نقد، بررسی و نظرات کتاب آخرین باری که میگوییم خداحافظ - سینتیا هند
4.5
351 رای
مرتبسازی: پیشفرض
درد عمیقی از خواندن این اثر نصیبم شد و احساساتی که می آمدند و می رفتند و من هیچ کنترلی روی آن ها نداشتم مشکلاتی که با آن ها رو به رو میشد در عین حال ناامیدی که نسبت به گذر ایام داشت خیلی از ما رو رجوع میده به زندگی خودمان به جامعه کنونی و خود کشی هایی که هر چند وقت ی بار از آن ها با خبر میشویم یا افکار خود کشی که گاهی در ذهنمان با آن رو به رو هستیم. ما در واقع در دو راهی تسلیم شدن و ادامه دادن مانده ایم اما این کتاب ادامه دادن را به ما نشان داد نشان داد که گذر ایام و زندگی ادامه داره چه ما بخواهیم و چه نخواهیم. این کتاب پر از فراز و نشیب بود پر از درس زندگی اینکه تصمیمات هرفرد در زندگی روی تمام افراد یک خانواده گاهی یک جامعه تأثیر زیادی داره آدمی رو وادار میکندتا روی تصمیماتی که می خواهند بگیرد بیشتر تامل کند اما اینکه در آخر لکسی با این جریان کنار اومد و تونست خودش رو ببخشه واقعا عالی بود. «در آخر اینکه قدر با هم بودنمان رو باید بیشتر بدونیم چون زندگی پر از خداحافظی های غیر منتظره است»
این کتاب یکی از بهترین کتابهای چندرسانهای است که توانستهام در سالهای اخیر شاهد آن باشم. این کتاب داستان دختری به نام "لِکِی" را روایت میکند که بعد از از دست دادن برادرش در یک تصادف، درگیر احساسات پیچیدهای میشود. این داستان، نشان میدهد که چگونه یک رویداد ناگوار میتواند به زندگی یک شخص تاثیر بسیاری بگذارد و در عین حال، چگونه این شخص میتواند با تلاش و تلاش بهبود پیدا کند.
از نکات برجسته این کتاب، نگاهی است که به احساسات دخترانه دارد. سینتیا هند با طرح داستان، به خوانندهها نشان میدهد که چگونه احساسات یک دختر جوان میتواند پیچیده باشد و در عین حال، چگونه این احساسات میتوانند بهبود پیدا کنند. همچنین، در این کتاب به بررسی موضوعاتی مانند ترس، انزوا، دلتنگی و اضطراب پرداخته شده است.
از دیگر نکات برجسته این کتاب، نحوهی روایت داستان است. با توجه به اینکه داستان به نوعی یک حماسهی پر احساس است، سینتیا هند با استفاده از زبان ساده و شیوا، خوانندهها را در داستان فرو میبرد. این شیوهی نوشتاری، به نحوی که خوانندهها با خود همدردی میکنند و با شخصیت اصلی درگیر میشوند، یکی از نکات قوی این کتاب است.
در کل، کتابی احساسی است.
از نکات برجسته این کتاب، نگاهی است که به احساسات دخترانه دارد. سینتیا هند با طرح داستان، به خوانندهها نشان میدهد که چگونه احساسات یک دختر جوان میتواند پیچیده باشد و در عین حال، چگونه این احساسات میتوانند بهبود پیدا کنند. همچنین، در این کتاب به بررسی موضوعاتی مانند ترس، انزوا، دلتنگی و اضطراب پرداخته شده است.
از دیگر نکات برجسته این کتاب، نحوهی روایت داستان است. با توجه به اینکه داستان به نوعی یک حماسهی پر احساس است، سینتیا هند با استفاده از زبان ساده و شیوا، خوانندهها را در داستان فرو میبرد. این شیوهی نوشتاری، به نحوی که خوانندهها با خود همدردی میکنند و با شخصیت اصلی درگیر میشوند، یکی از نکات قوی این کتاب است.
در کل، کتابی احساسی است.
