نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی مهمانی تلخ - سیامک گلشیری
3.8
176 رای
مرتبسازی: پیشفرض
پگاه ب.
۱۴۰۳/۱۱/۰۱
31
اگه نخریدین که کار درستو کردین و دیگه نخریدش؛ برای اونایی که دارنش، اگه گوش نکنن چیزی از دست نمیدن؛ منتها اگه وول وولتون میشه گوش کنید، تا قسمت ۱۵ میتونید سرعتو ۳۰درصد بالا ببرید چون حاشیه روی و توضیحات و مکالمات زاید فراوونه. (اگه میشد اسپویل کنم کل این ۱۵ اپیزودو توی ۲ جمله خلاصه میکردم تا بدون اتلاف وقت برید سراغ چندتای آخر). و درنهایت، توی چند اپیزود آخر، با احترام به نویسنده گرامی، من فقط میخواستم که تموم شه فایلشو ببندم. روند داستان بسیار کند بود،، دیالوگها بسیار سطحی بودن بطوری که گاهی فراموش میکردی شخصیت اصلی استاد دانشگاهه! سوالات نابجای زیاد مثل کیو؟ چیو؟ کجا؟ داستانو حرص آور کرده بود. توصیف بیش از حد فضاها و آدرسهایی که بود و نبودشون هیچ خللی در اصل داستان ایجاد نمیکنه و به نظر میرسه این سبک نویسندگی در خیلی از نویسندههای معاصر (به نسبت جوون تر) رسوخ کرده! خلاصه اینکه بسیار متعجب شدم وقتی دیدم کتاب کاغذیش به چاپ ۸ یا ۹ رسیده🤦🏻 ♂️
راستش اعصاب خورد کن بود هرچند مسیر داستان هیجان نسبی ای داشت. داستان استادی که خودش رو یه آدم فرهیخته به جامعه و اطرافیانش نشون میده اما در اواسط داستان شاگردی قدیمی رو میبینه که به خاطر قضاوت ناحق این استاد از دانشگاه اخراج و زندگیش تحت الشعاع این ماجرا قرار گرفته. قسمت واقعا مسخره ی این داستان اعتماد این استاد مثلا با تجربه به دانشجویی است که میدونه نفرت عمیقی از او به دل گرفته و رفتن به باغ، اون هم در برخورد اول و اون موقع شبهولی علی رغم انتظار خواننده که انتظار داره دانشجو هر لحظه انتقام بگیره متوجه میشیم که شاید واقعا نیت بدی نداشته و فقط میخواسته با خاطرات تلخ اون دوران از طریق معاشرت با استادش روبه رو شه و کنار بیاد ولی باافشای راز نه چندان مهم استاد توسط دانشجو شدیدا عصبانی شده و بد و بی راه میگه و زخم جوان را تازه میکنه و اوهم با شیطنت اونهارو کمی میترساند که همین باعث کشته شدنش توسط همان استاد فرهیخته شد.
به نظرم صدا پیشگان داستان بسیار حرفهای و زیبا داستان را روایت و به شنونده منتقل کردند و من به نوبه خود بسیار از اجرایشان لذت بردم، نکته جالبی که در مورد خود داستان توجه من را جلب کرد این بود که کل داستان در یک شب اتفاق میفتد شبی مثل شبهای دیگر که انتظار میرود یک روال عادی و تکرار شونده را طی کند ولی با اتفاقی بسیار ساده مسیر داستان عوض و به دنبال آن اتفاقات ساده و پازل وار دیگر باعث میشود با شبی پرحادثه و غیر قابل پیش بینی در پایان داستان مواجه شویم. ⛔اسپویل: در این داستان سه شخصیت استاد، همسر استاد و دانشجوی اخراجی محور اصلی روایت هستند، استادی که دائما در طول داستان بسیاری از چیزها را به یاد میاورد ولی چون به اشتباه خود پی برده یا از قضاوت شدن میترسد خود را به فراموشی میزند و اشتباه و خطاهای خود را انکار میکند؛ شخصیت همسر استاد که با اینکه ظاهرا در طول داستان به نظر میرسد رابطه موفقی با شوهرش داشته ولی با بسیاری از روحیات و خلقیات او نا آشناست، و در اخر شخصیت دانشجوی اخراجی که به نظرم چون راوی داستان استادی است که در اخراج این دانشجو نقشی اساسی داشته و او است که به شنونده و خواننده کتاب این دانشجو را معرفی میکند از همان ابتدا ذهنیتی منفی نسبت به او در شنونده ایجاد میکند که در طول داستان شنوده را نیز همراه خود میکند که با دیدی منفی به دانشجو نگاه کنند ولی انتهای داستان جوری رقم میخورد که به نظرم دیگر شخصیت منفی داستان نیست وشنونده دیگر با راوی همراه نیست و حتی شاید خود راوی را مسبب همه اتفاقات بداند، رفتارهای استادی که سبب واکنش و شیطنت بدون برنامه ریزی دانشجویی میشود که از قبل برای انتقام از او هیچ برنامهای نداشته است.
