نقد، بررسی و نظرات کتاب بیمار خاموش - الکس مایکلیدیس
4.5
496 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خطر اسپویل
من در این فکرم وقتی تئو میدونه خودش عامل اینهمه اشتباه و جنایت است چرا اینقدر بخودش زحمت تجسس، تحقیق و بررسی میده؟ یکی از اشتباهات تخصصیش اینه که در گرمای هوا کلاه نقاب دار همراه داره تئو به قصد اطلاع رسانی به آلیشیا او را زیر نظر میگیره اما همراه خودش چاقو که همان سلاح سرد است، داره، لزومی نداشت با چاقو آلیشیا را تهدید کند اگر به قصد خبر دهی وارد حریم خصوصی آلیشیا شده میتونست با گفتمان موضوع را حل کند، میتونست چند تا عکس از همسر خودش و گابریل بگیرد و بعنوان مدرک به آلیشیا نشان بدهد، چرا اینقدر به فلیکس یا برادر گابریل پیله کرد و مزاحمشون میشد؟ اطلاعات دربارهی آلیشیا برای چه چیزی میخواست؟ آلیشیا که بیمار و اسیر دست تئو بود. سرانجام داستان و شخصیتهای داستان مبهم است گویا نویسنده دوست دارد خواننده را سرگردان و بی سرانجام معلق در زمین و هوا نگه دارد، آخه این داستان چه چیزی داشت بجز پایان غافلگیر کننده که همونم پر از اشکال تخصصی برای کسی که عنوان یه روان درمانگر را داشت اما نقش یه پلیس را بازی میکرد.
من در این فکرم وقتی تئو میدونه خودش عامل اینهمه اشتباه و جنایت است چرا اینقدر بخودش زحمت تجسس، تحقیق و بررسی میده؟ یکی از اشتباهات تخصصیش اینه که در گرمای هوا کلاه نقاب دار همراه داره تئو به قصد اطلاع رسانی به آلیشیا او را زیر نظر میگیره اما همراه خودش چاقو که همان سلاح سرد است، داره، لزومی نداشت با چاقو آلیشیا را تهدید کند اگر به قصد خبر دهی وارد حریم خصوصی آلیشیا شده میتونست با گفتمان موضوع را حل کند، میتونست چند تا عکس از همسر خودش و گابریل بگیرد و بعنوان مدرک به آلیشیا نشان بدهد، چرا اینقدر به فلیکس یا برادر گابریل پیله کرد و مزاحمشون میشد؟ اطلاعات دربارهی آلیشیا برای چه چیزی میخواست؟ آلیشیا که بیمار و اسیر دست تئو بود. سرانجام داستان و شخصیتهای داستان مبهم است گویا نویسنده دوست دارد خواننده را سرگردان و بی سرانجام معلق در زمین و هوا نگه دارد، آخه این داستان چه چیزی داشت بجز پایان غافلگیر کننده که همونم پر از اشکال تخصصی برای کسی که عنوان یه روان درمانگر را داشت اما نقش یه پلیس را بازی میکرد.
کتاب متن روونی داره و جذاب. داستان هم ادمو به دنبال خودش میکشه و کنار گذاشتنش سخته. واقعیتهایی که نویسنده درباره روانشناسیو روانکاوی برملا کرده هم برای من خیلی جالب بود. من توقع یک داستان کاملا روانشناسانه رو داشتم ولی بعد دیدم ماجرا جنایی شد و روانشناس داستان تبدیل به یک کارآگاه... و در نهایت هم شدیدا غافلگیر شدیم و برگشتیم سر نقطه اول: روان ناآرام و مخدوش قهرمان (!) داستان.
قبل و بعد از خوندن هر کتاب نظرات دوستان عزیز رو میخونم که بسیار کمک کننده س. قبل از خوندن کتاب برای انتخاب اون. و بعد از خوندن کتاب برای جمعبندی دیدگاهم. بعضی از عزیزان به تصمیماتی که تئو گرفته و رفتارهایی که ازش سر زده به عنوان باگهای داستان خرده گرفتن و به عنوان نقاط ضعف داستان ازش یاد کردن ولی به نظر من باید همیشه این رو در نظر داشت که این رفتارها و تصمیمات ازی فرد با روانی آشفته و بیمار سر زده که مسلما اگه توانایی درستی در تصمیمگیری و اقدام داشت بیمار نمیبود...
قبل و بعد از خوندن هر کتاب نظرات دوستان عزیز رو میخونم که بسیار کمک کننده س. قبل از خوندن کتاب برای انتخاب اون. و بعد از خوندن کتاب برای جمعبندی دیدگاهم. بعضی از عزیزان به تصمیماتی که تئو گرفته و رفتارهایی که ازش سر زده به عنوان باگهای داستان خرده گرفتن و به عنوان نقاط ضعف داستان ازش یاد کردن ولی به نظر من باید همیشه این رو در نظر داشت که این رفتارها و تصمیمات ازی فرد با روانی آشفته و بیمار سر زده که مسلما اگه توانایی درستی در تصمیمگیری و اقدام داشت بیمار نمیبود...
سلام
*اسپویل*
در نظر اول کتاب فوق العاده به نظر میاد مخصوصا پایانش اما وقتی مدتی بعد از تموم شدنش بهش فک میکنید میبینید خیلی جاها ناقص موندن. پیامم اسپویل داره اول اینکه اصلا به این پرداخته نشد گابریل چرا حتما خواسته دوستش همسرش و درمان کنه و به شخصیت گابریل اصلا پرداخته نشد دوم مشخص نشد در آخر نقش پسر عمه آلیشیا چی بود و واقعا چیکار کرده بودسوم چرا صاحب گالری به آلیشیا در مورد اطرافیانش هشدار داد. چهارم مکس چیکار کرده بود که تانیا ازش میترسیدپنج آیا یوری واقعا در حد یک دلال داروی ساده بود؟ و در آخر به نظرم روان درمانگر آلیشیا از همه وضعش داغون تر بود و خودش نیاز به کمک داشت در آخر به نظر میومد هدفش فقط کمک به آلیشیا و آروم کردن وجدان خودش نیست و کمی هم طمعکاره و مدام سعی داشت اشتباهات خودشو توجیح کنهاگه قصدش فقط اطلاع دادن به همسر کسی بود داشت خیانت میکرد چرا دزدکی وارد خونش شد و چرا چاقو همراهش بود و اینکه در پایان آیا باربی واقعا در زمان قتل شخص دیگری رو هم دیده بود؟ یعنی اون مرد از خونه نرفته بود؟
*اسپویل*
در نظر اول کتاب فوق العاده به نظر میاد مخصوصا پایانش اما وقتی مدتی بعد از تموم شدنش بهش فک میکنید میبینید خیلی جاها ناقص موندن. پیامم اسپویل داره اول اینکه اصلا به این پرداخته نشد گابریل چرا حتما خواسته دوستش همسرش و درمان کنه و به شخصیت گابریل اصلا پرداخته نشد دوم مشخص نشد در آخر نقش پسر عمه آلیشیا چی بود و واقعا چیکار کرده بودسوم چرا صاحب گالری به آلیشیا در مورد اطرافیانش هشدار داد. چهارم مکس چیکار کرده بود که تانیا ازش میترسیدپنج آیا یوری واقعا در حد یک دلال داروی ساده بود؟ و در آخر به نظرم روان درمانگر آلیشیا از همه وضعش داغون تر بود و خودش نیاز به کمک داشت در آخر به نظر میومد هدفش فقط کمک به آلیشیا و آروم کردن وجدان خودش نیست و کمی هم طمعکاره و مدام سعی داشت اشتباهات خودشو توجیح کنهاگه قصدش فقط اطلاع دادن به همسر کسی بود داشت خیانت میکرد چرا دزدکی وارد خونش شد و چرا چاقو همراهش بود و اینکه در پایان آیا باربی واقعا در زمان قتل شخص دیگری رو هم دیده بود؟ یعنی اون مرد از خونه نرفته بود؟
سبک جدیدی بود حداقل برای من. وقتی به انتهای کتاب رسیدماین احساس بهم تلقی شد «همه دروغ میگویند!» اینکه نویسنده، داستان روی جور پیش ببره که رازآلود باشه و آخر داستان متحیر شی نمیدونم چه کلمهای برای حسم بهش بیان کنم. کتاب جنایی دلنشینی بود و البته ترجمه روان بود. کشش خاصی داشت و باعث شد منی روزه تمومش کنم. داستان در مورد زنی هست که سر صحنه قتل همسرش دستگیر میشه و چون حرف نمیزنه به عنوان قاتل محکوم و در بیمارستان روانی بستری میشه تا اینکه روانشناسی تصمیم میگیره کمکش کنه و راز قتل گابریل (همسر اون زن) پیدا کنه. علی رغم چندروایت بودن قصه این داستان فراتر ازی رمان جناییه که باهاش میشه تا اعماق روان ادما رفت و شناخت. از نکات روانشناسی خوبی که میشد از این کتاب یاد گرفت میشه به این اشاره کرد: نقش خانواده، دوستان در کودکی یک فرد خیلی مهمه و منشأ خیلی از تفکرات، رفتارهای بزرگسال هست. اما انتقادی که از این کتاب میشه کرد اینه که قسمتهایی از داستان که در گذشته اتفاق افتاده بود رو همراه داستانی که الان در حال وقوع بود، کنار هم میآوردو ۲۰صفحه آخر که بیشتر نزدیک میشدیم به واقعیت داستان وقتی حالت تفکر تئو چیز دیگهای بود و در انتها چیز دیگهای این منو اذیت میکرد.