داستان این کتاب درباره خودکشی هست و از اونجایی که برادرِ نویسنده کتاب سال ۱۹۹۹ خودکشی کرده یعنی داستان رو کسی نوشته که خودش این موضوع رو توی زندگی واقعی لمس کرده پس قطعا بیان و تعریف ملموس تری رو ارائه میده توی کتاب و درک بهتری نسبت به چیزی که نوشته داره و بر اساس اوهام و خیالات نوشته نشده پس قطعا مخاطب کتاب ارتباط قوی تری با قصه برقرار خواهد کرد، برای من که اینطور بود. و اینکه واقع بینانه دلایل خودکشی رو ذکر کرده بود بدون سانسور و توجیه؛ برعکس کتابهای داخلی که هزار مدل سانسور میشن. غلطهای نگارشی خیلی کمی داشت. در هر فصل نکته و موضوعی بود که مخاطب رو ترغیب کنه به خوندن بقیه قصه بنابراین کسل کننده نبود. شیوه نگارشش رو دوست داشتم. پایان خوبی داشت و مثل خیلی از قصهها پایان بی معنی و باز نداشت البته که غمگین شدم و جاهایی گریه کردم.
داستان به شدت تاثیر گذار و غمگینه.
چون نویسنده خودش تجربهاش رو داشته به خوبی میتونه احساسات شخصیت هارو بیان کنه.
شخصیتهایی که به ظاهر منطقی هستن اما پر از احساساتی که نمیتونن بیان کنن.
به خوبی نشون میده بعضی تصمیمها چه بلایی سر افراد دیگه میاره.
قسمت نجات دامیان خیلی خوب بود اما در مورد پاتریک به نظرم نویسنده باید بیشتر توضیح میداد
ترجمه خوب و روان بود، البته فکر کنم به جای ماده تاریکی باید میگفت سیاهچاله
یا گیره کاغذ به جای گیره کاغذی گفته میشد
خواندن کتاب رو به همه کسانی که نمیتونن احساساتشون رو بیان کنند یا در اطراف شون چنین آدمهایی دارن و همچنین نوجوانها و پدر و مادرهایی که فرزند مخصوصا نوجوان دارن و میخوان طلاق بگیرن و همچنین افرادی که گاهی فکر خودکشی به ذهن شون میاد توصیه میکنم
چون نویسنده خودش تجربهاش رو داشته به خوبی میتونه احساسات شخصیت هارو بیان کنه.
شخصیتهایی که به ظاهر منطقی هستن اما پر از احساساتی که نمیتونن بیان کنن.
به خوبی نشون میده بعضی تصمیمها چه بلایی سر افراد دیگه میاره.
قسمت نجات دامیان خیلی خوب بود اما در مورد پاتریک به نظرم نویسنده باید بیشتر توضیح میداد
ترجمه خوب و روان بود، البته فکر کنم به جای ماده تاریکی باید میگفت سیاهچاله
یا گیره کاغذ به جای گیره کاغذی گفته میشد
خواندن کتاب رو به همه کسانی که نمیتونن احساساتشون رو بیان کنند یا در اطراف شون چنین آدمهایی دارن و همچنین نوجوانها و پدر و مادرهایی که فرزند مخصوصا نوجوان دارن و میخوان طلاق بگیرن و همچنین افرادی که گاهی فکر خودکشی به ذهن شون میاد توصیه میکنم
شخصیت پردازی کاراکترهای کتاب خصوصا قهرمان داستان بسیار ظریف و زیبا بود. خواننده گام به گام با زیر و بم شخصیت قهرمان و جزئیات اتفاقاتی که او را به این مرحله از زندگی رسونده آشنا میشه، همزاد پنداری قویای بین خواننده و قهرمان کتاب ایجاد میشه و خواننده با بالا و پایین رفتن داستان با کاراکترها خصوصا قهرمان اصلی همگام میشه و احساس نزدیکی زیادی میکنه. داستان کاملل باورپذیر به رشته تحریر دراومده و البته با جلو و عقب رفتن در سیر زمانی داستان ذهن خواننده به شدت درگیر میشه و داستان عین قطعات پازل در طول کتاب کنار هم چیده میشه و در انتها خواننده رو با واقعیت خودش آشنا میکنه. در کل خواننده به شدت با کتاب و داستان درگیر میشه. خوندن این کتاب برام بسیار لذت بخش بود.
