نقد، بررسی و نظرات کتاب قطار به موقع رسید - هاینریش بل
4.3
198 رای
مرتبسازی: پیشفرض
اگر بخواهیم از ترجمه کتاب شروع به بررسی کنیم باید بگویم که اگر هیچ اطلاعاتی از نویسنده به دست خواننده ندهیم، گویی که فردی به زبان پارسی آن را نگاشته است. این نکته موید این است که مترجم از پس کار سخت خود برآمده و خسته نباشید به ایشان میگویم. آنچه در این کتاب میخوانیم حقیقتاً یک روایت تمام عیار است. روایت انسانهایی که دیگر جوان نمیشوند و تا مرگ راه طولانیای در پیش ندارند، چه مستقیماً در جبهه جنگ باشند و چه دورتر از آن و در حال ادای دین خود در قبال وطن! از درخشانترین مفاهیم داستان وطنپرستی است؛ برای تمام پرسوناژهای اصلی داستان این مفهوم پوچ شده است. از فاحشهی جاسوسی گرفته که از مشتریهایش اطلاعات جنگ را به پارتیزانهای لهستانی میرساند، اما به قهرمان علاقهمند میشود و یک شب تا صبح همصحبتی با او را به انجام وظیفهاش ترجیح میدهد، تا قهرمان داستان که برای یهودیها دعا میخواند، و دوستانش که هر کدام بیاهمیت به نتیجهی جنگی که مشخص است از مرخصی به جبهه بازمیگردند تا تنها آنچه از سر گذراندهاند را فراموش کنند و آرزوی مرگ دارند.
کانونی سازی روایت در داستان به نرمی از دانای کل به صدای قهرمان چرخش میکند که برای من به شخصه بسیار شیرین بود. انگار که تفاوتی میان خواننده، راوی و قهرمان وجود ندارد و هرکس به نوبت افاده وجود میکند.
کانونی سازی روایت در داستان به نرمی از دانای کل به صدای قهرمان چرخش میکند که برای من به شخصه بسیار شیرین بود. انگار که تفاوتی میان خواننده، راوی و قهرمان وجود ندارد و هرکس به نوبت افاده وجود میکند.
این یه رمان ضد جنگه و بیشتر به آسیبهای فردی جنگ بر اشخاص پرداخته و نه جوامع. داستان به خوبی تونسته افکار و احساسات جوانی رو که مجبوره به جنگ بره رو بیان کرده.
اما خسته کننده شده و هیجان چندانی نداره.
راوی هم اول شخصه و هم سوم شخصه، که چندان بهش پایند نیست که کجا اول شخص باشه کجا سوم شخص.
ترجمه خوب و روان هست اما چند کلمه نامأنوس استفاده شده مثل تبختر، ظفر نمون، به هنگ خو کشیده، چندک نشستن. مصطبه، تردماغ، مهابت، ترو تیلی، نشمه
اشتباه املایی هم داشته مثل تصفیه حساب، پدپده،
سطبر، خرجین، خط اطو، بوخارست، مرده شو ببرد
چند اشتباه نگارشی هم بود، میگیرد مینشیند (میگیرد در جمله اضافه بود)، باید دعا خواند، (بخواند)، نخورد ندارد (رد خور ندارد)
کلک کار را خواهد کرد (کند) به نام یهودیها و پیاز افتاد (به یاد)
اگه با حوصله هستین و و دنبال هیجان نیستین این کتاب رو بخونین
اما خسته کننده شده و هیجان چندانی نداره.
راوی هم اول شخصه و هم سوم شخصه، که چندان بهش پایند نیست که کجا اول شخص باشه کجا سوم شخص.