خطر اسپویل، اگر کتاب رو نخوندین، این نظر رو نخونید.
قسمت جالب کتاب شخصیت اصلى بود که از کودکى روانى شده بود و نقش یک روانى خیلى پیچیده رو عالى انجام داد مخصوصا اینکه رشته روانکاوى رو به عنوان شغل انتخاب کرده بود. و البته شخصیت اصلى زن، آلیشیا که اونم از روانى هایى بود که در زندگى عادى زیاد مى بینیم. افراد به شدت وابسته اى که چشم بسته اعتماد مى کنن و وقتى مى فهمن که به اعتمادشون خیانت شده، روانى میشن یا دست به کارهاى خطرناک میزنن. ترکیب این دو تا روانى خیلى خوب از کار در اومد. تنها مشکلى که به خاطرش امتیاز کم دادم، ضعف نویسنده در توضیح ماجراها بود. وقتى کتاب تموم شد با خودم گفتم چقدر عالى بود ولى عجیبه که بعد از چند ساعت که ذهنم داشت داستان رو تجزیه تحلیل میکرد، فکر کردم چقدر موضوعات بدون توضیح و رها شده داشت! شخصیتهایى که اصلا معلوم نشد چرا در داستان حضور داشتن و اتفاقاتى که اصلا توضیح داده نشدن. به هر حال خوندن کتاب رو توصیه مى کنم
قسمت جالب کتاب شخصیت اصلى بود که از کودکى روانى شده بود و نقش یک روانى خیلى پیچیده رو عالى انجام داد مخصوصا اینکه رشته روانکاوى رو به عنوان شغل انتخاب کرده بود. و البته شخصیت اصلى زن، آلیشیا که اونم از روانى هایى بود که در زندگى عادى زیاد مى بینیم. افراد به شدت وابسته اى که چشم بسته اعتماد مى کنن و وقتى مى فهمن که به اعتمادشون خیانت شده، روانى میشن یا دست به کارهاى خطرناک میزنن. ترکیب این دو تا روانى خیلى خوب از کار در اومد. تنها مشکلى که به خاطرش امتیاز کم دادم، ضعف نویسنده در توضیح ماجراها بود. وقتى کتاب تموم شد با خودم گفتم چقدر عالى بود ولى عجیبه که بعد از چند ساعت که ذهنم داشت داستان رو تجزیه تحلیل میکرد، فکر کردم چقدر موضوعات بدون توضیح و رها شده داشت! شخصیتهایى که اصلا معلوم نشد چرا در داستان حضور داشتن و اتفاقاتى که اصلا توضیح داده نشدن. به هر حال خوندن کتاب رو توصیه مى کنم
لحظه اولی که کتاب رو تموم کردم جوری توی شوک بودم که میخواستم ۵ ستاره بدم. اما یک مقدار که از احساساتم فاصله گرفتم، باگهایی که در بخش پایانی کتاب برای جمع کردن داستان ارائه شده بود توجهم رو جلب کرد. بیشتر یه داستان پیچیده و معمایی بود که به خوبی خواننده رو تا لحظه آخر دنبال خودش میکشوند ولی در نهایت با کسی مواجه میشین که در عین اینکه توانایی روانی قتل رو نداره ولی ابزارش رو حمل کرده و بدون دلیلی کلاه استتار صورت و چاقو همراه داشته و داستان رو جوری پیش میبره که حجم صدمات و خشونتش خیلی بیشتر از اینه که مستقیم خودش گابریل رو میکشت. تناقضات پایان داستان زیاده. و یکیش اینه که تئو از کجا میدونست تفنگ تو کدوم کابینته که پیش دستی کرده و قبل از آلیشیا اونو برداشته؟
در کل شما حس میکنید که همگام با نویسنده دارین یه داستان رو پیگیری میکنید. در پایان متوجه میشین که نه تنها راوی صداقت نداشته، بلکه نویسنده جوری دوتا داستان رو به شما گفته که فکر میکردین همزمانه، در حالیکه یکیش مال گذشته بوده. در کنار شوک بزرگی که میخوری، یه حس عدم صداقت هم میگیری.
در کل شما حس میکنید که همگام با نویسنده دارین یه داستان رو پیگیری میکنید. در پایان متوجه میشین که نه تنها راوی صداقت نداشته، بلکه نویسنده جوری دوتا داستان رو به شما گفته که فکر میکردین همزمانه، در حالیکه یکیش مال گذشته بوده. در کنار شوک بزرگی که میخوری، یه حس عدم صداقت هم میگیری.
به یاد دارم یکسال و چند ماه پیش که برای اولین بار این کتاب رو خوندم نفسم تو سینه حبس شده بود.
بی وقفه و پشت سر هم خطوط رو دنبال میکردم.
این کتاب بشقاب مزه بود شما رو عاشق میکرد، امیدوار میکرد، گیج و ترسیده میکرد، گاهی مظلوم و گاهی به اعماق شر و جنایت میبرد.
با خودم فکر میکردم دیدن دنیا از چشمهای یه قاتل چه جوری؟
چقدر بین من و کسی که نفس رو از فردی دزدیده فاصله وجود داره؟
کجا سیاهی شروع میشه و کجاست نقطعه پایان سپیدی؟
من میتونم تئو باشم؟ آلیشیا چی؟ یا حتی گابریل و کتی؟ چه خط فرضی این آدم هارو از هم جدا میکنه؟
کشتن روح یک آدم بدتره یا از بین بردن جسمش؟ خیانت سنگین تره یا کنترلگری که برچسب عشق بهش میخوره؟
این روزا بعد از مدتها و حالا که توزندگی خودم درگیر پذیرش سایه هام و دیدن دنیا از منظر دوگانگی (تاریکی و روشنی ام) میتونم بگم
بعضی وقتها در تمام زندگیمون درگیر تعمیر لولههای خراب و شکسته ایم ما تلاشمون برای "درست شدن میکنیم"؛ اما گاهی درست وسط اتاق ایستادیم و فقط یه موج صدای کوچیک از گذشته آنچنان تمام لوله هارو میترکونه که
ترجیح میدیم اجازه بدیم تا تسلیم بشیم.
مثل تئو.
مثل آلیشیا.
بی وقفه و پشت سر هم خطوط رو دنبال میکردم.
این کتاب بشقاب مزه بود شما رو عاشق میکرد، امیدوار میکرد، گیج و ترسیده میکرد، گاهی مظلوم و گاهی به اعماق شر و جنایت میبرد.
با خودم فکر میکردم دیدن دنیا از چشمهای یه قاتل چه جوری؟
چقدر بین من و کسی که نفس رو از فردی دزدیده فاصله وجود داره؟
کجا سیاهی شروع میشه و کجاست نقطعه پایان سپیدی؟
من میتونم تئو باشم؟ آلیشیا چی؟ یا حتی گابریل و کتی؟ چه خط فرضی این آدم هارو از هم جدا میکنه؟
کشتن روح یک آدم بدتره یا از بین بردن جسمش؟ خیانت سنگین تره یا کنترلگری که برچسب عشق بهش میخوره؟
این روزا بعد از مدتها و حالا که توزندگی خودم درگیر پذیرش سایه هام و دیدن دنیا از منظر دوگانگی (تاریکی و روشنی ام) میتونم بگم
بعضی وقتها در تمام زندگیمون درگیر تعمیر لولههای خراب و شکسته ایم ما تلاشمون برای "درست شدن میکنیم"؛ اما گاهی درست وسط اتاق ایستادیم و فقط یه موج صدای کوچیک از گذشته آنچنان تمام لوله هارو میترکونه که
ترجیح میدیم اجازه بدیم تا تسلیم بشیم.
مثل تئو.
مثل آلیشیا.
کتاب بیمار خاموش را با ترجمه ساناز جهان بیگلری بعد از ترجمه منیژه شیخ جوادی خواندم. ترجمه خانم شیخ جوادی روان تر و پارسی تر بود.
جالب بود که دو مترجم داستان بلند بیمار خاموش، بانو هستند و کتابی از الکس مایکلیدیس را به پارسی برگردانده بودند، با سبک و سیاق خاص خودشان. کتاب داستانی جنایی و عشقی و... را پیش میبرد و هم زمان از چند زندگی روایت میکند. کشش داستان خوب است و در اواسط که داستان به نتیجهگیری میرسد، به اوج نیز میرسد و دلت نمیخواهد که داستان را رها کنی. ادبیات داستان ساده و روان است، اما پیچیدگی هدایت روال قصه، نیاز به دقت را در خواننده بر میانگیزد. بنابر این بادقت آن را بخوانید. الکس مایکلیدیس در کتاب بیمار خاموش نشان میدهد که سبک قصه را میشناسد و به تم این چنین داستانها آشنایی دارد. پر کشش بودن قصه، هیجان را در تمام فصول به کم یا زیاد در خواننده ایجاد میکند اما بی کشش داستان هدایت نمیشود.