این کتاب یه جورایی یه روتین از یه زندگی غم انگیزه که انگار نمیخواد رو به جلو حرکت کنه شاید برای منی ک زیاد اهل عزاداری نیستم قابل درک نباشه خب تروما چیزیه که همه تو زندگیمون ممکنه تجربه کرده باشیم و من حقیقتا توصیف یک تروما و خوندنش رو اصلا دوست نداشتم و برای همینم کتاب رو کامل نخوندم هرچی میرفتم جلوتر خسته کننده تر میشد همش منتژر یه اتفاق هیجان انگیز و حدس و گمانه زنی هیجان انگیز بودم و هیچی توش نبود اخر خسته شدم و ادامه ندادم من براساس کامنتا تصمیم گرفتم بخونم ولی زیاد دوستش نداشتم اما در کل قلم نویسنده خوبه و مثل بقیه کتابهای سبک امروزیه و نوعی زندگی غیرایرانی و فرنگی و ادبیات و فرهنگش هم خارجی طور محسوب میشه و میتونم بگم که من این سبک رو دوست دارم
موضوعش جالب بود بسیار به واقعیت نزدیک و ملموس به اتفاقی که در واقعیت هم میفتد اینکه یاداور این بود مرگ همیشه یک نفس فاصله دارد و اگر شخصی را از دست دادی باز هم زندگی ادامه دارد.
کمی خط کتاب اوایل گیج کننده بود اما کم کم به روال افتاد و میتوان با قلم نویسنده ارتباط خوبی گرفت.
جمع بندیهایی که در رابطه با موضوع کتاب گرفته شده بود زیبا بود و اینکه باعث ارام شدن حس قلبی افرادی همچون شخص داخل کتاب شده بود زیباست بنده به شخصه متن کتاب را دوست داشتم چپترها نسبتا به خوبی منسجم شده بودند.
اگر خدایی ناکرده شخصی را از دست داده اید پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید چرا که شاید کمی مانند همدردی یا دلداری برای شما باشد.
یاحق.
کمی خط کتاب اوایل گیج کننده بود اما کم کم به روال افتاد و میتوان با قلم نویسنده ارتباط خوبی گرفت.
جمع بندیهایی که در رابطه با موضوع کتاب گرفته شده بود زیبا بود و اینکه باعث ارام شدن حس قلبی افرادی همچون شخص داخل کتاب شده بود زیباست بنده به شخصه متن کتاب را دوست داشتم چپترها نسبتا به خوبی منسجم شده بودند.
اگر خدایی ناکرده شخصی را از دست داده اید پیشنهاد میکنم این کتاب را بخوانید چرا که شاید کمی مانند همدردی یا دلداری برای شما باشد.
یاحق.
خیلی راحت میشد با جریان داستان همزاد پنداری کرد، هر کی عزیزی رو از دست داده باشه مخصوصا اگه غیر منتظره اتفاق بیوفته همیشه به حرفها و کارهائی فکر میکنه که زمان زنده بودن اون شخص میتونسته انجام بده و نداده و اینکه زندگی دنده عقب نداره و این غم انگیزترین و حقیقیترین واقعیت اونه، در مورد کتاب نقدی که از نظر من وارده اینه که با توجه به متن داستان فکر میکردم واقعی و در مورد نویسنده داستان هست ولی در اخر که سخن نویسنده رو خوندم فهمیدم اینطور نبوده و از نظر بعد حسی که کتاب منتقل میکرد احساس کردم سر کار گذاشته شدم.
میتوان گفت پیام اصلی داستان در یک کلمه خلاصه میشد و اون کلمه "بخشش"بود، بخشش خود و دیگران برای رسیدن به آرامش
میتوان گفت پیام اصلی داستان در یک کلمه خلاصه میشد و اون کلمه "بخشش"بود، بخشش خود و دیگران برای رسیدن به آرامش
کتاب خیلی قشنگی بود. من هر بار با شوق و ذوق شروع به خوندن میکردم. ازین کتاباییه که باید از مسیر لذت ببری. تهش اتفاق خاصی نمیوفته. خیلی قشنگ مسیر پذیرش و بخشش رو نشون داد که در ابتدا لکسی نمیتونست خودش رو ببخشه ولی درانتها موفق شد که این کار رو بکنه و این خیلی قشنگ بود. نامهای که به استیون داد خیلی به جا و قشنگ بود. به قول یکی از دوستانی که نظر داده بودن، زندگی با وجود همه سختیها، کمیها و کاستیها در جریانه و این در جریان بودن زندگی خیلی خوب در این رمان و در احساسات این دختر به نماش گذاشته شده. کلا کتاب احساسی هست. احساسات دختر هارو خیلی خوب تا حدی میتونه توجیح میکنه. امیدوارم که دیگران هم با خوندش لذت ببرن.
