نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی آنیوتا - آنتون چخوف
4.2
495 رای
مرتبسازی: پیشفرض
"آنیوتا"، داستان کوتاهی از آنتون چخوف، نشانگر توانایی بسیار این نویسنده در به تصویر کشیدن شخصیتهای پیچیده و چالش برانگیز است. داستان درباره زندگی زنی به نام آنیوتا است که به دلیل فراهم بودن شرایط و محیط مناسب، به سختیهای زیادی برای رسیدن به زندگی بهتر پایبند نیست. او یکی از بسیاری از شخصیتهای داستانهای چخوف است که به دنبال چیزی بهتر هستند، اما به دلیل مشکلات شخصی و اجتماعی نمیتوانند به آن دست یابند.
در داستان آنیوتا، چخوف با استفاده از ابزارهای ادبی مختلف، شخصیتهای داستان را به صورت قابل توجهی برای خواننده به تصویر میکشاند. وی با توصیف جزئیات جسمانی شخصیتهای خود، از جمله لباسها، طرز صحبت کردن و عادات غذایی، آنها را بسیار واقعی و مشخص میکند.
در کل، داستان "آنیوتا"، نمونهای بسیار خوب از آثار چخوف است که به خوبی توانسته است شخصیتهای پیچیده و جالب خود را به تصویر کشیده و خواننده را با آنها همراه کند.
در داستان آنیوتا، چخوف با استفاده از ابزارهای ادبی مختلف، شخصیتهای داستان را به صورت قابل توجهی برای خواننده به تصویر میکشاند. وی با توصیف جزئیات جسمانی شخصیتهای خود، از جمله لباسها، طرز صحبت کردن و عادات غذایی، آنها را بسیار واقعی و مشخص میکند.
در کل، داستان "آنیوتا"، نمونهای بسیار خوب از آثار چخوف است که به خوبی توانسته است شخصیتهای پیچیده و جالب خود را به تصویر کشیده و خواننده را با آنها همراه کند.
قربانی شدن یه فرد به دلیل فقر نیست به خاطر سپردن خود به دست سرنوشت و نداشتن باور به خود و به معنای واقعی نداشتن عزت نفسهاین کتاب بطور واضح داره زنی رو به تصویر میکشه که هیچ ارادهای در خود نمیبینه و به راحتی درموردش تصمیم گرفته میشهچه بسیارن زنان و دختران سرزمینم که به دلیل نداشت عزت نفس بازیچه دست کس و ناکس میشن انقدر قوی نیستن که خودشون رو از چنین منجلابی بیرون بکشنشنیدن این کتاب خالی از لطف نیست و به جای همزاد پنداری با چنین اشخاصی بهتره که درس بگیریم و خودمون رو در موقعیتهایی این چنینی قرار ندیم حتی اگه مجبور باشیم ممنون از کتاب راه بابت هدیههای آخر هفتش
یک کتاب مفهومی دیگر از آنتوان چخوف!
واقعا کتابهای آنتوان چخوف در کمال کوتاه بودن زیبا هستند و شخصیتها، رویدادها، مکانها، وسایل و... را عالی یه تصویر میکشد و من این احساس را دارم که انگار در حال تماشای یک فیلم هستم و این توانایی نیست که هر نویسندهای از آن بهره مند باشد. این کتاب نشان دهندهی این است که آنیوتا، شخصیت اصلی کتاب، توانایی و جریان این را ندارد که از حق خودش دفاع کند و هر کسی هر حرفی که به او میزند قبول میکند. و در این حال این پیام را هم میرساند که برای رسیدن به هدف هایشان گاهی سختی کشیدن لازمه کار است. کتاب مفهومی و زیبایی بود و به همه پیشنهاد میکنم گوش کنند یا مطالعه کنند. حجم کم این کتاب از پحنهای مثبت آن است و میشود حتی هنگام رانندگی هم به آن گوش داد. درکل تشکر میکنم از کتابراه عزیز، و گوینده محترم که با صدای گرمشان شنیدن کتاب را لذت بخش تر کردند.
واقعا کتابهای آنتوان چخوف در کمال کوتاه بودن زیبا هستند و شخصیتها، رویدادها، مکانها، وسایل و... را عالی یه تصویر میکشد و من این احساس را دارم که انگار در حال تماشای یک فیلم هستم و این توانایی نیست که هر نویسندهای از آن بهره مند باشد. این کتاب نشان دهندهی این است که آنیوتا، شخصیت اصلی کتاب، توانایی و جریان این را ندارد که از حق خودش دفاع کند و هر کسی هر حرفی که به او میزند قبول میکند. و در این حال این پیام را هم میرساند که برای رسیدن به هدف هایشان گاهی سختی کشیدن لازمه کار است. کتاب مفهومی و زیبایی بود و به همه پیشنهاد میکنم گوش کنند یا مطالعه کنند. حجم کم این کتاب از پحنهای مثبت آن است و میشود حتی هنگام رانندگی هم به آن گوش داد. درکل تشکر میکنم از کتابراه عزیز، و گوینده محترم که با صدای گرمشان شنیدن کتاب را لذت بخش تر کردند.
داستان زیبایی بود، لذت بخش بود و مهمترین بخش اون این بود که باعث تفکر انسان میشد، آنیوتا یک شخصیت فداکار بود، به اطرافیانش اهمیت میداد و به اونا احترام میذاشت، اما سوال اینه که آیا اطرافیان مهم ترند یا خود انسان؟ آیا باید زندگی مان را فدای دیگران کنیم؟ آیا نباید به دیگران اهمیت دهیم؟ اگر قرار است به دیگران اهمیت دهیم چه میزان مناسب است؟ و... اینها سوالاتی است که میتوان از این کتاب بیرون کشید، البته که هر کس مسئول زندگی خود است و کسی نباید برای دیگری تکلیفی مشخص کند اما بحث این است که خود ما باید چگونه با این مسائل برخورد کنیم؟ گاهی فراموش میکنیم که هدف ما از زندگی در این دنیا چیست؟ اما تلنگری لازم است تا درباره آن اندیشه کنیم، در کل کتاب صوتی زیبایی بود و بسیار لذت بردم و به همه پیشنهاد میکنم که به این کتاب صوتی گوش کنند، از کتابراه هم بسیار تشکر میکنم
من از این کتاب به این دلایل خوشم اومد:
1. کتاب صوتی بود و من عاشق کتاب صوتی هستم. وقتی کتابی صوتی میشه دیگر لازم نیست وقت زیادی برای آن بگذاری و بخوانی.
