نقد، بررسی و نظرات کتاب کتابخانهی نیمه شب - مت هیگ
4.7
69 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Tala Kh
۱۴۰۳/۱۱/۱۳
00
کتاب کتابخانه نیمه شب نوشته ی مت هیگ داستان جالبی داره که درباره ی زندگی و انتخاب هاست. شخصیت اصلی، نورا سید، زنی ۳۵ ساله است که به خاطر حسرت های زیادی که از گذشته اش داره، دچار افسردگی میشه. داستان از جایی شروع میشه که نورا تصمیم می گیره خودکشی کنه و بعد به یک کتابخانه جادویی می ره که توش می تونه زندگی های مختلفی رو تجربه کنه. نقد این کتاب نشون می ده که نویسنده با زبون ساده و روان، موضوعات عمیق و فلسفی رو بررسی کرده. یکی از نکات مثبتش اینه که به ما یادآوری می کنه که زندگی همیشه طبق برنامه پیش نمی ره و ما باید با حسرت ها کنار بیاییم. نورا توی این کتاب یاد می گیره که مهم نیست چه انتخاب هایی کرده، بلکه مهم اینه که هنوز زنده است و می تونه از همین جا شروع کنه. اما یه ایراد کوچیک هم داره: بعضی جاها ممکنه حس کنی داستان تکراری شده یا جزئیاتش کم باشه. مثلاً، وقتی نورا با خانم الم صحبت می کنه و درس های زندگی رو یاد می گیره، ممکنه کمی کلیشه ای به نظر برسه. همچنین، تلاش نویسنده برای ارتباط دادن تجربیات نورا با مفاهیم علمی مثل فیزیک کوانتوم ممکنه برای بعضی ها غیرضروری باشه. در کل، کتابخانه نیمه شب کتابی آموزنده و الهام بخش برای کساییه که دوست دارن در مورد انتخاب هاشون بیشتر فکر کنن و از حسرت های گذشته دور بشن. اگه دنبال یه داستان جذاب و تفکر برانگیز هستید، این کتاب می تونه گزینه ی خوبی هست.
رمانی بود که انسان رو نه با جملات انگیزشی بلکه با معنی دادن به معنای زندگی، به زندگی برمیگردوند و اجازه میداد چیزهایی رو که به دلیل روتین شدن نبینیم، ببینیم. به قولی "قدرت چیزهای کوچیک رو دست کم نگیریم". گاها فکر میکنیم کاش جای دیگری بودیم، یا جور دیگهای میزیستیم یا اونچه که الان هست یا داریم اونچه که میخواستیم نیست. اما این کتاب به ما یاد میده هرآنچه داریم ارزشمنده و انتخاب ما بوده و اگر انتخابهای دیگهای میداشتیم باز تمام احساساتی مثل غم، حسرت، نا امیدی، خوشحالی و... رو در اشکال دیگهای تجربه میکردیم. هرکس میتونه نسبت به زندگی خودش برداشتی متفاوت داشته باشه از این رمان. پیشنهاد میکنم بخونید و زندگیهای مختلف رو تجربه کنید.
خیلی کتاب قشنگ و منحصر به فردی بود. شیوه ی قصه گویی نویسنده فوق العاده متفاوت است. حسرت ها، ناامیدی و شکست جزئی از زندگی همه ی ما هست، اما جایگزین کردنش با خوشبختی، امید و موفقیت کاریست که خیال میکنیم از دستمان برنمی آید ولی این داستان نشان میدهد که چنین چیزی امکان پذیر است. کاش برای همه ی ما یک کتابخانه ی نیمه شب وجود داشت. من تصمیم دارم همه ی زندگیم، همه ی تصمیم ها و مسیرهایی که در آن ها قدم گذاشته ام را روی کاغذ بیاورم، شاید این راه بتواند به نوعی مرا در انتخاب های جدیدم یاری کند و مسیر بهتری را انتخاب کنم. این کتاب واقعا کاربردی و مفید بود و خواندن آن را به همه توصیه میکنم.
حسرت واژه جالبی در واقع بوی مرگ امید میدهد بوی سرگذشت تلخ احساس تلخ در چاله بودن با توانایی پرواز کردن اگر حسرت رنگ بود چه بسا از هر سیاهی سیاه تر میبود اگر میتونستی حسرت هایت را زندگی کنی انوقت میفهمیدی هرانچه اکنون داری بهتر است کتاب تاثیر گذاری گیرایی جالبی داره و اما جزئیات زیاد بعضی وقتا داستان رو کسل کننده میکنه درسته که مثل کتابهای انگیزشی دیگه امید واهی نمیده اما روایت تلخی داره اما موضوع تازش این ایراد رو به خوبی برطرف کرده از هر کتاب انگیزشی انگیزشی تر ترجمه خوبه بد نیس در کل کتاب عالیه
کتاب فوق العادهای بود. چقدر خوشحالم که تونستم توی این شرایط این کتاب رو بخونم چون واقعا بهش نیاز داشتم.
نیاز داشتم که بدونم زندگی یعنی چی؟ ارزش زندگی کردن به چیه؟ هدفش چیه؟ هدف ما چیه؟ و هزاران سوالی که حتی نمیدونستم توی ذهنم وجود دارن و بعد از خوندن این کتاب متوجهشون شدم.
خیلی دوست داشتم که توی کتاب از نقل قولهای فلسفی استفاده شده بود.
چقدر روان و ساده با مخاطب ارتباط برقرار میکرد و یه جاهایی باعث میشد حس کنم خود من جای نورا هستم و اون شرایط رو تجربه کردم.