این کتاب بر اساس واقعیت و هر کس درک شهودی داشته باشه میزان تخریب و آسیبهای شدیدی که خودکشی فرزندان یا جدا شدن والدین از هم رو داره کامل درک میکنه. خود من به شخصه افکار ناراحت کننده خودکشی داشتم اما با خوندن این کتاب حتی از فکر کردن به این کار هم پشیمونم و واقعا مثل یک سونامی بزرگ خانواده و بنیان اون رو نابود میکنه و دیگه افرادی که بازماندهاند زندگیشون مثل قبل نمیشه و قلبشون هزاران تیکه میشه. این کار حتی در همه جای جهان و در هر دینی حتی در جوامع بی دین آسیب مهلکی شناخته میشه. امید وارم شما عزیزان هم بتونید با یاری گرفتن از کتابها جلوی اتفاقهای وحشتناک زندگیتون رو بگیرین و از نابودی خانواده جلوگیری کنین.
سلام واقعا عالی بود و پیشنهاد میکنم حتما این کتاب را بخوانید زیرا پر از درسهای فراوانی است مثل اینکه آدمها باید قدر یکدیگر را بدانند و درست مانند روزی که فکر میکنند آخرین روز عمرشان هست به هم عشق بورزند همانطور که امام علی علیهالسلام میفرمایند جوری زندگی کن که انگار اخرین روزمان از زندگی است. آدم نمیدونه که آخرین روز زندگیش کی هست.
این کتاب در مورد دختری است که نابغه ریاضی است و درست در سن هفده سالگی برادرش را در اثر خودکشی از دست میدهد در حالی که چندسال پیش مادر و پدرش از هم طلاق میگیرند. و مادرش بعداز مرگ پسرش و طلاق بسیار افسرده شده است و سعی میکند که به مادرش کمک کند و....
ممنون از کتاب راه
این کتاب در مورد دختری است که نابغه ریاضی است و درست در سن هفده سالگی برادرش را در اثر خودکشی از دست میدهد در حالی که چندسال پیش مادر و پدرش از هم طلاق میگیرند. و مادرش بعداز مرگ پسرش و طلاق بسیار افسرده شده است و سعی میکند که به مادرش کمک کند و....
ممنون از کتاب راه
داستان سادهای بود. ساده اما واقعی. هیچی اغراق شده نبود. از اول تا آخر شاهد دست و پنجه نرم کردن لکسی و اطرافیانش بودم و آخرش مخصوصا از چپتر ۳۵ به بعد واقعا هم متاثرکننده بود هم قشنگ.
درسی که میتونی ازش بگیری اینه که زندگی ادامه داره. با وجود هر اتفاقی چه مرگ عزیزترینت چه جدا شدن والدینت، با وجود همه اینا و خیلی اتفاقهای دیگه، زندگی ادامه داره. باید یاد بگیریم به خاطر تصمیمات اطرافیانمون خودمون رو سرزنش نکنیم. شاید میشد واقعا کاری کنیم شاید هم نمیشد؛ به هر حال ما نمیتونیم گذشته رو عوض کنیم، فقط هر چه قدر سخت، باید بپذیریمش و به زندگی ادامه بدیم. اونا رفتن ولی ما هنوز موندیم…
درسی که میتونی ازش بگیری اینه که زندگی ادامه داره. با وجود هر اتفاقی چه مرگ عزیزترینت چه جدا شدن والدینت، با وجود همه اینا و خیلی اتفاقهای دیگه، زندگی ادامه داره. باید یاد بگیریم به خاطر تصمیمات اطرافیانمون خودمون رو سرزنش نکنیم. شاید میشد واقعا کاری کنیم شاید هم نمیشد؛ به هر حال ما نمیتونیم گذشته رو عوض کنیم، فقط هر چه قدر سخت، باید بپذیریمش و به زندگی ادامه بدیم. اونا رفتن ولی ما هنوز موندیم…
