نقد، بررسی و نظرات کتاب یه جور ناجور - زهرا علیرضازاده
3.8
126 رای
مرتبسازی: پیشفرض
سما جعفری
۱۴۰۳/۱۰/۰۲
00
همه ی داستان ها بسیار عالی بودند. من تعجب کردم از این که فهمیدم این مجموعه اولین اثر نویسنده ی عزیز هست. وقتی در اثر اول اینقدر ماهرانه و حرفه ای ظاهر شدند، خدا میدونه کارهای بعدی ایشون چه شود. حالا دیگه اسم خانوم زهرا علیرضازاده توی ذهنم میمونه که هر جا بعدا کارهای ایشون رو دیدم مطالعه کنم و لذت ببرم. من خیلی از ناداستان بهشت خوشم اومد. سختی های مادر شدن و حالت دوگانگی بین این که شخصی میخواد برای خودش گاهی زندگی کنه، اما جامعه مدام یادآور نقش مقدس مادری و فداکاری های دائمی برای اون میشه. این فدا شدن رو خیلی زیبا نشون داده بود. هر نویسنده ای جرات صحبت درباره همچین احساساتی رو نداره، چون همین جامعه بهش هجوم میارند و بهش انگ بی حرمتی به تقدس مادرانگی رو خواهند زد. اما من از بیان واقعیت ها خیلی لذت بردم و شجاعت ایشون رو تحسین کردم. داستان های آخر کتاب کوتاهتر بودند، اما نویسنده با این وجود موفق شده هم تصور ذهنی برای مخاطب ایجاد کنه، هم مفهوم و نتیجه ای رو به اون انتقال بده. امیدوارم ایشون همیشه موفق باشند.
کتاب جالبی بود داستانهای کوتاه و جذاب. نظرات دیگران رو خوندم. اکثرا داستان گلاره رو دوست داشتن و برای قهرمان دلسوزی کردن، اما من با خوندن اون داستان فقط از بی عقلی و احساس ناتوانی اون دختر و دست کم گرفتن خودش، از خود گذشتنی که کاملا احساسی و غیر منطقیه، تصمیم نادرستی که خیلیها رو تحت تاثیر قرار میده و بعد هم خرابتر کردن اوضاع با طلاق گرفتن، همه اینها فقط من رو عصبیتر کرد. نه تنها دلم براش نسوخت بلکه فکر میکنم اگر کمی عقل و منطق رو در کارهاش دخیل میکرد میتونست نتایج خیلی بهتری بگیره. البته این هنر نویسنده رو میرسونه که تونسته با بهترین تصویرسازی اینقدر خواننده رو تحت تاثیر قرار بوده. برای نویسنده محترم و دوستان کتابراه آرزوی موفقیت روز افزون رو دارم.
خوندم اکثرا داستان گلاره رو دوست داشتن و برای قهرمان دلسوزی کردن اما من با خوندن اون داستان فقط از بی عقلی و احساس ناتوانی اون دختر و دست کم گرفتن خودش از خود گذشتنی که کاملا احساسی و غیر منطقیه تصمیم نادرستی که خیلیها رو تحت تاثیر قرار و و میده بعد هم خرابتر کردن اوضاع با طلاق گرفتن همه اینها فقط من رو عصبیتر کرد نه تنها دلم براش نسوخت بلکه فکر میکنم اگر کمی عقل منطق رو در کارهاش دخیل میکرد میتونست نتایج خیلی بهتری بگیره البته این هنر نویسنده رو میرسونه که تونسته با بهترین تصویرسازی اینقدر خواننده رو تحت تاثیر قرار بوده برای نویسنده محترم و دوستان کتابراه آرزوی بهترینها
با سلام به نظر من برای اولین کتاب یک نویسنده بسیار خوب و کامل بود در این کتاب مجموعه ای از داستان های کوتاه درباره موضوعاتی است که ما همیشه می بینیم اما به ان توجه نمی کنیم و نمی توانیم انسان های حقیقی را ببینیم زندگی گاه دردناک اما زیباست فهمیدن اینکه همه چیز را یکجا از دست داده باشی سخت است اما اینکه بتوانی خودت را از ازدست رفتن نجات بدی خیلی خوبه من به شخصه داستان پسری که دستمال کاغذی و گل میفروخت و گلاره و بچش آخر درددل رو خیلی دوست داشتم و پیشنهاد میکنم حتی برای یک بار مطالعه کنید تایم برای مطالعه ایم کتاب حداکثر نصف روز
داستان ها واقعا جذاب و جالب بودن. پایان همه شون غیر منتظره بود جوری که چند دقیقه تو فکر میرفتی و عجیب غیر منتظره غمگین بود. اما به نظر من جذابیت همشون به همون پایان غمگین شون بود. سه داستان آخر بامفهوم بودن اما کامل نبود و بیشتر شرح داده می شد شاید جالب تر میشد. چون اصلا داستان نبودن، مثل سه تا نامه کوتاه که از طرف نویسنده ای برای فرد مشتاقی نوشته شده باشه. دوست دارم جلد دوم داشته باشه و مشتاقانه دنبال میکنم.
داستانهای رئالیستی در اطراف خود ما قابل واکاوی و راستی آزماییاند.
اگرچه کشش داستانهای سوررئال را ندارند اما این امکان را به خواننده میدهند که زندگی خود و اطرافیان را از نگاه سوم شخص بنگرد و ای بسا از آن نگاه، برداشت جدید و متفاوتی ایجاد گردد که وی را واردار به پیش گرفتن مسیر جدید و متفاوتی نماید.
اگرچه کشش داستانهای سوررئال را ندارند اما این امکان را به خواننده میدهند که زندگی خود و اطرافیان را از نگاه سوم شخص بنگرد و ای بسا از آن نگاه، برداشت جدید و متفاوتی ایجاد گردد که وی را واردار به پیش گرفتن مسیر جدید و متفاوتی نماید.
در این کتاب چند داستان کوتاه هستش که داستانهایی اجتماعی و واقعگرایانه می باشند که خانم علیزاده در آنها بهسراغ موقعیتهای داستانی منحصر به فردی رفته مثل بحرانهای خانوادگی، روابط انسانی پیچیده، مواجههٔ بشر با پدیدههایی همچون مرگ و چنین مسائلی که وقایع و شخصیت پردازیهای مجموعهٔ یک جور ناجور پیرامون آنها میچرخه
نقدکتاب: داستانهای غمگینی در مورد مشکلات زندگی مردم بود هر داستان عمق گرفتاری مردم اندوه انان رابیان میکرد اما بنظر من میتوانست در انتهای آنان امید بود یا با خوبی به پایان رسد نویسنده خیلی رک و خشک انتهای هر داستان را با غم خاتمه داد اینکه انسانها عاطفه ندارند در مورد همه یکسان نیست.