نقد، بررسی و نظرات کتاب به آنها که عاشقشان بودم - جنی هان
4.3
246 رای
مرتبسازی: پیشفرض
سلام. خدا قوت خدمت نویسنده عزیز و مترجم گرامیکتاب بسیار روان و جالب است من کتاب را خیلی دوست داشتم و از اینکه تمام شد بسیار ناراحت شدم. طبق نظرات دوستان متوجه شدم این کتاب جلد دومی هم دارد خوشحال میشوم کتاب راه جلد دوم این کتاب را در اختیار بگذارد. معمولاً کتابهای که ریتم آرامی دارند کسل کننده هم نیز هستند و یا حتی بعضی از کتابها حداقل تا صد صفحه اولش متوجه هیچ چیزی نمیشوی جز معرفی شخصیتها مثل کتاب شهر خرس که بعد حالت هیجانی پیدا میکند اما این کتاب اینجوری نبود و از همان اول منو جذب خودش کرد. لارا جین را خیلی دوست داشتم به طوری که باهاش خو گرفته بودم شخصیت مارگریوت را خیلی دوست نداشتم اما میتونم درکش کنم چون همیشه تمامی کارها با اون بوده و وقتی متوجه میشود که زندگی بدون اون هم در جریان است و خواهر هایش هیچ مشکلی ندارند البته آنها سعی خودشان را میکنند ناراحت میشود و با خواهرش بد رفتاری میکند. بیشتر از همه از جشنهای آنها خیلی خوشم آمد مخصوصا جشن هالوین یا عید و یا حتی مراسم شکرگزاری چه خوب میشد ما هم همچین مراسمهای را داشتیم ولی متاسفانه روبه روز داریم از آداب و رسوم خود دور میشویم. رابطه پدر و دختری زیبای بین آنها وجود داشت برخلاف دیگر کتابها در این کتاب هیچ خبری از خیانت و... نبود که این کتاب برایم دوست داشتنی تر شد. در آخر وقتی مارگوت این کار را کرد ناراحت شدم چون یکطرفه به قاضی رفت. و سریع قضاوت کرد. ممنون کتاب راه و لطفاً کتابهای دیگری هم از این نویسنده عزیز در اختیار ما قرار بدهید.
سلام و عرض ادب
کتاب ریتم خیلی آروم و کسل کنندهای داشت اولیش وآخرش هم ناتمام به پیان رسید تنها جای باحالش ماجراهای پیتر و لاراجینه و گرنه بقیه داستان همش کشکه از اولشهم میتونستم حدس بزنم ک کیتی نامه هارو پست کرده و خب خیلی تابلو بود که بعد دعوای لارا و کیتی نامهها پست شدن
و چیز عجیب تر این بود که لارا هیچ وقت فکر نکرد که چطوری نامهها پست شدن و کی این کار رو کرد
و از طرفی کاش بجز خود لارا بقیه هم نقش پررنگ تری داشتند ولی خب در کل ارزش یه بار خوندن رو داره نمیخوام بگم افتضاحه و نمیخواهم هم بگم کتاب فوق العاده خوبیه ولی میخوام بگم برای تنیجری مثل برای پر کردن اوقات فراغتت خوبه که بخونیش
چون این کتاب از زبون یه دختر گفته شده کاش مترجم خانم بود چون میتونه موقعیت و احساسات و شرایط یک دختر رو به خوبی بیان کنه در کل قلم مترجم خوب بود
پ. ن: یه جاهاش رو سانسور کردن خیلی تابلو بود
مرسی از کتابراه و کتابهای خوبش
کتاب ریتم خیلی آروم و کسل کنندهای داشت اولیش وآخرش هم ناتمام به پیان رسید تنها جای باحالش ماجراهای پیتر و لاراجینه و گرنه بقیه داستان همش کشکه از اولشهم میتونستم حدس بزنم ک کیتی نامه هارو پست کرده و خب خیلی تابلو بود که بعد دعوای لارا و کیتی نامهها پست شدن
و چیز عجیب تر این بود که لارا هیچ وقت فکر نکرد که چطوری نامهها پست شدن و کی این کار رو کرد
و از طرفی کاش بجز خود لارا بقیه هم نقش پررنگ تری داشتند ولی خب در کل ارزش یه بار خوندن رو داره نمیخوام بگم افتضاحه و نمیخواهم هم بگم کتاب فوق العاده خوبیه ولی میخوام بگم برای تنیجری مثل برای پر کردن اوقات فراغتت خوبه که بخونیش
چون این کتاب از زبون یه دختر گفته شده کاش مترجم خانم بود چون میتونه موقعیت و احساسات و شرایط یک دختر رو به خوبی بیان کنه در کل قلم مترجم خوب بود
پ. ن: یه جاهاش رو سانسور کردن خیلی تابلو بود
مرسی از کتابراه و کتابهای خوبش
اگر ما محتاطانه عمل کنیم جلوی خیلی از اتفاقات گرفته میشه. لاراجین باید نامه هارو جای مطمئن تری قرار میداد تا دست کیتی بهشون نرسه.
