نقد، بررسی و نظرات کتاب عشق در سالهای قحطی - نگین پوراسلامی
4.1
90 رای
مرتبسازی: پیشفرض
صبا باوفای حقیقی
۱۴۰۳/۰۲/۱۳
50
این دو ستاره فقط بخاطر مهارت نویسنده هست. واقعا حیف که چنین استعدادی در چنین زمینهای بکار برده شده. تمام داستان پر از حقارت و پستی زنهاست. من فقط بخاطر این داستان رو ادامه دادم که منتظر بودم یه جایی نویسنده اینهمه تحقیر و رذالت رو نسبت به زنها به چالش بکشه و تقبیح کنه ولی در کمال ناباوری اخر داستان فقط با یه بخشش بی محتوا تمام شد. بجای عشق در سالهای قحطی بهتر بود اسم داستان طلسم در سالهای قحطی باشه. چون به شدت روی قدرت طلسم نویسنده تاکید کرد. واقعا تاثر برانگیز هست. تنها چیزی که از محتوای داستان میشه فهمید اینکه قدرت طلسم از خواست خداوند قویتره. معاذالله. چطور میتونیم باور کنیم که خداوند اجازه بده یه انسان بی گناه بدون دلیل مورد مجازات طلسم قرار بگیره. درسته که طلسم و جادو در دنیا وجود داره اما همون هم شرایط خاص خودش رو داره و در نهایت هیچ قدرتی بالاتر از قدرت پروردگار نیست. یه مرد بلا تکلیف با عنوان کاذب پهلوان هزار و یک جور ظلم و بدی کرد و نویسنده اصرار داشت که بی ثباتی این شخصیت حقیر همه ش به طلسم و جادو نسبت داده بشه. حتی تعریفی که از عشق در داستان شد قابل تامل هست. چطور منور به اسم عشق هر رذالتی رو مرتکب شد و متن داستان اصرار بر این داشت که تمام این رذالتها بخاطر این هست که منور تحقیر شده جامعه بود. در کل تمام داستان موجی از احساسات منفی و دردناک رو به انسان منتقل میکرد. احساساتی که حتی انسان رو به گریه و رقب قلب هم نمیانداخت. امیدوارم نویسندههای ما دقت بیشتری روی مطالب داشته باشند. چون این رمانها توسط نسل نوجوان هم خونده میشه و خدا میدونه چه تاثیر نامطلوبی بر روح و روان این غنچهها که در حال شکوفایی هستند میگذاره
باید بگم که از خوندن داستان لذت بردم. داستانهایی که از دید و نگاه دو شخصیت مختلف روایت میشن جذاب تر هستن به نظرم حتی میتونم بگم داستان از روایت منور قشنگ تر بود و ادم بیشتر به خوندنش تمایل پیدا میکرد. به نظر من بیشتر از گیس سیاه منور مظلوم تر بود و زندگی سخت تری داشت درسته که به خیلی ها بد کرد ولی اون هم تو زندگیش خیلی سختی کشید چرا باید به خاطر ظاهرش همه اون طوری باهاش رفتار میکردن خب یک ادم سیاه پوستم هزار تا ارزو داره دوست داره زندگی خوبی تجربه کنه ولی بیچاره فقط به خاطر ظاهرش اون همه اذیت شد و دست به اون کارای وحشتناک زد. ولی واقعا نامردترین شخصیت داستان صالح بود. ادمی به شدت ریاکار دورو قاتل و خوب نما که خودشم نمیدونست تکلیفش با خودش چیه. بیچاره رئوف چه کلاهی سرش گذاشت صالح. ولی خدایی اخر داستان یک خورده دور از انتظار نوشته شده اخه بعد از این همه کینه و غضب چه جوری میشه دو تا هوو این جوری باهم کنار بیان. در کل کتاب خوبی بود به نویسنده عزیز خسته نباشید میگم چون به هر حال مارو با حوادث دورهای از تاریخ ایران آشنا کرد.
خسته نباشید، طرح اصلی داستان خوب بود ولی نیاز شدید به بازنویسی و بازآفرینی دارد کتابی نوشتن اثر را ماندگارتر میکند و این گفتاری نوشتن به پیکر اثر ضربه وارد کرده است، اثر در ژانر تخیلی بود شش تا کودک به دلایل نامعلوم کشته میشدند و در اینجا به خرافات و افراد ماورایی مثل جن و پری بیشتر پرداخته بود تا خالق هستی که در کتاب هم اشاره شد (تا خدا نخواد برگی از درخت نمیافته) ولی داستان بر پایه تخیل و خرافات و باورهای غلط بود. آخر داستان با تصورات من به عنوان خواننده خیلی متفاوت بود چون منور بعد از مصائب فراوانی که بر سر تقریبا همه شخصیتهای داستان آورد زنده ماند و به خوبی خوشی با هووش زندگی کرد!
