نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی چنگال - صادق هدایت

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Faezeh Os
۱۴۰۲/۰۱/۱۷
این داستان یک نوع انتقاد اجتماعیه!
در مورد فلاکت و بدبختیِ که از پدر به فرزند به ارث میرسه! مسیر کجی که پدر رفته و فرزندانِ پیرو نیز باید تاوان آن را پس بدهند...
در نقدِ توضیحاتِ کتاب باید بگم که توجه دقیقی به کلمه‌ی "مردسالاری" شده که از نظر بنده در مورد این داستان صدق نمیکنه...
پدر، مردسالار نبود بلکه مشکلش" نامردی و فقدان شعور "بود
احمد، مرد سالار نبود بلکه تا قبل از ان عمل فجیع که به علت مصرف الکل بود" متواضعانه و برادرانه" در کنار ربابه بود. هیچکدام از شخصیت‌های مرد داستان مرد سالار نبودند بلکه غفلت زده بودند. بیمار بودند.
مورد دیگری که مورد نقد قرار میدهم این است که در توضیحات کتاب نوشته بود که احمد و ربابه و پدرشان در کنار مادربزرگ بچه‌ها زندگی می‌کنند در صورتی که آن‌ها با نامادری شان زندگی می‌کنند و از این جهت است که قصد فرار از منزل را دارند
امیدوارم به این نکات توجه شود و کتاب را بدرستی به خوانندگان معرفی کرد...
Amirtaher Shahri
۱۴۰۱/۱۲/۱۸
بحث کاتاسمیک (تعارض دراحساسات) عقده ادیپ شهریار یونان که فروید در کتاب توتم و تابو خود در مورد هملت تشریح کرده «عشق واپس زده هملت به مادر» در این داستان در مورد خواهر بود. برای درک بهتر در مورد داستان ادیپ شهریار بطور خلاصه داستان به این صورت بوده که فرد تصمیم به کشتن پادشاه یعنی پدرخود و تصاحب تخت پادشاهی و زنش یعنی مادر خود بوده که بعد از کشتن پدر دچار عذاب وجدان شده و مادر برای خود ممنوع و تابو میکند، در این مورد عشق ومیل جنسی به خواهر بصورت نفرت بروز و منجربه خواهرکشی میشودکه با افسانه‌های یونان باستان که در آن ارستیس فرزندآگامننون دچار سرنوشت مشابه با این مورد منجربه خواهرکشی شده است. عشق و نفرت دو روی یک سکه میباشند، ماهیت یکسانی دارند در ضمیر نااگاه آدمی یکسانند به زعم فروید و لاکان که هر دو اعتقاد داشتند که تمدن و پیشرفت امروز بشر در بعد اجتماعی مدیون قانون «منع زنا با محارم» بوده و از عوامل بازدارنده کودک که این اصل را می‌آموزد اصل «جایگاه نام پدر» که توسط لاکان ارایه شده است نقش بسزایی دارد. دراین داستانپدر دچار انحراف شدید جنسی که حالت‌های سادستیک آشکار بوده که زن اول را بخاطر زیاده روی کشته و بازن دوم هم ادامه میداده که او هم عقده خود را سر بچه‌ها خالی میکرده…البته این اصل که گفته شده هر سادیستی همزمان و همواره مازوخیست بوده و صرفا در محور زمان یکی از حالات غالب بوده و بروز میکنند. از آن جا که اشاره به کتاب توتم و تابو فروید شد جالب است بدانید ارادت خاصی به مولانا داشته و حتی از بیت زیبای او در کتاب خود یاد کرده هست: «عشق اژدرها ست او کی خفته است. از غم بی آلتی افسرده است.» با تشکر از کتابراه🌹
آنیتا ارزانی
۱۴۰۲/۰۱/۱۴
حق مطلب در مورد مرحوم هدایت در بعضی نظرات ادا شده پس بدور از گزافه گویی بنام داستان اشاره میکنم که چه گزیده انتخاب شده
✔کاش نویسنده بجای چنگال، از چنگالها استفاده میکرد. در تمام طول داستان، حس عجیبی از حضور همین چنگال گفته شده داشتم، چنگالی که پنجه‌هایش در سر پدر و پسر فرو رفته بود و روان آن‌ها را زخمی و خون آلود و تیره و بدون پوسته رها کرده بود. چنگالی که آرزوی رهایی از مصیبت سایه‌ی نامادری را با همراهی بخت سیاه دخترک با صدایی وهم آلود بدنبالش میکشید، چنگال عشق نامانوس برادر به خواهر با پنجه‌های تنهایی که پیوندها را پاره میکرد. چنگال فقر که هرگز از پشت هیچکدامشان دست فرو نمیکشید، چنگال عوام‌فریبی در لوای دینداری که خاص پدر بود. چنگال بی مهری به فرزندان، چنگال سرکوب کننده‌ی رویاهای ساده و شیرین کودکی، شاید هم در آخر چنگال بی رحم مرگ. اینهمه در بیست دقیقه و در یک داستان چهار نفره؟! ارزش شنیدن دارد.. غصه‌ی دو کودک بی پناه اسیر چنگال‌های بیشمار جامعه‌ی بی شفقت حتی از طرف پدر
✔نگوئیم که این چنگالها در جامعه‌ی امروز ما پنجه در وجودمان ندارند. از این دست داستانها را بخوانیم تا چنگال شکن باشیم.
✔خواندن کتاب را به کسانی که چشم بر مشکلات اجتماعی، روانی، اخلاقی، افسردگی.... میبندند و دنیا را گل و بلبل میخواهند، اکیدا توصیه نمیکنم. صورت مسئله را پاک کنید و خوش باشید. ندانستن امنیت است.
محمد حیدری
۱۴۰۲/۰۳/۲۹
صادق هدایت رو با کتاب بوف کور شناختم؛ فضای داستان خاص و جذاب که مخصوص به خودش هست و گاها هیچ جایی برای خواننده برای همزاد پنداری با شخصیت‌های داستان نمیزاره و ما به عنوان خواننده فقط میتونیم دور وایسیم و نظاره گر اتفاق افتاده باشیم.