و اما نقد کتاب: لاراجین دختری است که برای کسانی که یک زمانی عاشقشان بوده نامه مینوشته و نامه هارو بایگانی میکرده. خواهر لاراجین (مارگوت) که با جاش دوست هست برای تحصیل به اسکاتلند میرود. نامههای لاراجین روزی پست میشوند و به دست پیتر و یکی هم به دست جاش میرسد. لاراجین برای اینکه جاش فکر نکند لاراجین بهش حسی دارد و هم اینکه مارگوت بویی نبرد بطور ساختگی با پیتر دوست میشود.
روزی که مارگوت به خانه بازمیگردد موقع دعوا جاش و پیتر از همه چیز باخبر میشود و با لاراجین قهر میکند شب سال نو کیتی به لاراجین لو میدهد که کسی که نامه هارا پست کرده خودش بوده لاراجین اورا میبخشد و آخرسر بطور واقعی با پیتر دوست میشود.
و اما نقد کتاب: لاراجین دختری است که برای کسانی که یک زمانی عاشقشان بوده نامه مینوشته و نامه هارو بایگانی میکرده. خواهر لاراجین (مارگوت) که با جاش دوست هست برای تحصیل به اسکاتلند میرود. نامههای لاراجین روزی پست میشوند و به دست پیتر و یکی هم به دست جاش میرسد. لاراجین برای اینکه جاش فکر نکند لاراجین بهش حسی دارد و هم اینکه مارگوت بویی نبرد بطور ساختگی با پیتر دوست میشود.
روزی که مارگوت به خانه بازمیگردد موقع دعوا جاش و پیتر از همه چیز باخبر میشود و با لاراجین قهر میکند شب سال نو کیتی به لاراجین لو میدهد که کسی که نامه هارا پست کرده خودش بوده لاراجین اورا میبخشد و آخرسر بطور واقعی با پیتر دوست میشود.
داستان جذاب هست اما هیجانی نیست، به آرامی میتونین پیش برین. شخصیتها به جز جنی، دوست داشتنی هستن حتی کریس. به نظرم خانواده رو به شکل دوست داشتنی تصویر کرده. البته چالش خاصی در داستان نمیبینید بجز چالش احساسی. آخر داستان هم قابل پیش بینی بود. رفتن مارگوت به یه دانشگاه یه کشور دیگه از آمریکا به اسکاتلند، منطقی نبود. اصلا علت خاصی براش بیان نمیکنه. ترجمه خوب بود اما گاهی جملات روان نبودن مثل سگ محلم میدهد. توی چه کاری میخوای کمک پدرت کنی یاد کیتی میدهممیگازد طرفم (فعل گازیدن نداریم، مخصوصا که در متن داستان استفاده شده نه در قسمت گفتگو) یادم میروم (می رود) که اینها واقعی نیست. آفای و خوهرها هم اشتباه تایپی بود، جایی هم به جای جاش گفته میشه پیتر. در کل داستان قشنگ و لطیفی هست خوندنش رو به همه و نوجوانها هم پیشنهاد میکنم
کتاب خوب است در مورد لارا جین دختری است که به کسانی که دوستشان داره نامه مینوشته و در زیر تختش پنهان میکند و یک روز اتفاقی که نامه هایش پست میشود و بدست اشخاصی که نامهها برای شأن است میرسد یکی از نامهها به دست نامزد خواهرش میرسد خواهر لارا با لارا قهر میکند اما سر انجام با هم آشتی میکنند و.... داستان کتاب زیباست اما هیجانی نیست داستان کتاب به آرامی پیش میرود و خواننده را دنبال خودش میکشد من به کتابهای وحشتناک و ترسناک بیشتر خوشم میآمد اما با خواندن این کتاب به این ژانر نیز علاقه مند شدم و چند کتاب دیگر با این موضوع خواندم در کل خوب بود از نویسنده و کتابراه تشکر میکنم پیشنهاد میکنم حتما بخونید پشیمون نمیشین