ترجمه خوب و روان هست اما چند کلمه نامأنوس استفاده شده مثل تبختر، ظفر نمون، به هنگ خو کشیده، چندک نشستن. مصطبه، تردماغ، مهابت، ترو تیلی، نشمه
اشتباه املایی هم داشته مثل تصفیه حساب، پدپده،
سطبر، خرجین، خط اطو، بوخارست، مرده شو ببرد
چند اشتباه نگارشی هم بود، میگیرد مینشیند (میگیرد در جمله اضافه بود)، باید دعا خواند، (بخواند)، نخورد ندارد (رد خور ندارد)
کلک کار را خواهد کرد (کند) به نام یهودیها و پیاز افتاد (به یاد)
اگه با حوصله هستین و و دنبال هیجان نیستین این کتاب رو بخونین
در مورد این کتاب یک نکته اساسی به ذهنم رسید و اون اینه که هاینریش بل به نظرم هدف سختی رو در این کتاب جستجو میکرد و البته که به نطرم موفق هم نشد نشون دادن فضای تیره و سیاهی که حاصل اضطراب و افسردگی شدید باشه و همینجور تصویرسازی فضای رعب و وحشت در کتاب کار دشواریه و محدود بحثهایی هستن که به نظرم در فیلم بهتر گنجانده میشن نویسنده تمام تلاشش رو برای خورد کردن اعصاب من خواننده در فضای تیره افسردگی شدید شخص اول به کار بست و در اون موفق هم شد ولی متاسفانه از اصل کتاب که پی رنگ، طرح معما و حل معما و جلو بردن داستان با کمک گرفتن از شخصیت پردازی و فضا سازی هستش شدیدا جامونده بود تا حدی که من فقط از فضاسازی بخش ذهنی شخص اول رو درک کردم و نه داستان خاصی برام وجود داشت نه شخصیت های شناخته شده ای و نه طرح و حل معمای خاصی به نظر من صرفا یک دلنوشته بود تا یک کتاب
نگاه شرمگینانه هاینریش بل در سراسر رمان مشهود و جاری است. شرمی که همراه با جنگ جهانی دوم و رهبری و اقدامات هیتلر و نازیسم در آلمان شکل گرفته، سراسر رمان را در بر میگیرد. رمان «قطار به موقع رسید» روایت سربازی است که سوار بر قطاری میشود و میداند که به مقصد رسیدنش برابر با مردن است. پس تسلیم و گردن نهاده، به سوی مرگی که برایش محرز است، میرود. نگاه هاینریش بل به جنگ، نگاهی از سر خشم نیست. بل بیش از آنکه جنگ را نکوهش کند از آن شرمسار است. بیش از هر چیزی در این نگاه پسا جنگ آلمانیها، میتوان میل به فرار از واقعه جنگ را دید. انگار تمنای انکار، یا امکان پاک کردن آن امری حتمی است. واقعهای که وقتی پاک نمیشود، افراد بیش از پیش در برابرش شکننده و آسیبپذیر دیده میشوند.
داستان هیجانی و جالب نبود. نقد کتاب: داستان سربازی است که ماهها و روزها برایش بی معنا شده و فکر میکند قرار است بزودی در جنگ بمیرد. او در قطار با دو سرباز دیگر آشنا میشود و با هم به سمت لهستان میروند و در آن جا بعد از یک مهمانی مفصل یکی از آنها تصمیم میگیرد تا بقیه را به لکاته خانه ببرد. سرباز در آن جا به دختر اجازه کاری نمیدهد در عوض داستان خودش را برای او تعریف میکند و میگوید که قرار است بمیرد اما دختر میگوید که کمکش میکند و نمیگذارد چنین اتفاقی بیفتد. اما صبح روز بعد که سوار اتومبیل میشوند در یک تصادف هردو جان میبازند و همانطور میشود که سرباز از اول فکر میکرده.