تو این داستان، هدایت با لحنی جذاب شروع به روایت داستانی از دوبرادر و خواهر میکنه، که پدرشون به نوعی معرکه گیر هست و با وجودی که در مسجد درباره‌ی احکام صحبت میکنه و مردم رو دور خودش جمع میکنه و سعی در هدایت کردنشون داره، اما در زندگی شخصی خودش گند بزرگی به جا آورده!
یکی از شب‌ها در مستی مادر بچه‌ها رو کشته و خفه کرده و بعد هم زن دوم گرفته که این نامادری بچه‌ها رو اذیت میکرده و خود پدر هم برخلاف انتظار در این اذیت کردن شریک میشده...
برای اینکه داستان اسپویل نشه، جزیی تر نمیگم ولی حرف کلی داستان در سه نکته خلاصه میشه:
یکی اینکه نمیشه درباره‌ی افراد قضاوت کرد
دوم اینکه تاریخ تکرار میشه، بخصوص قسمت غم انگیز و ناراحت کننده و شکست هاش
سوم هم اینکه نباید عقل آدمی زایل بشه، وگرنه کارایی ازش سر میزنه که دست خودش نیست و شراب این زوال عقل رو تضمین میکنه...
الهام حمیدی
۱۴۰۲/۰۴/۲۹
حقیقتش من داستان رو از منظر مردسالاریِ صرف نمی‌بینم بلکه اگه به تم همه‌ی داستان‌های صادق هدایت توجه کنیم متوجه بیان و انتقاد صریح این نویسنده از جهل و نادانیِ زایدالوصفی همراه با [بزرگنماییِ خاصِ هدایت] حتی با رویکرد دینی توأم با خرافه و نه با تفکر و تعقل و تدبر در میان عامه‌ی مردم، میشیم. در این داستان کوتاه هم این جهله که موجب پی نبردن به بیماریِ احمد و پدرش میشه بیماری دگرگونی شخصیتی که خودش جای کلی بحث و تحقیق داره و این جهله که باز ربابه رو که طبق معمول آسیب پذیرترین عضو یه خونواده هستش رو چون دختره متاع قابل معامله تری میکنه که با شوهر دادنش به هر کی میشه زودتر از شرش خلاص شد. البته سبک هدایت سالهاست مورد نقد و بررسی‌های جانبدارانه و غیر جانبدارانه قرار می‌گیره عده‌ای اونو خیلی سیاه و عده‌ای خیلی واقعی و ملموس میدونن، من دسته‌ی دوم رو بیشتر می‌پسندم چه در اون زمان با ترکیب اجتماعی خاص خودش و چه حالا با ترکیبات رایج جامعه مون فکر میکنم بیانِ عریانِ حقیقته.
توصیه می‌کنم سبک صادق هدایت رو در میان سبک‌های دیگه‌ای که برای مطالعه دوست دارین بگنجونین ضرر نمی‌کنین 😉
آیلار
۱۴۰۲/۰۱/۰۱
این کتاب در مورد زندگی بچه‌های که مادر خود را از دست داده و نه مادری آمده بالای سرشان و قصد اذیت آن‌ها را دارد و در این میان پدر که به جای حمایت از فرزندانش از همسر دوم خود برای اذیت کردن حمایت می‌کند می‌گوید اینکه چقدر زندگی می‌تواند سخت شود که قصد فرار داشته باشند، پس اگر بخواهیم اصل مطلب را بگوییم این است که باید قدر مادر خود را بدانیم وگرنه زندگی سخت و طاقت فرسا می‌شود.
این داستان مطلب دیگری را هم بیان کرد آن هم این است که آن اگر در یک موضوع برای خودمان ببریم و بدوزیم و حرف طرف مقابل را باور نکنیم عواقب بدی به همراه دارد که بزرگترین آن از دست دادن آن فرد است.
در کل از این کتاب می‌توان فهمید و درک کرد که قدر چیزهایی را که داریم بدانیم و از آن‌ها کمال استفاده را ببریم.
از کتاب راه، گویندگان، نویسنده و نوین کتاب هم ممنون به خاطر تهیه و در اختیار قرار دادن این کتاب زیبا.
محمد امین پیشدار
۱۴۰۱/۱۲/۲۰
"چنگال" اثری است از صادق هدایت و فیروزه لطفی که در مورد روایت زندگی خانوادگی و شخصیت‌های مختلف آن‌ها می‌باشد. این کتاب نگاهی نوین و بسیار متفاوت به یک زندگی خانوادگی معمولی دارد و بر خلاف انتظار، با اتفاقاتی پر از تعارض و تضاد مواجه می‌شویم.
یکی از نکات مهم این کتاب، استفاده‌ی جذاب و هوشمندانه از داستان‌های موازی در زمان مختلف است. نویسندگان با به کار گیری فن تداخل زمانی، تصاویر زندگی خانوادگی را به شکلی دینامیک و پرهیجان ترسیم می‌کنند. این نوعی نوآوری در سبک نوشتاری است که باعث می‌شود خواننده به سرعت وارد دنیای کتاب شود و در آن گم شود.
از دیگر نکات جالب این کتاب، تصویرسازی قوی و شفاف است. با خواندن این کتاب، همه جزئیات زندگی خانوادگی و اتفاقاتی که در آن رخ می‌دهد، برای خواننده به شکل قابل لمس و واقعی به نظر می‌رسد. توصیف دقیق احساسات، فضاها و اشیا، خواننده را با دنیای داستان آشنا می‌کند و احساس می‌کند که در آن جا حضور دارد.
در کل، "چنگال" کتابی جذاب و شیوا است که به دلیل تصویرسازی و نوآوری در نحوه‌ی روایت، می‌تواند برای هر کسی جذاب باشد. این کتاب را به همه‌ی افرادی که به دنبال یک تجربه‌ی خواندن شیوا و جذاب هستند، پیشنهاد می‌دهم.
