این رمان در ژانر وسترن و طنز سیاه نوشته شده. طنز رمان جوری نیست که از شدت خنده قهقهه بزنید، بلکه اتفاقات رمان بیشتر باعث لبخندهای از سر حیرت میشوند. اتفاقات و حوادث رمان کاملاً واقع گرایانه و خشن و بعضی مواقع حتی ناراحت کننده و چندش آور هستند اما دلیل وقوع این حوادث یا واکنشی که شخصیتها به این موقعیتها نشان میدهند جوریه که باعث خندهی خواننده از سر شگفتی میشود.
داستان در نیمهی دوم قرن نوزدهم و در آمریکا میگذرد، زمانی که بسیاری از مردم به دنبال پیدا کردن طلا راهی سفرهای طولانی میشدند. چارلی و ایلای دو برادر آدمکش حرفهای و مشهور هستند که برای یک کارفرمای رذل کار میکنند. راوی داستان ایلای است و ماجرای آخرین مأموریتی را که از کارفرما دریافت کردهاند روایت میکند: پیدا کردن شخصی به نام _وارم_ که فکر میکنند طلای زیادی به همراه دارد.
در کنار حوادث رمان تضادی که بین بخشی از شخصیت ایلای با کلیت حرفه و زندگیاش وجود دارد هرازگاهی باعث شگفتی و لبخند میشود.
دو تا ویژگی توی این رمان برای من خیلی لذت بخش بود: یکی توصیفات فضا و مکان و یکی شخصیت پردازی. توصیفات جوریه که شما حتی میتوانید مرطوب بودن خاکی را که اسبها ازش میگذرند هم احساس کنید، فضای محیط با توصیفات نویسنده کاملا برایتان زنده میشود که البته همین ویژگی مقداری تحمل صحنههای خشن را سخت میکند. شخصیت پردازی هم جوری است که تک تک شخصیتها منحصر به فرد هستند و با ویژگیهای ظاهری، رفتاری و حتی با آرزوها و ترس هایشان تا مدتها در ذهن میمانند، حتی اگر حضوری کوتاه داشته باشندیا فقط در خاطرات شخصیتهای دیگر باشند. رمان خوبی بود از خواندنش خوشحالم ولی واقعا حال خوب کن نیست و به کسانی که روحیهی حساس دارند توصیه نمیشود.
خیلی وقت بود دنبال یه کتاب زد و خوردی بودم که اینو انتخاب کردم نمیدونم من اینجوری بودم یا نه ولی خیلی با ترجمه کتاب ارطبات نگرفتم شایدم اشکال از ترجمه نبوده نمیدونم. بهر حال از خوندش لذت بردم
داستان در نیمهی دوم قرن نوزدهم و در آمریکا میگذرد، زمانی که بسیاری از مردم به دنبال پیدا کردن طلا راهی سفرهای طولانی میشدند. چارلی و ایلای دو برادر آدمکش حرفهای و مشهور هستند که برای یک کارفرمای رذل کار میکنند. راوی داستان ایلای است و ماجرای آخرین مأموریتی را که از کارفرما دریافت کردهاند روایت میکند: پیدا کردن شخصی به نام _وارم_ که فکر میکنند طلای زیادی به همراه دارد.
در کنار حوادث رمان تضادی که بین بخشی از شخصیت ایلای با کلیت حرفه و زندگیاش وجود دارد هرازگاهی باعث شگفتی و لبخند میشود.
دو تا ویژگی توی این رمان برای من خیلی لذت بخش بود: یکی توصیفات فضا و مکان و یکی شخصیت پردازی. توصیفات جوریه که شما حتی میتوانید مرطوب بودن خاکی را که اسبها ازش میگذرند هم احساس کنید، فضای محیط با توصیفات نویسنده کاملا برایتان زنده میشود که البته همین ویژگی مقداری تحمل صحنههای خشن را سخت میکند. شخصیت پردازی هم جوری است که تک تک شخصیتها منحصر به فرد هستند و با ویژگیهای ظاهری، رفتاری و حتی با آرزوها و ترس هایشان تا مدتها در ذهن میمانند، حتی اگر حضوری کوتاه داشته باشندیا فقط در خاطرات شخصیتهای دیگر باشند. رمان خوبی بود از خواندنش خوشحالم ولی واقعا حال خوب کن نیست و به کسانی که روحیهی حساس دارند توصیه نمیشود.