2. از یک عقیده نادرست که الان هم در جامعه رواج دارد حرف زده. الان کسی که ثروتمنده نه تنها به فقیری کمک نمیکنه بلکه به او هزاران توهین هم میکند.
واقعا این سوال براتون پیش نماید بین شما و اون چه فرقی وجود داره؟
به این دلیل هم خوشم نیومد که کوتاه بود. من از رمانهای طولانی خوشم میاد و این کتاب داستانش کوتاه بود
. از نویسنده محترم آقای آنتوان چخوف بسیار تشکر میکنم و به ایشان خسته نباشید میگویم چرا که نویسندگی کار بسیار سختی است و کار هرکسی نیست
. همچنین از راوی این کتاب فرزانه فریدونی بسیار متشکرم. و در اخر از انتشاراتی کتاب گویا سپاس گزارم و پیشنهاد میدهم همهی کتابهای این مجموعه را بخوانید.
1. کتاب صوتی بود و من عاشق کتاب صوتی هستم. وقتی کتابی صوتی میشه دیگر لازم نیست وقت زیادی برای آن بگذاری و بخوانی.
2. از یک عقیده نادرست که الان هم در جامعه رواج دارد حرف زده. الان کسی که ثروتمنده نه تنها به فقیری کمک نمیکنه بلکه به او هزاران توهین هم میکند.
واقعا این سوال براتون پیش نماید بین شما و اون چه فرقی وجود داره؟
به این دلیل هم خوشم نیومد که کوتاه بود. من از رمانهای طولانی خوشم میاد و این کتاب داستانش کوتاه بود
. از نویسنده محترم آقای آنتوان چخوف بسیار تشکر میکنم و به ایشان خسته نباشید میگویم چرا که نویسندگی کار بسیار سختی است و کار هرکسی نیست
. همچنین از راوی این کتاب فرزانه فریدونی بسیار متشکرم. و در اخر از انتشاراتی کتاب گویا سپاس گزارم و پیشنهاد میدهم همهی کتابهای این مجموعه را بخوانید.
با سلام و خسته نباشید خدمت دستاندرکاران کتابراهه عزیزم چون واقعا بهترین دوستم هستند ومن همیشه عاشق کتاب خوندن بودم وهمه جاهای دنج خونمون همدم کتاب خواندنهای من بودند، واز وقتی که با کتبراه آشنا شدم دیدگاهم به زندگی عوض شده مخصوصا کتابهای صوتی چون خیلی وقته که دیگه نمیتونستم رمان بخونم ولی به لطف کتابهای صوتی این طلسم رو شکستم،
ولی از کتاب صوتی آنتون چخوف وانیوتا بگم که با صدای دلنشین خانم سپیده جعفر زاده عزیز عالی بود وبه نظر من زنهای بی ارادهای مثل انیوتا واقعا قدر خودشون وکرامت والای خودشون رو نمیدونند، چه بسا که با یه کار شرافتمندانه میتونه خرج زندگیش رو در بیاره وارزش خودش رو اینقد پایین نیاره که هر کسی هر جور دلش میخواد با اون رفتار کنه، وای کاش روزی برسه که به خاطر فقر ونداری آدمها اینقد کوچک وبی مقدار نشوند، آمین یا رب العالمین
ولی از کتاب صوتی آنتون چخوف وانیوتا بگم که با صدای دلنشین خانم سپیده جعفر زاده عزیز عالی بود وبه نظر من زنهای بی ارادهای مثل انیوتا واقعا قدر خودشون وکرامت والای خودشون رو نمیدونند، چه بسا که با یه کار شرافتمندانه میتونه خرج زندگیش رو در بیاره وارزش خودش رو اینقد پایین نیاره که هر کسی هر جور دلش میخواد با اون رفتار کنه، وای کاش روزی برسه که به خاطر فقر ونداری آدمها اینقد کوچک وبی مقدار نشوند، آمین یا رب العالمین
داستان کوتاه پیش رو یک داستان ناراحت کننده بود که میتوان این برداشت را از آن کرد که اگر همیشه سکوت کنی و به دیگران اهمیت بدهی، نتیجهاش زیر پا گذاشتن خودت و شخصیت خودت است. اگر برای خودت ارزش قائل باشی و عزت نفس و اعتماد به نفس داشته باشی، حتی اگر در سطح پایین اجتماع باشی، کسی به خودش اجازه نمیدهد که رفتار نامناسبی با تو داشته باشد. اما متاسفانه به بعضی از ما از کودکی یاد دادهاند که اگر جواب کسی را که درخواستی از تو دارد منفی بدهی کار بدی کرده ای، اگر بیشتر از دیگران به خودت اهمیت بدهی درست نیست، همیشه باید به همه کمک کنی، همیشه دیگران را به خودت ارجح بدان حتی اگر خودت حس خوبی به این کار نداری و در این صورت تو بچه خوبی هستی و همه دوستت دارند! داستان کوتاه اما تاثیرگذاری بود که ناراحتم کرد و یاد خودم افتادم!