داستان بسیار جالبی بود با اجرای خوب که از ابتدا تا انتها شنونده را با اشتیاق با خود همراه میکرد. سهل انگاری راننده تاکسی در امور روزانه و باری به هر جهت برگزار کردن کارها و این که مشخص بود با بنزین ناکافی در باک ماشین همیشه میرانده و این بار بر خلاف انتظارش در میانه راه او را میگذارد و سپس رویدادهایی که به دنبال آن رخ میدهد نشان از علت و معلولهایی دارد که گاهی توسط دیگران در برنامه روزانه خیلی از ما باعث تحمیلهای ناخواسته میشود و برنامههای تغییر یافته متعاقب آن. این نکتهای که نویسنده در آغاز ماجرا به شکلی ساده و تکراری به عنوان نمونه آن را مطرح میکند. در ادامه کوچکی دنیا و تاثیر رفتاری که روزی به شکل اشتباه برای حل مشکل انجام میدهی و چرخ روزگار پس از سالها پیامدهای آن را به شکل توسعه یافته برایت آشکار میکند هم در مورد استاد که رفتار اشتباه خودش را با محکوم کردن دانشجویش میپوشاند و ترجیح میدهم با بازگوییش از جذابیت داستان نکاهم تا خود بشنویید و هم در مورد دانشجویی که پس از سالها با تغییر راه زندگیاش و این که اکنون از تمکن مالی برخوردار است به شکلی اغوا کننده و نادرست در صدد برهم زدن آرامش خانوادگی استاد است و پیامدهای این رفتار هر دو را گرفتار میکند. در هر صورت آقای گلشیری کاملا ماهرانه رفتارهای روزمره در زندگی در حال جریان در جامعه را به روایت کشیدهاند و نشان دادهاند که چگونه همه چیز تحت تاثیر یکدیگر میتواند نتایجی برخلاف انتظار برایت به دنبال داشته باشد
باید بگم رمان مهمانی تلخ از زبان اول شخص مفرد روایت می شود. داستان در شهر تهران و در فضای رئال اتفاق می افتد. نام خیابان ها و اتوبان های مختلف تهران در رمان برده می شود. همین نکته باعث شده است تا خواننده داستان را باور کند و بیشتر با آن همراه شود. نویسنده، داستان را به نحوی روایت کرده است که مخاطب از همان صفحات اول منتظر یک اتفاق هولناک است. کتاب به 18 بخش تقسیم شده است اما تمام قسمت ها به هم مرتبط هستند و به دنبال هم معنا پیدا می کنند. دیالوگ های این کتاب زیاد است و در واقع این دیالوگ ها هستند که روند داستان را پیش می برند. وجود دیالوگ ها در متن، باعث تند شدن ریتم داستان شده است و همین امر باعث شده تا رمان تنها 142 صفحه داشته باشد. از شخصیت های متعددی در داستان نام برده می شود؛ اما بعضی از این شخصیت ها فقط در حد توصیف باقی می مانند و در داستان حضور اثربخش پیدا نمی کنند.