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۲/۰۷/۰۴
کتاب صوتی چنگال داستان احمد و ربابه خواهر و برادری است که پدرشان نوعی بیماری روانی دارد که با دست دادن حمله عصبی دست به کارهای جنون امیز میزند و زن خود صغرا را شبی که مست بوده و دچار حمله عصبی شده به قتل رسانده حالا احمد وربابه با پدرشان سید جعفر که از راه معرکه گیری و بیان مسائل شرعی امرار معاش میکند و نامادریشان رقیه زندگی میکنند و روزگار سختی را پشت سر میگذارند و به همین دلیل به فکر فرار و رهایی خود هستند اما فرار از چنگال سرنوشت شومشان امکان پذیر نیست. نویسنده در این داستان به فضای مرد سالاری عدم اهمیت به فرزندان و هوس رانی خرافه گرایی ظلم نامادری و اشاعه دین به دست عالمان بی عمل اشاره دارد. فضای داستان بسیار تاریک و همراه با انرژی منفی است. احمد و ربابه نمیتوانند از چنگال سرنوست و فضای حاکم بر زمانه رهایی یابند و گرفتار در این چنگال شوم به پایانی تلخ دچار میشوند که نام داستان برگرفته از این بخش ماجراست. البته من علت مرگ احمد در پایان داستان را نفهمیدم ایا او بجز بیماری ارثی که از پدرش به او منتقل شده و پا درد بیماری دیگری داشت که به یکباره قوای اورا گرفت و اورا از پای دراورد؟
بهاره محمدی اسفه
۱۴۰۱/۱۲/۱۸
در ابتدا از کتابراه تشکر میکنم بابت این هدیه آخر هفته که ظاهرا قرار است ادامه دار باشد.
صادق هدایت، نامی تامل برانگیز که حتی اگر آثارش را دوست نداشته باشیم نمی‌توانیم تاثیر او را بر ادبیات داستانی ایران نادیده بگیریم.
من یکی از دوستداران هدایت هستم و از گذشته با روایات کوتاه و عمیق این نویسنده آشنا بودم.
اینجا هم داستانی داریم که در آن به نقد دورویی افرادی می‌پردازد که آنچه از مفاهیم دین و احکام می‌گویند فقط برای دیگران است و خودشان اعتقادی ندارند و از معاصی و منکرات فروگذار نیستند. و البته نقد بسیاری خرافات که به اسم دین رواج یافته‌اند.
البته از نیمه داستان کاملا قابل حدس بود که قرار است چه بر سر ربابه بیاید.
روایت بد نبود ولی برای همین داستان کوتاه خوب بود و به شخصه علاقه ندارم داستان بلندی را با صدای این راوی بشنوم
با سپاس از کتابراه
.
۱۴۰۲/۰۱/۲۴
باعرض سلام
من این کتاب را به دو دلیل نپسندیدم:
1. موضوع کتاب بد بود و من اصلا نپسندیدم و این به روحیه آدم‌ها بستگی داره که این کتاب را بپسندن یا نه
من چون کتاب‌های هیجانی و معمایی دوست دارم موضوع این کتاب رو نپسندیدم. چون موضوع ناراحت کننده‌ای داشت.
2. دومین مورد کوتاه بودن اون بود. من از رمان‌های طولانی خوشم میاد و این کتاب داستانش کوتاه بود.
چیزی که در مورد این کتاب پسندیدم: این کتاب صوتی بود و صدای گوینده نیز بسیار دلنشین بود و به آدم آرامش می‌داد.
از نویسنده محترم آقای صادق هدایت بسیار تشکر میکنم و به ایشان خسته نباشید میگویم چرا که نویسندگی کار بسیار سختی است و کار هرکسی نیست
. همچنین از راوی این کتاب فیروزه لطفی بسیار متشکرم. و در اخر از انتشارات نوین کتاب گویا سپاس گزارم و پیشنهاد میدهم همه‌ی کتاب‌های این مجموعه را بخوانید.
محدثه
۱۴۰۲/۰۱/۱۰
داستان کوتاه چنگال روایت پسری است که خواهرش را به قتل می‌رساند درست مثل پدرش حتی با فرمولی مشابه. جبر محیط در رمان کاملا مشهود است. خانواده‌ای که محصول جبرگرایی محیط و سلطه پدر هستند. پدر و پسر نماد قدرت و نظام این خانواده استبدادی و پدرسالار است. قدرت مطلق نباید از بین برود و باید منتقل شود درست مثل قضیه قتل زنان خانواده. طبیعت علیه تربیت (nature vs nurture) جمله‌ای است بنیادین از ناتورالیست ها. در واقع این جمله که اصل مکتب ناتورالیسم را نشان می‌دهد، برگرفته شده از نظریاتِ آگوست کنت در علم است که بعد وارد ادبیات شد. چنگال ِ صادق هدایت، به لحاظ تماتیک از قواعد و چهارچوب‌های ناتورالیستی مستثنا نیست. داستان از دید دانای کل مطرح می‌شود، دانای کل نامحدودی که حتی به افکار و احساسات درونی شخصیت‌ها هم دسترسی دارد و به مخاطب آگاهی می‌دهد.