خوب بود منو یاد فیلمای تینیجری میندازه منتهاخیلی ملایم تر اونم بخاطر آسیایی بودن شخصیت کتابه و اصلا بخاطر همین از داستانش خوشم اومد و برام خیلی جالب بود بنظرم اینکه نویسنده نوشتن رو راهی بری رهایی از احساسات ممنوعه و یا هرچی دیگهای میدونه یک نقطه قوت و ضعف هست قوت اینکه باعث رهایی خاطر و آرامش میشه انگار اون احساسات رو با نوشتن کناد میزاریم و از طرفی ضعفه چون با دیدنشون هربار یاد اون احساسات میرفتیم و رنجیده خاطرتر از قبل میشیم کتاب خوبی بود دوست داشتم ممنوع از کتابراه
نویسنده کاربلده و قلم سادهای داره اما به شدت حاشیه روی کتاب زیاده. در 120 صفحه میتونست خیلی زیبا جمعش کنه. این بزرگترین ضعف کتاب بود. ضعف بعدی کتاب، نقش به شدت کمرنگ پدر بود! برخلاف آنچه که مرتب تاکید میشد که پدر عاشق بچه هاشه اما او اصلا متوجه تغییر رفتار دخترش نمیشه و هیچ تلاشی نمیکنه باهاش حرف بزنه. این بی خیالی و بی عرضگی با شخصیت پدر منافات داره. در ضمن، آخرش هم معلوم نشد که پیتر بالاخره رابطهی قبلیاش رو فراموش کرده یا نه!!!
بنظر من این کتاب برای رده سنی نوجوان مناسبه، ولی اینکه فرهنگ سایر کشورها با ما خیلی تفاوت داره رو باید در نظر بگیریم، وقتی کتابو میخوندم واقعا حسرت خوردم که چرا تو کشور ما نباید همچین مراسم و جشنها و دور همیهایی داشته باشیم، حتی مدارسشون و اردوهای تفریحی شون هم با ما فرق داره، فقط یه مساله برام جالب بود که اونام در مورد روابط بین دختر و پسر مثل ما هستن که ارتباط بین دختر و پسر اگه از حدی فراتر بره برای پسر مایه مباهاته ولی برای دختر بدنامی بحساب میاد.
قصه واقعا جذابه و شخصیتها کاملا باورپذیرن. کتاب فضای نوجوانانه داره منتها داستان انقدر پر کشش هست که دوس داشته باشین بقیهی اتفاقات تو کتابو، یا ادامه ماجرای آدماش با همو بدونین. داستان ادامه داره و اینجا تموم نمیشه؛ ولی متاسفانه جلدهای دیگه به فارسی ترجمه نشدن، من به ویکیپدیای انگلیسی که خلاصهی چند تا جلد بعدی رو داره اکتفا کردم...
به نام خدا
داستان هرچی که جلوتر میرفت جذاب تر و عاشقانه تر میشد و قلم نویسنده عالی بود. توصیفاتش به اندازه بود نه خسته کننده. مخصوصا آخرها که دلم نمیآمد داستان رو ول کنم
شخصیتشان رو دوست داشتم. پر از صمیمیت و فداکاری و عشق بود. دخترهای آقای سانگ مستقل و خودساخته و قوی بودن اونقدری که برا زندگی شان به کسی احتیاج نداشتن.
داستان هرچی که جلوتر میرفت جذاب تر و عاشقانه تر میشد و قلم نویسنده عالی بود. توصیفاتش به اندازه بود نه خسته کننده. مخصوصا آخرها که دلم نمیآمد داستان رو ول کنم
شخصیتشان رو دوست داشتم. پر از صمیمیت و فداکاری و عشق بود. دخترهای آقای سانگ مستقل و خودساخته و قوی بودن اونقدری که برا زندگی شان به کسی احتیاج نداشتن.