جالب بود که دو مترجم داستان بلند بیمار خاموش، بانو هستند و کتابی از الکس مایکلیدیس را به پارسی برگردانده بودند، با سبک و سیاق خاص خودشان. کتاب داستانی جنایی و عشقی و... را پیش میبرد و هم زمان از چند زندگی روایت میکند. کشش داستان خوب است و در اواسط که داستان به نتیجهگیری میرسد، به اوج نیز میرسد و دلت نمیخواهد که داستان را رها کنی. ادبیات داستان ساده و روان است، اما پیچیدگی هدایت روال قصه، نیاز به دقت را در خواننده بر میانگیزد. بنابر این بادقت آن را بخوانید. الکس مایکلیدیس در کتاب بیمار خاموش نشان میدهد که سبک قصه را میشناسد و به تم این چنین داستانها آشنایی دارد. پر کشش بودن قصه، هیجان را در تمام فصول به کم یا زیاد در خواننده ایجاد میکند اما بی کشش داستان هدایت نمیشود.
کتاب جالبی بود. بهش چی میگن؟ پلات تویست؟ نمیدونم از اینایی که تا آخرش یه چیزایی رو نمیفهمیدم. حقیقتا من نمیدونستم این رمان از این دست داستان هاست و اواخرش میتونستم حدس بزنم که قضیه از چه قراره پس اگه میخواید به خاطر پلات تویست بودنش بخونید، نخونید! ولی از باب روانشناسی و همچنین جنایی بودنش واقعا خوب بود. درسته اول این نظر ویژگی منفی رمان رو گفتم ولی واقعیت اینه من صبح توی یه ویدیو دیدم که این رمان رو به عنوان رمان روانشناسی معرفی کرده همون موقع شروع کردم به خوندنش و تا شب تمومش کردم انقدر که این رمان بهم
چسبید. به خاطر روانشناسی و جنایی بودنش بخونید. به خاطر دیدن تاثیر ژرف و ترسناک کودکی روی هر آدمی بخونید. به خاطر وحشت از چاله چولههای کودکی مون که خودمون هم یادمون رفته، بخونید. حس ویژهی این رمان رو فراموش نمیکنم. انتظار عجیب غریب نداشته باشید. قرار نیست یه کتاب روانشناسی باشه یا یه مقاله که از بررسی یه کیس به دست اومده باشه. یه رمانه و به نظرم ارزش خوندنش رو داره. یه چیزی که خیلی برام جالب بود، اصول اخلاقی بود که ما آدمها به راحتی ازشون میگذریم و دربارشون شوخی میکنیم. اینجا نشون داد یه اتفاق که واقعا زشت و کثیف شمرده میشه اما به طرز سادهای رخ داد چجوری باعث شد انسانی تبدیل بشه به یه بیمار خاموش.
چسبید. به خاطر روانشناسی و جنایی بودنش بخونید. به خاطر دیدن تاثیر ژرف و ترسناک کودکی روی هر آدمی بخونید. به خاطر وحشت از چاله چولههای کودکی مون که خودمون هم یادمون رفته، بخونید. حس ویژهی این رمان رو فراموش نمیکنم. انتظار عجیب غریب نداشته باشید. قرار نیست یه کتاب روانشناسی باشه یا یه مقاله که از بررسی یه کیس به دست اومده باشه. یه رمانه و به نظرم ارزش خوندنش رو داره. یه چیزی که خیلی برام جالب بود، اصول اخلاقی بود که ما آدمها به راحتی ازشون میگذریم و دربارشون شوخی میکنیم. اینجا نشون داد یه اتفاق که واقعا زشت و کثیف شمرده میشه اما به طرز سادهای رخ داد چجوری باعث شد انسانی تبدیل بشه به یه بیمار خاموش.
داستانی پر فراز ونشیب و از نظر من به سبک داستانهای آلفرد هیچکاک. به همون اندازه غیر منتظره و غیرقابل پیشبینی.
در اینجا اما نویسنده سعی کرده بود با واکاوی زندگی تکتکِ افراد از کودکی تا به امروز و حوادثی که خصوصاً در کودکی شاهدش بودند و تاثیر اونها روی زندگی امروزشون کمی سرگذشتها را از دید روانشناسی مورد بررسی و تحقیق قرار بده. البته زیاد بود مواردی که پردازش نشده رها شده بود و صرفاً برای استفاده مقطعی بیان شده بود مثل زندگی الیف و یا مادر آلیشیا و دلیل نامعلوم خودکشیاش در حالیکه همسرش دیوانهوار عاشقش بود و نمونه دیگر سرگذشت لیدیا و پسرش (عمه و پسرعمه آلیشیا).
تعجب میکنم از جامعه مخاطب نویسنده که همه اهل افسردگی، خیانت، بی ثباتی در وفای به عهد و سبکسری بودند و به نظرم حتی یک نفر هم نبود که در نهایت زندگی قابل قبول و نرمالی داشته باشد.
نمیدانم این تاثیر فرهنگ حاکم بر جامعه غربی است که نویسنده در آن زیسته یا واقعاً خودش دچار این نوسانات در طول زندگی بوده و شاید هم علت دیگری داشته.
به هر حال لذت طلبی و عدم وفای به عهد و خودخواه بودن در زندگی یقینا روحیه ایثار و گذشت را کمرنگ میکند و دوست دارم اینطور فکر کنم که هیچ جامعهای تا این اندازه فروپاشیده و مضمحل نیست و اینها یقینا تلاش نویسنده برای معمایی کردن داستانش بوده.
خوشحالم که در جامعه سالمتری انشاءالله زندگی میکنیم و ممنون از کتابراه برای ارائه تنوع در کتابهایش🙏⚘
در اینجا اما نویسنده سعی کرده بود با واکاوی زندگی تکتکِ افراد از کودکی تا به امروز و حوادثی که خصوصاً در کودکی شاهدش بودند و تاثیر اونها روی زندگی امروزشون کمی سرگذشتها را از دید روانشناسی مورد بررسی و تحقیق قرار بده. البته زیاد بود مواردی که پردازش نشده رها شده بود و صرفاً برای استفاده مقطعی بیان شده بود مثل زندگی الیف و یا مادر آلیشیا و دلیل نامعلوم خودکشیاش در حالیکه همسرش دیوانهوار عاشقش بود و نمونه دیگر سرگذشت لیدیا و پسرش (عمه و پسرعمه آلیشیا).
تعجب میکنم از جامعه مخاطب نویسنده که همه اهل افسردگی، خیانت، بی ثباتی در وفای به عهد و سبکسری بودند و به نظرم حتی یک نفر هم نبود که در نهایت زندگی قابل قبول و نرمالی داشته باشد.
نمیدانم این تاثیر فرهنگ حاکم بر جامعه غربی است که نویسنده در آن زیسته یا واقعاً خودش دچار این نوسانات در طول زندگی بوده و شاید هم علت دیگری داشته.
به هر حال لذت طلبی و عدم وفای به عهد و خودخواه بودن در زندگی یقینا روحیه ایثار و گذشت را کمرنگ میکند و دوست دارم اینطور فکر کنم که هیچ جامعهای تا این اندازه فروپاشیده و مضمحل نیست و اینها یقینا تلاش نویسنده برای معمایی کردن داستانش بوده.