صدیقه فتحی
۱۴۰۱/۱۲/۲۲
داستان چنگال عالی بود
هرچند همیشه قبل از مطالعه داستان‌های صادق هدایت �ی با خودم کلنجار می‌رود تا دست به مطالعه بزنم زیرا در دوران نوجوانی که بوف کور را مطالعه کردم باعث یک نوع نگاه منفی نسبت به صادق هدایت شد هرچند که بعد از آن و در طول یک سال گذشته چندین کتاب از این نویسنده را از طریق کتاب را مطالعه کردم ولی هر بار قبل از مطالعه تردیدی وجود مرا فرا میگیرد ولی نگاه کلی که الان نسبت به صادق هدایت دارم این است که او در کنار نویسندگی جامعه شناس و روانشناسی قدر بود به معضلات اجتماعی زمان خود را به طور عمیق و دقیق مشاهده و در معرض دید همه انسانها قرار داده است هرچند مشکلات هیچ وقت معطوف به یک زمان و مکان نیستند بلکه از زمان پیدایش انسان تا آخر زندگی خاکی مطمئناً وجود داشته و خواهند داشت
پارسا
۱۴۰۳/۰۴/۱۷
داستان کتاب بشدت تلخ و منفی و اصلا باب سلیقه ی من نبود. صدای راوی عالی و در بیان شخصیت خیلی خوب عمل کردند. داستان کوتاه و به نظرم نوعی نقد اجتماعیه و نگاه روانشناسانه در مورد اختلالات روانی و زمینه های ژنتیکی داره. داستان در رابطه با خواهر و برادریه که برای فرار از خانه برنامه ریزی میکنند مادرشونو از دست دادند و زیر دست و آزار و اذیت نامادری زندگی میکنند پدری بی عاطفه دارند که هیچ توجهی به فرزندان نداره و فرزندانشو به چشم نون خور اضافی میبینه معرکه گیره و در مورد مسائل فقه و دینی برای مردم صحبت میکنه نوعی بیماری روانی داره که یک شب با مصرف شراب این بیماری عود میکنه و باعث قتل مادر بچه ها میشه و پایان داستان خیلی ناراحت کننده و شوکه کنندست
Saeid Farmanrava
۱۴۰۱/۱۲/۲۰
باسلام وادب:
حقیقتا کتاب چنگال: درست است که نوشته وداستان اوبیش از چندین ورق نوشته وتشکیل شده. اما در نتیجه بسیار معنی ومفهوم خاص: روانکاوی و روانشناسی بسیار مهم غیر اخلاقی است که متاسفانه باز گوی کننده ان در قالب نظریات کنونی حاضر بدلیل رعایت شیونات اخلاقی نمی‌گنجد ونمی توان بصورت واضح بیان نمود. بخصوص رابطه فی مابین ربابه واحمد که خواهر وبرادر هستند. لذا افرادی که در این خصوص علاقه دارند که به نتیجه واقعی ونهایی برسند پس از مطالعه کتاب در صورت وجود ابهام میتوانند در سایتهای مختلف نظریات روانشناسان را در خصوص محتوای کتاب چنگال مطالعه کنند. تا به نتیجه مطلوب ونظر بی پرده گویی نویسنده بصورت کاملا برسند. با تشکر
Elaheh Ebrahimian
۱۴۰۲/۰۲/۰۵
نویسنده بدونه اضافه گویی و به رخ کشید مرتبه علمی و قدرت استفاده از تعابیر و نشانه‌ها یک راست به سراغ معرفی شخصیت‌ها میده و به طور مستقیم به توصیف آن‌ها می‌پردازد و اینطوری به خواننده جهت‌گیری ذهنی که خود خواهان آن هست میده مثلا: احمد جوانی بود ۱۸ ساله بلندبالا ابروهای پرپشت و به هم پیوسته و چشم‌های براق و صورتی عصبانی داشت.
پایان این داستان به شدت غافلگیر کننده هست، به شما قول میدم پایان این داستان به شدت شگفت انگیزه.
و در آخر باید بگم که صادق هدایت نویسنده‌ای بود که مانند آینه تمام اتفاقات غم انگیز اجتماعی را بیان می‌کرد و نه یک بیمار روانی که قصد آزار مخاطب خودش داشته باشد امیدوارم با این دید اثر صادق هدایت بخونید.
فرییا جمالی
۱۴۰۲/۰۴/۳۰
وقتی مدرسه میرفتم و دبیرستانی بودم دور و بریها از خیلی از آقای هدایت ترسناک حرف میزدند یادمه یه کتابی بود به نام بوف کور نوشته‌ی آقای هدایت حتی این ترس و وهم توی طراحی جلد کتاب هم دیده میشد یا اینکه من خیلی تصور بدی داشتم از آقای هدایت و همچین برداشتی داشتم. به هر حال با اینکه علاقه‌ی فراوانی به کتاب خوندن داشتم هیچوقت جرعت نکردم کتاب بوف کور رو باز کنم و بخونم. این اولین باری بود که یکی از آثار آقای هدایت رو می‌شنیدم. الان فهمیدم دور برای چندان بی راه هم نمیگرفتم. ولی واقعا کتاب گیرایی بود نثر خوبی داشت و خواننده رو همراه خودش با شوق میکشید. بازم از راوی داستان ممنون که اینقدر در حرفه‌ی گویندگی قهار هستند.
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۲/۰۷/۱۳
چنگال، متنی تلخ است از سری کتابهای صادق هدایت.
متنی از بیماری‌های روان تنی و روان پریشی بشر که تراماهای عمیق نیاز به تراپی و درمان دارد نه نقش قربانی بازی کردن و دلسوزی.
داستانهای کوتاه چنگال، ظلم‌های ناشی از جهل و نادانی و ناآگاهی کاراکترها و انسان است که با این رنج خواننده همذات پنداری می‌کند.
شناخت و درمان تروماها سبب دریافت آرامش می‌شود و خودآگاهی و خودکاوی در نوشته‌ها نیست و با مظلوم نمایی سعی در تحریک احساسات خواننده است.
هدایت خودش را در کتاب‌هایش مرور می‌کند و فرار از دست پدر و مادر معتاد گریبان فرزندان نیز گرفته و منو یاد کودکی آنتونی رابینز نیز انداخت. روحش شاد و در آرامش
Snr
۱۴۰۲/۰۵/۰۲
در قسمت درباره این کتاب نوشته که به همراه پدر و مادربزرگشان ننجون زندگی می‌کنند ولی در داستان آمده که به همراه پدر و نامادریشان؛ علت اصلی قصد فرار داشتنشان هم نامادری شان بود.