کتاب خوبی بود با بیان ساده و شیوا به زندگی سخت فرزندان زمان ایجاد مشکلات خانوادگی از طرف والدین رو بیان میکنه ولی نقد من به اینه که دلایل خودکشی تایلر و دوست نه درست بیان شده و نه منطقی و قابل درک بود درسته برای یه نوجوان به سن اون پوچی و سختی به وجود میاد اما به نظر من اون شرایط خوبی داشت فقط با وجود قلب و دل پاکی که داشت یه مقدار راحت طلب بود و همین مسئله شاید باعث شده بود که احساس درک نشدن از طرف اطرافیانش رو داشته باشه و توقع بی جایی از اونا داشته باشه با این حال بازم معتقدم که نویسنده دلایل خودکشی رو تایلر رو درست و واضح توضیح نداده بود
سخن نویسنده درآخر کل کتاب رو داغون کرد به گونهای که خواننده احساس پوچی میکنه درباره خواندن کتاب و درکل هرچند که جذاب بود ولی در اصل درون مایه قابل توجهی نداشت و من که رسما نفهمیدم چه چیزی بهم اضافه کرد ولی برای سرگرمی خوب بود درمورد کتاب بخواهیم بگیم داره زندگی یک خانواده رو نشون میده که پدر به خاطر منشیاش طلاق میگیره و روان خانوادهاش نابود میشه پسر هم به دلایلی که من نمیفهمم خودکشی میکنه و خانوادهاش دگرگون میشود که از زبان خواهرش لکسی تعریف میشود که خودش رو مقصر میدونه و همینطوری پیش میره
این داستان نشون داد امثال سادی که شاید توی جامعه فرد درست و پایبند به اصول نباشن، اما میتونن به لکسیها کمک بزرگی کنن. این نشون دهنده اینه که گاهی وقتا عقل نیست که تو رو نسبت به دیگران متمایز میکنه، قلب هستش که باعث نرم کردن و رفع کدورتها میشه. شاید سطح هوش دوستای صمیمی لکسی خیلی بیشتر از سادی باشه، اما سادی بود که تکتک لحظات مشاور دوم لکسی بود. و همچنین دامیان که براش ناراحتم!
نمیشه گفت که رمان فوق العادهای بود، اما در کل سبکش رو پسندیدم. انگار دفترچه خاطرات بود.
نمیشه گفت که رمان فوق العادهای بود، اما در کل سبکش رو پسندیدم. انگار دفترچه خاطرات بود.
نمیدونم اگه جای لکسی بودم میتونستم خودم رو ببخشم یانه ولی شاید اگه به تای جواب میداد اونوقت همه چیز عوض میشد با اینکه تای قصدش خداحافظی بود
خیلی از تایلرها اطرافمون دارن زندگی میکنن اونا خسته هستن ضعیفن عصبانی هستن و به معنای واقعی کلمه کم آوردن اونا خیلی نزدیکمونن ولی اونقدر حواسمون به خودمونه که اونا رو فراموش میکنیم اگه بگیم ما اصلا مقصرنیستیم اشتباهه ما هم در برابر کسایی که دوستشون داریم مسئولیم
من تایلر رو درک میکنم با تموم وجودم...
خیلی از تایلرها اطرافمون دارن زندگی میکنن اونا خسته هستن ضعیفن عصبانی هستن و به معنای واقعی کلمه کم آوردن اونا خیلی نزدیکمونن ولی اونقدر حواسمون به خودمونه که اونا رو فراموش میکنیم اگه بگیم ما اصلا مقصرنیستیم اشتباهه ما هم در برابر کسایی که دوستشون داریم مسئولیم
من تایلر رو درک میکنم با تموم وجودم...
خیلی کتاب زیبا و تکان دهندهای بود
🔴اسپویل🔴
و واقعا طرز تفکر لکسی برای کسی که یک عزیزشو از دست داده یک در ملیون بود که بتونه علارغم احساسات منفیش با منطقش پیش بره و در آخر بتونه این قضیه رو درک کنه و خودشو ببخشه.
این کتاب رو به کسایی که خدایی نکرده یک عزیزی رو از دست دادن یا حتی از دست ندادن هم پیشنهاد میکنم شاید که بعد خوندن این کتاب به این فکر بیفتن که شاید یه روزی یه زمانی فرصتهایی رو با کسایی که دوست دارن از دست بدن که بعدها حسرتشو بخورن
🔴اسپویل🔴
و واقعا طرز تفکر لکسی برای کسی که یک عزیزشو از دست داده یک در ملیون بود که بتونه علارغم احساسات منفیش با منطقش پیش بره و در آخر بتونه این قضیه رو درک کنه و خودشو ببخشه.