از کتابراه ممنونم که این کتاب رو به عنوان هدیه آخر هفته انتخاب کرد برامون. در کل کتاب متوسطی بود نه خیلی خوب نه عالی اسامی و مکان ها و دیالوگ ها خیلی ملموس بودن و واقعی ولی این که مثل بی ادب ها میپرسیدن کی؟ چی؟ کجا؟ و امثالهم کمی احساس بی ادب بودن کاراکترها و حواس پرتیشون رو میرسوند از یک استاد دانشگاه و خانم استادش هم انتظار نمیرفت انقدر خنگ باشن که گول همچین آدم تابلویی رو بخورن تازه این تورج نبود که آسیب روانی خورده بود بلکه این جناب به اصطلاح استاد بود که خودش روانی و عقده ای و کثیف بود و اعترافاتش وقتی که تورج عصبانیش کرد اثبات کننده این ادعا بود. صدا پیشه استاد هم زیادی حوصله سر بر صحبت میکرد و لحن پیر تصنعیش خیلی رو اعصاب بود. اون همه فضای ترسناک ایجاد کردن هم زیاده روی بود، اصلا دلهره و ترس القا نمیکرد بلکه فقط به کسالت بار شدن داستان منجر شده بود
یه شاهکار زیبای دیگه از قلم جادویی اقای گلشیری👏بعضی نویسنده ها فقط اسمشون کافی تا شما مطمئن بشید با یه اثر جذاب طرف هستید. اقای گلشیری نویسنده کم نظیرمعاصربا نوشتاری روان ساده عامیانه پسند و جذاب بهترینها رو خلق کردند. این داستان درباره کینه سخت دانشجویی به نام تورج نادری که از استادش به دل گرفته چون استادش به علت اخراجش از دانشگاه و خراب شدن زندگیش شده. گویندگی فوق العاده خود اقای گلشیری و اقای عقیلی پور به جذابیت داستان اضافه کرده و میشه فهمید چقدر کار استاد با تورج بهش صدمه زده و روح و روانش رو خراب کرده استاد با قبول کردن دعوت تورج از خودش وزنش به باغش بدترین تصیمیم ومهمونی زندگیش رو تجربه میکنه و.... با اقلی گلشیری همراه این رمان جذاب وهیجانی و روانشناختی بشید و بی تردید بخرید و لذت ببرید
داستان جذابه و پر کششه نویسنده با هنرمندی تا نزدیک های آخر داستان، خواننده رو در انتظار اتفاق میزاره. توصیفات از مکانها عالی بود، کاملا میشد محیط رو تصور کرد. مکالمه ها هم واقعی بود، اما گاهی با اینکه موضوع مشخص بود، پرسیده میشد کی یا چی، مخصوصا شخصیت استاد که انگار ذهن آشفته ای داشته باشد و حواسش به مکالمات نباشه. فقط اینکه استاد و همسرش میخواستن برن تور اما با تورج همراه میشن، به منطق داستان لطمه زده، لزومی نداشت برنامه تور اصلا باشه. به نظرم، صداها و اجرا عالی بود، فقط صدای آقای عقیلی پور، باعث میشد آدم تورج رو مرد جذابی تصور کنه که با توصیفات ظاهری که ازش شد، جور در نمیومد. در کل داستان جذاب و شنیدنیه، توصیه اش میکنم
تو برنامه زندگی پس از زندگی که هر ماه رمضان پخش میشه تجربه گری که تو کما رفته بود و قبلا کینه کسی را به دل داشته میبینه که اون کینه مثل لاشه متعفنی میمونه که تمام مدت روی دوشش حمل میکنه، پس عاقلانه است که اگه میتونیم ببخشیم و اگه نمیتونیم به عدالت پروردگار بسپاریم و فراموش کنیم در غیر اینصورت همون بلایی سرمون میاد که تو این داستان به سر تورج، دانشجوی اخراجی اومد. البته استادش هم بی تقصیر نبود و شاید بهتر بود تنبیه دیگری رو در نظر میگرفتند مثلا چند ترم محرومیت از تحصیل نه اخراج. این دنیا مثل آزمایشگاهی میمونه که انسانها مدام در معرض آزمایشات الهی هستند. از کتابراه عزیز بابت ارائه این کتاب ممنونم.
بباورمن رمانی بسیار ضعیف، بیروح وغیر هیجان برانگیز بود محاورههای بیمورد، تکرارکلمات وجملات آزار دهنده، و قسمت اعظم کتاب بدون صحنهای بدر بخور وزائد با حاشیه رویهای خسته کننده است. بسیار غیر منطقی است که استاد دانشگاه بر خلاف پختگی وتدبیر خودوعجله وقولی که بهمسرش داده بهر شکلی بدر خواستهای سماجتوار شاگرد خلافکارش تن دهد. رمان جنائی باید پر تعلیق واضطراب وغیر قابل پیش بینی باشد مانندرمانهای پر بار فریدا مک فادن باش. این رمان هیچیک از موئلفههای رمان جنائی نه تنها میخکوب کننده را ندارد بلکه بجز پایانی آنهم بیرمق وقابل حدس ندارد.
