نقد، بررسی و نظرات کتاب از قیطریه تا اورنج کانتی - حمیدرضا صدر
4.9
43 رای
مرتبسازی: پیشفرض
دلم می خواد نظرم رو خطاب به دختر ایشون بنویسم، با وجودی که اصلا ایشون رو نمی شناختم ولی گویی سالیان سال با هم زیسته ایم چرا که تمامی روزها و شبهای این کتاب رو من باهاشون به معنای واقعی کلمه زندگی کردم و می خوام بگم غزاله جان دستاتت رو از دور می فشارم و میبوسمت که من هم مثل تو پاره ی تن از دست دادم بخاطر این بیماری لعنتی یک سال هست نخندیدم من هم زندگی کردم تمامی این ترسها غمها رنج ها، نا باوری ها رو اونجا که گفتی ولی معجزه نیامد هق هق گریستم و می گریم هنوز و تا همیشه
این رمان شروع آشنایی من با نویسنده به عنوان نویسنده بود. درسهای خیلی خوبی ازشون گرفتم. بعضی جاها با بعضی چیزها مخالف بودم و البته متاسف شدم که وقتی در قید حیات بودند با نوشته هاشون آشنا نشدم. نویسنده در دردناکترین تجربه خود خواننده را فراخوانده و با خود همراه ساخته است از تشخیص سرطان تا مرگ که البته یادداشتی که از سوی دختر در موخره نوشته شده کتاب را به پایان میرساند.
یک رمان بسیار خوب ایرانی، بیشتر به (بی خبری، خوش خبری) پی میبری، به اینکه وقتی زمانش برسه، زمان پیروزی همیشگی مرگ بر زندگی، دیگه نمیتونی ازش لذت ببری و سیاهی مطلق بر تو غلبه میکنه، از حمیدرضا صدری که دیگه نیست به خاطر این یادآوری کردن سپاسگزارم، سپاسی که هرگز برام روشن نمیشه به دستش میرسه یا نه
در واقع من حمیدرضا صدر رو نمیشناختم، ولی چون بیمار کنسر خیلی دیدم، برام کتاب بسیار کشش داشت، واقعا اگر هرکودوم از ما کنسر بگیریم چطور باش برخورد میکنیم، آیا بهش غلبه میکنم یا خودمون رو میبازیم؟ این کتاب رو برای تمام ادما توصیه میکنم به خصوص که درباره جامعه خودمونه و به زبان شیوایی نوشته شده.
در پایان جملهای از کتاب رو دوست دارم بازگو کنم: "طوری زندگی کنید که وقتی مرگ رسید چیزی برای بردن نیابد. "