داستان کوتاه و جالبی بود گویندگی و ترجمه خیلی دقیق و بجا بود. داستان درباره چند دانشجو و یک دختر تقریبا آواره بود که باهاشون زندگی میکرد یجورایی غرور تحصیل کرده هارو نشون داده بود و اینکه زندگیشون چطور سخت میگذره در همین حین آنیوتارو داریم که زندگی خوبی نداره هیچ آرزو و آینده ایم ظاهرا نداره و فکرش فقط به فرداس نه بیشتر ازون و تقریبا وابستا به اطرافیانه حتی وقتی بقیه بهش زور میگن از ترس بیرون انداختنش یا اینکا نکنه حواسشونو پرت کنه هیچ شکایت نمیکنه همین چیزارو حتی دانشجویی که الان آه در بساط نداره ولی به آینده ی درخشانش که فکر میکنه میبینه آنیوتا با همچین ویژگی اخلاقی و ظاهری جایی در آیندش نداره... کلا داستان عمیقی بود حتی در همین کوتاهی و سادگیش خیلی تامل میشه کرد...
آنیوتا، داستان کوتاهی بود که میشه کتابها در موردش نوشت. چخوف با مهارت و تبحر خاص خودش، رنج حاصل از فقر رو در قالب یک انسان به تصویر کشیده بود. این داستان به خوبی اثر فقر رو در زندگی انسان به نمایش درآورده. زمانی که فقر از راه میرسه، همه چیز رو با خودش میبره، شادی و سلامتی و ثروت و مهم تر از همه، عزت نفس یک انسان رو. چه بسیار آنیوتاهایی که اطراف خود ما هستن، و ما با قضاوتهای نا به جا و ظاهربینیای تاسف بار، به خودمون اجازه دادیم در موردشون حرف بزنیم، برچسبهای مختلف روشون بچسبونیم و رفتاری غیرانسانی باهاشون داشته باشیم...
خوندن این کتاب رو، برای لمس نزدیک فقر و رنج حاصل از اون، توصیه میکنم.
با تشکر از گویندهی عزیز و عوامل کتابراه.
خوندن این کتاب رو، برای لمس نزدیک فقر و رنج حاصل از اون، توصیه میکنم.
با تشکر از گویندهی عزیز و عوامل کتابراه.
از نظر داستان و روال و تم داستان، خب بگم که نامثبت و تلخ است اما اینکه حکمت دانستن داستان از قربانی بودن و نقش مظلوم بازی کردن روشن و پندآموز است.
آنیوتا شاید در دل خودش چارهای جز این کارها را ندارد اما حرف زور شنیدن شجاعت بلند شدن و جسارت در دل ترس رفتن میخواهد.
داستان کرامت انسانی این بار دستخوش آنتوان چخوف روسی شده است. اعتماد به نفس و حرمت نفس، اسیر گرگ صفت و فرصت طلب مایه دار شده است و کتاب آنیوتا اثر آنتوان چخوف که در داستان نویسی کوتاه متبحر است با تلخی آخر و همراهی با کاراکتر قصه، شما را به تامل درباره فطرت و کار خودت میبرد.
شروع داستان مشخص نیست و شخصیتها با توضیحات میانه که داستان ابتدایش از وسط است، تو را بی کشش برای خواندن رها نمیکند.
آنیوتا شاید در دل خودش چارهای جز این کارها را ندارد اما حرف زور شنیدن شجاعت بلند شدن و جسارت در دل ترس رفتن میخواهد.
داستان کرامت انسانی این بار دستخوش آنتوان چخوف روسی شده است. اعتماد به نفس و حرمت نفس، اسیر گرگ صفت و فرصت طلب مایه دار شده است و کتاب آنیوتا اثر آنتوان چخوف که در داستان نویسی کوتاه متبحر است با تلخی آخر و همراهی با کاراکتر قصه، شما را به تامل درباره فطرت و کار خودت میبرد.
شروع داستان مشخص نیست و شخصیتها با توضیحات میانه که داستان ابتدایش از وسط است، تو را بی کشش برای خواندن رها نمیکند.
کتاب صوتی بسیار کوتاه ولی پر از حرف. آنتون چخوف نویسنده و استاد رمانهای به این چنین است، که با تصویر کشیدن شخصیت و سختیهای این خانوم تونسته با این رمان خودش هم حرفی برای گفتن داسته باشه. آنیوتا با زندگی سختی که گذرونده بوده با افراد مختلف و حالا هم با سپری کردن وقتش با شخص دیگر و رسوندن آنهاست به اهدافشون نشون از این داره که بی هدف فقط زنده است. اذیت کننده است وقتی میبینی خیلیها از یک خانوم فقط برای رسیدن به اهداف خودشون استفاده میکنند و به وقتش این شخص هم به خاطره هاشون نی پیونده. مرسی از مترجم این کتاب و صدای دلنشین راوی که جذابیت خاصی به این رمان بخشیدهاند. سپاس از کتابراه برای این برنامه عالی
در یک کلام عالی بود!
آنیوتا یک داستان کوتاه اما پر از حرف بود! قلم آنتون چخوف بسیار جذاب است، چخوف به شکل کاملاً ریزبینانهای به شرح تمامی جزئیات داستان میپردازد و خواننده اثر را غرق در فضای داستانش میکند!
در این داستان هم مثل خیلی از داستانهای واقعی و غیرواقعی که خواندیم و یا شاهدش بودیم روایت زنی را داشتیم که مورد سو استفاده قرار گرفته و بی هیچ اعتراضی و کوچکترین سخنی خود را در اختیار فرد سودجو قرار میدهد!
از نظر من چنین شخصیتی متاسفانه میتواند از عزت نفس پایین افراد نشئت بگیرد، از اینکه خود را موجودی بی ارزش و محتاج و بی هدف ببیند و به راحتی رام شود و خود را در اختیار دیگران قرار دهد!
آنیوتا یک داستان کوتاه اما پر از حرف بود! قلم آنتون چخوف بسیار جذاب است، چخوف به شکل کاملاً ریزبینانهای به شرح تمامی جزئیات داستان میپردازد و خواننده اثر را غرق در فضای داستانش میکند!