اصلا کتاب رو دوست نداشتم. داستان ضعیف و آبکی، و بدون محتوی و معنی!! از زبان یه استاد دانشگاه که جایی توی راه مونده و تصادفا سوار ماشین دانشجوی سابقش میشه که در گذشته از دانشگاه اخراج شده و طبق حرفها و ترسهای روایتگر داستان میشه فهمید استاد در اخراجش نقش داشته و بابت این موضوع نگرانه یا حتی عذاب وجدان داره. ادامه داستان یه سری اتفاقاتی میفته که نویسنده سعی داشته با اونها به کتاب تعلیق و ترس اضافه کنه اما باورپذیری داستان زیر سوال رفته و در نهایت پایان داستان کاملا بی سر وته و بی معنی تموم میشه. این کتاب رو اصلا توصیه نمیکنم!!!!
با توجه به نظرات دوستان و معرفی کتاب، تصمیم به خوندنش گرفتم. با اینکه داستان های رازآلود و هیجان انگیز رو دوست دارم، این کتاب رو اصلاً نپسندیدم. در واقع این داستان اصلاً رازآلود نبود. نویسنده دوست داشت ترس رو به خواننده القا کنه. اینجوری بنظر میومد که داستان درباره ماوراء الطبیعه (ارواح) باشه ولی جوری پیش رفت که انگار یه متن تو قسمت حوادث روزنامه هست. استاد هم انگار ضریب هوشی پایینی داشت، هِی میگفت چی، چی رو😐کلاً داستانی نبود که بشه ازش لذت برد یا غافلگیر شد ازش
کتاب مهمانی تلخ در رابطه با بیماری روحی و روانی بحث میکند. افرادی که در زندگی ما باعث این مشکلات روانی می شوند و متوجه نیستند چه قدر می توانند با رفتار نادرست خود به ما آسیب بزنند یا این که این قدر خودخواه و مستبد هستند که رفتار خود را توجیه می کنند و قبول نمی کنند که چگونه ما را به یک فرد روان پریش و منزوی و افسرده تبدیل کردند. متاسفانه در کشور ما خیلی به بیماری روحی و روانی اهمیت داده نمی شود.
خیلی با ذوق داستان رو شروع کردم و تقریبا به سرعت تمومش کردم اما اصلا به دلم ننشست مکالمه های ساده و ناهماهنگ داستان به نظرم هیچ قصه جالبی رو دنبال نمیکردچیزی رو به مخاطب اضافه نمیکردیکی که از یکی عصبانی بود، خوب که چی؟ اینکه فقط چند تا صحنه رو پشت سر هم بیان کنیم که داستان در نمیادصحبت ها الکی تصمیم گیری ها غیرمنطقی واقعا داستان که تموم شد به خودم گفتم خوب آخرش که چی؟ درک نکردم منظور و مفهوم داستان چی بوده! و به نظرم حیف وقت! البته هر کسی سلیقه و برداشتی داره از داستان.
اول از کتابراه تشکر میکنم که این کتاب رو به صورت رایگان در اختیار خوانندگان قرار داد. دوم این که به نظر میرسد که این کتاب ویژه گروه سنی د و ه هست. بعضی از اتفاقات خارج از منطق این داستان میتونه دلچسب این گروهها باشه. اما در مجموع کتاب خوبیه و خواننده رو تا اخر با خودش همراه میکنه. باز بودن پایان داستان از نقاط قوت اون محسوب میشه و خوبه کسایی که نظر میدن در مورد این موضوع بیشتر تمرکز کنند.
من فکر میکنم تورج چوب سادگی و بی غل و غش بودن خودش رو خورد چه زمانی که دانشجو بوده چه بعد از اون
من فکر میکنم تورج چوب سادگی و بی غل و غش بودن خودش رو خورد چه زمانی که دانشجو بوده چه بعد از اون
این کتاب رو اصلاً نپسندیدم. در واقع این داستان اصلاً رازآلود نبود. نویسنده دوست داشت ترس رو به خواننده القا کنه. اینجوری بنظر میومد که داستان درباره ماوراء الطبیعه (ارواح) باشه ولی جوری پیش رفت که انگار یه متن تو قسمت حوادث روزنامه هست کلاً داستانی نبود که بشه ازش لذت برد یا غافلگیر شد ازش. کتاب واقعا ابتدایی بود. بیشتر اتفاقاتش قابل پیش بینی بود و غافلگیری اصلا معنایی درش نداشت. بیشتر شبیه صفحات یه وبلاگ بود که حالا چاپ شده. اصلا توصیه نمی کنم پیام خاصی رو منتقل نمیکرد
سلام خداقوّت کتاب رمان خوب و روان و آسانی بود برای من نکتهای اضافه نداشت صرفا یک داستان ساده تکراری دو قسمت آخرش هیجان داشت البته اعصاب خُرد کن هم بودیاد این جمله میافتند: انتقام شیرین أست ولی انسان را چاق نمیکنددر کلّ کینه و انتقام ریشه انسان را میسوزاند… ولی از راحتی زیاد و شیوه خوانش تمرکز خوبی داشتم و شیوه داستان شب بودنش برایم اینقدر جالب بود که دو شب هنگام خواب تمامش را شنیدم ممنونم از شما و همه دست اندرکاران زنده باشید
خیلی طول کشید تا به اتفاق اصلی و هیجان برسه. تمام مدت منتظر اتفاق بودم که البته از مهارت نویسنده هست اما میتوانست هیجان رو طولانی تر کند. نتیجه گیری آخر هم به عهدهی مخاطب هست و من از پایانش ناراحت شدم به خاطر ان جوان که فکر میکنم فقط قصد ترساندن داشته. اما حدس زده بودم. به هرحال کاش زنده بمونه. و عکس العمل زن استاد خیلی واقعی بود. هر زن دیگهای هم بود همین جوری میشد.