خوشحالم که در جامعه سالمتری انشاءالله زندگی میکنیم و ممنون از کتابراه برای ارائه تنوع در کتابهایش🙏⚘
سلام. کتاب بیمار خاموش داستان متفاوتی را برای خواننده بازگو میکند و از مشکلات جوامع پیشرفته مخصوصاً جوامع غربی پرده برمیدارد. از اینکه چقدر عشق هاو زندگیهای مشترک، در جامعه امروزی شکننده است و با کوچکترین اتفاقی زندگی مشترک شان و مسئولیتی که در قبال هم دارند شکسته میشود. مسئله دیگری که میتوان به آن اشاره کرد این که یک درمانگر میتواند خود نیز دچار مشکلات روحی و روانی باشد و این مسئله بر بیمارانش نیز تاثیر میگذارد. از نظر نوشتاری کتاب بسیار خوب نوشته شده بود و پستی بلندیهای زیادی در داستان دیده میشد و خواننده را ترغیب میکرد که تا آخر داستان را بخواند و اینکه نکته اصلی داستان را دقیقاً در پایان داستان اشاره کرده بود بدون آنکه خواننده بتواند پایان آن را به این صورت حدس بزند و این نکته بسیار خوبی در این کتاب بود. ترجمه کتاب هم بسیار خوب و روان بود. متشکرم از کتاب خوبتون
اگر بخواهم کل کتاب رو در یک کلمه توصیف کنم مسلما اون کلمه "مرموز"خواهدبود. کتابی که اصلا نمیتونید زمینش بزارید. و پایانی غیر منتظره. به طوری که خواننده رو تو شوک فرو میبره و چند دقیقهای طول میکشه تا خواننده بتونه قضایا رو تفسیر کنه. به نظرم آلیشیا اون وسط قربانی شد، قربانیِ خیانت و دورویی گابریل، سرگذشت تباه پدر و مادرش و جنون تئو. تقریبا تا پایان کتاب متوجه جنون در تئو نمیشوید با خود فکر میکنید شخصی عادی و حتی منطقی است اما ماجرا از این قرار است که تئو سعی داشت رفتارهای غیرمنطقی و دیوانه وار خودش را کاملا عادی و منطقی توجیه کند. و در واقع آنقدر این کار را ادامه میدهد که به خونسردی کامل رسیده و دیگر وجدانی ندارد که بخواهد او را نکوهش کند و باز دارد. احساسات ناگفته هرگز از بین نخواهند رفت. آنها دفن میشوند و روزی زشت تر از روز اول ظاهر خواهند شد. [زیگموند فروید]
وای! این چیییی بود واقعا 🥲🥲🥲اصلا فکر نمیکردم تا لحظه آخرش نتونم بفهمم اون " بیمار خاموش " که تو عنوان کتابه کیه؟ هی میگفتم خب این نقش منفیه، اون حتما بی گناهه، خب داستان الان یکم واضح تر شد. ینی 20 صفحه بعد کلا همه چی برعکس میشد. دلتون ته کتاب برا کسی میسوزه که فکر میکردین همه چیز تقصیر اونه، برعکسش هم هست حالا تا تهش برید میفهمید. در این مورد تا یه جاهایی میشد گفت شبیه کتاب "سنگ کاغذ قیچی " بود، ولی خیلی بهتر از اون. اگر این دوتا کتابو پشت هم بخونین خیلی جالبنخیلی قشنگ بود و دلم میخواد دوباره هم بخونمش. هر وقت که مباحث روانشناسی و جنایی کنار هم میاد یه ترکیب قوی میشه که اگه هر جایی یه فیلم یا کتاب ازش دیدم نتونستم از دستش بدم، بیمار خاموش هم از بهترین هاش بود. اصلا اسپویل های تو کامنت هارو نخونین که کل ذوق خوندن کتابو ازتون میگیره. خلاصه که از دستش ندید:)))
این دومین اثری هست که از نویسنده میخونم.. نوع ایجاد معما و پیچیدگی در آثارش به نحوی هست که قطعا ذهن را درگیر میکنه چون در طی داستان چندین مسیر برای پایان بندی در ذهن خواننده ایجاد میکنه و در آخر هم از یک روش کاملا جذاب معما را حل میکنه.. فقط مشکلش اینه که در هر دو اثر خواننده منتظر عاقبت شخصیتها هست ولی نویسنده فقط معما را حل میکنه و در مورد عاقبت شخصیتها حرف نمیزنه. البته این مسئله به هیچ عنوان از جذابیت اثر کم نمیکنه. من به کسانی که جنایی میخونن یا روانشناختی دوست دارم توصیه میکنم. و در آخر اینکه نویسنده قطعا سر رشتهای در امور روان درمانی داره چون مبحث شناخت احساس و رفتار و تفکیک آنها را کاملا علمی و دقیق در کتاب مطرح کرده... در کل من خیلی دوستش داشتم و توصیه میکنم، قطعا خریدش ارزش داره..
سلام.
کتاب داستان روانی داشت. آرام و با دقت جلو میرود. تئو انگیزه خودش برای درمان آلیشیا رو کمک به او میدانست ولی در واقع دنبال رد پای خودش و پاک کردن آنها است. او نمیتوانست از کتی بگذرد. از انتقام جوی درون خود هم میترسید. با وسط کشیدن پای آلیشیا میخواست گابریل را از کتی دور و نقش عاشق بخشنده را بازی کند. ولی شرایط روحی و وضعیت زندگی گابریل و آلیشیا باعث مرگ گابریل شد. آلیشیا از روان درمانگر روان سالم تری داشت و خودش و زندگیش را با تمام احساسات و استرسها پذیرفته بود. قتل گابریل یک واکنش آنی به فوران احساسات تلخش گذشتهاش و آگاهی ناگهانی او نسبت به اینکه تنها خودش عاشق گابریل بود و او تنها وانمود میکرد با تمام وجود دوستش دارد. این عشق آلیشیا یک طرفه و غیرواقعی بوده است.
با تشکر از کتابراه
کتاب داستان روانی داشت. آرام و با دقت جلو میرود. تئو انگیزه خودش برای درمان آلیشیا رو کمک به او میدانست ولی در واقع دنبال رد پای خودش و پاک کردن آنها است. او نمیتوانست از کتی بگذرد. از انتقام جوی درون خود هم میترسید. با وسط کشیدن پای آلیشیا میخواست گابریل را از کتی دور و نقش عاشق بخشنده را بازی کند. ولی شرایط روحی و وضعیت زندگی گابریل و آلیشیا باعث مرگ گابریل شد. آلیشیا از روان درمانگر روان سالم تری داشت و خودش و زندگیش را با تمام احساسات و استرسها پذیرفته بود. قتل گابریل یک واکنش آنی به فوران احساسات تلخش گذشتهاش و آگاهی ناگهانی او نسبت به اینکه تنها خودش عاشق گابریل بود و او تنها وانمود میکرد با تمام وجود دوستش دارد. این عشق آلیشیا یک طرفه و غیرواقعی بوده است.
با تشکر از کتابراه
اینکه جذب یه داستان بشید طوری که نتونید کتابش رو زمین بذارید به نظرم نشون دهنده قدرت قلم نویسنده س. وقتی وسطای داستان رسیده بودم نصفه شب بود خیلی دلم میخواست بدونم بعدش چی میشه با خوشحالی گذاشتمش کنار که خوبه فردا با انگیزهی خوندنِ ادامهی داستان بیدار میشم!: -)) به نظرم هر روزی نیاز به انگیزهای برای بیدار شدن داره. چراغا رو خاموش کردم و رفتم بخوابم اما هنوز چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که نتونستم طاقت بیارم و دوباره رفتم سراغ کتاب. پایان داستان غافلگیرم کرد یه چه چیزی شبیه غافلگیری در داستان تله موش آگاتاکریستی. اگر داستانهای عاشقانه دوست دارین داستانِ عاشقانه ای که در اون یه قتل اتفاق افتاده و یه روان درمانگر از شخصیتهای اصلی داستانه، به احتمال زیاد از کتاب خوشتون میاد.
کتاب فوق العادهای بود
نویسنده با روایت تمامی رویدادها از دو نقطهی نگاه، آلیسا و رواندانش، باعث میشود خواننده بیشتر در جریان داستان باشد و محرکش شود تا برای حل معما سریعتر بیشتر بخواند.
بازگویی نویسنده از زندانی بودن وضعیت فیزیکی و روانی آلیسا، قابل توجه و حماسی است، که بیمه میکند قرار گرفتن در محیط بیمارستان روانی به خوانندهی کتاب دو برابر لذت میبخشد.
با آغاز شدن داستان با شرح آمارهای شوکآور در ارتباط با افسردگی، نویسنده موضوع مهم اختلالات روانی را نیز در کنار داستان خود به صورت پنهانی بررسی میکند
تاپیک اصلی رمان نیاز به توضیح بیشتری دارد، به طوری که پایان داستان برخی از خوانندگان را ناخشنود کرده و نتوانسته از شوق آنها برای متوجه شدن از داستان آنچه برای آلیسا مرز بین جنون واقعیت واضح نیست استفاده کند
نویسنده با روایت تمامی رویدادها از دو نقطهی نگاه، آلیسا و رواندانش، باعث میشود خواننده بیشتر در جریان داستان باشد و محرکش شود تا برای حل معما سریعتر بیشتر بخواند.
بازگویی نویسنده از زندانی بودن وضعیت فیزیکی و روانی آلیسا، قابل توجه و حماسی است، که بیمه میکند قرار گرفتن در محیط بیمارستان روانی به خوانندهی کتاب دو برابر لذت میبخشد.
