نقد، بررسی و نظرات کتاب همیشه یک نفر دروغ میگوید - آلیس فینی
4.3
109 رای
مرتبسازی: پیشفرض
داستان درباره قتل های مرموز در یک روستای کوچک است که از دو دیدگاه متفاوت روایت می شود: یکی از زاویه دید "آنا اندروز"، خبرنگاری که زمانی در این روستا زندگی می کرده و دیگری از دیدگاه "جک هارپر"، یک کارآگاه پلیس محلی که در حال بررسی پرونده قتل است. هر دو شخصیت رازهایی دارند و هر کدام بخشی از ماجرا را پنهان می کنند، بنابراین خواننده تا پایان نمی داند که کدام یک از آن ها حقیقت را می گوید. نقاط قوت: 1. روایت دوگانه: یکی از جذابیت های اصلی این کتاب، روایت آن از دو دیدگاه است که هر کدام دیدگاه های مختلفی نسبت به ماجرا دارند. این روش روایت نه تنها به خواننده اجازه می دهد از زوایای مختلف به داستان نگاه کند، بلکه باعث افزایش تنش و هیجان نیز می شود. 2. پیچ و خم های داستانی: آلیس فینی استاد پیچ و تاب های داستانی است. هر بار که خواننده فکر می کند به حقیقت نزدیک شده، با یک پیچش غیرمنتظره مواجه می شود که مسیر داستان را تغییر می دهد. این امر کتاب را به یک تریلر نفس گیر تبدیل می کند. 3. **پیش زمینه روانشناختی قوی**: شخصیت ها به خوبی توسعه یافته اند و هر کدام لایه های روانشناختی پیچیده ای دارند. این موضوع باعث می شود که خواننده به خوبی بتواند با شخصیت ها همدلی کند و به تعلیق داستان افزوده شود. نقاط ضعف: 1. **تعلیق بیش از حد**: برخی از خوانندگان ممکن است از اینکه تمام خطوط داستانی تا پایان به طور کامل روشن نمی شوند، ناراضی باشند. این میزان تعلیق می تواند برای برخی خسته کننده باشد. 2. **روابط پیچیده شخصیت ها**: روابط میان شخصیت ها گاهی پیچیده تر از آنچه که لازم است می شوند و ممکن است دنبال کردن دشوار باشد.
کتاب از اولش برای من جذاب بود ولی هرچی جلوتر میرفتم به جذابیتش اضافه میشد داستان جوری پیش میره که آدم فکر میکنه مرد قاتل هست ولی یه کم که پیش میری اتفاقاتی میفته که خواننده فکر میکنه زن قاتله بعد شخص بعدی میاد باز دلایلی وجود داره که میگی این قاتله و باز بعداز اون نفر دیگهای میاد که دلایل نشون میده نفر چهارم قاتله و این برای من بیش از حد جذابش کرده بود و جوری داستان پیش میرفت که کتاب رو نمیتونستم زمین بزارم و در پایان کتاب هم یه قافلگیری خوب داشت که جالب ترش کرد و جوری آلیس فینی داستان رو پیش برد که تصمیم دارم بیشتر ازش کتاب بخونم نقاط ظعف هم داشت ولی نقاط قوتش خیلی زیاد بود و من به شخصه لذت بردم و یه جملهی زیبایی اوایل کتاب میگه که دوست دارم تکرارش کنم ((مهربانی خرجی ندار)) این جمله رو هرچقدر که بشنویم بازم کمه موفق و پایدار باشید
کتاب همیشه یک نفر دروغ میگوید را به کسانی پیشنهاد میکنم که از خواندن کتاب ژانر معمایی جنایی لذت میبرند سیر اتفاقات به گونهای است که خواننده با شنیدن صحبتهای هر کدام از کاراکترها حس بیشتری برای نسبت دادن قتل به شخصهای دیگر را پیدا میکند به عبارتی کلمات جوری در داستان گنجانده شدهاند که گویا هر کدام از مظنونین میتوانستند هم قاتل باشند و هم در معرض خطر قتل و این شما بودید که بایستی حدس میزدید که کدام یک از کاراکترها قاتل است که به احتمال خیلی زیاد تا آخر داستان نمیتوانید قاتل را پیدا کنید مگر این که 20 صفحه پایانی کتاب را خوانده و دهانتان از شگفتی باز بماند دلیل این که یک ستاره کمتر به این داستان میدهم این است که خواننده با سیر اتفاقاتی که افتاد انتظار چنین قاتلی رو نداشت
