نقد، بررسی و نظرات کتاب قهوه از چشمهایش در جان چکید... - فاطمه مرادی
مرتبسازی: پیشفرض
Sara
۱۴۰۲/۰۲/۰۸
20
داستان خوبی بود اما کاش نویسنده اطلاعات پزشکی خوبی هم داشت یا از یک مشاور کمک گرفته بود و در مورد عمل انجام شده و نقاهت بعد از درمان جزئیات رو توصیف میکرد. بنظر میرسه اونقدر که در توصیف پهن کردن و جمع کردن سفرهی عصرانه وسواس بخرج داده بود، مشکل ویلچررانی و عملی که باعث بهبودی فرد شد، براش ارزش نداشته....
به نظر من خیلی افتضاح بود چون در قصه عطف، (گره) های جذاب و چالشی به کار نبرده بود و روند داستان اصلاً اوج و فرود نداشت و از نظر تحلیل کاراکترها آرزو کاملاً ک شخصیت بی ثباتی و مودی رو داشت چون تکلیفش با خودش معلوم نبود اینکه در داستان به صدرا گفت من عاشق ناجیم نمیشم ولی رفتارهاش برعکس بود و من دوست نداشتم