در این داستان هم مثل خیلی از داستانهای واقعی و غیرواقعی که خواندیم و یا شاهدش بودیم روایت زنی را داشتیم که مورد سو استفاده قرار گرفته و بی هیچ اعتراضی و کوچکترین سخنی خود را در اختیار فرد سودجو قرار میدهد!
از نظر من چنین شخصیتی متاسفانه میتواند از عزت نفس پایین افراد نشئت بگیرد، از اینکه خود را موجودی بی ارزش و محتاج و بی هدف ببیند و به راحتی رام شود و خود را در اختیار دیگران قرار دهد!
عالی بود. لذت بردم.
در افسانههای یونان سایکی، نماد روح دختر زیبایی است کهمورد رشک ونوس است و به فرمان او به آوارگی طولانی و کار سختمحکوم میشود. او از دلدادهاش جدا میافتد و درمانده و تنهامیماند.
نه این دو دانشجوی پزشکی و هنر و نه آنیوتا هیچکدام نمیدانند که سایکی داستان کسی نیست جز آنیوتا. و این موضوع را نمای پایانی داستان به خواننده القا میکند، آن هم هنگامی که آنیوتا بیصدا به پشتپنجره اتاق دلخواهش باز میگردد.
در پایان داستان، ما سایکی یا آنیوتا را میبینیم که در تاریکی اینجهان تنهاست.
در افسانههای یونان سایکی، نماد روح دختر زیبایی است کهمورد رشک ونوس است و به فرمان او به آوارگی طولانی و کار سختمحکوم میشود. او از دلدادهاش جدا میافتد و درمانده و تنهامیماند.
نه این دو دانشجوی پزشکی و هنر و نه آنیوتا هیچکدام نمیدانند که سایکی داستان کسی نیست جز آنیوتا. و این موضوع را نمای پایانی داستان به خواننده القا میکند، آن هم هنگامی که آنیوتا بیصدا به پشتپنجره اتاق دلخواهش باز میگردد.
در پایان داستان، ما سایکی یا آنیوتا را میبینیم که در تاریکی اینجهان تنهاست.
زنان در کل تاریخ جهان و همهی فرهنگها مورد سواستفاد قرار گرفته و خواهند گرفت، چه به وسیلهی زور و اجبار و چه با فریبهای متفاوت مثل آزادیهای دروغی که در واقع بردگی جسم و روح است که آن را آراسته و زینت داده و به مردم القأ نموده اند، کاش آزادگی حقیقی برای زنان وجود داشت آن وقت شاهد دنیایی زیبا بودیم، نه حالا که اگر زنی زیبایهای ظاهریاش را به نمایش نگذارد وبا ناز و عشوه سخن نگویید فارغ از شخصیت زیبا و تحصیلات و برخورد مناسبش تحویل گرفته نمیشود حتی گاه با برخوردهای زنند مواجه میشود و این بسیار تأسف برانگیز است، انسانها با هر عقیدهای تنها (ادعا) هستند.
آنیوتا دختری بود که قدرت تصمیم گیری وازهمه مهمترتوانایی ((نه)) گفتن راندارد
وخودش رافقیر وبدبخت میدیدواین طرز فکرش باعث شده بود مطیع ورام دیگران باشد وبه هردرخواست وخواستهای تن بدهد
وهمین رفتارش هم باعث ناامیدی وناراحتی همخونهاش بود
که انتوتا هم رده وهم طبقه اجتماعی اون نیست
کتاب خوبی هست پیشنهاد میکنم حتماگوش کنید
این کتاب یک جورایی بهمون داره نشون میده رفتارادمهای ثروتمندبا مردمان فقیر وطبقه پایین چطوریه؟؟؟
وچه بایدکرد؟؟؟
اعتمادبه نفس داشته باشید درهرکجایی که هستین ودرهرطبفه اجتماعی که زندگی میکنید
ممنونم ازتموم گروه کتابراه🙏
وخودش رافقیر وبدبخت میدیدواین طرز فکرش باعث شده بود مطیع ورام دیگران باشد وبه هردرخواست وخواستهای تن بدهد
وهمین رفتارش هم باعث ناامیدی وناراحتی همخونهاش بود
که انتوتا هم رده وهم طبقه اجتماعی اون نیست
کتاب خوبی هست پیشنهاد میکنم حتماگوش کنید
این کتاب یک جورایی بهمون داره نشون میده رفتارادمهای ثروتمندبا مردمان فقیر وطبقه پایین چطوریه؟؟؟
وچه بایدکرد؟؟؟
اعتمادبه نفس داشته باشید درهرکجایی که هستین ودرهرطبفه اجتماعی که زندگی میکنید
ممنونم ازتموم گروه کتابراه🙏
این کتاب درباره نویسنده روس آنتون چخوف، این کتاب زندگی دختری را روایت میکند، که در رابطه خود با همخانش گیر افتاده، دختری لاغر و نحیف که در ارزانترین مکان شهر با دختری که مشغول تحصیل سال سوم پزشکی به نام استپان کلوچکوف زندگی میکند، او علاوه بر برخی از کارهای شخصی استپان بدن خود را در اختیار او برای آناتومی و تحقیق قرار میدهد، پس از کش و قوس فراوان که چگونه دوستان او بعد از دوران دانشجویی در آسایش و او اینگونه وارد مراحل جدیدی میشود، همچنین داستان وارد سمت سویی دیگر میشود، اگر به داستانها و رمانهای روس علاقه مند هستید خواندن این کتاب خالی از لطف نیست 👌
داستان کوتاه و اجتماعی. داستان در رابطه با زنی است که برای گذراندن زندگیش مجبوره هم خانه ی دانشجوها بشه و کارهاشونو انجام بده و در مقابل خواسته هاشون سکوت کنه و دانشجوها هم بعد از فارغ التحصیلی به طور کامل فراموشش می کنند. پایان داستان تامل برانگیزه که چرا این خانم جوان به جای تلاش برای ساختن زندگیش و داشتن عزت نفس تن به این زندگی میده و چرا دانشجویی که قراره پزشک بشه انقدر راحت کرامت انسانیو زیر پاش میزاره و البته متاسفانه ما شاهد چنین افرادی در جامعه هم هستیم. صدای راوی بسیار خوب بود و در پایان از کتابراه به خاطر کتاب تشکر میکنم.