با آغاز شدن داستان با شرح آمارهای شوکآور در ارتباط با افسردگی، نویسنده موضوع مهم اختلالات روانی را نیز در کنار داستان خود به صورت پنهانی بررسی میکند
تاپیک اصلی رمان نیاز به توضیح بیشتری دارد، به طوری که پایان داستان برخی از خوانندگان را ناخشنود کرده و نتوانسته از شوق آنها برای متوجه شدن از داستان آنچه برای آلیسا مرز بین جنون واقعیت واضح نیست استفاده کند
رمان روایت خوانا و سیالی داره و پایان داستان را خیلی سخت بشه حدس زد
داستان مهیج و معمایی داره که برای سرگرمی خیلی خوبه اما رمانی نیست که لایههای فلسفی داشته باشه
حتی به نظرم با این که عمده پیرنگ داستان مسائل روانشناسی هستش به اندازهی کافی شخصیتها را از نظر روانی و پیچیدگیهای ذهنیشون پرورش نداده البته شاید به این دلیل که نمیخواد پایان داستانش لو بره
بعضی شخصیتها خیلی کم پرداخته شدن
بیماریهای روانی شخصیتهای اصلی داستان هم به اندازهی کافی بسط داده نشدن و برای خواننده مشخص نیستن
در کل رمان جذابی هست برای کسانی که به رمانهای جنایی و معمایی علاقه دارن خیلی هم میشه به سرعت خوندش
پایان رمان همین که شوکه ت میکنه ارزش خوندنش رو بیشتر میکنه
ممنون از کتابراه که این رمان را در آخر هفتههای رایگانش هدیه داد
داستان مهیج و معمایی داره که برای سرگرمی خیلی خوبه اما رمانی نیست که لایههای فلسفی داشته باشه
حتی به نظرم با این که عمده پیرنگ داستان مسائل روانشناسی هستش به اندازهی کافی شخصیتها را از نظر روانی و پیچیدگیهای ذهنیشون پرورش نداده البته شاید به این دلیل که نمیخواد پایان داستانش لو بره
بعضی شخصیتها خیلی کم پرداخته شدن
بیماریهای روانی شخصیتهای اصلی داستان هم به اندازهی کافی بسط داده نشدن و برای خواننده مشخص نیستن
در کل رمان جذابی هست برای کسانی که به رمانهای جنایی و معمایی علاقه دارن خیلی هم میشه به سرعت خوندش
پایان رمان همین که شوکه ت میکنه ارزش خوندنش رو بیشتر میکنه
ممنون از کتابراه که این رمان را در آخر هفتههای رایگانش هدیه داد
با درود فراوان خدمت دوستان کتابخوان و گرامی، کتاب بسیار هیجانی که با تصویر سازی و قدرت فکر خواننده خوب بازی می کنه، نویسنده با اندیشه ی فوق العاده و قلمی توانمند به این زیبایی ایم داستان مهیج جنایی و روانشناسانه رو به تصویر می کشد که تقریبا تا اواخر داستان خواننده متوجه نمیشه کی به کی بوده تا اینکه تئو با قصد کمک به آلیسیا شخصیت اصلی داستان کمک بر فاش شدن این راز می کنه و خیلی زیبا نویسنده قدرت رمان نویسی و خلق اون لحظات حساسی رو به ما نشون می ده که به واقع انگار داری تو فیلم می بینی. به نظرم باید دقت کرد به داستان و از قدرت تجسم سازی هم استفاده کنید که جذابیت داستان براتون عمیق تر حس بشه. ترجمه ی بسیار خوب و روان خواندن داستان را دو چندان کرده. ممنونم از تیم خوب کتابراه
کتاب غیر قابل پیش بینی و عالیای بود و واقعا تا لحظه اخر هیچی قابل پیش بینی نبود. به کسایی که معمایی جنایی دوست دارن پیشنهاد میشه. ترجمه هم خیلی روان و گیرا بود
خطر اسپویل:
دوستانی که میگن تئو چرا با وجود اطلاع از حقیقت باز هم در جست و جوی دلی و علل بود باید بهتون بگم که کسی که شلیک کرد تئو نبود و دقیقا دنبال جواب همین سوال بود و چون روان درمان بود میدونست جواب سوالش برمیگرده به کودکی انیشیا به همین دلیل بود که روی پشت بوم به محض شنیدن خاطره پدر انیشیا تو ذهنش و با خودش گفت تیکه گمشده پازل رو پیدا کرده.
تئو دنبال پیدا کردن قاتل نبود و میدونست قاتل کیه
اون فقط دنبال علت میگشت. اگر دقتتون بالا بوده باسه بارها و بارها سرنخ داد و تنها کسی که با اطمینان تمام میگفت انیشیا قاتله فقط تئو بود.
خطر اسپویل:
دوستانی که میگن تئو چرا با وجود اطلاع از حقیقت باز هم در جست و جوی دلی و علل بود باید بهتون بگم که کسی که شلیک کرد تئو نبود و دقیقا دنبال جواب همین سوال بود و چون روان درمان بود میدونست جواب سوالش برمیگرده به کودکی انیشیا به همین دلیل بود که روی پشت بوم به محض شنیدن خاطره پدر انیشیا تو ذهنش و با خودش گفت تیکه گمشده پازل رو پیدا کرده.
تئو دنبال پیدا کردن قاتل نبود و میدونست قاتل کیه
اون فقط دنبال علت میگشت. اگر دقتتون بالا بوده باسه بارها و بارها سرنخ داد و تنها کسی که با اطمینان تمام میگفت انیشیا قاتله فقط تئو بود.
کتاب بسیار خوب وداستانی که خواننده با میل داستان را دنبال میکند وهر لحظه شکل جدیدی به خود میگیرد و با وجود تلخیهای موجود در مسیر داستان اما دوست دارید که دنبالش کنید و ولع یافتن نتیجه شما را به خواندن ان ترغیب میکند
و نکته بسیار حائز اهمیت که نویسنده به خوبی وبا علم به ان داستان را نوشته تاثیر دوران کودکی وچگونگی ان در بزرگسالی وآینده افراد است.
واین که همه افراد فارغ از تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی شان در معرض اسیبهای جدی روانی وافسردگی و بیماریهای روحی هستند
ومتاسفانه جامعه امروز خیلی بیش تر از گذشته با این مغظل درگیر است
و باز هم خیانت و اثر داغی که بر پیکر عشق به جامی گذارد و درمانی که برای این قلبهای شکسته و روحهای سرگردان پیدا نمیشود. دراین داستان به خوبی روایت شد.
و نکته بسیار حائز اهمیت که نویسنده به خوبی وبا علم به ان داستان را نوشته تاثیر دوران کودکی وچگونگی ان در بزرگسالی وآینده افراد است.
واین که همه افراد فارغ از تحصیلات و شغل و جایگاه اجتماعی شان در معرض اسیبهای جدی روانی وافسردگی و بیماریهای روحی هستند
ومتاسفانه جامعه امروز خیلی بیش تر از گذشته با این مغظل درگیر است
و باز هم خیانت و اثر داغی که بر پیکر عشق به جامی گذارد و درمانی که برای این قلبهای شکسته و روحهای سرگردان پیدا نمیشود. دراین داستان به خوبی روایت شد.
یه سوال دارم اگه تئو خودش مقصر بود چرا اینقد دنبال مدرک بود تا بدونه انگیزه آلیشیا از قتل گابریل چی بود؟
اصلا چرا به کریستین یا برادر گابریل شک داشت؟ در حالی که خودش مقصر بود
و چیزی که جالبه اینه که خودش بیشتر از آلیشیا به کمک یه روان درمان نیاز داشت ولی اون دنبال کمک به آلیشیا بود
بنظرم خواسته یا ناخواسته تاوان خیانت کتی و گابریل رو تئو و آلیشیا دادن بخصوص آلیشیا
اگه بخوام کلی بگم تناقضهای زیادی تو داستان وجود داره به آخر داستان که میرسی پایانش ذهن آدمو گیج میکنه اینطوری که مخاطب سعی کرده کل ماجرا رو درک کنه مسائل رو کنار هم بچینه و از بین سوژهها یکی رو به عنوان مجرم در نظر بگیره ولی در آخر اونی مجرم شناخته میشه که آدم تصورشم نمیگرد
در کل ارزش خوندن داره
اصلا چرا به کریستین یا برادر گابریل شک داشت؟ در حالی که خودش مقصر بود
و چیزی که جالبه اینه که خودش بیشتر از آلیشیا به کمک یه روان درمان نیاز داشت ولی اون دنبال کمک به آلیشیا بود
بنظرم خواسته یا ناخواسته تاوان خیانت کتی و گابریل رو تئو و آلیشیا دادن بخصوص آلیشیا
اگه بخوام کلی بگم تناقضهای زیادی تو داستان وجود داره به آخر داستان که میرسی پایانش ذهن آدمو گیج میکنه اینطوری که مخاطب سعی کرده کل ماجرا رو درک کنه مسائل رو کنار هم بچینه و از بین سوژهها یکی رو به عنوان مجرم در نظر بگیره ولی در آخر اونی مجرم شناخته میشه که آدم تصورشم نمیگرد
در کل ارزش خوندن داره
داستان داشت روند عادی رو پیش میبرد که هر داستان و رمان جنایی دیگهای هم اون رو طی میکرد، اما به سه چهارم کتاب که میرسیدم فکر کردم که چقدر همه چیز مبهمه، آخه آلیشیا تو دفتر خاطراتش خیلی واقعی صحبت کرده بود و ما داشتیم از زبون تئو داستانو میشنیدیم، برا همین از تئو هیچ توقع دیگهای نداشتیم و کماکان با اکثر مردم هم نظر بودیم که ممکنه مشکل این ماجرا آلیشیا باشه ولی، اون به خاطر خیانت شوهرش، یک عمر زندگی و آبرو و حقش رو از دست داد. تئو واقعا اثرات مخرب زندگی با پدرش رو نشون داد. آخرش واقعا گیج و سردرگم بودم، واقعا این همه جرم رو تئو انجام داده بود؟ آخرش به خونهای که باعث تمام این ماجراها بود برگشت و همونجا با جنایاتش روبرو شد🙂
ممنون بابت این کتاب، نوشتار خوبی داشت.
ممنون بابت این کتاب، نوشتار خوبی داشت.
سلام به دوستان کتاب خونم
در مورد کتاب میتونم بگم، با توجه به تعریفهای زیادی که از کتاب شنیده بودم علاقمند شدم بخونمش. اوایل کتاب، داستان باسرعت نسبتا معمولی پیش میرفت ولی طوری بود که دوست داشتم ببینم میخواد مخاطب روبه کدوم سمت ببره.
از اواسط کتاب داستان تندترشد و فرضیههای مختلفی مبنی بر انگیزه قاتل وهویتش تو ذهنم شکل میگرفت. حدود ۱۰۰ صفحه مونده به آخر حس کردم قاتل روپیدا کردم ولی وقتی به آخرهای کتاب رسیدم حسابی شوکه شدم. به نظرم داستان بی نهایت کشش داشت ونفس گیر بود به طوری که خودم یه نفس خوندم وتمومش کردم.