کاش اسم پهلوون و لوطی را ابتدای اسم صالح نمیگذاشتید چون با کاری که با رئوف کرد پهلوونی و لوطی بودن زیر سوال برد!
سرگذشت اشخاص دیگر مثل مثل مراد هم مشخص نشد کسی که وجدان درد داشت و تا آخر با اون درگیر بود چرا حرکتی مثبتی انجام نداد چرا؟!
در کل شخصیتها ایستا بودن و تا انتها هیچ پویایی در وجود آنها پدید نیامد و تاریخی بودن که نقطه قوت داستان بود به طور کامل پرداخته نشده بود و با کلی گویی از اتفاقات آن سالها میگذشت.
کتاب را تا انتها خواندم به امید تحول یا تغییر در روند داستان اما بی حاصل بود!
به امید پیشرف نویسنده عزیز در عرصه نوشتن و نویسندگی
کاش اسم پهلوون و لوطی را ابتدای اسم صالح نمیگذاشتید چون با کاری که با رئوف کرد پهلوونی و لوطی بودن زیر سوال برد!
سرگذشت اشخاص دیگر مثل مثل مراد هم مشخص نشد کسی که وجدان درد داشت و تا آخر با اون درگیر بود چرا حرکتی مثبتی انجام نداد چرا؟!
در کل شخصیتها ایستا بودن و تا انتها هیچ پویایی در وجود آنها پدید نیامد و تاریخی بودن که نقطه قوت داستان بود به طور کامل پرداخته نشده بود و با کلی گویی از اتفاقات آن سالها میگذشت.
کتاب را تا انتها خواندم به امید تحول یا تغییر در روند داستان اما بی حاصل بود!
به امید پیشرف نویسنده عزیز در عرصه نوشتن و نویسندگی
این کتاب علاوه براینکه اطلاعات خوبی درموردزندگی مردم ایران درسالهای جنگ جهانی دراختیارخواننده قرارمیده ازجنبه روانشناسی هم حرفی برای گفتن داره زیاده خواهی میتونه یک انسان رو به شیطان تبدیل کنه حسادت طوری آدم رو کورمیکنه که ازیک لوطی وجوانمرد مردی رو میسازه که راحت به برادرخودش پشت کنه تهمت بزنه وبه اعتمادش خیانت کنه ولی آنچه که مسلمه اینه که هرخطایی تاوانی داره وهربدی بازتابش به خودت برمیگرده داستان اززبان دوتاشخصیت اصلی ورقیب تعریف میشه هرکدوم حق رو بخودشون میدن دونفربادودیدگاه که هرکدام حوادث روبه گونهای جداتعریف وتفسیر میکنندمنوربه خودش این اجازه رو میده اونچه که حق خودش میدونه وسهم خودش ازخوشبختی رو بدست بیاره ولوبازبرپاگذاشتن انسانیت وباجادوی سیاه یا گیس سیاه که بخاطرحسادت با تحریک کردن رقیب آتش خشم وکینه اون رو شعله ورمیکنه وخودش هم در اون آتش میسوزه
بسیار بسیار داستان را دوست داشتم. اما یک سری کوتاهیهایی در پرداخت به داستان شده بود. مثلا گاهی زمان بندی مناسب نبود. یا به یک سری جزئیات نپرداخته بود. اما در کل داستان قشنگی بود. درست است که جادو و خرافات را دوست ندارم. اما در این کتاب با مهارت به اینها پرداخته بود. در کل داستان قشنگی بود. شخصیت منور که زخم خورده از روزگار بود و یک روانپریشی واقعی بوده. و دختری به نام گیس سیاه که اسیر دست زیاده خواهی و عقدههای این زن سیاه دل و روانپریش شد. واقعا این همه بدبختی و بلا برای یک انسان بسیار سخت و دردناک بوده ولی گیس سیاه دردای زیادی رو تحمل کرد و خیلی سختی کشید. موقعی که داستان از زبان منور روایت میشه واقعا آدم پی به شخصیت دیوانه و عقدهای منور میبره که چقدر قلب سیاه و عقده داشته.
