نقد، بررسی و نظرات کتاب جهانگیرشاه و اسب بالدار - زهره خورشیدی
مرتبسازی: پیشفرض
داستان تخیلی خیلی خوبی است. خواننده هم سرگرم میشود و هم تفریح و هم چیزی میآموزد. داستان باز یادآوری میکند که هیچ زنی دومی مادر بچه زن اول یا... نمیشود. بله زن دوم برای مال و ثروت است نه مادر شدن برای بچه شوهر. حیله و نیرگ همیشه وجود داشته و خواهد داشت. همچنین دار مکافات وجود دارد. اگر بدی کنی، بدی خواهی دید. و اسب سفید هر کسی در زندگی به شکلی ظاهر میشود که بایستی واقع بین باشیم و زود تشخیص بدهیم تا بتوانیم استفاده مفید بکنیم تا آینده خوبی برای خود تدارک ببینیم. حیف که موقع ظهور اسب سفید، خود را به نادانی زده و تکبر و غرور جوانی چشمها را کور و گوش را کر میکند. و اسب میاد و میرود. موفق باشید.
کتاب "جهانگیر شاه و اسب بالدار" نوشتهی زهره خورشیدی، یکی از آثار معاصر ادبی است. این کتاب به داستاننویسی تاریخی میپردازد و داستانهایی از دوران حکومت جهانگیر شاه، پادشاه مغولی هند، را روایت میکند. از طریق داستانهای این کتاب، میتوان با شخصیتها، رویدادها و ماجراهای زمان خود آشنا شد.
به عنوان یک کتاب نقد، میتوان به جنبههای مختلف این اثر پرداخت. از جمله مواردی که میتوان در نقد این کتاب مورد بررسی قرار داد، عبارتها، سبک نوشتاری، تصویرسازی، تاریخنگاری و تأثیر این کتاب بر خوانندگان است.
از مجموعه کتاب راه که به گسترش فرهنگ کتاب خوانی کمک میکند ممنون سپاسگزارم
به عنوان یک کتاب نقد، میتوان به جنبههای مختلف این اثر پرداخت. از جمله مواردی که میتوان در نقد این کتاب مورد بررسی قرار داد، عبارتها، سبک نوشتاری، تصویرسازی، تاریخنگاری و تأثیر این کتاب بر خوانندگان است.
از مجموعه کتاب راه که به گسترش فرهنگ کتاب خوانی کمک میکند ممنون سپاسگزارم
اثر بسیار آموزنده و جذابی بود نکات بسیار خوبی را بیان ن میکند که رعایت آنها باعث پیشرفت و نشاط و آبادانی هر سرزمینی میشود به شرطی که زمامداران و رهبران مبنای حاکمیت را بر این اصول قرار بدهند صداقت؛ اعتماد؛ دروغ نگفتن با مردم سرزمینشان یکرنگ و یک و بودن. رعایت اصول ذکرشده باعث رونق و نشاط در زندگی روزمره نیز میگردد
سلام و تشکر از نویسنده عزیز واقعا از خوندن این کتاب نهایت لذت را بردم چون من عاشق داستان و افسانههای کهن ایرانم چون موجوداتی که در این داستانها وجود داره قابل پذیرش هستن و مثل بعضی از نمونههای خارجی غیر قابل باور و تخیلی به نظر نمیان و اینکه شخصیتهای آرمانی داره که آدم آرزو میکنه کاش منم مثل اونا باشم
داستان چنان شیرین و روان نوشته شده است که تو را یاد داستانهایی که پدرها و پدربزرگها برایتان تعریف میکردند میافتید. غرق در تخیل و جایگزینی شخصیتهای داستان میشدید و به سرزمین رویاها سفر میکردید. و شاهزاده وار میدرخشیدید و پرنس و پرنسس سرزمین داستان مادر و مادربزرگها میشدید.
داستان جهاگیرشاه و اسب بالدار نکتههای مختلف و به درد بخوری نیز به خواننده میدهد اما داستان از نوع واقعا قصههای قدیم است و شاید برای حوصله جوان و نوجوان امروز کمی سر بر باشد!؟ خوبها باید تلاش کنند و قانع هستند و دلربا.
زهره خورشیدی در بیان داستان کلاسیک نشان داده است که توانا است البته من آثار دیگر از این نویسنده بانو نخواندم.