۱ دوست کتابراهی عزیز (آقا هم بودن)، متاثر از خوندن این رمان، نظر گذاشته بودن که دیگه از ثروتمند شدن میترسن و خوندنِ این کامنت برای من خیلی دردناک بود!
به امید پیشرفت ذهن، علم و آگاهیِ نویسندگان نازنین ایرانی (مخصوصا خوش‌قلم‌ها) و انعکاسش به خوانندگان عزیز مخصوصا کتابراهیا
مریم مرعشی
۱۴۰۳/۰۳/۰۸
آخرای کتاب که رمضان گفت قضاوتم نکن چرخ گردون میچرخه و میذارتت جای همونا که قضاوتشون کردی کل تنم لرزید.. رسالت نویسنده اگه تلنگر زدن حتی به یه نفر بود عالی انجامش داد. اونجا هم که رمضان گفت تا الان با یخ سوختی؟ خیلی دردناکه... داشتم فکر میکردم آره اونجا که یه سری اومدن و یه سری دیگه رو وابسته کردن.. بهشون گفتن عاشقشون هستن.. خیالشون که راحت شد گرفتارشون شدن، یخ شدن.. خیلیا با یخ سوختند.. رمان پدر رو بعنوان یه داستان نه.. بعنوان جزوه یه دوره آموزشی که معلمش روزگاره.. باید خوند.. قلم نویسنده مانا.. از این نویسنده فلک ناز هم بخونین اونم یه درس دیگه ست..
nasim nasirzade
۱۴۰۳/۰۲/۲۴
عالی بود. بسیار کتاب آموزنده‌ای بود. اسم خیلی خوبیم برای کتاب انتخاب کردن. کاش هیچ وقت کسی رو قضاوت نکنیم. چقدر خوب که آدم بچه‌ای که برای خودش نیس رو بزرگ کنه و اندازه بچه خودش دوست اشته باشه. بهتره یکم راز نگهدار باشیم تو زندگی، به خانوادمون وفادار باشیم. رمضان یه مشکلی که داشت کسی که حرفی رو میزد سریع به مهری و اعظم و اکرم و... می‌گفت و اینکه همیشه امثال مهری هستن که آسیب میبینن مهری بی نهایت مهربون بود و این مهربونیش داغونش کرد. کاش پدر رمضان به بچهاش محبت می‌کرد تا بجای اینکه رمضان، مصیب و حاج فتح الله دوست داشته باشه پدر خودشو دوست داشته باشه
محمدمهدی
۱۴۰۳/۰۱/۱۵
عالی بود. واقعا چقدر خوبه همدیگر رو قضاوت نکنیم. با خوندن داستان، از پولدار شدن ترسیدم. هیچ دوست ندارم یک همچین سرنوشتی داشته باشم. فکر نمی کردم رمضان با این که این همه غم و ناراحتی های مهری رو دید، نون و نمک خانواده شون رو خورد، این کار رو با مهری بکنه. این نشون میده انسان ها در هر شرایطی قادر به اشتباه کردن هستند و من از این میترسم که نکند روزی ما هم به همچین سرنوشتی دچار شویم. از نویسنده عزیز برای نوشتن این رمان زیبا و آموزنده، متشکرم. اما به نظرم اسم رمان، ظعیف بود. یعنی برای یه همچین رمان زیبایی، این اسم، خیلی ضعیفه. اما در کل، عالی بود.
زهره ابازری
۱۴۰۳/۰۶/۱۱
کتاب نثری روان و صمیمانه داشت و این نکته‌ای مثبت محسوب میشد دراین داستان کاملا حضور قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها شخصیت‌های خاکستری دیده میشد و کاملا روند داستان نویسی متداول رعایت شده حوادث داستان بیش از اندازه زیاد بود طوری که ذهن نیاز به پردازش داشت اما بسیار خوب فضای قدیم رو توصیف کرده بود شخصیت‌ها فراوان روند داستان پرجاذبه و در نهایت پایانی کاملا قابل پیش بینی اما نکته آموز داشت. که قضاوت نکنیم!
