نقد، بررسی و نظرات کتاب خاطرات یک مغ - پائولو کوئیلو
مرتبسازی: پیشفرض
دوستان اگر بخوام داستان رو در یک جمله توصیف کنم: بسیار ساده، بی محتوا، بد بود. هدف داستان یک جورایی اثبات برخی مسائل دینی_ مذهبی بود که البته من اینطور فکر میکنم. نویسنده برای کتاب زحمت کشیده اما بیهوده! شرط میبندم داستان اون جوری که خود نویسنده هم میخواسته نشده، چون کتاب خیلی سرگرم کننده و هیجانی نبود من اینطوری نتیجه گیری کردم؛ کتابی که خواننده هم ازش لذتی نمیبرهحالا نمیدونم شاید کسی که به این موضوعات علاقه داره، دوست داشته باشه که کتاب رو بخونه و اطلاعاتی کسب کنه اما مطمئنا به درد سرگرمی نمیخوره!و از نظر من خیلی کسل کننده و حوصله سربر بود. باید اعتراف کنم که کتاب رو از یک جایی به بعد نخوندم اما تا همون جایی که خوندم برای اینکه چنین نظری راجع بهش داشته باشم، به شدت کافی بودچون فهمیدم که سرگرم کننده نیست دیگه ادامهاش هم ندادم. باز هم شما رو از خوندش منع نمیکنم، چون شاید این فقط نظر من باشه ولی فکر نمیکنم که بقیه هم خوششون بیاد.
سلام کتاب خوبی بود داستانی از جنگ درون ما انسانهاجنگ خوبی وبدی فرقی هم نمیکنه همه انسانها باهر رنگ ونژادی دین ومذهبی، باخواندن این کتاب میشه چیزهای جدیدی از دین و رسوم مسحیت یادگرفته مثلاً اونجایکه میگه تو اسلام مسلمانان با پیروی ازحضرت محمد راه بین مدینه تامکه رو طی میکنن بنظرم منظور همون حجه تاموردرحمت خداوند قرار بگیرند تو مسیحیت سه راه هست که باپیروی از حضرت مسیح ویکجای که حضرت مریم مقدس رو رویت کردن راهشوباپای پیاده ومشقتهای راه روطی میکنن تابا پیداکردن خودشون موردرحمت خدا قراربگیرند، حتی اسم خیلی از شهرها، روستاها، جاهای مقدس وکوههاو... کشور اسپانیارو یادگرفتم حتی فهمید یک نژاد از عرب و بربرها به اسپانیا حمله کردن ومسیحیا باهاشون جنگیدن و از داستان زیباش یه انسان امروزی با یه سفر معنوی که خیلی قشنگ وساده نویسنده درموردش میگه به کمال میرسه یعنی راه رستگاری این دنیا واون دنیارو پیدا میکنه ونویسنده بااستادی فروان اونو به من خواننده منتقل میکنه باتشکر از کتابراه ومهدی صائمی عزیز
پائولو کوئیلو در کتاب خاطرات یک مغ با ترجمه مهدی صائمی، شفاف نبود. گنگ بود و غیرمنسجم. با کتاب راحت ارتباط برقرار نتوانستم بگیرم. خاطرات یک مغ، نه روحانی بود نه مادی و زمینی.
کوئیلو در کتاب خودش به خواننده نیز انتقال لذت را به عنوان هدیه با عشق، برای اینکه درصدی از آن را افزایش دهد، را روشن نکرده است.
خاطرات یک مغ، از سفر میگوید اما هرجایی که میرود صد در صد بیان رویداد سفر را ندارد.
متن کتاب روان و ساده نوشته نشده است. این از ترجمه است یا متن اصلی نمیدانم ولی این نیز بی تاثیر برای عدم ارتباط برقرار کردن با مخاطب است.
نویسنده کتاب خاطرات یک مغ، پائولو کوئیلو، با یک ریتم منسجم و طبق یک روال منطقی و اصول داستان سرایی کتاب را پیش نمیبرد حتی با سبک مبهم نویسی خودش که در زندگی روزمره و تک تک کتابهایش نیز دارد بیشتر بهره برده است.
کوئیلو در کتاب خودش به خواننده نیز انتقال لذت را به عنوان هدیه با عشق، برای اینکه درصدی از آن را افزایش دهد، را روشن نکرده است.
خاطرات یک مغ، از سفر میگوید اما هرجایی که میرود صد در صد بیان رویداد سفر را ندارد.
متن کتاب روان و ساده نوشته نشده است. این از ترجمه است یا متن اصلی نمیدانم ولی این نیز بی تاثیر برای عدم ارتباط برقرار کردن با مخاطب است.