بیان ساده و شیوایی که این کتاب داره باعث میشه نتونی راحت کنار بذاریش و تا آخر ادامش میدی.
علاوه بر اینکه داستان از پستی بلندیهای خوبی برخورداره، روایتگر زندگی هرکدوم از ما در دوران نوجوونیمون هست؛ خلق و خویی که توی این دوره داریم، احساساتمون و اشتباهاتی که خیلی از اوقات انجامش میدیم.
امیدوارم شما هم از خواندنش لذت ببرید.
علاوه بر اینکه داستان از پستی بلندیهای خوبی برخورداره، روایتگر زندگی هرکدوم از ما در دوران نوجوونیمون هست؛ خلق و خویی که توی این دوره داریم، احساساتمون و اشتباهاتی که خیلی از اوقات انجامش میدیم.
امیدوارم شما هم از خواندنش لذت ببرید.
داستانش بد نیست. برام سواله که چرا باید هر سه دختر خانواده باید عاشق یه پسر (جاش) باشن؟ بعد هم در مورد پیتر باید بگم که همه در موردش فکر میکردن که آدم خوبی نیست و خیلی به اصطلاح عوضیه. ولی وقتی لااراجین باهاش دوست میشه میفهمه که واقعن اونجوری که بقیه میگن نیست. پس میگه که ما نباید کسی رو تا نشناختیم قضاوت کنیم.
🌱🤍
🌱🤍
کتاب داستان قشنگی داشت، روابط آدما با همدیگه خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود. شخصیت لاراجین اصیل و معصوم بود و اینو دوست داشتم. احتمالا به خاطر رگ شرقیش بی بند و بار نبود. اینکه میدونستم باید برای خودش ارزش قائل بشه و نذاره پسرا ازش سواستفاده کنن بعدم بندازنش دور، برای پسرا هم جذابترش کرده بود. واقعا که قهرمان داستان بود.
رمان خوبیه و آدم جذب میشه نویسنده کاری میکنه که ترغیب بشی برای خوندن داستان ولی انتظار داشتم آخرش رو بیشتر توضیح بده و زود تموم شد کتاب بهمون یاد میده گاهی از ان آدمی بدمون میومد وقتی باهاش ارتباط بگیریم و بشناسیمش ممکنه ان آدم ان چیزی که ما در ذهنمون ساختیم نباشه و رابطه خوبی باهاش برقرار کنیم
کتاب بدی نبود بیشتر برای دخترا دبیرستانی خوبه برام جالب بود رابطه قبل از سن ۲۱ سال یا قبل ازدواج بد میدونن و اینکه بعضی از پسرها وقتی با یکی حرف میزنم میکنن دوست دخترمه یا یکی رو بوس میکنن میکن رابطه داشتیم و با این بزرگ بینی میخوان خودشون فرد مهمی نشون بدن و دخترها باید مواظب باشن
داشتم داستان رو میخوندم که یکهو دیدم رسیدم صفحهی آخر کتاب داستان قشنگی داشت. یه جاهایی ریتم آروم و کارهای خیلی سادهی لاراجین خسته کننده میشد اما در کل موضوعیتش جذاب بود البته که بعضی جاهای داستان بیشتر به عقاید ایرانیها میخورد تا کرهای و خارجی و این برام جای بسی تعجب بود اما در کل قشنگ بود
فضای داستان نوجوانانانه است. اما من برای نوجوان توصیه نمیکنم. خیلی طولانی است، اما روان. دانشآموز باید درس بخواند، جنب و جوش و هیجان و رویاپردازی برای یک هدف روشن و شغل آینده داشته باشد. ولی در این قصه همه به فکر جذب جنس مخالف و مدام نگران توجه دیگران اند! یا در اردواند یا مهمانی یا کیک پختن!
شاید برای تینیجرها جالب باشه اما بنظرم کتابها و فیلمهای خیلی بهتری توی ژانر تین دراما هستن مثل النور و پارک، جایی که عاشق بودیم، پیش از آنکه بمیرم، زمین بر پشت لاک پشتها و... درکل دیدن یکبار فیلمش کافیه و بد نیست.
ممنون از کتابراه