این کتاب رو به کسایی که خدایی نکرده یک عزیزی رو از دست دادن یا حتی از دست ندادن هم پیشنهاد میکنم شاید که بعد خوندن این کتاب به این فکر بیفتن که شاید یه روزی یه زمانی فرصتهایی رو با کسایی که دوست دارن از دست بدن که بعدها حسرتشو بخورن
با خواندن این کتاب قدر داشته هایتان که موهبتهای الهی در قالب برادر خواهر پدر مادر فرزند همسر میباشند را بیشتر میدانید همیشه این افسوس همراه آدم هست که چرا وقت بیشتری برای عزیزی که الان نیست نذاشته ایم ایکاش کسی کمی از زمانش را برای جواب به پیام برادرش میذاشت شاید از تصمیم اشتباه او را منصرف میکرد حتی یک لحظه اهمیت دادن و وقت گذاشتن برای کسی که دوستش داری میتواند برای او به ارزش تمام دنیا باشد و سرنوشتش را تغییر دهد ممنون از کتابراه بابت این کتاب آموزنده
کتابی بود که مطمئنم هیچ وقت از یادم نمیره. کتاب با نثر روان و صمیمیای نوشته شده بود و خواننده در طول داستان کاملا میتونست لکسی رو درک کنه. و دلیل دیگهای که این کتاب رو دوست داشتم این بود که با اینکه محوریت اصلی داستان بر پایه یک اتفاق بد بود اتفاقات خوبی مثل قبولی لکسی در امای تی و همچنین پایانی که میشه گفت خوش بود رمان رو شیرین کرده بود. در کل کتاب رو به همه مخصوصا به کسایی که به تازگی عضوی از خانوادشون رو از دست دادن پیشنهاد میکنم.
کتاب خوبیست. از نظر داستان پیوستگی چیز قابل ارائهای نداره. این که سه امتیاز دادم به این علت بود که با یک زبان ساده و واضح بعضی المانهای فرهنگی رو در آمریکا توضیح میده. در واقع حاشیه که انعکاس المانهای فرهنگیست از خود متن که یک داستان و یک قصه است با ارزشتر و مفیدتره. برای کسانی که دنبال یک داستان حرفهای و قوی هستن چیزی برای گفتن نداره ولی برای کسانی که دوست دارن آشنایی با فرهنگهای دیگه داشته باشن قطعا میتونه مفید باشه.
این کتاب خیلی داستان رو زیبا روایت میکنه و هنگام خوندن به ادم هیجان میده و هر اتفاقی که میوفته کاملا غیر قابل پیش بینی هست و این عالی بود ولی این که نویسنده اخر داستان میاد و میگه که چه جوری کتاب رو نوشته از کی کمک گرفته حقیقت چی بوده و اون چی نوشته اصلا لزومی نداره برای همین هم کسی که کتاب رو میخونه وقتی به توضیحات نویسنده میرسه کتاب براش خیلی بی ارزش میشه و کاش حد اقل مترجم اون قسمت رو حذف میکرد خیلی بهتر میشد
داستان کمی غم انگیزه.
نویسنده حس غم و اندوه و اوج نا امیدی رو در مورد از دست دادن یکی از اعضای خانوادش بخوبی بیان میکنه
فضای قصه خیلی خوب ترسیم شده..
بشخصه معتقدم کاملا میتونه خواننده رو به فضای کالجهای امریکایی ببره. این قسمتش برام لذت بخشه.
پایان قصه مهیج و منطقی و قابل قبول بود.
قطعا خوندن چنین کتابی میتونه به افرادی با شرایط مشابه کمک کنه.
از خوندنش راضیم
و خریدشو پیشنهاد میکنم
ممنون از کتابراه.
نویسنده حس غم و اندوه و اوج نا امیدی رو در مورد از دست دادن یکی از اعضای خانوادش بخوبی بیان میکنه
فضای قصه خیلی خوب ترسیم شده..
بشخصه معتقدم کاملا میتونه خواننده رو به فضای کالجهای امریکایی ببره. این قسمتش برام لذت بخشه.
پایان قصه مهیج و منطقی و قابل قبول بود.
قطعا خوندن چنین کتابی میتونه به افرادی با شرایط مشابه کمک کنه.
از خوندنش راضیم
و خریدشو پیشنهاد میکنم
ممنون از کتابراه.
با مطالعه کتاب با شخصیت داستان همراه شدیم و از چشم او به این داستان نگاه کردیم، درد عمیقی بود اما رهایی از آن احساس آرامش را به لکسی و مادرش بازگرداند ماجرا این است که یکسری دردها هرگز خوب نمیشوند و همیشه هستند اما تو یاد میگیری که باوجود انها باز هم زندگی کنی، عاشق بشوی، بخندی، برقصی و باز زندگی کنی. در حقیقت تو انها را پذیرفتهای نه که فراموش کرده باشی؛ به عنوان بخشی از زندگی ات پذیرفته ای.