کتاب با مهارت تمام احساسات شخصی که محکوم به مرگه و چیزی برای از دست دادن نداره، به این نتیجه رسیده زندگی فقط درد و بدبختیه را نشان میدهد و از طرف دیگر ما متوجه میشویم که در طول جنگهای جهانی حتی سربازان هم فارغ از انسانیت نبودهاند و چه بسا عدهای از انها انسانیت از وجودشان رخت بربسته و عدهای نه، اینکه ادم میتواند تا چه اندازه حوادث هولناک را تحمل کند و این چه تاثیری بر روح و جسمش میگذارد، آن بدبختهایی که مدام شراب میخوردند که دردهایشان را دمی فراموش کنند، واقعا انسان تا چه امدازه میتواند به خودش آسیب بزند؟ تا کجا تحمل دارد؟
اول بگم که داستان کتاب در چه مورده رمان قطار به موقع رسید اولین اثر انتشار یافته از نویسندهی مشهور هاینریش بل هستش رمان قطار به موقع رسید داستان سربازی آلمانی به اسم آندریاس را روایت میکنه که با قطار از پاریس به سوی لهستان در سفره داستان بر تجربهی خون بار و نفس گیر سربازان آلمانی در جبهههای شرقی جنگ جهانی دوم تمرکز داره....
در کل کتابهای این نویسنده بیشتر به اثرات منفی بعد و حین جنگ میپردازه و به نظرم نوشتار خاصی داره و عامه پسند نیست. در آخر به همه دوستان پیشنهاد میکنم که خوندن این اثر رو از دست ندهند
در کل کتابهای این نویسنده بیشتر به اثرات منفی بعد و حین جنگ میپردازه و به نظرم نوشتار خاصی داره و عامه پسند نیست. در آخر به همه دوستان پیشنهاد میکنم که خوندن این اثر رو از دست ندهند
ای کتاب از اون دسته کتاباییه که کمی حوصله سر بره خوندنش تو وقتی داری مطالعش میکنی انگار توی ذهن این سرباز داری زندگی میکنی و واقعن اعصابت بهم میریزه اینجا نویسنده تونسته احوالات یک شخص سربازو که علی رغم میل باطنیش به اجبار داره به جنگ میره به خواننده القا کنه و حس انزجار و تنفر انسان از جنگ رو به اوج برسونه. ترجمه کتاب بد نبودبا تشکر از مترجم عزیز و کتابراه
یه تراژدی ضد جنگ که اگه با فضاسازیهای بیش از حدش مخاطب رو کلافه نمیکرد قطعا بهش نمره کامل میدادم. داستان گیرایی خاصی نداره، صرفا یه داستان خیلی با جزئیاته. منظورم اینه که برای تعریف وضعیت یه واگن قطار چهار صفحه رفته!! جزئیات بالا لزوما برای خواننده جذاب نیست، ای کاش این مورد بیشتر مورد اهمیت قرار میگرفت. در سایر موارد این کتاب واقعا قابل تقدیره
این کتاب راجع به جنگ جهانی و آثار جنگ روی روح و روان افراد بخصوص سربازان و لطماتی هست که از جنگ میبینن که چه بسا تا پایان عمر همراهشون هست و دیگه اون آدم سابق نمیشن و بسیار ناامید و رنجورن .
کتاب سیر کُندی داره و پایان مشخص. در کل کتاب خوبی هست در زمینه آشنایی با آسیبهای جسمی و روحی جنگ.
کتاب سیر کُندی داره و پایان مشخص. در کل کتاب خوبی هست در زمینه آشنایی با آسیبهای جسمی و روحی جنگ.
تک گویی یک سرباز که با قطار همراه با بقیه سربازها سفر میکنه تا به منطقه جنگ برسه. آسیبهای روحی و جسمی که دیدن. مکالماتشون باهم و نظراتشون راجع به ادمهاست.
من کمی با عجله خوندم چون گاهی کسل کننده میشد. از عقاید یک دلقک هاینریش بل بیشتر خوشم اومد. اما این هم کتاب خوبیه.
من کمی با عجله خوندم چون گاهی کسل کننده میشد. از عقاید یک دلقک هاینریش بل بیشتر خوشم اومد. اما این هم کتاب خوبیه.
"قطار تاخیر کرده مرخصی رو ها" "جنده بیچاره بدترکیب لرزان" "خیابان عریض مشجر عهد امپراطوری" جمله بسیار زیبای کتاب هم که یک تناقض لطیف و قابل تامل برای من داشت این بود " آدم وقتی تنهاست دیگر بی کس و کار نیست"