ام البنین زمانی
۱۴۰۳/۰۲/۱۷
داستان خیلی دور سریعی داشت و بدون بیان جزییات.... یه داستان نویس باید صحنه‌ها و شخصیت‌ها و حوادث رو با نکات و جزییات بیشتر شرح بده تا خواننده بتونه در ذهنش تصویرسازی کنه.... شبیه یک تابلوی نقاشی.... اما این داستان خالی از نکات مهم داستانی بود.
هیچ اشاره‌ای به وضع جامعه و درگیری‌ها و.... نبود.
یه جاهایی از داستان انگار ناقص بود...
خیلی ساده و سرسری حوادث ردیف شده بودن...
الهه رجائیان
۱۴۰۳/۰۸/۲۶
داستان خیلی عالی بود و کاملا با سلیقه من جور بود و جوری پیش می‌رفت که حدسش خیلی سخت بود من کتابهای دیگه از این نویسنده عزیز خوندم اونها هم جالب بود و به دوستان پیشنهاد میکنم حتما بخونید
داستان (فلک ناز، در چنگ پریزاد و کوچه‌های بی عبور) دیگه نمیدونم کتابی دیگه‌ای هم دارند یا نه؟
خانم قزوینی عزیز همیشه موفق و موید باشید ❤️
هوشنگ شیرالی پور
۱۴۰۳/۰۳/۲۳
اثر قابل قبول وتآملی بود. لحظات غافلگیر کننده زیادی داشت که در مواردی به آسانی قابل پیش بینی نبود. قشر سنتی را خیلی خوب نشان داده بود به نظر من کاش شخصیت رمضان را که از کودکی با محنت وسختی دیدن آشنا بود و رنجها دیده بود در سنین بالا تر و با تجربه شدن اینچنین سست عنصر و همچون نا اهلان دیگری که دیده بود جفا کار وپست نشان داده نمیشد.
Sara mp
۱۴۰۳/۰۲/۰۷
چه جالب بود اینبار داستان از زبان یک مرد بود و احساساتی که ما فکر میکنیم مرداها ندارند درس بزرگ این داستان هم برام جالب بود که بیهوده دیگران را قضاوت نکنیم که شاید روزی در جایگاه انان قرار گرفتیم در کل خیلی شیرین و جذاب بود ممنونم از کتابراه که این بستر را فراهم کرده شاد و مانا و باشید در پناه یزدان یکانه
کاربر Shahrokni
۱۴۰۳/۰۹/۰۵
قصه‌ای تلخ و شیرین و زلال از تاریخ معاصر که واقعا به قلبم نشست
شخصیت‌های سفید و دوست داشتنی مثل حاج خانوم و حاج فتاح خیلی دلنشین و واقعی بودن و برای من یاد و خاطره پدربزرگ و مادربزرگ‌ها رو زنده میکرد
اما افسوس بزرگ قصه بیشتر از هر کسی شخصیت و سرگذشت مصیب بود
تشکر از قلم نویسنده
امیدوارم آثار بیشتری از ایشون بخونم
دکتر
۱۴۰۳/۰۹/۰۹
کتابی بود که دوست داشتم هر چه زودتر بدانم نتیجه چه خواهدبود و البته داستان قابل پیش بینی نبود. ولی چرا یه دفعه بعدداز تولد فروغ شد ازدواجش اینکه این دوران چگونه گذشت؛ برای خواننده جالب بود ولی نویسنده اخر داستان را خیلی کوتاه کرد. والبته حوادث پشت سرهم وروایت ان همه فقر و بدبختی بسیار تاثر انگیز بود
Mehri Abdolahi
۱۴۰۳/۰۵/۰۹
قشنگ بود خب نویسندشم کار درسته ولی با نقش اصلی حال نکردم اصلا حرف نمیزد همه حرفا رو تو فکرش میگفت همه کارا رو تو فکرش میکرد رفت دنبال دکتر واسه مصیب ولی خودشو نبرد! خیلی منفعل و مترسک و ترسو بود یکمی هم محتوا اذیتم کرد خبری از صحنه پردازی و گفتن حس و حال نبود فقط گفتن واقعیت بود اصلا بسطش نداد
مازیار عمادی
۱۴۰۳/۰۸/۲۸