سلام خدمت دوستان
کتاب درمجموع کتاب خوبیه ولی نقدهایی وجودداره...
نقد اول برای ارتباط و تعامل هرچه بیشتر نویسنده با مخاطب بهتر میبود بخش فهرست که روز و ماه و اعداد داره، بجاش نامگذاری میشد...
نقد دوم بزرگنمایی و اغراق آمیز کردن بیش ازحد اتفاقات
نقد سوم در بخش آخر کتاب یعنی سخن نویسنده مخاطب نسبت به آنچه که در کتاب بیان شده بود و بخش آخر کتاب، احساس سرکار گذاشته شدن و ایسگاه شدن میکند.
کتاب درمجموع کتاب خوبیه ولی نقدهایی وجودداره...
نقد اول برای ارتباط و تعامل هرچه بیشتر نویسنده با مخاطب بهتر میبود بخش فهرست که روز و ماه و اعداد داره، بجاش نامگذاری میشد...
نقد دوم بزرگنمایی و اغراق آمیز کردن بیش ازحد اتفاقات
نقد سوم در بخش آخر کتاب یعنی سخن نویسنده مخاطب نسبت به آنچه که در کتاب بیان شده بود و بخش آخر کتاب، احساس سرکار گذاشته شدن و ایسگاه شدن میکند.
رمان عالی بود نحوه و سبک نگارش سادگی و شیوایی بیان انگار که واقعا از زبان یه نوع آن نوشته شده صمیمتی رو به خواننده القا میکنه که باعث همزاد پنداری اون و فوران احساساتش میشه کتاب چیزهای طبیعی رو بیان آورده که هر فرد بعد مرگ نزدیکانش تجربه میکنه و اینگه نویسنده نوشتن و تعریف کردن آنچه در ذهن میگذرد و یه راه حل برای گذران این زمان معرفی کرده که واقعا تاثیر گذار است
منم یه دوست صمیمی داشتم که تو نوجوانی خودکشی کرد وقتی این کتاب و میخوندم بند بند وجودم دیالوگهاشو حس میکرد چون این کتاب برای رده سنی نوجوانها هست و حوصلم برای خودندن دیالوگهای خسته کنندش نمیرسید اکثریت صفحاتشو رد کردم فقط دیالوگهای مربوط به تای و خواهرشو و احساسات خواهر و مادر واتفاقهای خانوادگیشون رو میخوندم و میتونم بگم رمان سادی خیلی خیلی بهتر از این بود
داستان موفقی بود بدون اشکالات دستوری، نگارشی و انشایی فقط در قسمت سخن نویسنده که دربارهی نامادری لکسی نوشته شده، در متن کتاب هیچ اشارهای به اینکه نامادری لکسی ایرادگیر و هرزه بوده، نشده، نمیدونم چرا مترجم گرامی اون قسمت را ترجمه نکرده است؟! در ضمن مترجم رسم امانت در ترجمه را بجا نیاورده در یک صفحه دربارهی گشت ارشاد نوشته شده، مگر کشورهای دیگر هم گشت ارشاد دارند؟!!
کتاب بسیار اموزنده بود من قسمتی که برای (استیون) نامزدش نامه نوشت دوست داشتم به نظرم بسیار انتخاب خوب و به جایی کرد و در جای مناسبی نامه نوشته شد. فقط به نظرم گاهی بین صحبتهای واقعی و تفکرات تداخل و امیختگی بود که من نمیتونستم کمتر از دوبار خواندن متوجهاش بشم و مجبور به برگشت به عقب داشتم. اما کتابی که کشش تا اخر ادامه میده ممنونم از کتابراه برای هدیههای تعطیلات
خیلی قشنگ بود ولی پایان باز داشتن داستان برای من ناراحت کننده است، در مورد رابطه با استیون که من دوست داشتم ببینم ازدواج کردند یا نه. درکل از اینکه سرکار بودم کمی شوکه شدم هرچند حدس میزدم که قسمتهایی از این داستان واقعی، احتمالاً ساختگی است. ولی داستان جذاب و خوبی بود. به دل مینشست، مخصوصا برای من. چون من هم مرداد ۱۴۰۰ برادر عزیز و مهربانم فوت کرد
واقعا عالی بود بخصوص اینکه پایانش رو خوش تموم کردید:) ولی اخر قضیه اون شبهه معلوم نشد که دقیقا چی بوده؟ ولی در کل خیلی قشنگ بود و من خیلی دوسش داشتم... چقدر خوب بود که از دارو برای رفع افسردگیش استفاده نکرد و راههای بهتری رو انجام داد. این کتاب رو به همه پیشنهاد میکنم بخونن چون نشون میده امید همیشه وجود داره و نباید هیچوقت ناامید شد!