کتاب واقعا کتاب خوبی نوع نوشتن نویسنده جوری بودش که تو رو مشتاق خوندن می کرد و تو حتی نمی تونستی حدس بزنی که توی صفحه ی بعد چی در انتظارته و تا آخرین لحظه ای که کتاب و می خونی برات تازگی داره و جالبه چون هر لحضه تمام افکارت راجبع کتاب رو زیر سوال میبره و دوباره از اول می سازتش اما یه ستاره کم کردم چون واقعا بعضی سوالتمون و بی پاسخ گذاشت مثلا چرا اون چاقو رو قایم کرد یا پریا چرا می رفت پیش مادش و از این جور سوالات و راستش می تونس جالب تر باشه اگه بعضی جاها از نظر سوم شخص کتاب و روایت می کرد چون هکس دیدگاه خودش رو داشت و این تفاوت ها گاهی آدم و گیج می کرد در کل اگر می خواید این کتاب و بخونید اصلا وقت و هدر ندید و شروع کنید به خوندن
این کتاب بسیار شوکه کننده بود و من از خوندنش نیم ساعت فقط زل زده بودم به سقف اتاقم تا بیست صفحه اخر کتاب کلا روند داستان جوریه که قاتل مشخصه و دلایل نامشخص و عجیب غریب خودش رو هم برای این کار داشته و حتی از زبون جک هم چیزهایی نوشته شده بود که مطمئنت میکرد که قاتل خود خودشه.. اما وای به حال اون بیست صفحه اخر کلا هر چی خوندید رو میندازید دور و با یک حقیقت تازه اشنا میشید و به نظرم با توجه به بقیه کتابهای این نویسنده این در اون حد باحال نبود ولی باز هم پیشنهادش میکنم چون کلا حس و حال عجیبی داره
مثل یک اثر از شکسپیر حقیقت تلخ جامعهای را که هالیوود و رسانهها چشم و دل سیر!! معرفی میکنند،، نشان میدهد؛
درین فضا یک دختر نوجو
ان به هیولا تبدیل میشود و با نابودیاش سالها نابودی را برای همه تدارک میبیند... همه انسانها بعد از تنفس در یک جامعه مسموم که خوب و بدش در پس شعارهای زمینه ساز برای نابودی انسان طراحی میشود، چارهای به جز مسموم شدن ندارند
بنابراین در پایان داستان در میابیم فرشتهترین فرد؛ و نقش مورد انتظارش که باید پاک بماند هولناکترین شیطان است
درین فضا یک دختر نوجو
ان به هیولا تبدیل میشود و با نابودیاش سالها نابودی را برای همه تدارک میبیند... همه انسانها بعد از تنفس در یک جامعه مسموم که خوب و بدش در پس شعارهای زمینه ساز برای نابودی انسان طراحی میشود، چارهای به جز مسموم شدن ندارند
بنابراین در پایان داستان در میابیم فرشتهترین فرد؛ و نقش مورد انتظارش که باید پاک بماند هولناکترین شیطان است
کتاب بسیار جذاب بود اصلا فکر نمیکردم ان قاتل باشه. چه قدر سردرگم میشدی وسط هایش و مدام با خودم فکر میکردم یکی از شخصیت ها قاتله. ولی نویسنده عجیب زیبا نوشته بود یک جاهایی که از زبون قاتل حرف میزد خیلی جالب بود کلا پیشنهاد میکنم بخونید واقعا نمیدونم چه طور مینویسند که حتی قاتل جلو چشماته ولی حتی حدس نمیزنی کیه صفحههای اخر رو خیلی تند خوندم از بس هیجان داشت وقتی کتاب رو خوندی دوباره برگرد اولش رو بخون همان اول گفته به ما که قاتل کیه ولی ما متوجه نشدیم
من رمان رو دوست داشتم گیرا و جذاب بود با متن اصلی چک کردم، حذفیاتی داشت که نرمال بود و مترجم عزیز ضربه نزده بود البته برگردوندن عنوان اصلی کتاب (his and hers) به فارسی کمی پیچیده هست ولی عنوان فارسی انتخاب شده رو نمیپسندم. شبیه کتاب دیگرش، گاهی دروغ میگویم میشه
اسپویل
به نظرم بیشتر از همه کَت آسیب دیده بود و ناعادلانه حذف شد. ولی خب طبیعت هیچوقت بر اساس عدالت نیست
اسپویل