کتابی کوتاه از نویسنده فوق العاده. کتابی که تلنگری به ذهن شنونده میزند. جایی که دانشجوی پزشکی از اخلاقیات فاصله زیادی گرفته است. پزشکی رشتهای است که در آن انسانها ارزش زیادی دارند و سوگند پزشکی در راستای ارزش انسانی خورده میشود. انتخاب نویسنده بسیار ظریف و نکته بین بوده است. در سویی دیگر زنی که عزت نفس کافی ندارد و همچون برگی بر روی آب زندگی و شخصیت خود را در دست دیگران قرار میدهد. و تلاشی برای شکستن این بند نمیکند. ممنون از کتابراه و تیم صداپیشگی عالی
من تعریف چخوف را خیلی شنیده بودم برای همین این کتاب را گوش دادم اما خیلی برام جذاب نبود.
قلم روان و خوبی داره و داستانی که نوشته دقیقا خود واقعیتی است که من حتی تصور هم نمیکردم.
و واقعا نمیتونستم آنیوتا را درک کنم که چرا تن به همچنین خاری و خفتی داده اما بعد که نظرات دیگران رو خوندم فهمیدم که گاهی فقر آدم را وادار به چه کارهایی میکنه.
پس از چخوف ممنونام که به ما یاد آوری کرد افرادی هستند که وضعیت شأن از ما هم بدتر باشه.
سپاس از عواملی که در تهیه این کتاب نقش داشتند.
قلم روان و خوبی داره و داستانی که نوشته دقیقا خود واقعیتی است که من حتی تصور هم نمیکردم.
و واقعا نمیتونستم آنیوتا را درک کنم که چرا تن به همچنین خاری و خفتی داده اما بعد که نظرات دیگران رو خوندم فهمیدم که گاهی فقر آدم را وادار به چه کارهایی میکنه.
پس از چخوف ممنونام که به ما یاد آوری کرد افرادی هستند که وضعیت شأن از ما هم بدتر باشه.
سپاس از عواملی که در تهیه این کتاب نقش داشتند.
فایل صوتی از یک داستان کوتاه بود که داشت زندگی سخت دخترکی رو به نمایش میگذاشت که برای بقا و زنده موندن به دیگران پناه آورده بود و با این حال بازم توجه خیلی کمی به احساسات انسانی اون میشد با این حال به نظر من این انتخاب خود دختر بود که اینجوری زندگی کنه اون خودش همیشه به دنبال همخونههایی دانشجو میگشته و الان هم که منتظر پایان این رابطه بود باز هم داشت فکر میکرد که چجوری یه دانشجو دیگه پیدا کنه با این حال درسته که تقصیر بقیه هم بود ولی خودش هم حاضر به تغییر وضعیتش نبود
کوتاه ولی بسیار عمیق از رفتارهای خشن انسانی با انسانی دیگر
شاید تعدادی فکر کنند از آن دوران زمان زیادی گذشته و شاید دیگر شاهد چنین داستانهایی نباشیم ولی به نظر من در حال حاضر نیز چنین استثمارهایی نسبت به زنان اعمال میشود هرچند ممکن است چنین رفتارهایی ظاهری متمدنانه و کمی لطیف تر داشته باشند تبلیغات افراطی در مورد لاغری و عملهای جراحی خود نشانی از خشونت مخصوصا نسبت به زنان میباشد که در حال حاضر با جلوههای ویژه از شبکههای مختلف و در قالبهای مختلف نمایش داده میشود
شاید تعدادی فکر کنند از آن دوران زمان زیادی گذشته و شاید دیگر شاهد چنین داستانهایی نباشیم ولی به نظر من در حال حاضر نیز چنین استثمارهایی نسبت به زنان اعمال میشود هرچند ممکن است چنین رفتارهایی ظاهری متمدنانه و کمی لطیف تر داشته باشند تبلیغات افراطی در مورد لاغری و عملهای جراحی خود نشانی از خشونت مخصوصا نسبت به زنان میباشد که در حال حاضر با جلوههای ویژه از شبکههای مختلف و در قالبهای مختلف نمایش داده میشود
داستان کوتاه جالب و البته غمگینی بود
برشی کوتاه از زندگی دختری جوان که به دلیل فقر و بی خانمانی مجبور به هم خانگی با سایرین میشود و این دیگران به انواع مختلف از او سواستفاده کرده و سپس رهایش میکنند. و حتی بدتر آنکه با او مثال اشیا برخورد کرده و به دیگران قرضش میدهند و دختر هم به ناچار در برابر این توهینها لب به سخن نمیگشاید مبادا خانمان را از کف بدهد.
به طور کلی داستان در نقد فقر و روابط غیر انسانی آدمها با همدیگر است.
روایت بسیار خوب بود.
با سپاس از کتابراه
برشی کوتاه از زندگی دختری جوان که به دلیل فقر و بی خانمانی مجبور به هم خانگی با سایرین میشود و این دیگران به انواع مختلف از او سواستفاده کرده و سپس رهایش میکنند. و حتی بدتر آنکه با او مثال اشیا برخورد کرده و به دیگران قرضش میدهند و دختر هم به ناچار در برابر این توهینها لب به سخن نمیگشاید مبادا خانمان را از کف بدهد.
به طور کلی داستان در نقد فقر و روابط غیر انسانی آدمها با همدیگر است.
روایت بسیار خوب بود.