خلاصه که خیلی دوسش داشتم و حتما پیشنهادش میکنم
نیاز داشتم که بدونم زندگی یعنی چی؟ ارزش زندگی کردن به چیه؟ هدفش چیه؟ هدف ما چیه؟ و هزاران سوالی که حتی نمیدونستم توی ذهنم وجود دارن و بعد از خوندن این کتاب متوجهشون شدم.
خیلی دوست داشتم که توی کتاب از نقل قولهای فلسفی استفاده شده بود.
چقدر روان و ساده با مخاطب ارتباط برقرار میکرد و یه جاهایی باعث میشد حس کنم خود من جای نورا هستم و اون شرایط رو تجربه کردم.
خلاصه که خیلی دوسش داشتم و حتما پیشنهادش میکنم
یکی از بهترین کتابهایی که خوندم
سبکش تقریبا مثل دنیای سوفی بود
قبلا از فیزیک خوشم نمیومد ولی الان خیلی دوست دارم درباره فیزیک کوانتوم بیشتر بدونم
بهمون نشون میده که نباید در برابر حسرت هامون تسلیم بشیم و به خاطر اتفاقاتی که توی گذشته افتاده آیندمون رو نابود کنیم
هر اتفاقی که توی گدشته افتاده دیگه واسه گذشتست و باید برای آیندمون تلاش کنیم و سعی کنیم هر روز بهتر از دیروز باشیم اینجوری باعث میشه که هیچ حسرت دیگهای تو دلمون نمونه☺
باید این رو هم بدونیم که هرچی به صلاح ما باشه اتفاق میفته و نباید نا امید بشیم
سبکش تقریبا مثل دنیای سوفی بود
قبلا از فیزیک خوشم نمیومد ولی الان خیلی دوست دارم درباره فیزیک کوانتوم بیشتر بدونم
بهمون نشون میده که نباید در برابر حسرت هامون تسلیم بشیم و به خاطر اتفاقاتی که توی گذشته افتاده آیندمون رو نابود کنیم
هر اتفاقی که توی گدشته افتاده دیگه واسه گذشتست و باید برای آیندمون تلاش کنیم و سعی کنیم هر روز بهتر از دیروز باشیم اینجوری باعث میشه که هیچ حسرت دیگهای تو دلمون نمونه☺
باید این رو هم بدونیم که هرچی به صلاح ما باشه اتفاق میفته و نباید نا امید بشیم
کتاب متوسطی بود. خوندش خالی از لطف نبود واسه اطلاعات بیشتر در مورد افکار و شخصیتهای دیگ و اینک اسم اشخاص معروف بود خوشم اومد چون میشه ارتباط بهتری گرفت و منظور نویسده رو بهتر درک کرد.
یه چیزی رو ک خوب نشون داده بود افراد افسرده بود.
یه ادم افسرده هر کاری هم کنی حتی دنیای اطرافش رو هم ک تغییر بدی بازم افسرده هست. این بدترین دردی هست ک یه انسان میتونه تجربه کنه چه خودش چه اطرافیان. یه ادم افسرده فقط خودش میتونه ناجی زندگی خودش باشه
همیشه امید داشته باشید
یه چیزی رو ک خوب نشون داده بود افراد افسرده بود.
یه ادم افسرده هر کاری هم کنی حتی دنیای اطرافش رو هم ک تغییر بدی بازم افسرده هست. این بدترین دردی هست ک یه انسان میتونه تجربه کنه چه خودش چه اطرافیان. یه ادم افسرده فقط خودش میتونه ناجی زندگی خودش باشه
همیشه امید داشته باشید
کتاب قشنگی بود. کلی حالمو خوب کرد و چیزای مهمی یادم داد. کاش واقعا کتابخونه نیمه شبی وجود داشت و من هم چند تا از حسرتامو زندگی میکردم تا بفهمم ارزش فکر کردن داشتن یا نه!
این کتاب جزو بهترین کتابایی میشه که خوندم. حتما بخونید و لذت ببرید.
دوست داشتم آخرش بفهمم نورا بالاخره چطور زندگی کرد با کی ازدواج کرد و....
تنها جاییش که غم انگیز بود برام، اونجا که میدونه داره برمیگرده و به مولی میگه دوستش داره... قلبم براش به درد اومد
این کتاب جزو بهترین کتابایی میشه که خوندم. حتما بخونید و لذت ببرید.
دوست داشتم آخرش بفهمم نورا بالاخره چطور زندگی کرد با کی ازدواج کرد و....
تنها جاییش که غم انگیز بود برام، اونجا که میدونه داره برمیگرده و به مولی میگه دوستش داره... قلبم براش به درد اومد
بسیار کتاب خوب و جالبی بود اگر به کتابهای علمی تخیلی فانتزی و نوجوان علاقه دارید از خواندن این کتاب لذت میبرید. این کتاب موضوعش دربارهی دختری به نام نورا است که به دلیل زندگی زخمی که داشت تصمیم به خودکشی میگیره اما وقتی چشم هاش رو باز میکنه میبینه داخل یک کتاب خونه بزرگ و بی انتها قرار داره و هر کتابی بخشی از زندگی خود نورا و حسرتهای کوچک و بزرگ رو نشون میده.
کتاب عالی بود بااینکه کتاب زیاد خوندم اما این کتاب خیلی برام شیرین بود ومهمترین نکته این هست که ما احساس میکنیم که مشکلات وسختیها بخاطر شرایط فعلی زندگی هست، اما این کتاب به ما میفهماند که اگه در مسیرهای مختلف زندگی قرار بگیری پس بازهم سختیها ومشکلات هستند وادمی میپذیره که زندگی هرشرایطی داشته باشه بازهم بدون سختی ومشکلات نخواهد بود