نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی افشین قهرمان - صفیه پرماس
4.4
261 رای
مرتبسازی: پیشفرض
آذر
۱۴۰۳/۰۴/۰۷
81
داستان های افشین بسیار زیبا و شادی آور است. و هر بار داستان متفاوتی دارد اینبار داستان به صورت زیر بود: افشین و مادرش در پارک نشسته بودند و مادرش از افشین میخواهد که برود و در فضای سبز بازی کند اما افشین قبول نمیکند و از مادرش تقاضای تبلتش را میکند تا با تبلت بازی کند، و به او اصرار فراوان میکند، مادرش هم از او میخواهد که به خانه برگردند و در آن صورت تبلت را در اختیار افشین قرار می دهد. در راه برگشت به خانه افشین شروع به خندیدن میکند وقتی مادرش از او علت را جویا میشود، افشین خاطراتش در خانه ی پدربزگش را بازگو میکند و میگوید بوی خاکی را استشمام کرده که در خانه ی پدربزرگ هنگام آب دادن به گیاهان همان بو را استشمام کرده، خلاصه آن ها به خانه میرسند و مادرش تبلت را به افشین میدهد و از او میخواهد که بسیار کوتاه بازی کند و لباس هایش را نیز عوض کند ولی وقتی بعد از مدتی برمیگردد افشین را هنوز مشغول بازی میبند، پس از دست افشین عصبانی شده و افشین سریع آماده میشود وقتی به خانه ی پدربزرگ میروند، افشین باز هم به دنبال سرگرمی میگردد که دوستش کامیار را میبند و با او راجب بازی مورد علاقه شان حرف میزنند و از آنجایی که در فضای بازی غرق میشوند گلدانی را میشکنند، سپس از آن جا دور شده و به مهمانی برمیگردند، و در آخر مهمانی باز هم افشین خود را به جای یکی از شخصیت های داستان میبیند و با حرکاتی مانند او از پله ها پایین میاید و پایش میشکند و او را به دکتر میرسانند و پایش را گچ میگیرند.
داستان آموزنده برای بچهها بود که افشین با مادرش به پارک رفتند عمو نمیخواست بازی کند مادرش گفت اینجا وسیلههای بازی زیادی هست اما او گوش نکرد میخواست که با تبلت بازی کند پس به خانه رفتند افشین با ژان قهرمان بازی میکرد ژان لباس قرمز داشت پس او نیز لباس قرمز پوشید اما برایش گرم بود توجهی نکرد وقتی به خانه مادربزرگ رفتن یخواست که مثل ژان قهرمان باشد جعبه میوهها را بلند کرد اما از بس سنگین بود افتاد امیار نیز با ژان بازی میکرد افشین به کامیار گفت که اجداد چه حرکاتی یاد گرفته است او خواست حرکت را تقلید کند اما یکو گلدان شکست و مادر ناراحت شد هنگام خداحافظی شین میخواست مثل ژان از پلهها یکو بپرد و بلند قهقه بزند اما در آخرین پله سقوط کرد و پایش پیچ خورد او را به دکتر بردند و پایش را گچ کردند او با گریه گفت دیگر نمیخواهد مثل ژان باشد مادرش گفت زیزم این قدرتو فقط در بازیهاست و در دنیای واقعی حقیقت ندارد.
داستان افشین قهرمان موضوعی داره که متاسفانه خیلی زیاد دور و برمون میبینیم. بچههایی که مدام مشغول بازی با تبلت و گوشی هستند و دیگه جنب و جوش و فعالیت فیزیکی ندارند. به شخصیتهای بازیها علاقهمند میشند و میخوان حرکات اونها رو تقلید کنند، شبیهشون حرف بزنند و... توی این داستان به خوبی نشون داده شده که این کار چه مشکلاتی رو میتونه به وجود بیاره و خیلی خوبه که بچهها حتما همچین داستانی رو گوش بدن. ولی با وجود موضوعی به این خوبی، تصویرش خیلی جالب نیست.
کتاب خوبی بود و برادرم دوسش داشت برای کودکانی که زیاد با گوشی یازی می کنند خوب است و آثار زیاد بازی کردن بازی های رایانه رو به بچه ها آموزش می دهد کلا مجموعه افشین کتاب خوبی است و محتوای زیبایی دارد و به کودکان خیلی چیزها آموزش می دهد داستان هم در مورد پسری به نام افشین هست که با مادرش می رود پارک و اونجا با تبلت مشغول بازی می شود و دردسر هایی به وجود می اورد