اگر درست زندگی کنیم چرخه خوبی را به حرکت در آورده ایم. پیامهای زیبایی این رمان داشت. به عنوان یک دانشجوی روان شناسی کتاب را بسیار زیاد پسندیدم. داستان پردازی زیبا، کشش دیوانه کننده، یک امتیاز برای ویراستاری کم میکنم، موفق باشید کتابراه ممنون از انتخابهای خوبتون
معصومه اسدی
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
داستان بسیار زیبا وآموزنده‌ای بود وازهمه مهمتر نویسنده داستان با جملات ساده وروان واجتناب ازکلمات سخت به زیبایی هرچه تمامتر زندگی رمضان را بیان میکند انگار که آن جا حضور داشتم... ممنونم از خانم بهنوش قزوینی وبرایشان آرزوی موفقیت دارم
مرجان بهمنی
۱۴۰۳/۰۸/۲۸
واقعا آدم چی میخواد از یک رمان؟ بسیار عالی بود، پر از درس زندگی که در لفافه بیان شده بود. ایراد سجاوندی به چشم میخورد اما از بس این رمان باب میلم بود امتیاز کم نکردم. راه درست آدم را رستگار میکنه. ممنون کتابراه ممنونم نویسنده محترم
ریحانه محمودی میمند
۱۴۰۳/۰۴/۱۵
رمان خوبی بود، میشه گفت اولین رمانی بود که داستانش منو جذب کرد، سختی‌های زندگی مردم در زمان‌های قدیم واقعا قشنگ جلوه داده شده بود،
و واقعا هرکس بد بقیه رو گفت و قضاوتشون کرد، به دردشون دچار شد
عشق رمضان منو یاد اهنگ بی حسی مهدی احمدوند میندازه🥲
م.ع
۱۴۰۳/۰۱/۱۶
رمان بسیار جذاب و دلنشینی بود. من که خیلی لذت بردم. به خصوص که برخلاف بیشتر کتابهایی که خونده بودم از زبان یک آقا بود. ممنون خانم قزوینی عزیز. به دوستان پیشنهاد میکنم حتما کتاب فلکناز رو هم بخونن.
قلمتون همیشه مانا خانم بهنوش قزوینی
miss alizade
۱۴۰۲/۱۲/۱۰
سلام و خسته نباشید به نویسنده، من سالهاست رمان میخونم و اسم رمان برام جالب نبود، با توجه به نظرات خوندم، ولی واقعا لذت بردم، خیلی آموزنده و جالب بود، حقیقتا یه جاهایی از دست مهری حرص میخوردم که عشق رمضانو پس میزد، ولی در نهایت عالی بود
احسان کاروان
۱۴۰۳/۰۸/۳۰
این رمان و رمان فلکناز عالیه؛ اسامی هر دو رمان باب میل من نیست اما داستانها بینظیرند، قصه در فضای قدیم و نقبی به تاریخ معاصر؛ حدود ۲۰۰ صفحه را از نسخه چاپی خوندم و کتاب را دادم به مادرم و بقیه را اینجا دنبال میکنم ممنونم از کتابراه
سمیه جوکار
۱۴۰۳/۰۱/۱۷
فوق العاده زیبا بود من داستان قدیمی زیاد خوندم و خیلی خوشحالم که من توی اون زمانها زندگی نمیکنم توی اون سالها خیانت مرد خیلی رواج داشته و از سمت جامعه پذیرفته می‌شده ولی الان خانم ها خیلی برای خودشون بیشتر ارزش قائل هستند
فرحنازمولایی
۱۴۰۳/۰۸/۱۲
نویسنده خیلی خوب روزگار تلخ زنان ایران را ازقدیم به قلم کشیده. مرد سالاری جامعه وتعصب‌های بی جا وجهل وخرافه پرستی ونا آگاهی وفقر. هرچند هنوز هم این معضلات گریبان گیر جامعه ایرانی هست. به امید روزهای روشن وبهتر.
مینا
۱۴۰۳/۰۸/۰۹
کتاب خوبی بود، زبان نویسنده خیلی ساده خودمونی بود، خیلی کش نداده بود داستان رو که طولانی و خسته کننده باشه، فقط ایکاش شخصیت‌های اصلی داستان رو توصیف میکرد، در کل خوب بود، ادم رو به دهه ۳۰ و ۴۰ برد
میلاد نورمحمدی
۱۴۰۳/۰۴/۰۵
نمی‌دونم چرا وقتی به آخراش رسیدم فکرم سمت سریال‌های ترکیه‌ای رفت ولی از بس شیرین، روان و خوب بود میخکوب میشدی تا آخر داستان.