جان کلام این قصه در مورد تاثیر انسانها بر زندگی یکدیگر است و به ما گوشزد میکنه که چقدر باید مراقب نتیجه رفتار و گفتار و افکارمون هم بر زندگی خودمون و هم دیگران باشیم. داستان خیر و شر... داستان کینه توزی... از نقاط مثبت کتاب اینکه به دور از زیاده گویی و حاشیه بود، سادگی کتاب برای من خوشایند بود. اجرای صوتی رو هم دوست داشتم و خوب تصویرسازی شده بود برای مخاطب
شاید کینه ایی در کار بوده ولی آنچه باعث ایجاد اشکال شد حقایقی بود که استاد نخواست برزبان بیاره ودرادامه عصبانیت راوی داستان ودیگر مشکلات را پدید آورد والا از قبل چیزی طرحریزی نشده بود و همه چیزهایی که گفته شده بود راست بود. داستان ساده ایی بود وپیچ وخم نداشت، من از شخصیت راوی خوشم نیامد چرا که اوپنهانکار بود. خوانش خوب بود بخصوص شخصیت تورج.
خیلی کتاب هیجان انگیز و ترسناکی بود. از همان ابتدای داستان همش با خودم میگفتم الانه که تورج یه بلایی سر رامین بیاره و بالاخره آخر داستان برعکس این اتفاق افتاد. در طول داستان نفسمو حبس کرده بودم و منتظر یه صحنه ترسناک بودم. واقعا قشنگ بود. دوستانی که عاشق رمان های ترسناکند این کتاب و حتما مطالعه کنن. ممنونم از کتابراه
با عرض سلام به همه همراهان همیشگی کتابراه بنده به عنوان عضو فعال کتابراه این کتاب رو به همه توصیه میکنم مخصوصاً کسانی که علاقه به اتفاقات ناگهانی و هیجانی دارندو خیلی خیلی ممنونم از عوامل محترم و عزیز کتابراه که همیشه در آخر هفته ها ما رو مهمون میکنند به چند کتاب رایگان خدا قوت و اجر و ثواب مضاعف شما مستقیما با خداوند منّان
فعلا رسیدم به پارت شانزده تا اینجاش که خیلی بی معنی و بی حس بود حیف وقتی که گذاشتم امیدوارم سه پارت دیگش خوب باشه. رامین و تورج هم خیلی آدمای نچسبی بودن فقط ماهرخ خوب بود انگار بیشتر داشتم به حرفای چندتا زن سرکوچه نشین گوش میدادم تا یه کتاب با محتوا. نقش سیگار از نقش بقیه بهتر بود توی کتاب
سلام داستان بدی نبود ولی در کل هیجانی نداشت و کمی هم ساده به نظر می رسید استادی که اتفاقی شاگردش دید و به آسونی همه پیشنهاد هاشو توی چند ساعت پذیرفت به نظرم اصلا جالب نبود واین همش میپرسیدن کجا و کی و... انگار که به جملات دقت نشون نمیدادن واین کمی زیادی به کار برده شده بود ممنون از کتابراه
به نظر من داستان ضعیف بو د شاید من پر توقع هستم. من بینوایان رو که شنیدم براستی برای فضای بینوایان دلتنگ بودم. انگار از یه دنیا بیرون انداخته بودنم. ولی داستان کششی نداست که بخوای به خاطر اون ادامه بدی من اخلاقم اینه که باید تا ته ش گوش کنم و غیر این بود اصلا نمیخواستی ادامه بدی