با سپاس از کتابراه
داستانی کوتاه و غم انگیز بود؛ لذت بردم اما ضعف روحی شخصیت آنیوتا اذیتم میکرد. به نظرم باید کمی قوی تر و امیدوار تر میبودگرچه شخصیت کِلُچکُف هم یه بی نزاکت و بی مسئولیت تمام عیار بود که از انیوتا بی اندازه سوءاستفاده میکردکاش با این داستان، ما هم کمی به خودمون بیایم و به اندازهی کلچکف، بی مسئولیت و به اندازهی آنیوتا، سربه زیر و ضعیف نباشیم و برخلاف این شخصیت داستانی، حق خودمون رو تا حد امکان بگیریم و از طرفی اجازه ندیم که کسی بهمون به این شکل زور بگه. ممنون که خوندید
داستان درباره دختری است که دچار خودباختگی شده و منتظر است تا یکی بیاید، دستش را بگیرد و کمکش کند و قدرت "نه" گفتن را نیز ندارد (انجام کاری که نقاش میخواهد درحالی که ساعتها باید روی پا بایستدو...، و کمک به دانشجو درحالی که از سرما کل بدنش یخ کرده است). همچنین بیانگر این است که انسانها وقتی به جایگاه و مرتبهای میرسند گذشته خود و افرادی را که در گذشته برایشان سودمند بوده و کمک حالشان بودندبه فراموشی میسپرند (به قول معروف بعد از اینکه خرشون از پل گذشت).
کتاب جالبی است که منو تحت تاثیر قرار داد بنظرم توی این کتاب میخواد بگه فقر اراده ادمی رد سلب میکنه و ادنو تحت امیال و اراده دیگران قرار میده بطوری که اراده مستقلی از خودش نداره و افراد اونطور که دلشون میخواد با اون فرد رفتار میکنن در واقع فقر و بی پولی لزوما فقط به زندگی نکبت بار و گذشته بد ادما ربطی نداره ادم ممکنه توی زندکی حالی گیر کرده باشه که بخواد و یا نخواد اراده اش بخاطر بی پولیش سلب بشه و این دردناک ترین مدل زندگی فردی بحساب میاد
داستانی بود در بارهی دخترز نحیف که با یه پسره دانشجو هم اتاقی بود
قبلا با ۶ تا دانشجویه دیگه هم هم کلاسی بوده و همه ترکش کردن
پسره بدون اجازه ازش رویه بندش با خودکار خط میکشه و دنده هاشو میبینه مثله یه موش ازمایشگاهی و ازش نمیپرسه که میخواد یا نه
ازش خونه را تمیز میکنه و هر وقت که دیگه نخواستش ردش میکنه بره
بدون اینکه بدونه الان جایی برایه رفتن داره یا ن
ولی وقتی دختر گریه میکنه دلش میسوزه و میگه ۱ هفته دیگه وایسا
ولی اخرشاونو ترک میکنه
قبلا با ۶ تا دانشجویه دیگه هم هم کلاسی بوده و همه ترکش کردن
پسره بدون اجازه ازش رویه بندش با خودکار خط میکشه و دنده هاشو میبینه مثله یه موش ازمایشگاهی و ازش نمیپرسه که میخواد یا نه
ازش خونه را تمیز میکنه و هر وقت که دیگه نخواستش ردش میکنه بره
بدون اینکه بدونه الان جایی برایه رفتن داره یا ن
ولی وقتی دختر گریه میکنه دلش میسوزه و میگه ۱ هفته دیگه وایسا
ولی اخرشاونو ترک میکنه
«آنیوتا» تنها شخصیت ساکت و منفعل داستانه.
رفتار دانشجوی پزشکی با اون مثل رفتار با یک جسد تشریحه. رفتار دانشجوی رشته هنر از این هم بدتره چون او آنیوتا را نه زنده میدونه و نه مرده بلکه او را شی بهحساب میاره
نقاش طوری از او حرف میزنه میگه که انگار بخواد یک بشقاب میوه ازدوستش بگیرد، بشقاب میوهای که میشه اونو دور انداخت یا پسآورد. گرچه که، طنز داستان در اینه که هنرمند انگار میخواد چیزی اصیل تولید کنه.
رفتار دانشجوی پزشکی با اون مثل رفتار با یک جسد تشریحه. رفتار دانشجوی رشته هنر از این هم بدتره چون او آنیوتا را نه زنده میدونه و نه مرده بلکه او را شی بهحساب میاره
نقاش طوری از او حرف میزنه میگه که انگار بخواد یک بشقاب میوه ازدوستش بگیرد، بشقاب میوهای که میشه اونو دور انداخت یا پسآورد. گرچه که، طنز داستان در اینه که هنرمند انگار میخواد چیزی اصیل تولید کنه.
کتاب خوبی بود از آنتوان چخوف اما از بهترین کتابهای چخوف نیست اما به هر حال داستان خوبی دارد داستان درباره آنیوتا پرستاری است که در جنگ جان سروان مچنتی را از مرگ نجات میدهد. عشق این پرستار کوچک اندام، جوان را که بینایی خود را از دست داده و مایوس شده بود به صحنه زندگی باز میگرداند. ولی گویی احساسش را باور ندارد و میخواهد او را برای چندمین بار بیازماید و آنیوتا را گویی برای همیشه از دست میدهد. سالها به دنبال او میگردد و …
جدا از نگاه ابزار گونهی اشخاص داستان به آنیوتا و قبل از هر گونه جبهه گیری نسبت به رفتار شخصیتها و قضاوت آنها، باید به خود آنیوتا فکر کرد؛ اون با خواستهی خودش اونجا بود و دنده هاشو به دانشجوی پزشکی و بدنش رو به عنوان مدل در اختیار یک نقاش قرار داده بود. شاید سادهترین نظر این باشه که بگیم این اثر میخواست بگه که یک نفر برای رهایی از تنهایی حاضره چیکار کنه. اما قضاوت شخصیت آنیوتا شاید به این آسونی نباشه.
