نقد، بررسی و نظرات کتاب بازی دروغ - روث ور
4.3
30 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خطر اسپویل:
چهار دوست قدیمی که سال ها همدیگه رو ندیدن و از هم بی خبر بودن، با پیام یکی از دوستان بعد از سالها دور هم دیگه جمع میشن. یک پیام کوتاه؛ «بهت نیاز دارم» داستان در مورد ایسا، کیت، تیا و فاطیماست؛ چهار دوست که در دوران دبیرستان به مدت حدود ۲ سال در یک مدرسه شبانه روزی با هم بودن. مدرسه نزدیک محل سکونت کیت بوده و پدر کیت هم در همون مدرسه معلم نقاشی و هنر بود. دخترها گاهی آخر هفته ها یواشکی از مدرسه خارج میشدند و به خانه کیت که در نزدیکی مدرسه بود می رفتند. یک خانه ساحلی که دخترها وقت زیادی رو اونجا با پدر و برادر ناتنی کیت میگذروندن و پدر کیت از آن ها نقاشی در حالت های مختلف، و حتی گاهی برهنه از دخترها میکشیده. دخترها یک بازی هیجان انگیز هم داشتند، بازی دروغ! هرکس به دانش آموزان و کادر مدرسه دروغ بهتر و باورپذیرتری بگوید امتیاز بیشتری میگیرد. حتی در مدرسه به نام اکیپ دروغگوها معروف بودن. ایسا وقتی از کیت پیامِ «بهت نیاز دارم» رو دریافت میکنه، به بهانه دورهمی شاگردان قدیمی مدرسه اش با کودک ۵-۶ ماهه اش، فریا، راهی روستای محل سکونت کیت شده. شب وقتی هر ۴ نفر زیر سقف خانه کیت جمع شدن، بالاخره کیت به حرف میاد و دلیل فراخواندن دوستانش رو میگه. این اولین کتابی بود که از روث ور خوندم و به نظر میاد نویسنده ایه که خیلی با آرامش و حوصله داستان هاشو پیش می بره. ریتم داستان کنده و نویسنده در دادن اطلاعات از گذشته شخصیت ها، خساست به خرج میده. زیاده گویی و توصیفات اضافه زیادی داره. به عنوان مثال تک تک فراز و فرودهای پیاده روی ایسا و دخترش فریا که سوار کالسکه بود توصیف میشد! من ای بوک خوندم که حدود ۹۰۰ صفحه بود، این داستانو به نظرم میشد با ۵۰۰ یا ۶۰۰ صفحه جمع کرد.
چهار دوست قدیمی که سال ها همدیگه رو ندیدن و از هم بی خبر بودن، با پیام یکی از دوستان بعد از سالها دور هم دیگه جمع میشن. یک پیام کوتاه؛ «بهت نیاز دارم» داستان در مورد ایسا، کیت، تیا و فاطیماست؛ چهار دوست که در دوران دبیرستان به مدت حدود ۲ سال در یک مدرسه شبانه روزی با هم بودن. مدرسه نزدیک محل سکونت کیت بوده و پدر کیت هم در همون مدرسه معلم نقاشی و هنر بود. دخترها گاهی آخر هفته ها یواشکی از مدرسه خارج میشدند و به خانه کیت که در نزدیکی مدرسه بود می رفتند. یک خانه ساحلی که دخترها وقت زیادی رو اونجا با پدر و برادر ناتنی کیت میگذروندن و پدر کیت از آن ها نقاشی در حالت های مختلف، و حتی گاهی برهنه از دخترها میکشیده. دخترها یک بازی هیجان انگیز هم داشتند، بازی دروغ! هرکس به دانش آموزان و کادر مدرسه دروغ بهتر و باورپذیرتری بگوید امتیاز بیشتری میگیرد. حتی در مدرسه به نام اکیپ دروغگوها معروف بودن. ایسا وقتی از کیت پیامِ «بهت نیاز دارم» رو دریافت میکنه، به بهانه دورهمی شاگردان قدیمی مدرسه اش با کودک ۵-۶ ماهه اش، فریا، راهی روستای محل سکونت کیت شده. شب وقتی هر ۴ نفر زیر سقف خانه کیت جمع شدن، بالاخره کیت به حرف میاد و دلیل فراخواندن دوستانش رو میگه. این اولین کتابی بود که از روث ور خوندم و به نظر میاد نویسنده ایه که خیلی با آرامش و حوصله داستان هاشو پیش می بره. ریتم داستان کنده و نویسنده در دادن اطلاعات از گذشته شخصیت ها، خساست به خرج میده. زیاده گویی و توصیفات اضافه زیادی داره. به عنوان مثال تک تک فراز و فرودهای پیاده روی ایسا و دخترش فریا که سوار کالسکه بود توصیف میشد! من ای بوک خوندم که حدود ۹۰۰ صفحه بود، این داستانو به نظرم میشد با ۵۰۰ یا ۶۰۰ صفحه جمع کرد.
کتاب حس و حال خوبی داشت و هر شخصیت رو با توجه به توضیحات نویسنده شما میتونید به راحتی تصور کنید و تو ذهنتون نقش میبنده.
داستانش برای من جدید و خلاقانه بود ولی یکسری از سوالات توی ذهن من موند و تا آخر کتاب منتظر بودم برای جواب ولی خب کتاب با یک پایان نه چندان خلاقانه تموم شد در حد عالی نیست اما خوب بود
داستانش برای من جدید و خلاقانه بود ولی یکسری از سوالات توی ذهن من موند و تا آخر کتاب منتظر بودم برای جواب ولی خب کتاب با یک پایان نه چندان خلاقانه تموم شد در حد عالی نیست اما خوب بود
داستانی درباره چهار دختر که در روز اول ورود بعد تعطیلات به مدرسه باهم آشنا و دوست میشن. اما این دوستی خوبی نیست اونا کارهای خلاف قوانین مدرسه انجام میدن و بین خودشون بازی دروغ اختراع کردند وهمش به همه دروغ میگن و امتیاز میگیرن و فکر میکنن خیلی کار جالبی. هستش. پدر یکی از دخترها معلم نقاشی دخترهاست ودخترها زیاد به خونه این دوست یعنی کیت میرن. برادر ناتنی کیت هم اونجاست وبا دخترها از شنا تا همه جا همراه هست. ولی یه روز اتفاق وحشتناکی میفته همون راز وحشتناک میون چهار دوست که نویسنده از گفتنش امتناع میکنه وخواننده رو با معلق نگه داشتن دنبال خودش میکشونه. داستان اوایلش زیاد گیرا نیست ولی کم کم از نیمه داستان جذاب و هیجانی میشه از زمان دیدار چهار دوست بعد هفده سال دوباره در خانه کیت وبه دعوت کیت با چندکلمه بهت احتیاج دارم برای هر سه دوست. چرا کیت از اونا خواسته بیان؟ راز این چهار دوست چیه؟ لوک چه نقشی در این راز داره؟ وده ها سوال ومعمای دیگه همراه با لحظات ترس واسترس هر کدوم از دخترها داستان رو جذاب وخواندنی کرده