یکی از بهترهای ژانر جناییه که پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش واز فضای رمزآلود ومعماطورش لذت ببرین.
ممنون ازکتابراه عزیز🌹🌹
در مورد کتاب میتونم بگم، با توجه به تعریفهای زیادی که از کتاب شنیده بودم علاقمند شدم بخونمش. اوایل کتاب، داستان باسرعت نسبتا معمولی پیش میرفت ولی طوری بود که دوست داشتم ببینم میخواد مخاطب روبه کدوم سمت ببره.
از اواسط کتاب داستان تندترشد و فرضیههای مختلفی مبنی بر انگیزه قاتل وهویتش تو ذهنم شکل میگرفت. حدود ۱۰۰ صفحه مونده به آخر حس کردم قاتل روپیدا کردم ولی وقتی به آخرهای کتاب رسیدم حسابی شوکه شدم. به نظرم داستان بی نهایت کشش داشت ونفس گیر بود به طوری که خودم یه نفس خوندم وتمومش کردم.
یکی از بهترهای ژانر جناییه که پیشنهاد میکنم حتما بخونیدش واز فضای رمزآلود ومعماطورش لذت ببرین.
ممنون ازکتابراه عزیز🌹🌹
سلام باتشکر از کتاب راه
کتاب زیبا و هیجان انگیزی است و آنقدر آدم را در خودش غرق میکند که متوجه گذر زمان نمیشویم.
داستان حول محور یک روان درمانگر (به نام تئو است و گذشتهای بسیار دردناک در کودکی داشته است و تنها دلیلی که این شغل را انتخاب کرده است بیشتر بخاطر درمان کردن خودش است) و بیمار است بیماری که چند سال پیش شوهر خودش را با تفنگ به قتل رسانده است و در آسایشگاه روانی آنرا بستری کردهاند و شاهد برملا شدن گذشتهای عجیب خواهیم بود
داستان خوب بود فقط جایی که حقیقت برملا شد یخورده گیج شدم ولی بعد در روند داستان قرار گرفتم.
ولی در مورد آلیشیا دوست داشتم آخرش جوری دیگری رقم میخورد و طبق ادعای تئو واقعا نجات پیدا میکرد
پیشنهاد میکنم بخوانید
کتاب زیبا و هیجان انگیزی است و آنقدر آدم را در خودش غرق میکند که متوجه گذر زمان نمیشویم.
داستان حول محور یک روان درمانگر (به نام تئو است و گذشتهای بسیار دردناک در کودکی داشته است و تنها دلیلی که این شغل را انتخاب کرده است بیشتر بخاطر درمان کردن خودش است) و بیمار است بیماری که چند سال پیش شوهر خودش را با تفنگ به قتل رسانده است و در آسایشگاه روانی آنرا بستری کردهاند و شاهد برملا شدن گذشتهای عجیب خواهیم بود
داستان خوب بود فقط جایی که حقیقت برملا شد یخورده گیج شدم ولی بعد در روند داستان قرار گرفتم.
ولی در مورد آلیشیا دوست داشتم آخرش جوری دیگری رقم میخورد و طبق ادعای تئو واقعا نجات پیدا میکرد
پیشنهاد میکنم بخوانید
کتاب داستان زنی به نام آلیشیاست که به نظر میرسه شوهر خودش رو در خانهاش به قتل رسونده ولی بعد از دستگیر شدن در محل جرم، سکوت کرده و حتی کلمهای با هیچ کس حرف نزده و حالا در بیمارستان روانی بستریه
روانشناس جوانی که از ابتدا به داستان این قتل علاقه مند بوده با پیدا کردن فرصتی برای کار کردن در این بیمارستان، سعی میکنه با آلیشیا ارتباط برقرار کنه و راز سکوتش و قتلی که مرتکب شده را مشخص کنه.
اوایل داستان برای من کند پیش میرفت ولی هر چه جلوتر میرفت داستان جذاب تر میشد و به عنوان خواننده سعی میکردم دلیل سکوت آلیشیا را حدس بزنم و کتاب را به همین دلیل ادامه بدم. پایان کتاب غافلگیر کننده بود و فکر میکنم نقطه قوت اصلی داستان پایان آن است.
روانشناس جوانی که از ابتدا به داستان این قتل علاقه مند بوده با پیدا کردن فرصتی برای کار کردن در این بیمارستان، سعی میکنه با آلیشیا ارتباط برقرار کنه و راز سکوتش و قتلی که مرتکب شده را مشخص کنه.
اوایل داستان برای من کند پیش میرفت ولی هر چه جلوتر میرفت داستان جذاب تر میشد و به عنوان خواننده سعی میکردم دلیل سکوت آلیشیا را حدس بزنم و کتاب را به همین دلیل ادامه بدم. پایان کتاب غافلگیر کننده بود و فکر میکنم نقطه قوت اصلی داستان پایان آن است.
نقد کتاب
بیمار خاموش از نظر من نه آلیسیا است و نه تئو
هر دوى اینها خودآگاهى کاملى به ضربه هاى روحى و روانى اى داشتند که در سالهاى کودکى بى اختیار از والدین خود دریافت کرده بودند،
این دو بیمار نبودند چرا که با همین آگاهى از رنج دوران کودکى، یکى بواسطه نقاشى و هنر و غوطه ور شدن در عشق و دیگرى یعنى تئو بواسطه کمک و خدمت رساندن به دیگران در صدد التیام دادن به زخم هاى خویش بودند.
بیمار خاموش از نگاه من گابریل و کتى هستند
هر دو در فرار از واقعیت یکى بواسطه بازیگرى و دیگرى غوطه ور شدن در جاذبه هاى اروتیک
چنانکه میبینیم از این دو و گذشته هایشان هم، نویسنده در طول این درام چیزى نگفت و خاموششان نگاه داشت
بیمار خاموش از نظر من نه آلیسیا است و نه تئو
هر دوى اینها خودآگاهى کاملى به ضربه هاى روحى و روانى اى داشتند که در سالهاى کودکى بى اختیار از والدین خود دریافت کرده بودند،
این دو بیمار نبودند چرا که با همین آگاهى از رنج دوران کودکى، یکى بواسطه نقاشى و هنر و غوطه ور شدن در عشق و دیگرى یعنى تئو بواسطه کمک و خدمت رساندن به دیگران در صدد التیام دادن به زخم هاى خویش بودند.
بیمار خاموش از نگاه من گابریل و کتى هستند
هر دو در فرار از واقعیت یکى بواسطه بازیگرى و دیگرى غوطه ور شدن در جاذبه هاى اروتیک
چنانکه میبینیم از این دو و گذشته هایشان هم، نویسنده در طول این درام چیزى نگفت و خاموششان نگاه داشت
بیمار خاموش از نظر من نه آلیسیا است و نه تئو؛ هر دوى آنها خودآگاهى کاملى به ضربه هاى روحى و روانى اى داشتند که در سالهاى کودکى بى اختیار از والدین خود دریافت کرده بودند، این دو بیمار نبودند چرا که با همین آگاهى از رنج دوران کودکى، یکى بواسطه نقاشى، هنر و غوطه ور شدن در عشق و دیگرى یعنى تئو به واسطه کمک و خدمت رساندن به دیگران در صدد التیام دادن به زخم هاى خویش بودند. بیمار خاموش از نگاه من گابریل و کتى هستند. هر دو در فرار از واقعیت یکى بواسطه بازیگرى و دیگرى غوطه ور شدن در جاذبه هاى اروتیک چنانکه میبینیم از این دو و گذشته هایشان هم، نویسنده در طول این درام چیزى نگفت و خاموششان نگاه داشت.