و گفته شده که داستان درباره‌ی جوامع مردسالار و سرکوبگر است ولی بنظرم مردان داخل داستان مردسالار و سرکوبگر نبود مخصوصا برادرش که همدم ربابه بود و حتی در انجام کارهای ربابه پیشی می‌گرفت بلکه بیشتر بخاطر مشکل جسمی، وابستگی و ترس از دست دادن، مشکلات و سختی‌های زندگی، عدم تعادل روحی و مستی در اثر مصرف شراب است.
درکل داستان خوب و قشنگی بود صدای گوینده هم زیبا و روان بود و مخاطب رو در فضای داستان قرار می‌داد. ممنون از کتابره.
یاسیلا
۱۴۰۱/۱۲/۱۸
تا حالا کتاب‌های صادق هدایت نخوندم غیر همون تکه‌هایی ک تو کتاب درسی بوده چند بار خواستم بخونم نمیشد
تا جایی ک میدونم آقای هدایت انگار بی دین بودن درسته عقایدش با من فرق داره، متعصبانه نقد نمیکنم
خیلی جالبه ک استفاده ابزاری از دین انگار از قدیم بوده یا اینکه هدایت‌ی جورایی پیش گویی کرده!!!، همه اینها ب کنار اینکه شراب در داستانش باعث دو قتل شد جالبه‌ی جورایی مستقیم و غیر مستقیم درباره مضرات شراب گفته شخصیت پدر ربابه و سید احمد رو قشنگ تصور کردم مذهبی ک ظاهرا مذهبیه
جالب بود ولی حیییییف آخرش اینقد دردناک بود دوستانی ک باقی آتار هدایت مطالعه کردن مابقی داستان هاشون هم پایان غم انگیز داره؟
م ن
۱۴۰۲/۰۶/۰۸
کتاب غم انگیز بود مثل اکثر آثار هدایت. من کتاب سه قطره خون از این نویسنده را بارها خوندم و خیلی لذت بردم مخصوصا وقتی در پایان داستان‌ها غافلگیر میشدم درست مثل همین داستان. داستان پر از نقد است. نقد به ظلم مردان روان پریش نسبت به زنان و دختران بی پناه. انتقاد به وضعیت مالی نامناسب، نبودن پشتوانه محکم برای بچه ها. درک نادرست و سطحی مردم از دین. حتی بی سوادی مردم در مورد بیماری‌های جسمی و روحی و حتی نبودن هیچ امکاناتی برای درمان. در کل مشخص است که این نویسنده چقدر از زمان خودش جلوتر بوده ولی نظر شخصی من این هست که کاش در داستان‌ها کور سوی امیدی برای درست شدن اوضاع باقی می‌گذاشت.
بهرو بهشادفر
۱۴۰۲/۰۴/۲۵
یادمه وقتی مدرسه میرفتم دورانی بود که صادق هدایت محبوب نبود (منفور نبود اما محبوب هم نبود). معلمهای ادبیات هیچ حرفی ازش نمیزدند. اما من که تو کتابخونه پدربزرگم چندتا کتابشو دیده بودم، وقتی در موردش از معلما میپرسیدم میگفتن خیلی تند و تیز مینوشته و برای شما خوب نیست و.... و من الان دارم میفهمم چرا میگفتن برای شما خوب نیست! نباید به موضوعاتش فکر میکردیم که مبادا اعتقاداتمون از دست بره!
واقعا هوش و ذکاوتی که در صادق هدایت وجود داشته کم نظیر بوده و هست.
داستانهاش برای من دردناک هستن چون سالهای زیادی از عمرم رو زیر سؤال میبره و احساسی که نمیشه ازش حرف زد!
روحش شاد
کوثر
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
داستانی کوتاه در مورد زندگی سخت و پر از حال بد خانواده‌ای رو به نمایش گذاشت که پدر خانواده دچار بیماری روحی و مشکلات فراوان شخصیت پدر رو به نمایش میذاشت که همین مسئله سبب آسیب‌های زیادی به بچه‌ها شد و باعث ظلم بیشتر و افسار گسیخته نامادری به اون‌ها البته همین مسئله و اخلاق بد پدر باعث بی اعتمادی به همه چیز از طرف بچه‌ها هم شده بود از جمله بی اعتمادی به اعتقاداتشون و شک در درست بودن شون و آخر سر هم بچه‌ها هر چی تلاش کردن که خودشون رو سالم از این منجلاب بیرون بکشن ولی باز هم سرنوشت عجیب خانواده شون نصیب شون شد
ALI REZAEI
۱۴۰۳/۰۱/۱۹
کتاب خوبی بود به موضوع جالب و جدیدی پرداخت که اغلب زیاد بهش توجه نمیشه... نویسنده به خوبی از پس نگارش کتاب برامد و توانست اطلاعات خوبی از این مطلب بدهد با مثال های کاربردی و مفیدی که ارائه شد توانست فهم و درک کتاب اسون تر شد و مخاطب بهتر این مطالب را بفهمد این کتاب به جای ارائه مطالب زرد مطالب خوبی رو ارائه کرد و میشد گفت که اطلاعات کاربردی در دسترس گذاشت و همچنین برنامه های عملی خوبی داشت برای اجرای آموزه های کتاب در کل کتاب خوبی بود و مهمتر از همه میتوان به راوی اشاره کرد که به شدت خوب گویندگی کرد
‌ceeport
۱۴۰۲/۰۱/۰۴
با تشکر ویژه که از کتابراه بخاطر هدیه‌های پایان هفته‌اش و درنظرگرفتن همه‌ی سلیقه ها🌹