خیلی، خیلی نصیحت‌ها و پند‌ها و تجربه‌های خوبی از زندگی و روزگار بهت میده... سر نویسنده سلامت
اشکان دانش‌پژوه
۱۴۰۲/۱۲/۱۶
من به پیشنهاد برادرم این رمان جذاب و گیرا رو مطالعه کردم و جا داره بگم که با توجه به این که نویسنده خانم هستن ولی راوی داستان آقا، واقعا لذت بردم. حتما لذت بردن از خواندن پدر رو به دوستان هم پیشنهاد میکنم.
امیرمحمد دانش‌پژوه
۱۴۰۲/۱۱/۲۵
واقعا یکی از بهترین رمان‌های معاصر ایرانی بود که تا به حال مطالعه کردم، دست نوشته به قدری جذاب و گیرا بود که خودم رو میتونستم در داستان تصور کنم. بی صبرانه مشتاق لذت بردن از خواندن داستان‌های دیگر شما هستم.
Dr .mahmod
۱۴۰۳/۰۸/۲۸
به توصیه نامزدم خریدم؛ این همه نظر مثبت بیشتر ترغیبم کرد؛ البته یکی دو تا نظر منفی بود که مغرضانه و فاقد اهمیت بود. این  اثر زیبا با نکته‌های ظریف روان شناسی برای من مفید و مملو از لذت بود
الف-رمضانی
۱۴۰۳/۰۳/۲۶
رمانی بود که به سختی و به خاطر غلبه خواب زمین میگذاشتمش، خیلی سیر تندی داره و حوصله سر بر نیست نکات آموزنده زیادی داره فقط آخرش میتونست شرح و بسط بیشتری داشته باشه ممنون از خانم نویسنده
بهناز
۱۴۰۳/۰۶/۱۹
کتاب خیلی خوبی بود از خوندنش لذت بردم سرگذشت خیلی جالب بود خیلی ملموس و آشنا کاش بتوانیم این درس بگیریم وبا جان ودل دست از قضاوت کردن آدما برداریم قلم نویسنده عزیز مانا وپایدار
Golnaz
۱۴۰۲/۱۲/۰۷
چه قدر این کتاب زیبا و روان بود، واقعا قلم فوق العاده قوی داشت و به راحتی تونستم با جریان داستان همراه بشم و همه‌ی اتفاقات را کاملا درک کردم. خسته نباشید بابت این کتاب زیبا
دانیال بهرامی
۱۴۰۲/۱۱/۲۵
خیلی منتظر داستان بعدی از نویسنده فلکناز بودم. پدر قصه‌ای روان و پر کشش با پایانی جذاب و شیرین داشت. با تشکر از کتابراه بیوگرافی این نویسنده را بگذارید
علی روزبه
۱۴۰۲/۱۱/۲۵
یکی از قشنگ‌ترین رمان‌های فارسی بود که خوندم جالبیش برایم این بود که نویسنده با این که بانو هستن خیلی زیبا تونستند از زبان‌ یک اقا بنویسن
A Z
۱۴۰۳/۰۹/۰۹
سلام کتاب خوبی بود. کتاب فلکناز رو هم از این نویسنده محترم خوندم و دوست داشتم. از رفتارهای حاج فتاح و حاج خانم و مهری درس‌های زیادی آموختم با تشکر🌷
ارغوان باقری
۱۴۰۳/۰۸/۲۶
بسیار عالی بود، قلم زیبایی دارن هانم بهنوش قزوینی و قبلا کتاب فلکناز هم از ایشان خواندم و دوست دلشتم
سارانوروزی
۱۴۰۳/۰۸/۲۵
بنظرم عااالی بود خانم بهنوش قزوینی قلم بسیار زیبایی دارن. فلک نازهم به اندازه داستان پدر جذاب هست پیشنهاد میکنم حتما بخونید دوستان
Hassan Ehteshami
۱۴۰۳/۰۸/۲۵
موضوع داستان و قسمتهای همنوع دوستی آن راخیلی دوست داشتم ولی بعضی جاها واقعا اغراق بود با این حال ازجذابیت کتاب کم نمیکرد.
