نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی زن خطاکار - آلبر کامو
مرتبسازی: پیشفرض
داستان نوشته نویسنده بسیار نامی و با سبک خاص خودشه. بنابراین فکرمیکنم برای کسی که به این سبک از نگارش علاقه نداره ممکنه عجیب باشه. داستان کوتاه زن و شوهری فرانسوی که برای فروش پارچه به جایی دور رفتن. توصیفات و قدرت نگارش داستان واقعا فوق العاده ست. کامو چنان با قدرت حس وحال و موقعیتی که قهرمانها در حال تجربه ش هستند رو بیان میکنه که خواننده حس سرما یا تنهایی شون رو کاملا درک میکنه. در واقع فضا سازی و جزئیات صحنههای داستان که ممکنه به نظر بعضی خوانندهها خسته کننده وغیرضروری باشه نقطه قوت و وجه تمایز کامو با بقیه ست. در نهایت بازم تاکید دارم که این سبک کتابها مورد پسند عده خاصی از مخاطبین خواهد بود.
اصلا پیشنهاد نمیکنم، اسم کتاب صرفا برای بالابردن آمار فروش کتاب، حس میکنم نویسنده قصد داشته که خواننده رو دچار شک کنه، جایی که سرباز در اتوبوس بین تمام مسافرها فقط به این زن از قوطی تو دستش تعارف میکنه، جایی که نویسنده تاکید میکنه راننده وسایل همه مسافرها رو روی سقف ماشین بسته بود، مسافرها فقط چوب دستی رو داخل اتوبوس برده بودن، راننده با اینکه مرد ازش خواست اما در ماشین رو نبست و چند نفر سیاه پوش نزدیک ماشین شدن، مرد گفت چوپانن! نویسنده بین دایره واژگان بیکران میتونست اسم مناسب تری برای داستان پیدا کنه اگر قصدش از این نامگذاری بالابردن آمار فروش و فریب دادن خواننده نبود.
برای من این داستان زندگی زن به مفهوم عام در طول تاریخ است. زنها را باید خواستگاری کرد، یعنی باید کسی بهشان نیاز داشته باشه و به سراغشان بیاد. زنی که خواستگار ندارد یعنی کسی بهش نیاز ندارد و این به معنی تلقی میشه که متاعی برای فروش ندارد. وقتی هم که ازدواج میکنند و از زندگی شان ناراضیاند به خاطر این است که قدرشان دانسته نمیشود، هنوز منتظر تشکر هستند. من این کتاب را دوست داشتم چون فکر میکنم اینگونه نویسندهها و متفکران بودند که با آثار اینچنینی توانستند کم کم این باور را در هم زنان و هم مردان ایجاد کنند که زن مکمل مرد نیست و زنان هم متاع نیستند.
بر خلاف دیگر دوستانی که این کتاب رو دوست داشتند، من نتونستم باهاش ارتباط خوبی برقرار کنم. توصیف جزئیات غیرضروری خستهام میکرد. در پی یافتن خطای ژانین، زن این داستان بودم که ناگهان داستان تمام شد. در مورد خطاکاری زن، هیچ گونه موافقتی با نویسنده پیدا نکردم.
روایت آقای رضوانی اما خوب و دلنشین بود.
روایت آقای رضوانی اما خوب و دلنشین بود.
کلا از دید کامو و فلاسفهی هم نظرش ما باید یگانه فرصت زندگی کردنمون رو در این دنیا برای خودمون زندگی کنیم و بریم دنبال آرزوها و احساسات واقعی و خودشکوفایی خودمون و این فلاسفه معتقدند چون ما امکان خودشکوفایی نداریم برای سرپوش گذاشتن بر احساس گناهی که به خاطر جا موندن از خودشکوفایی بهمون دست میده خودمون رو فدای دیگران میکنیم و این زن هم در این داستان این کار رو کرد.