اگر قبلا آثار صادق هدایت رو خونده باشین وبا سبک ایشون اشنا باشین میدونین که خیلی تلخ وگزنده وبی پرده به مسائل ومشکلات زندگی اشاره میکنه وخیلی‌ها ممکنه تمایلی به خواندن آثار هدایت نداشته باشن چون با روحیه‌ی هرکسی سازگار نیست بعضیا ممکنه دچار ناامیدی بشن ولی نمیشه نخوندشون صرفا برای اینکه پایان غم انگیزی دارن، چنگال از مجموعه‌ی سه قطره خون که مجموعه داستان کوتاهه
و در عین کوتاهی خیلی تاثیر گزاره🌿
A.asgari
۱۴۰۱/۱۲/۲۶
کتاب عجیب و زیبای بود
پدری مریض که ناخواسته بچه دار شده بود و میخواست انتقام پدر شدنش را از بچه هاش بگیره و اون هارو مقصر میدونست
پدری مریض که اگه درمان شده بود این همه عذاب روحی و روانی به بچه هاش وارد نمیکرد
داستان در باره‌ی خلع محبت و عشق و زجر‌های بود که بچه‌ها کشیده بودن
و فقط میخواستن از خانه فرار کنن
و تویه زهنشون دنیای خیالی ترسیم کرده بودن که میرن زندگی خوبی میکنن شاد میشن ولی اخرش ارث پدر به پسر رسیده بود و همونجوری که پدر زن خودشو کشته بود پسر خواهرشو کشت و اخرش خودشم مرد😥
Alireza Mahmoodi
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
داستانی قابل تامل البته من زیاد علاقه به رمان‌های صادق هدایت ندارم ولی می‌توان درمورد این داستان گفت احمد زندگی سخت ونامید کننده‌ای داشته ومخصوصا بافرهنگ خاص آن خانواده بزرگ شده علاقه بیش ازحد ربابه به او باعث حسادت و تنفر احمد به خواهرش شده و احساس ترس از تنهایی و هراس از آینده همانند پدرش مست به خانه
میآید با چهره زیبای خواهرش روبرو می‌شود وبا توجه به صحبت‌های ربابه وبیم از آینده باعث قتل میگردد
البته برداشت من از این داستان میباشد
متشکرم از عوامل کتابراه 🙏
صدیقه شادکام
۱۴۰۱/۱۲/۲۱
عالی بود، با سپاس از هدایای آخرهفته کتابراه. مضامین بسیار مهمی که تو این داستان کوتاه گنجانده شده بود، بسیار تاثیر گذار بود، مضامینی مانند: خرافه پرستی در قالب مذهب، جامعه به شدت مرد سالار که آسیب‌های زیادی به افراد جامعه از جمله خود مردها وارد میکنه، فرزند آوری بدون توجه و اهمیت به آینده فرزندان، مقوله نوجوانی و مسائل مهم مربوط به این دوره... و خیلی چیزهای مهم دیگه که آقای صادق هدایت تو این اثر داستانی کوتاه بسیار زیبا به اون پراخته و این شاهکار رو خلق کرده.
میترا اعظمی
۱۴۰۱/۱۲/۲۰
صادق هدایت در داستانی کوتاه مسائل زیادی رو مطرح کرده بود، واقعیتهای جامعه و زندگی اکثر انسانها، انسانهایی که گفتار و عملشان یکسان نیست، کسانی که از دین فقط برای امرار معاش استفاده میکنند ولی خودشان جور دیگری زندگی میکنند، انسانهایی که برای برطرف کردن مشکلات خود راحت از دیگران میگذرند از مسئولیتهای خود شانه خالی میکنند، نکته جالب دیگری که داشت این بود که رعایت مسایل دینی سعادتمندی ما را به دنبال داره و بی توجهی و رعایت نکردن دستورات دین باعث تباهی انسان میشود
نازنین شریفی
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
صادق هدایت همیشه برای من نماد تاریکی و خفقان و همچنین فقر اقتصادی و فقر فرهنگی میباشد که در این کتاب نیز آشکارا روایت شده پدری روانی باده خوار و قاتل که با بیان شرعیات و فرعیات روزگار میگذراند و فرزندانی سرخورده که از خشم و نفرت پدر و نامادری در امان نیستند آنچنان ظریف و قابل لمس این زجرها و رنجها بیان شده که گویی خود صادق هدایت همان پسر مریض و پر از عقده است ممنون از کتابراه و راوی این کتاب که بسیار مسلط وروان قصه را بیان نمود
آتنا بنکدار
۱۴۰۱/۱۲/۲۱
ممنونم از کتابراه برای این هدیه فوق العاده.
داستان برای من کاملا غیرقابل پیش‌بینی بود و واقعا در پایان شوک شدم!
داستانی بسیار جالب و آموزنده بود که به زندگی سخت و پر از رنج و درد خواهر و برادری بیش از حد وابسته به یکدیگر پرداخته بود که در نهایت وابستگی بیش از حدشان سبب نابودی هر دو آن‌ها شد و به نظرم یکی از دلایل این وابستگی بیش از حد که نابودی این دو را در پی داشت بی اهمیتی خانواده و طرد شدگی فرزندان از کانون گرم خانواده بود!