من همیشه از کتابهایی با محوریت مرگ و فقدان خوشم میومده. این کتابها نشون میدن مرگ خیلی نزدیکه و چیزی بیش از یک اتفاق اجتناب ناپذیره. نشون میدن چه چیزی باعث شده مرگ انقدر سخت و آنقدر آسون باشه. با اینکه با نثر عامیانه ترجمه شده بود من ازش لذت بردم. همچنین از نامههای لکسی که بسیار واقعی بنظر میرسیدند. بنظرم ارزش خوانش رو داره.
جریان داستان جوریه که شما دوست دارید کتاب رو ادامه بدید و ببینید که در نهایت چه اتفاقی میفته. اول دربارهی مشکلاتی که میتونه منجر به خودکشی یک فرد بشه حرف میزنه و بعدش هم دربارهی مشکلاتی که بعد از خودکشی اون فرد برای خانواده ایجاد میشه. متن روانی داشت و در کل کتاب رو توصیه میکنم.
گذشته از ترجمه بسیارخوب وروان، اثری بسیار قابل تعمق وتاثیر گذار بود. برداشتم این بود که شور وهیجانهای زود گذر زندگی در برابر عواطف واحساسات قلبی وراستین و عمیق انسانها چه اندازه کم بهاست، چیزی شبیه ژرفای طبیعت زیبا، پر از مفهوم وقابل ستایش در مقابل شادیها و هیجانات وغوغای ساختگی زندگانی.
خیلییی خوب بود واقعا باهاش گریه کردم جوری که مجبور بودم از خوندن دست بردارم و صبر کنم گریهام بند بیاد و دوباره شروع کنم به خوندن داستان جالبی داشت کلیشه خیلی کم داشت و روند داستان تکراری و کند نبود و اصلا از خوندنش خسته نمیشدی و روند خیلی تندی هم نداشت که بخواد داستان فوری جمع کنه
واقعا برای نویسنده کتاب ارزش قائلم اما همش این باور و داشتم ک این کتاب چیزی ب من اضافه نمیکنه از اینکه شخصیتهای داستان کاری برای ادامه دادن انجام نمیدم حرصم گرفته بود و میشه گفت تا صد صفحه اول داستانو یه جورایی ب زور خوندم به هر حال هر کسی یه نظری داره و نویسنده کتاب برای من محترمه.
احساسات آدم رو درگیر میکرد
از معدود کتابهایی که براش گریه کردم🥺🥺
یه بار یه جمله خوندم مفهومش این بود که (خودکشی درد را از بین نمیبرد، بلکه آن را به دیگران منتقل میکند) متن این کتاب دقیقاَ مفهوم گویای همین جمله بود و همچنین در خصوص آسیبی که از فقدان عزیزان به آدم وارد میشه
ضمناَ به نظرم کتاب یک پیام دیگه هم داشت اینکه توی لحظاتی که میخوایم عزیزانمون رو نادیده بگیریم، تماس یا پیامش رو جواب ندیم و... به این فکر کنیم که شاید این آخرین بار باشه، آخرین کلام باشه، آخرین فرصت با هم بودن باشه، شاید این آخرین باری باشه که میگوییم خداحافظ 🥺
پس قدر عزیزانمون رو بدونیم، بهشون محبت کنیم، براشون وقت بذاریم، تا بعد از (خدای نکرده) رفتنشون مجبور به سرزنش خودمون نشیم
دلم گرفت💔 از کتابهایی شد که هرگز فراموش نمیکنم
یه تیکه جالب از کتاب این بود ((فکر میکنم این خیلی حرف تکراری باشه ولی هیچوقت نمیدونیم آخرین بار کِیه. آخرین باری که کسی رو بغل میکنی. آخرین باری که کسی رو میبوسی. آخرین باری که میگی خداحافظ.))
مطلب بعدی اینکه اگرچه مفهوم و داستان کتاب زیبا بود، احساساتم رو به شدت درگیر کرد و غمگینم کرد اما قلم و فن بیان بالایی نداشت و به همین خاطر یک جاهایی کسل کننده میشد