دو نکته داره این داستان، اول اینکه نوع رفتار اطرافیان از دیدگاه هرکسی به خودش نشات میگیره، اگر کسی برای خودش ارزش و احترام قائل نباشه، دیگران هم بهش احترام نمیذارن و فقط از اون فرد استفاده میکنن
دوم اینکه اگر کسی فقیر باشه یا ضعیف باشه خیلی از افراد جامعه بدون رعایت کوچکترین رفتار و اخلاق انسانی اون رو نادیده میگیرن
برخلاف ظاهر و صحبتهای فریبنده افراد متمول خیلی از اونها از عاطفه و اخلاق انسانی بی بهره اند
دوم اینکه اگر کسی فقیر باشه یا ضعیف باشه خیلی از افراد جامعه بدون رعایت کوچکترین رفتار و اخلاق انسانی اون رو نادیده میگیرن
برخلاف ظاهر و صحبتهای فریبنده افراد متمول خیلی از اونها از عاطفه و اخلاق انسانی بی بهره اند
بنظرم شنیدن این داستان لذت بخش است هر آدمی میبایست میزان آگاهی و درکی از ارزشمندی خود نسبت به تمام جنبههای وجودیش که همان عزت نفس است داشته باشد آنیوتا دختری مودب و حرف گوش کن که هم اتاقی چندین دانشجو بوده و به لحاظ فقیر بودن با توجه به اینکه مشغول کار است تن به ذلت و خواری داده و پیشرفت دیگران را مشاهده میکند که باعث تاسف است از اجرای عالی گوینده و همچنین از دست اندرکاران کتابراه کمال تشکر دارم
کتابی بود که سر و ته نداشت اما رازهای زیادی با خودش حمل میکرد اینکه فکر ممکنه چه کارهایی که با زندگی افراد نکنه و آدما چطور از هم سو استفاده میکنن کاش یکم حواسمون بیشتر به آدما فقیر باشه و تا جایی که میتونیم بهشون کمک کنیم تا هم ما حس خوبی داشته باشیم و هم اونا خلاصه این کتاب میگرفت که حواسمون به آدمای دور و اطرافمون باشه و هوای همدیگر رو داشته باشیم که باهم بتونیم زندگی آرومی داشته باشیم
آنتوان چخوف از نویسندگانای هست که خیلی زیبا و دقیق میتواند تاثیر فقر و فرهنگ و تربیت افراد را روی زندگی که دارند و میتوانند داشته باشند نشان دهد در این کتاب نشان میدهد که چطور فقر و یا ناتوانی باعث میشود که فرد نتواند پیشرفت کند و یا نخواهد یا حتی افکار پیشرفت نیز به ذهن او خطور نکند داستان در مورد دختری است به نام آنیونا و به بررسی شخصیت و طرز فکر او و تاثیر ان بر زندگی و سرنوشتش میپردازد
بر اساس اسم نویسنده کتاب رو یک داستان سرسری نگرفتم و در مفهومش عمیق شدم. آدم رو به فکر فرو میبره. وصف حال درصد بسیااارزیادی از دخترانی که اسیر روابط ناسالم میشن و از خودشون همه جوره مایه میذارن. قدر و منزلت واقعی خودشون رو نمیدونن و این کتاب شاید تلنگری باشه که زندگی خودشونرو از بیرون تماشا کنن و تادیر نشده راه نجاتی پیدا کنند... البته که هیچوقت برای بازیابی عزت نفس دیر نیست
داستان واقعا زیبایی هست و نشون میده که نداشتن عزت نفس انسان میتونه چقدر خودش رو حقیر نشون بده و اجازه بده که دیگرا ن هر طور دوست دارن باهاش برخورد کنند آنیوتا دختر بی ارادهای که چون پول نداشت عزت نفس هم نداشت واین جور افراد به این راحتی بزرگ نمیشن و همیشه حقیر و کوچکن در صورتیکه خیلی افراد فقیری هستند که منش بزرگانه دارند وخودشون رو به هیچ قیمتی در اختیار دیگران نمیزارن
در اندیشه دو جوان فقرِ آنیوتا او را به موجودی پست تر تبدیل کرده است فاقد ارزشهای متعالی انسانی، که اجازه هر گونه رفتاری را به آنها میدهد
آنیوتا نیز بخاطر فقر این ارزشها را در وجودش از دست داده است،
به راستی که فقر، کفر به همراه دارد البته کفر به معنی چشم پوشی از ارزشهای والای انسانیِ خود یا دیگران که در این داستان کوتاه بطور شگفت انگیزی بیان شده است.
آنیوتا نیز بخاطر فقر این ارزشها را در وجودش از دست داده است،
به راستی که فقر، کفر به همراه دارد البته کفر به معنی چشم پوشی از ارزشهای والای انسانیِ خود یا دیگران که در این داستان کوتاه بطور شگفت انگیزی بیان شده است.
داستان کوتاه بسیار جالب وتاثیر گذاری بود، نمیشه قضاوت کلی در مورد زندگی آدما داشت چون ما فقط برش کوتاهی از یک زندگی رو گوش دادیم وواقعا نمیدونیم اون آدم تو چه شرایطی زندگی کرده وبه اینجا رسیده ویا اصلا قراره برای بقیه زندگیش چطور تصمیم بگیره واین باعث میشه راجع به مسائل وزندگی آدمها عمیق تر فکر کنیم وزیبایی این اثر بنظر من تو همین نکته هست.
