نقد، بررسی و نظرات کتاب تقدیر تصادفی - زهرا اخوان پاکدهی
3.9
58 رای
مرتبسازی: پیشفرض
mitra.mh. 46
۱۴۰۲/۱۲/۰۳
00
درود بر نویسندهی محترم و توانمند، جذب داستان وصفای ماهور شدم، دختری که دل پاکی داره، مقید و مذهبیه و تصمیمات احساسی میگیره ماهور دل باخته پسری از اقوام میشه که به دلیل فضای اوایل انقلاب که افراد به دو دستهی انقلابی و ضد انقلاب مشخص شده بودند به عشقش نمیرسه و تن به ازدواجی بدون عشق میده که به طلاق ختم میشه، عاقبت ماهور علیرغم ملاکهایی که برای همسر آینده دارد عاشق پسری نابینا شده و از طرف خانواده طرد میگردد سرانجام با کلی کشمکش و سرسختی با آن پسر ازدواج میکند و به موفقیتهایی میرسند که از طرف خانواده و فامیل مورد حمایت، محبت و لطف قرار میگیرند.
یکی از نکات مهم در این رمان، رسم و رسوم غلط و دست و پاگیر در فرهنگ خانوادهها و بعضا ملتها میباشد. هم چنین در مقولهی ازدواج که بسیار این مطلب دیده میشود. در سرگذشت شخصیت اول داستان، انتخاب او در سنین نوجوانی بدلیل بروز هیجانات و غلبهی غرایز نمیتوانست درست و دقیق باشد چنانچه بعدها خودش به این مساله اعتراف کرد. اما در ادمهی زندگی و رشد فکری و کسب قدری تجربه توانست انتخاب درستی انجام دهد گرچه از دید والدینش اصلا فرد مناسبی برای او نبود آنهم بخاطر معلولیت ظاهری. در مجموع داستان پر کشش و آموزندهای بود. ممنون از خانم نویسنده
این کتاب درباره دختری به اسم ماهور هسته که خانواده تعصبی دارن، دختره عاشق یکی از فامیلهای مادرش میشه ولی بهش نمیرسه، با یکی از اقوام پدرش ازدواج میکنه ولی بخاطر دخالتهای مادره پسره طلاق میگیرن....
درآخر سر هم با یک مرد نابینا به اسم سبحان که غریبه هسته و از یک خانواده روستایی هسته ازدواج میکنه که طی این مدت پدرش خیلی ماهور را اذیت میکنه تا طلاق بگیره ولی ماهور طلاق نمیگیره و به زندگیش با سبحان ادامه میده و درکنار سبحان خوشبخت میشه.
درآخر سر هم با یک مرد نابینا به اسم سبحان که غریبه هسته و از یک خانواده روستایی هسته ازدواج میکنه که طی این مدت پدرش خیلی ماهور را اذیت میکنه تا طلاق بگیره ولی ماهور طلاق نمیگیره و به زندگیش با سبحان ادامه میده و درکنار سبحان خوشبخت میشه.
خیلی این مدل رمانا رو دوست دارم از اونایی که انگار داری بجاشون زندگی میکنی باهاشون خوشحال میشی باهاشون ناراحت و پابه پای غصه هاشون اشک میریزی انگار که الان جلوت نشسته و گره روسریشو شل میکنه و اشک چشاشو پاک میکنه با یه نگاه مملو از حصرت به گذشته داره خاطراتشو تعریف میکنه و به ریشه های فرش خیره شده و من میخوام بی توقف و نفس کشیدن تا اخرشو برام تعریف کنه حقا که نویسنده داستان سنگ تموم گذاشته
داستان خوبی بود روون بود جای تاسفه که پدرایی مثل پدر ماهور باخودخواهی زندگی بچه هاشون رو تباه میکنند ونویسنده اینو خوب بیان کرده بود ودیگر اینکه بازم جای تاسفه که زنی مثل رقیه نادیده گرفته میشه که برای ازدواج پسرش حتی خبرش نمیکنند
سرنوشت آدما به دست خودشون رقم میخوره وسرنوشت ماهور هم با بی تدبیری پدرش رقم خورد
سرنوشت آدما به دست خودشون رقم میخوره وسرنوشت ماهور هم با بی تدبیری پدرش رقم خورد
نوشته بدی نیست.بیشتر واقعیت زندگیه واینکه تو زندگی هیچ چیز قابل پیش بینی نیست وهر روز اتفاقی میفته که اصلا فکرشو نمیکنی مثل ازدواج این خانم با آقایی که معلولیت دارن در صورتی که مواردخیلی بهتری براشون پیش اومده بود ولی ایشون با انتخابشون زندگی که پراز آرامش و دلخواه خودشون هست رو دارن
با سلام خدمت نویسنده محترم این کتاب کتاب بسیار عالی و جذاب و مورد علاقهام بود به نظرم هر چند داستان آخرش بسیار عالی تمام شد و پدر ماهور رو مردی لجباز و مادرش رو هم تحت تاثیر حرف اطرافیان قرار میداد ولی باید به پدر مادر ماهور هم حق داد که نگران باشن توصیه میکنم حتما یک بار هم شده مطالعهاش کنید
سلام و درود بر شما و متشکر از شما داستان این کتاب بسیار عالی و جذاب و مورد علاقهام بود به نظرم هر چند داستان آخرش بسیار عالی تمام شد و پدر ماهور رو مردی لجباز و مادرش رو هم تحت تاثیر حرف اطرافیان قرار میداد ولی باید به پدر مادر ماهور هم حق داد که نگران باشن البته با این نوع برخورد موافق نبودم