به نظرم بیشتر از همه کَت آسیب دیده بود و ناعادلانه حذف شد. ولی خب طبیعت هیچوقت بر اساس عدالت نیست
اگه از کتابهای این نویسنده تا بحال مطالعه داشتید باید بدونید قراره تا لحظه آخر داستان غافلگیر بشید و از جایی که حتی فکرش رو نمیکنید سوپرایز بشید
کتاب در مورد گوینده خبری هستش که بعد سالها برای تهیه خبر مجبوره به محل سکونت زمان کودکیش برگرده و گزارش یک قتل رو بفرسته و یک کاراگاه که آشنای قدیمی اون هست قراره پرونده قتل رو حل کنه اما این پرونده حسابی به گذشته این افراد مربوطه
کتاب در مورد گوینده خبری هستش که بعد سالها برای تهیه خبر مجبوره به محل سکونت زمان کودکیش برگرده و گزارش یک قتل رو بفرسته و یک کاراگاه که آشنای قدیمی اون هست قراره پرونده قتل رو حل کنه اما این پرونده حسابی به گذشته این افراد مربوطه
برای کسانی که زیاد در ژانر معمایی جنایی کتاب نخونده باشند جذابه اما بنظر من کتابی با سبک تکراری که نویسنده به زور میخواست روند داستان رو مهیج و مرموز جلو ببره در حالیکه این مدل روایتهایی در قالب سه روایتگر رو قبلاً در کتاب سنگ کاغذ قیچی خونده بودم و سوژهای از زنانی که نوجوانی خطرسازی رو تجربه کردن در کتاب بازی دروغ خونده بودم یجورایی تکراری بود
یک داستان جذاب و هیجان انگیز داستانی سراسر تعلیق که شما را شگفت زده میکند. هر چه داستان به سمت اوج می رود اطمینان خود را به راویان کتاب از دست خواهید داد. یک تریلر پر پیچ و خم و گیرا، کتاب همیشه یک نفر دروغ میگوید برای کسانی است که رمان های جنایی و هیجان انگیز را دوست دارند، خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم.
به عنوان کسی که عاشق کتابهای جنایی هستم و چند کتاب از آلیس فنینی خوندم این کتاب اصلا خوب نبود و چنگی به دل نزد. اصلا شبیه بقیه کتاب هایش نبود و ضعیف تر بود یک سری جاها کمی مبهم بود داستان که فکر کنم به خاطر سانسور بود من توقع کتاب بهتر با ترجمه بهتری داشتم ولی باز هم در ژانر خودش کتاب خوبیه
اوایل داستان کند و کش دار بود از اواسط داستان که قتلها اضافه شد ریتم و روند بهتری پیدا کرد و بر اساس داستانهای مشابهی که در گذشته خونده بودم یک حدس هایی در بارهی قاتل زدم که در پایان با شگفتی بسیار متوجه شدم که حدس هایم اشتباه و با مشخص شدن قاتل کاملا غافلگیر شدم
در کل داستان خوبی بود
در کل داستان خوبی بود
در مورد کتاب باید بگم که من چند صفحه اول رو واقعا با اجبار خوندم
ولی آلیس فینی حتی اگر معمای منطقی و جذابی نداشته باشه مجبورتون میکنه کتاب رو زمین نذارید و بخونید
از صفحات ۷۰ به بعد کنار گذاشتن کتاب غیر ممکنه
پس با وجود پایان غیر منطقیای که داشت پیشنهاد میکنم اون حس ماجراجویی رو تجربه کنید
و اما از این قسمت لطفا اگه کتاب رو خوندین ببینید
به نظرم کتاب مجموعهای از سنگ کاغذ قیچی و ده بچه زنگی بود و اینکه این موضوع خشونت مدرسهای خیلی تو کتابها و سریالها همیشه استفاده میشه پس میتونم بگم یک ایده نخ نما شده بود و اینکه توی کتابهای الیس فینی زوج داستان همیشه قراره زندگیشون خوب بشه
یعنی حتی اگر آدمهای خاکستری مایل به سیاهی باشند هم پایان زیبایی دارند.کتاب پایانش طوری هست که باید با چشم بسته بپذیری وگرنه با خودت میگی واقعا یه آدم تو اون شرایط توانایی این کار هارو داره؟ حتی اگه به قول خودش بیمار نباشه
در مجموع از خوندن کتاب و هیجان کتاب لذت بردم.
در مورد پریا هم تا آخر فکر میکردم یه چیزیش هست 😂