Fereshte Akbari
۱۴۰۲/۰۵/۱۹
اول از همه بایدبگم صدای راوی خیلی خوب بود عالی بود ممنونم ازشون. خود داستان هم جالب بود. پدر خانواده به آرزوش رسید و بدون اینکه کاری بکنه از دست بچه هاش راحت شد. تا با کفشهای کسی راه نرفتی نمیتونی قضاوتش کنی داستان سید احمد بود که به سرنوشت پدرش دچار شد. و اینکه ما آدما کاش هر سوال و ابهامی توو ذهنمون هست با عزیزانمون درمیون بذاریم بجای خودخوری کردن و داستان سرایی بیخود. گوش دادن به این داستان خالی از لطف نبود. ممنون از کتابراه
یاسمین خلفی
۱۴۰۲/۰۱/۲۷
چنگال سایه‌ای بیمارگونه است که از پدر به پسر ارث رسیده به گونه‌ای که صفات بیمارگونه و مسیر کج پدر به شکل ناخودگاهانه بر اثر سیاه بختی خواهر و بردار که با عنایت نامادریشان پدید امده را به تصویر میکشد این داستان در واقع نمونه‌ای از هزار داستان واقعی است که سختی‌های عذاب‌های روحی روانی سبب نمیشه که فرد مسیری غیر مسیری که والدین طی کرده‌اند را طی کنند بلکه ناخودگاهانه فرزند همان مسیری را اتخاذ میکند که پیشینیان اتخاذ کرده اند
Raana Mansouri
۱۴۰۱/۱۲/۱۸
کتاب جالبی بود متشکرم از کتاب راه برای هدیه کتابها در آخر هفته‌ها، این قصه تلخ برای من دومطلب را یادآوری کرد، آدمهایی که ترس از دست دادن دارند خودشان با رفتارشان فرد مورد نظر را نابود می‌کنند و اینکه باید برای قضاوت دیگران باید با کفشهای آنان راه برویم، احمد از پدر ایراد گرفت و باخوردن شراب همان کاری را کرد که اونجام داده بود و از ترس تنهایی و تفکر از دست دادن خواهرش بعد از ازدواج خودش اورا از بین برد
کیارش کیان
۱۴۰۱/۱۲/۲۲
حیرت. واژه‌ای که در انتهای داستان در ذهنم نقش بست. صورت گل‌انداخته و بزک شده‌ی ربابه وقتی که داشت از زندگی تو انگره می‌گفت و خیال می‌بافت و می‌خندید رو با جزئیات می‌تونم تصور کنم. عمیق بود. امید، ترس، شادی، ذوق و جنون رو داخل شیرینی رویای انگره در عین تلخی میشه دید. موسیقی خیلی خوب با داستان همراه شده بود و صدای گوینده شخصیت ربابه رو زنده می‌کرد. پیشنهاد می‌کنم که حتماااا این داستان رو گوش کنید.
اسما
۱۴۰۲/۰۶/۰۱
با سلام؛ داستان کوتاه جالب و تلخی بود، جالبی موضوع این که در ابتدا اصلا حدس زده نمیشد که آن همه عشق و علاقه خواهر و برادری به قتل ختم خواهد شد؛ دلیل امتیاز کم به این کتاب حس بدی که نوشته منتقل میکنه هست، البته همین داستان کوتاه هم برای آشنایی با سبک صادق هدایت کافیه! در کل برای آشنایی با سبک صادق هدایت شنیدن این داستان کوتاه توصیه میشه در غیر اینصورت نه احتمالا با روحیات شما هم سازگار نباشه!
آمین
۱۴۰۲/۰۱/۰۲
طعم تلخ مرگ در قلم هدایت عجیب تا مدتها ذهن رو به پوچی زندگی میکشونه، نمیدونم با هر داستانی که از ایشون میخونم سرنوشت نویسنده و نگاهش به زندگی به فکرم میاد و این قلم و آن مرگ رشته‌های یک طناب بهم پیوسته‌اند نگاه منفی به دین از منظر دین فروشان دنیاپرست و منفعت طلب فقط برای پرکردن چیب و خالی کردن کیسه مردم فقیر و جاهل... و آخرش تلکامی مرگ
شیوه ادای کلمات توسط راوی شیوا نبود ممنون کتابراه عزیز
حامد کرمی
۱۴۰۱/۱۲/۲۳
نمی دونم چرا نتونستم با کتاب ارتباط بر قرار کنم
شاید چون موضوعش تازه بود و من هیچ پیش زمینه‌ای از این جور بیماری‌ها ندارم به هر حال خیلی به دلم نشست
اگه یکم درباره بیماری بیشتر توضیح می‌داد بهتر بود
یا این که یکم واقعی تر می‌شد اخه وقتی داستان به طور ناگهانی و شوکه کننده تموم شد و هر دو مردن یکم از واقعیت دور شد
می دونی یه جورایی ازش خوشم نیومد همون متن‌هایی که تو کتاب درسی‌ها بود هم قشنگ نبود
زهرا عابدی
۱۴۰۱/۱۲/۱۹
روایتی تلخ از وابستگی بیش از حدیه برادر به خواهر خود که از حد طبیعی پارو فراتر میذاره اما چون چاره‌ای نمیبینه دست به قتل اون میزنه درواقع ما با خوندن این کتاب پی به این موضوع میبریم که دین مبین اسلام هرچی که گفته به نفع خودمون هست و اگه کج روی کنیم خیلی اوضاع رو بد میکنیم
خیلی از دوستان جنبه روانشناسیشو گفتن اما من خواستم به شیوه‌ای ملموس تر بیان کنم. پیشنهاد میکنم حتما گوش کنید خالی از لطف نیست.
سید حسین پورمسجدی
۱۴۰۲/۰۴/۳۰
هدایت مانند آثار دیگرش در این اثر نیز با برهنه گویی از یک مشکل فردی در قالبی اجتماعی هم زمان به نقد دین، فقر، نبود آموزش و جهل ناشی از این چند که موجب این مشکلات میشن میپردازه. قدرت شخصیت پردازی هدایت چنانه که مارو توی این ۲۰ دقیقه با عمیق روان افراد حتی از طریق رفتارشون روبه رو میکنه جوری که هر لحظه میتونیم درد ناشی از اتفاقی تلخ که در حال شکلگیری هست رو حس کنیم.