این کتاب رو با دو ترجمه بصورت متنی و صوتی خوندم و لذت بردم، ترجمه خانم شیخ جوادی روان تر بود و سریع الانتقال و قابل توجه، ضمن تقدیر از ترجمه خانم جهان بیگلری در برخی قسمتها تعبیر مناسبتری میتونست باشه مثلا در یادداشت الیشیا به شستن دهانش بعد از رفتار زشت ماکس اشاره می کند: دهانم را آب کشیدم که در فرهنگ مسلمانی مصداق داره و باید شستن دهان ذکر میشد. درباره موضوع کتاب کشش خوبی داره و تا آخر که رمز گشایی میکنه و البته خواننده رو متحیر، مخاطب رو میکشونه و بجای یک روان درمانگر نقش کارآگاه خصوصی رو ایفا میکنه... ممنون کتابراه عزیز بابت معرفی این کتاب 🩵🤍🩵
نقد کتاب
یکی از بهترین رمانهایی بود که خوندم. داستان متن بسیار روان و پرکششی داشت. از اون دسته از رمانهاست که نمیتونی زمین بزاریش و تورو مجبور به ادامه دادن میکنه. فقط یه جا از داستان به نظرم رفتار تئو خیلی مسخره بود، میتونست خیلی راحت بره خونه آلیشیا و از خیانت گابریل باخبرش کنه، و این آلیشیا بود که انتخاب میکرد به زندگیش با گابریل ادامه بده یا راهشو جدا کنه، نه اینکه اینقدر اونجا بمونه تا گابریل از راه برسه و اونو در موقعیتی قرار بده که بین جون خودش و آلیشیا یکی رو انتخاب کنه و باعث بشه که قتلی اتفاق بیفته و زندگیه چند نفر رو نابود کنه. ممنون از کتابراه
یکی از بهترین رمانهایی بود که خوندم. داستان متن بسیار روان و پرکششی داشت. از اون دسته از رمانهاست که نمیتونی زمین بزاریش و تورو مجبور به ادامه دادن میکنه. فقط یه جا از داستان به نظرم رفتار تئو خیلی مسخره بود، میتونست خیلی راحت بره خونه آلیشیا و از خیانت گابریل باخبرش کنه، و این آلیشیا بود که انتخاب میکرد به زندگیش با گابریل ادامه بده یا راهشو جدا کنه، نه اینکه اینقدر اونجا بمونه تا گابریل از راه برسه و اونو در موقعیتی قرار بده که بین جون خودش و آلیشیا یکی رو انتخاب کنه و باعث بشه که قتلی اتفاق بیفته و زندگیه چند نفر رو نابود کنه. ممنون از کتابراه
همین تازه کتابو تموم کردم میتونم بگم یه چیزی فراتر از عالی بود خیلی کتاب جذابی بود پایان کتاب واقعا ادمو شوکه میکنه و اصلا انتظار چنین پایان هیجان انگیزی رو نداشتم
توصیه میکنم حتما حتما این کتابو بخونید
ممنون میشم اگه جلد دومی داره حتما بهم معرفی کنید تا بخونم چون واقعا خیلی جذاب بود اوایل کتاب ممکنه شمارو زیاد جذب نکنه که این خاصیت همه کتاب هاست اول کتاب هیچوقت جذب داستان نمیشید
یخورده باید از کتابو بخونید تا جذب داستانش بشید جوری که بعدش نمیتونید اصلا کتابو کنار بزارید
بی نهایت کتاب جذابی بود قلمی گیرا و قوی داشت حتما بخونیدش
توصیه میکنم حتما حتما این کتابو بخونید
ممنون میشم اگه جلد دومی داره حتما بهم معرفی کنید تا بخونم چون واقعا خیلی جذاب بود اوایل کتاب ممکنه شمارو زیاد جذب نکنه که این خاصیت همه کتاب هاست اول کتاب هیچوقت جذب داستان نمیشید
یخورده باید از کتابو بخونید تا جذب داستانش بشید جوری که بعدش نمیتونید اصلا کتابو کنار بزارید
بی نهایت کتاب جذابی بود قلمی گیرا و قوی داشت حتما بخونیدش
🟩 نقطهی قوت این کتاب، مطرح کردن مسائل روانشناختی هست که به شدت من تاکید دارم همه بدونن؛ در این زمینه، این کتاب جملههای طلائی داره. میفهمونه که نقش پدر و مادر یا درکل کسایی که بچهها باهاشون زندگی میکنن تا بزرگ بشن، چقدر تاثیر گذاره. 🌱
نمیتونم به یکی از ویژگیهای کتاب که نویسنده بابتش خلاقیت به خرج داده بود رو واضح بیان کنم چون اگر کسی که نمیخواد پیشاپیش موضوع کتاب رو بفهمه، بخونه، شاید دیگه جذابیتش رو از دست بده. 😅
قسمتهای ریزی از کتاب برام جای سوال بود و میدونم نویسنده برای مهیج تر شدن کتاب و عدم یکنواختی آورده.
نمیتونم به یکی از ویژگیهای کتاب که نویسنده بابتش خلاقیت به خرج داده بود رو واضح بیان کنم چون اگر کسی که نمیخواد پیشاپیش موضوع کتاب رو بفهمه، بخونه، شاید دیگه جذابیتش رو از دست بده. 😅
قسمتهای ریزی از کتاب برام جای سوال بود و میدونم نویسنده برای مهیج تر شدن کتاب و عدم یکنواختی آورده.
با سلام و درود و تشکر ویژه از کتابراه بابت ارائه این اثر. کتاب در خصوص رمانی جذاب و پر هیجان است که توالی مراحل آن در خواننده کششی ایجاد میکند و باعث میشود خواننده ماجرا را دنبال کند، رازآلود بودن داستان به جذابیت آن میافزاید. البته ناگفته نماند در نهایت علی رغم اینکه کل ماجرا تخیلی به نظر میرسد ولی این نکته که نویسنده با هنرمندی و با ایجاد فضایی مبهم باعث میشود خواننده با دقت علاقهمندبه دنبال کردن آن داشته باشد. کتاب مذکور برای افرادی که دوستدار رمانهای جنایی و ماجراجویانه هستند مناسب است. با سپاس فراوان
این کتاب منو یاد بازی heavy rain انداخت که قاتل مشابه تئو خودش دنبال سرنخهای قتل میرفت و خودش تحقیقاتی انجام میداد که انگیزه اون برام نامشخص بود. چیز دیگهای که ذهنمو مشغول کرده و از پس تحلیلش بر نمیام اینه که گاهی آدمها برای تفره رفتن از واقعیت کاری دیگه انجام میدن که خودشونو گول بزنن. درست مثل زمانی که: درمانگر تئو بهش گفت که باید کتی رو ترک کنه ولی اون این کارو نکرد و برای گول زدن خودش دست به عملی زد که بهش خیرخواهی و آگاهی دادن به الیشیا میگفت ممنون از کتابراه ممنون میشم کتابهای مشابه بهم معرفی کنین.
کتاب بسیار جذاب وپرهیجان وخواندنی. تقریبا ۸۰ صفحه اول رو که میخونید همش حاشیه است وخسته کننده وفکر میکنید با یه داستان بیمزه طرف هستید. ولی تقریبا از صفحه۱۰۰ داستان اوج میگیره وطوری جذاب وپرهیجان میشه که نفستون بندمیاد ودوست ندارید یه لحظه تا انتها رهاش کنید. من قسمتهایی که دفترچه الیشیا وخاطراتش بود رو خیلی دوست داشتم. زنی که به جرم قتل همسرش دستگیرمیشه وبعدبا تشخیص روانپزشک به اسایشگاه روانی میره... کتاب بسیار ارزشمندی ویه ستاره کم دادم چون هنوز فقط سیدنی شلدون واگاتا کریستی رو لایق پنج ستاره میدونم.
این کتاب نویسندرو خیلییییی بیشتر از دوشیزگان دوست داشتم!
یه کشش عجیب غریبی داره و آخرش هم واقعا غافلگیر میشیم
در کل موضوع این کتاب و درسی که میشه ارش گرفت خیلی بهتر از کتاب دیگهی نویسندس و ازین جهت خیلی از خوندنش لذت بردم
اگر از رمانای جنایی و معمایی و روانشناختی خوشتون میاد حتما بخونید اصلا نا امیدتون نمیکنه
مخصوصا الان تو تعطیلات بخونید که خیلی میچسبه
البته امیدوارم این ترجمش خوب باشه چون من با ترجمهی دیگهای خوندم
ممنون از کتابراه
یه کشش عجیب غریبی داره و آخرش هم واقعا غافلگیر میشیم
در کل موضوع این کتاب و درسی که میشه ارش گرفت خیلی بهتر از کتاب دیگهی نویسندس و ازین جهت خیلی از خوندنش لذت بردم
اگر از رمانای جنایی و معمایی و روانشناختی خوشتون میاد حتما بخونید اصلا نا امیدتون نمیکنه
مخصوصا الان تو تعطیلات بخونید که خیلی میچسبه
البته امیدوارم این ترجمش خوب باشه چون من با ترجمهی دیگهای خوندم
ممنون از کتابراه
بیمارخاموش بی نظیره، یکی از بهترین رمانها در نوع خودش. اواسط داستان شوک بزرگی داره. و آخرش هم خوشحال کننده تموم میشه. ترجمهی روان و خوبی هم داره. با مشکلاتی که تئو از زندگیش تعریف میکرد به خودم میگفتم مرد به زندگیت برس خودت رو نجات بده چرا دنبال نجات دیگرانی تا اینکه.... نکتهای که برام خیلی جالب اومد این بود که در تمام طول داستان نقش بیمار و ادم سالم جا به جا و اشتباه میشد. آخر داستان متوجه شدم اونی که بیمار واقعا کیه؟
کتاب خوبی است. امیدوارم ازدواجهای سنتی و اجباری و بدون شناخت کامل همدیگر صورت نگیرد. و والدین با آگاهی و آمادگی روحی و جسمانی و مالی کافی برای زندگی مشترک اقدام و قبل از فرزند دار شدن آموزش لازم در خصوص نگهداری و تربیت و مسئولیتی که میخواهند عهدهدار شوند به بینند. تا مانند شخصیتهای کتاب تحویل جامعه داده نشود. اگر صداقت در بدو تشکیل خانواده باشد عشق و دوستی و نهایت خوشبختی در خانواده خواهد بود.
رمان جنایی معمایی بود. در عین حال اطلاعات جالبی درباره شخصیتهای مرزی و اینکه آسیبهای روحی در دوران کودکی چه تاثیرات وحشتناکی روی فرد در دوران بزرگسالی داره و ریشه بسیاری از رفتارهای اشتباه افراد به دوران کودکی و نحوه برخورد والدین با اونها برمیگرده، رو به مخاطب میده.