با تشکر از نویسنده محترم
داستان زیبا بود ولی روح آدم رو میآزرد ازاین نظر که کودکان در این داستان قربانی نادانی افراد خودخواه شدند افرادی مثل گیس سیاه و منور
البته این دونفر هم خود قربانی مردی بی اراده مثل لوطی صالح شدند که خود قربانی شهواتش بود ولی خوب بود که نویسنده روایت رو از هردو رقیب نوشته بود که انسان بفهمه نباید یه طرفه به قاضی بره دیگه اینکه زمان قحطی رو خوب توصیف کرده بود چون من از مادر بزرگم هم شنیده بودم
ازنظر نوشتاری غلط املایی ودستوری زیاد داشت از نویسندگان محترم که تو کار ادبیات هستند بعیده که قوانین دستور فارسی را رعایت نکنند
داستان زیبا بود ولی روح آدم رو میآزرد ازاین نظر که کودکان در این داستان قربانی نادانی افراد خودخواه شدند افرادی مثل گیس سیاه و منور
البته این دونفر هم خود قربانی مردی بی اراده مثل لوطی صالح شدند که خود قربانی شهواتش بود ولی خوب بود که نویسنده روایت رو از هردو رقیب نوشته بود که انسان بفهمه نباید یه طرفه به قاضی بره دیگه اینکه زمان قحطی رو خوب توصیف کرده بود چون من از مادر بزرگم هم شنیده بودم
ازنظر نوشتاری غلط املایی ودستوری زیاد داشت از نویسندگان محترم که تو کار ادبیات هستند بعیده که قوانین دستور فارسی را رعایت نکنند
به شدت توصیه میکنم بخونید. این داستان عالی و بی نظیر با قلمی روان و عامیانه و درست مثل زندگی واقعی خود ماست. من این داستان رو تو اینستا خوندم و در واقع اخرهای فصل دوم بودم که مشکل مهسا و فیلتر شکن پیش اومد و نویسنده دیگه ادامه نداد و منم پیحش رو گم کردم. ولی ذهنم همش درگیر اخراین داستان جذاب و دلنشین بود و تا دیدمش اینجا اول کلی ذوق کردم وبی معطلی خریدمش. این منور سیاه سوخته یه عفریته به تمام معناست. یه خونه خراب کن و اگر بدونید چیها به سر گیس سیاه نمیاره. داستان رو که شروع کنیددیگه نمیتونیدیه دقیقه رها کنید. ازکتابراه برای این داستان بی نهایت ممنونم
ابتدا تشکر زیاد ار خانم پوراسلامی برای نگارش این رمان زیبا. نکتهی بسیار جالب و ارزشمند این که در فصل دوم به جای ادامه سرگذشت شخص اول داستان یا همان راوی، داستان از دید شخصیت منفی روایت میشود. البته مسالهی بسیار دردناک اعتقادات و باورهای غلط و گاهی بسیار کفرآمیز در بین عموم مردم و سطح درک و فهم پایین خیلی مشکل ساز بوده از قبیل برتریهای جنسیتی و نژادی همانند رفتاری که افراد در مواجهه با این دختر سیاه رو داشتند. این هم از نکات مثبت در این رمان. هست. در آخر توصیه میکنم خواندن این رمان زیبا و پر کشش را به همهی اهل مطالعه.
نثر روانی داشت دوست داشتم کامل بخونم گرچه این حجم کینه برام جالب نبود ولی میتونه واقعی باشه البته بعضی اصطلاحات کلمات استفاده شده نمیتونه مربوط به اون دوران باشه مثلا کلمه مرسی. بی تفاوتی آدمها در مرگ عزیزانشا ن هم کمی زیادی بود حتی جایی که سایه مرگ باشه مثل دوران قحطی. ولی چیزی که جالب بود نشون دادن شخصیت آدمها بودکه ترکیب عجیبی ار خیر وشره وچقدر غرور و شیطان به آدمها نزدیکند حتی اگر خودمان باور نداشته باشیم که درون همه ما هست
ضمن خسته نباشید به نویسنده محترم این کتاب باید بگم با اینکه خیلی روان نوشته شده بود و هیجانی بابت ادامه دادن کتاب در خواننده ایجاد میکرد ولی خیلی وقایع از نظر من ساختگی و دور از ذهن به نظر میرسید به شخصه فکر میکنم شاید یک نوجوان در بخشی از قسمتها داستان را جلو برده و به نویسنده کمک کرده. در عین اینکه نظر من رو راجع به پهلوانان و لوطیهای قدیم رو کاملا ویران کرد.
از نظر من رمان بسیار خوبی بود، طوری که مانند یک فیلم عمل کرده و مکان و زمان را به وضوح به تصویر کشید و اگر مسائلی بیان شده از جمله وجود هوو، جادو، سنگسار و.... اینها متأسفانه واقعیات تلخی بوده که در آن زمان در کشور ما وجود داشته، ممنون از نویسندهی عزیز و سیستم کتابراه، به امید روزهای روشن تر در پرتو عقل، علم و وجدانیات بیدار
یکی از قشنگترین آثاری که تا الان خوندم همین کتاب بود. مخصوصا که داستان در یک مقطعی از زبان شخصیت منفی داستان گفته میشه و بسیاری از مجهولات و سوالات ذهن خواننده رو جواب میده. عدهای از دوستان میگن غم و ناراحتی بیش از اندازه از معایب این داستان بوده، در حالی که من معتقدم غم و اندوه هم جزئی از واقعیت زندگی ست...