Yalda B
۱۴۰۲/۰۱/۱۱
صادق هدایت استاد بیرون کشیدن معضلات زندگی اجتماعی از بطن جامعه‌ی زمان خود به زبانی گویا و خودمانی است و این داستان هم مستثنا از دیگر آثار او نیست. با نگاهی موشکافانه، احساسات خود را نسبت به جهل آرامیده در زندگی عام و اشتیاق روحش را برای رهایی از جهل و نادانستگی با به تصویر کشیدن زندگی‌ها بیان می‌کند و چقدر زیبا این داستان با صدای خانم لطفی مزین شده. سپاس از کتابراه
ملیکا صدر
۱۴۰۱/۱۲/۲۴
جدا از اینکه واقعا اقای هدایت بی نظیر هستن و از حس بد برای نوشتن استفاده کردن این کتاب یک پند داره برای من هر کاری کنی والدین تو در تو وجودددارن دیوانگی هاشون بدی هاشون در وجود تو هستن و یک چیز گاهی شراب گاهی یک حرف هیولای وجودت رو‌بیدار می‌کنه و اونوقت همه چیز تمومه می‌بینی گیس‌ها رو‌دور گردن پیچیدی و عزیز‌ترین ادمت رو از بین بردی و با از بین بردن عزیزت خودت رو از بین می‌بری
Mohsen Masoud
۱۴۰۳/۰۱/۲۲
این داستان برای شناخت و آشنایی با صادق هدایت و نوع نگاه انتقادیش، خیلی خوب است. جالب است که مردسالاری، خرافات مذهبی، بیسوادی و... در کل متن داستان حس میشود بی آنگه روند داستان را تبدیل به متن انتقادی کند. نکته اصلی، تداوم نادانایی در نسل هاست. انگار میخواهد بگوید، اگر فرهنگ غالب، آن باشد نتیجه اش تا نسل ها همین گونه است و حتی فکر فرار هم راهگشا نیست.
marjan eslami
۱۴۰۲/۰۵/۰۳
همه ما همین هستیم! همیشه فکر میکنیم که ما راه متفاوتی از پدر و مادر در پیش میگیریم و مدام با خودمون فکر میکنیم که: نه من شبیه بابا و مامانم نمیشم، من فرق میکنم... ولی یه زمانی بر میگیردیم و به پشت سر نگاه میکنیم و میبینیم که‌ای وای دوباره همه چیز تکرار شده. داستان تلخ و آزار دهنده ولی در عین حال قابل فکر. صدای راوی خوب بود و کاملا رو داستان نشسته بود.
سپیده کهنمویی
۱۴۰۲/۰۴/۲۹
کتاب گزارش مختصر و مفیدی از یک جنایت کمی پیش از وقوع تا پیشآمد است. داستانی برای گوش کردن قبل از خواب نیست. دلهره آور و دلفگار است. نسبت به حجم کم کتابچه جزئیات مناسبی دارد. نمیدانم خواندن و نخواندنش چقدر برای عموم تفاوت میکند. نتیجه گیری شخصی من این بود که اگر در کسی علائم بیماری روانی مشاهده کردم به بیمار بودن ژنتیکی فرزندانش مشکوک باشم.
خاطره
۱۴۰۲/۰۱/۱۸
شاهکاری دیگه از برترین نویسنده ایرانی اقای هدایت. زندگی اسف بار خواهر و برادری که پدری روان پریش دارند و زن بابایی بدجنس. چیزی که تو داستان خیلی نظرم رو جلب کرد یکی خرافات و دیگری ارزانی زمان وقوع داستان،،، که با یازده تومن میشد دو تا گوسفند و یک گاو ماده بخرند و سر دوسال با پول کارگری خانه و زمین بخرند. داستان بسیار تاثیر گذار و قابل تامل و تفکری است
فرزانه
۱۴۰۲/۰۱/۰۱
یه داستان کوتاه که بیشتر جنبه سرگرم کننده داره و واقعیت من تاثیر خاصی نگرفتم جز اینکه تلاش و رویای دوتا بچه که میخواستن سرنوشتشون شبیه پدر و مادرشون نباشه جنگیدن و رویاپردازی کردن و عینا همون اتفاق براشون افتاد. نمیدونم شاید این غم نذاشت من درسشو بگیرم شایدم نکته همین بود که تمرکز روی چیزایی که ازشون فرار میکنیم ما رو به همون درد دچار میکنه..
مهدی عزتی
۱۴۰۱/۱۲/۱۸
صادق هدایت معرکه است آثارش سرشار از پند‌های تأمل برانگیزند و از کتاب هایش می‌توان فهمید که بینش صحیحی نسبت به مذهب داشته البته دوستانی وجود خواهند داشت که نویسنده را ناپسند بشمارند به دلیل مخالفت و سخنان کنایه آمیز‌اش درباره مذهب را ولی درنظر بنده صرفا انتخاب خرد مابین خرد و خرافه پرستی کار ناپسندی نیست و داستان نکات جالبی داشت
عبدالرحمن کریمی
۱۴۰۱/۱۲/۱۷
داستانی عالی که با به اوج رسیدن بحران کاتاسیمیک در احمد نهایتاً به قتل خواهرش دست میزنه و اینکه تنش در این بحران خاستگاه ادیپی دارد و نهایتا این فرضیه تأیید می‌شود که احمد از عقده ارستیس که اشتقاقی از عقده ادیپ است رنج می‌برد و خواهرکشی در این داستان بنوعی معادل و بدل از مادرکشی ست.
Mozhgan
۱۴۰۲/۰۵/۰۷
متاسفانه بچه‌ها همیشه قشر ضعیف و آسیب دیده‌ای هستند که بزرگترها نادیدشون میگیرن و رفتار و کردار پدرو مادر روی فرزند تاثیر میزاره وما از تقلید رفتار پدرها و مادرها زندگی میکنیم و راه والدینمونو پیش میگیریم و میتونه خوب باشه یا بد. و والدین باید خیلی مراقبت کنن از فرزندان که مبادا رفتار ناشایسته اونا زندگی حال ووآیندشونو به خطر بندازه
نازيلا هادی نژاد
۱۴۰۲/۰۴/۳۰
این داستان از هدایت نیز مانند اکثر داستانهای او طعنه به مذهب داشت
اکثر داستانهای کوتاهی که از هدایت خوانده بودم پایان زیبا و عبرت آموزی داشت ولی این داستان پایان تلخی دارد که چندین نتیجه می‌شود از آن گرفت
تقلید کور کورانه پسر از پدر، جهل و نادانی ظلم نامادری و بی تفاوتی پدر نسبت به وضعیت فرزندانش که باعث همچین فاجعه‌ای شد
1 2 3 4 5 >>