نویسنده کتاب خاطرات یک مغ، پائولو کوئیلو، با یک ریتم منسجم و طبق یک روال منطقی و اصول داستان سرایی کتاب را پیش نمیبرد حتی با سبک مبهم نویسی خودش که در زندگی روزمره و تک تک کتابهایش نیز دارد بیشتر بهره برده است.
کتاب به بیان تجربه عرفانی پائولو کوئلیو در جاده سانتیاگو میپردازد، یکی از سه جاده مقدس مسیحیان که اعتقاد دارند با گذر از هر کدام از این جادهها نیرویی جادویی، فردی را که این جاده را پیموده در بر میگیرد، که این جادهها دارای آزمونهایی برای امتحان کردن فرد در طول جاده هستند. جاده سانتیاگو هم یکی از این سه جاده است که پائولو به دنبال سفری میرود که استادش به او دستور میدهد و به دنبال شمشیری گم شده میگردد که تجربیاتی عمیق چه از لحاظ عرفانی و چه از لحاظ فلسفی را به خواننده منتقل میکند. این کتاب به اتفاقات خارقالعادهٔ زیادی اشاره میکند که در زندگی انسانهای عادی رخ میدهد.
اینی رمان جالب که از بخش بخش آن میشه لذت برد و هیجانی که این کتاب و نویسنده به مخاطب میدهد واقعا جالب است، چون این رمان داستانی خیلی خوب و جالب رابطه با مخاطب یا خواننده ارتباطی برقرار کرده که مخاطب مثل یک داستان جذاب و شنیداری لطفی داشته باش، حال که کارکرد نگرشی مخاطب نسبت به چنین رمانی و تخیل بافی جذاب آن کاری به شخصه با من کرد که من خودی خود از خواندن این کتاب لذت برده و خواندن این کتاب را به شما توصیه میکنم، البته آثار پایلولو کیلو همیشه آثار دوست داشتنی بود و من دومین کتابی بود که از ایشان مطالعه کرد و لذت بردم و خواندن آنها خالی از لطف نیست.
با توجه به اینکه این کتاب، بسیار شبیه کتاب کیمیاگر هست، چیزی که باعث آزار من میشه
این حسه که، جناب نویسنده، موضوعی رو در ذهنشون مد نظر دارن، و شالوده یک چیزه
و تفسیر در دو کتاب نوشته شد، هنگام خوندن انکار داری کتابی رو میخونی که قبلن خوندیش🫤
و چیز تازهای توش نیست، با این اوصاف تصمیم گرفتم تمومش بکنم.
این حسه که، جناب نویسنده، موضوعی رو در ذهنشون مد نظر دارن، و شالوده یک چیزه
و تفسیر در دو کتاب نوشته شد، هنگام خوندن انکار داری کتابی رو میخونی که قبلن خوندیش🫤
و چیز تازهای توش نیست، با این اوصاف تصمیم گرفتم تمومش بکنم.
کتاب خیلی گیرا نیست به جز فصل آخر و صفحات پایانی که در اونجا راوی که یک سالک در راه عرفان است به فهمی رسیده که بیشتر مکتبهای عرفانی دنبال اون هستند. و شبیه داستانهای خیلی عادی بدون پرش و تنوع ماجرای کتاب پیش میره. شاید چند صفحه نخست کتاب این حس رو به خواننده انتقال بده که یک کتاب اساطیری پر هیجان رو خواهد خواند ولی نه فرازی و نه نشیبی میبینیم و حس میکنیم داره حوصله مون سر میره.
موضوع بنیادین کتاب درباره عرفان و خودشناسی است با کمی سویه دینی و علاقه به مسیحیت و به ویژه شوالیههای تمپل که بابت این نمیشه از نویسنده خرده گرفت چون به نظر میاد تبلیغات دینی نکرده و باور شخصیش رو گفته. از سویی هم اون هم از دید باورها و هم تکنیکهای داستان سرایی در میان کتاب رشد میکنه و این مشهوده
همانطور که گفته شد داستانها خیلی گیرا نیست و خود من خیلی از فصلهای میانی رو نخوندم ولی از پس از اون مراسمی که گرفته میشه برای اون ۱۱ نفر که به همراه راهنماشون راه سلوک رو پیمودند یکم هیجان چاشنی کار میشه و مفاهیم عرفانی کمی بولد میشه و میتونه خواننده همزادپنداری کنه. انگار خود نویسنده هم در میان کتابی که مینویسه یک سری تکنیکها رو یاد میگیره و هر چه جلو میره کمی بهتر میشه. یکم هم تصویرسازی بهتری نسبت به محیط پیرا میکنه.
من خودم نمیتونم این کتاب رو به کسی پیشنهاد کنم، نه به این معنی که خوب نیست چون به درد کسانی میخوره که دنبال مفاهیم عرفانی هستند و خیلی هم کند پیش میره داستانش ولی به نظرم خودم تونستم یه ارتباط نسبی باهاش بگیرم.