با سلام، داستان کوتاه زیبایی بود که به زیبایی فقر رو به تصویر کشیده و آدم از دربدری آنیوتا غصه ش می گیره، موقعی که پسر دانشجو بهش می گه برو بعد دلش به حال آنیوتا می سوزه و می گه می تونی چند روز رو بمونی و در آخر داستان اون صدای بلند در راهرو که می گه سماور چی شد یک سوال بزرگ برای آدم ایجاد می کنه که اون صدا کی بوده، مخاطبش کی بوده و منظورش چی بوده؟؟؟؟؟
اصلا توصیه نمیکنم، متن قویای نداره و چیزی به مخاطبش یاد نمیده بعضی از دوستان گفتن مشکل آنیوتا فقر مالی بود، ولی به نظر من فقر اعتماد به نفس و عزت نفس داشت! به دیگران اجازه میداد باهاش مثل یه ابزار رفتار کنن وقتی هم خونه ش بهش گفت اونجا رو ترک کنه باید ازین فرصت برای نجات خودش استفاده میکرد، این مدل زندگی لولیدنه و به هیچ وجه توجیه پذیر نیست
این کتاب در بردارنده داستانیست که نشون میده چطور شخصیت زنان در طول زمان پایمال شده و مرد سالاری مردان چگونه زنان را در طول زمان آزرده و در هم شکسته است و شاید دلیل اینکه در گذشته افراد پسر دار شدن رو به دختر دار شدن ترجیح میدادند مرد سالاری و نادیده گرفتن شخصیت زنان بوده است. به طور کلی ظلم و ستم هیج توجیهی نمیتونه داشته باشه. به امید داشتن جامعهای بی ظلم و برده.
آنیوتا برش کوچکی از زندگی دختری که شاید باهاش همزاد پنداری کنیم اگر شخصیتی دارید که خودش رو قربانی میدونه و یا اگر فداکاریهای بی جا و بیش از حد در فرهنگمون وجود داره و اون رو نوعی ارزش میبینیم، اگر دورتون از شخصیتهایی که از شما طلبکاری بیجا دارن میتونید با این داستان کوتاه اون حس رو نظاره گر باشید. داستان ساده و کوتاه میتونه یاداور ارزش شما باشه.
بهنظر من آنیوتا روایتگر سبک زندگی زنان سنتی ایرانی بود و یا میخواست افرادی را به تصویر بکشد که فکر میکنند با فداکاری بیش از حد عزیز میشوند در حالی که تنها قدم به قدم به نابودی خود نزدیک تر میشوند
آنیوتا روایتگر افرادی بود که با خود ما مهربان هستند و از دیگران محبت گدایی میکند و فکر میکنند مخالفت با دیگر به نفع آنها نیست
آنیوتا روایتگر افرادی بود که با خود ما مهربان هستند و از دیگران محبت گدایی میکند و فکر میکنند مخالفت با دیگر به نفع آنها نیست
سیر داستان اینطوریه که به مخاطب این پیام رو میرسونه که انسانها با تخریب یکدیگر خودشونو بالا میشکن و اینکار به اونها این احساس برتری رو میده که هر گونه تحقیر رو برای اون فرد بوجود بیاره تا منجلابی که دور خودش هست رو نبینه و عقدههای روحیشو و مشکلات زندگی رو به کسی که برای زندگی به اون وابستس خالی کنه
در داستان «آنیوتا»، برخورد دو مرد از طبقات ممتاز جامعه یعنی هنرمند نقاش و پزشک باسواد را با یک زن متعلق به طبقه فرودست جامعه شاهد هستیم و در خلال همین چند صفحه به خوبی پی میبریم که چطور نوعی نگاه خودبرتربین و از بالا به پایین باعث میشود دو نفر به خود اجازه دهند کرامت انسانی یک شخص دیگر را زیر سوال ببرند.
داستان خوبی بود ولی خییییییییلی کوتاه و به همون اندازه تاثیر گذار... دوست داشتم بلند تر باشه منتظر فصلهای بعدی بودم ولی خیلی زود تموم شد.. داستان دختری که در بی سرانجامی زندگی آنچنان دست و پا میزند که خواننده دوست دارد هر آن یک چک محکم به گوشش بزند مگر از این بی سرانجامی بیرون بیاد و تکانی به خود بدهد...
گاهی شرایط نه تنها سخت، بلکه جان فرسا و تحقیر آمیز میشه
تنها انسانهای باهوش و قدرتمند که توان درک بالا و تمیز دادن مشکلات رو از راههای رسیدن به اهداف رو دارن میتونن با تحمل کردن و تلاش زیرکانه و نامحسوس در مسیر آینده، از این پرتگاههای سخت، گذر کنند و به خانه هدف برسن.
البته این کار، در توان هرکسی نخواهد بود.
تنها انسانهای باهوش و قدرتمند که توان درک بالا و تمیز دادن مشکلات رو از راههای رسیدن به اهداف رو دارن میتونن با تحمل کردن و تلاش زیرکانه و نامحسوس در مسیر آینده، از این پرتگاههای سخت، گذر کنند و به خانه هدف برسن.
البته این کار، در توان هرکسی نخواهد بود.
کتاب جالبی بود و یک نکته برای من داشت وقتی زن باشی هر جای دنیا هم که باشی یک وسیلهای اگر تلاش نکنی تا خودت دنیات روبسازی و خانواده حامی نداشته باشی مردها مثل وسیله باهات رفتار میکنن و به جای عوض کردن زندگی تو رو عوض میکنن به خانمها پیشنهاد میکنم حتما این کتاب روگوش بدن.
اما یک مشکل داشت انگار سر انجام نداشت.
اما یک مشکل داشت انگار سر انجام نداشت.
به هر طریق چخوف در این داستان به چند نکته اشاره میکنه:
اولیش بنظرم اینه که انسانها وقتی به جایگاههای بزرگی دست پیدا میکنن، گاهی گذشته خودشون و عزیزاشون رو فراموش میکنن
دوم درماندگی خودآموختهای که در خانمها در اون دوران بوده و عزت نفسی که نداشتن و بیشتر وابسته بودن
سوم سبک زندگی سختی که دانشجوهای پزشکی باید تحمل میکردن و...