ذکیه عرفانیان
۱۴۰۳/۰۸/۲۴
کتاب پدر باقلم شیوای خانم قزوینی بسیار لذت بخش بود البته من کتاب فلک ناز ایشون رو هم خوندم و خیلی دوست داشتم بسیار دلنشین بود.
مژگان فرح مندیان
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
داستان جالب و خوبی بود و از خوندنش لذت بردم البته فلکناز چیز دیگه‌ای بود امیدوارم به زودی در داستان‌های دیگه با شما همراه باشیم
لبخندسمیعی
۱۴۰۳/۰۸/۲۲
خیلی خیلی کتاب خوب و آموزنده‌ای بود من که بسیار لذت بردم و از این نویسنده کتاب فلکناز رو هم پیشنهاد می‌کنم امیدوارم کتابهای بیشتری از ایشون توی سایت ببینیم
زینب محمدی
۱۴۰۳/۰۸/۲۰
خیلی زیبا بود... داستانی که به واقعیت خیلی نزدیک بود و امکانش هست برای هرکسی پیش اومده باشه و یا پیش بیاد... قضاوت فقط مخصوص خداست... من که خیلی کیف کردم
اصغر عربی
۱۴۰۳/۰۸/۱۲
واقعا زیبا بود. تصویر سازی در آن به خوبی رعایت شده بود و خواننده را به خ اندم ادامه داستان ترغیب میکرد.
آناهیتا شاهنظری
۱۴۰۳/۰۵/۰۶
مگه میشه این رمان و بخونی باهاش همزاد پنداری نکنی مگه میشه باهاش اشک نریزی عصبانی نشی احساساتی نشی رمان بینهایت زیبایی بود پر از درس های زیبا
رعنا سرمالیان
۱۴۰۳/۰۳/۳۰
خوب بود. موقعی که شروع می‌کنی مثه سریالی دوست داری بدونی ادامه ش چی میشه. قسمتهای خوب و عالیش که لذت میبردم برخورد حاج فتاح و خانواده ش با رمضان بود.
Eli J
۱۴۰۲/۱۲/۱۸
واقعا یکی از بهترین داستان‌هایی بود که خوانده بودم روان نوشته شده بود و من گویی با رمضان زندگی کردم با تشکر از نویسنده توانمند خانم بهنوش قزوینی
مهسا قلی پور
۱۴۰۲/۱۲/۱۶
سلام کتاب خوبی بود تا اواسط کتاب که خواندم زیاد جذاب نبود برایم ولی هر چی رفتم جلوتر جذاب تر شد در کل کتاب خوبی بود پیشنهاد میکنم بخوانید ممنون از نویسنده
سحر
۱۴۰۳/۰۸/۲۷
عالی بود؛ قلم بسیار زیبای نویسنده، آدم را غرق در داستان و ماجرا می‌کرد. جدا از قلم شیوا، داستان بسیار آموزنده و نکات عمیقی داشت.
نازنین والانژاد
۱۴۰۳/۰۴/۲۳
چقدر کتاب های خانم قزوینی زیبا دلنشین و گیرا ست. بعد از رمان فلک ناز که از ایشون خوندم و لذت بردم پدر هم فوق العاده بود.
سیامک
۱۴۰۳/۰۲/۱۰
زندگی دو دوره تاریخی ایران معاصر از چشم مردمان ساده زیست، ونتیجه گیری دنیا دار مکافات است کتاب مفیدی بود
اکرم
۱۴۰۳/۰۱/۲۵
کتاب بسیاری زیبا نگارش شده انقدر که خواننده با قهرمانان داستان زندگی میکنه نشان میدهد زندگی پر از قضاوتهایی است که روزی دامن آدمی را میگیرد
Saideh
۱۴۰۳/۰۱/۲۲
عالی بود یه شب تا صبح خوندم و تمامش کردم و واقعا که رمضان درست میگفت نباید کسی رو قضاوت کرد ممکنه گذشته اون فرد اینده ما باشه
مهرداد احمدیان
۱۴۰۲/۱۲/۰۶
خیلی خوب بود به خاطر کشش زیاد یک شبانه روز خوندم به علاقمندان داستهای قدیمی توصیه میکنم. کتاب از زبان مرد هست
1 2 >>