کشش داستان رو دوست داشتم و اینکه در پایانی شوک به مخاطب میده و تقریبا پایان باز داره و میشه از روش فیلم ساخت به نظرم.
ممنونم کتابراه
کشش داستان رو دوست داشتم و اینکه در پایانی شوک به مخاطب میده و تقریبا پایان باز داره و میشه از روش فیلم ساخت به نظرم.
ممنونم کتابراه
کتاب خوندن منو خیلی به فکر فرو میبره، جدا از اینکه داستان جذابی بود همش به این فکر کردم که چقدر کودکی بخش مهمیه چقدر رفتار آدمها در موقعیتهای یکسان متفاوته و چقدر عده ایی از انسانها مظلوم و معصوماند و چقدر عده ایی ظالم... و چقدر مسائل روانی و از همه مهمتر مسائل تربیتی در جامعه ما ناشناخته است حتی در دنیا هم گنگ و مبهمه!!
((ما داستانها رو نمیخونم فقط خیلی کوتاه و سریع اونها رو تجربه میکنیم))
((ما داستانها رو نمیخونم فقط خیلی کوتاه و سریع اونها رو تجربه میکنیم))
در واقع عالی بود
ی روند دوست داشتنی و مطلوب داشت
با اینکه از آینده به گذشته فلش بک داشت
گیج کننده و کسل کننده نبود
پایان بی نظیری داشت!
اصلا انتظار نداشتم با توجه به شخصیت اصلی و روند داستان همچین چیزی به دور از باور نبود
ولی نمیشد حدس بزنی دقیقاً این طوره
حس بعد از خوندن این کتاب واقعا قابل توصیف نیست
اگر دنبال یک ماجرای عجیب و پیچیده بای پایان فوق العاده هستید پیشنهاد میدم این کتاب رو از دست ندید
ی روند دوست داشتنی و مطلوب داشت
با اینکه از آینده به گذشته فلش بک داشت
گیج کننده و کسل کننده نبود
پایان بی نظیری داشت!
اصلا انتظار نداشتم با توجه به شخصیت اصلی و روند داستان همچین چیزی به دور از باور نبود
ولی نمیشد حدس بزنی دقیقاً این طوره
حس بعد از خوندن این کتاب واقعا قابل توصیف نیست
اگر دنبال یک ماجرای عجیب و پیچیده بای پایان فوق العاده هستید پیشنهاد میدم این کتاب رو از دست ندید
نویسنده کتاب سعیش این بود که القا کنه انسان فاقد اختیاره و هر اتفاق ناخوشایندی که در بچگی میفته سرنوشتشو در آینده رقم میزنه متاسفانه چون خدا و اعتقاد به روح آدم هیچ جایگاهی در بین اونها نداره همه جرمهای غیر انسانیشونو منوط به دوران کودکی و خانواده میدونند موضوع این کتاب خیلی غیر منطقی و مزخرف بود یعنی چی یک زن بخاطر رفتار ناشایست پدرش شوهرشو بکشه خیلی غیر منطقی و مضحک بود
از آن دست کتابهایی که نمیتونی زمین بذاری...
طرح جالب، متن خاص و روان، شخصیت پردازی مناسب و کشاندن مخاطب تا لحظه آخر و سوپرایز شدن او از مهارتهای نویسنده به شمار میرود..
فردی جوان اما با تبحر به موضوعی پرداخته که فوقالعاده جذاب و رایج است...
ضمن اینکه از اصطلاحات علمی و مباحث روانشناسی نام برده..
بهکل برای خواندن سایر کتابهای او ترغیب شده و به سایرین نیز توصیه میکنم.
طرح جالب، متن خاص و روان، شخصیت پردازی مناسب و کشاندن مخاطب تا لحظه آخر و سوپرایز شدن او از مهارتهای نویسنده به شمار میرود..
فردی جوان اما با تبحر به موضوعی پرداخته که فوقالعاده جذاب و رایج است...
ضمن اینکه از اصطلاحات علمی و مباحث روانشناسی نام برده..
بهکل برای خواندن سایر کتابهای او ترغیب شده و به سایرین نیز توصیه میکنم.
کتاب خوبی بود، اولا به دوستانی که میخوان کتابو بخونن توصیه میکنم نظرات نخونن چون لو دادن دوما از کسایی که کتابو میخونن خواهش میکنم داستان رو رو نکنن
و اینکه بهتره حواسمون باشه با بچهها چطوری برخورد میکنیم تا بذری که در کودکی کاشته میشه ثمرش یه آدم موفق یا یه آدم ناموفق و عقدهای ممکنه باشه با برخورداری پدر و مادرا در حالیکه بزرگترا فکر میکنن بچهها متوجه نیستن
و اینکه بهتره حواسمون باشه با بچهها چطوری برخورد میکنیم تا بذری که در کودکی کاشته میشه ثمرش یه آدم موفق یا یه آدم ناموفق و عقدهای ممکنه باشه با برخورداری پدر و مادرا در حالیکه بزرگترا فکر میکنن بچهها متوجه نیستن
کتاب بسیار خوبی بود به کسانی که علاقه مند به معماهای جنایی هستند توصیه میکنم تقریبا تا اواخر کتاب حدس هم نمیزدم چه اتفاقی افتاده باشه و درست در یک لحظه حقایق روشن میشه و مخاطب میفهمه که قهرمان داستان رو اشتباه انتخاب کرده تا آخر داستان مهیج بود و از خوندنش لذت بردم اصلا برخلاف خیلی از رمانها بیخود کش پیدا نکرده بود و تا اخر داستان منتظر اتفاق تازهای بودم
خطر اسپویل :
از نظر غافلگیری شبیه سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی بود پایانش باز بود و برخلاف کتاب های فریدا مک فادن بود که تا پایان ریز ترین شخصیت ها هم مشخص میشد. خیلی نقش ها توی داستان اومده بود که انگار نقشی نداشتن و اصلا معلوم نبود چرا ازشون اسمی برده شده بود وقتی قرار نبود بهشون پرداخته بشه ولی در کل بخوام بگم ارزش خوندن داشت اما باگ هم زیاد داشت.
از نظر غافلگیری شبیه سنگ کاغذ قیچی آلیس فینی بود پایانش باز بود و برخلاف کتاب های فریدا مک فادن بود که تا پایان ریز ترین شخصیت ها هم مشخص میشد. خیلی نقش ها توی داستان اومده بود که انگار نقشی نداشتن و اصلا معلوم نبود چرا ازشون اسمی برده شده بود وقتی قرار نبود بهشون پرداخته بشه ولی در کل بخوام بگم ارزش خوندن داشت اما باگ هم زیاد داشت.
داستان بطرز معما گونهای نوشته شده
فضاها خوب ترسیم شدن.
شخصیت پردازیها مناسب است.
از اینکه چندین راوی در داستان بود خیلی جذابه چون همزمان به خواننده چندین دیدگاه رو ارائه میکنه
متاسفانه پایانش غم انگیز بود.
و شخصیت روانپزشک که خودش نوعی بیمار روانیه خیلی هنرمندانه ترسیم شده
من یکروزه خوندم.. پتانسیل فیلم سازی رو داشت
خوندنش رو توصیه میکنم.
تشکر
فضاها خوب ترسیم شدن.
شخصیت پردازیها مناسب است.
از اینکه چندین راوی در داستان بود خیلی جذابه چون همزمان به خواننده چندین دیدگاه رو ارائه میکنه
متاسفانه پایانش غم انگیز بود.
و شخصیت روانپزشک که خودش نوعی بیمار روانیه خیلی هنرمندانه ترسیم شده
من یکروزه خوندم.. پتانسیل فیلم سازی رو داشت
خوندنش رو توصیه میکنم.
تشکر
برای سرگرمی خوب بود ولی اشکالاتی داشت ازجمله مضنون سازیهای بدون دلیل منطقی و تلاشهای عامل حادثه برای کشف واقعیت که باعث سردرگمی میشه داستان ازاین قراره که زنی هنرمند شوهرش رو میکشه و بعد آن سکوت میکنه یه روان درمانگری میاد تا باعث بشه که صحبت کنه خلاصه ماجرا همینجوری پیش میره ورفاه رفته واقعیت برملا میشه و پایان جذاب و شوکه کنندهای داره
کتاب یک درام خوب بود. جزئیات و نتیجه گیری شوکه کنندهای داشت. تصمیمات تئو کاملا قابل درک است، مردی که در کودکی از طرف پدرش دچار تخریب روحی، عاطفی و... شده و حالا این احساسات مورد نیازش را در زنی پیدا میکند. حالا همین عنصر را از دست رفته میبیند، پس کاملا منطقی به نظر میرسد چنین فردی در لحظه هیجانی تصمیم بگیرد و بعدا از کرده ی خود پشیمان شود.
زنی پنج گلوله به صورت شوهرش زده و در نهایت به یک مرکز روانی میرود، جایی که از صحبت کردن خودداری میکند. برای مدت طولانی. او یک هنرمند است و شوهر فقیدش عکاس مد. یک روان درمانگر جوان امیدوار است که او را متقاعد کند که صحبت کند، اگرچه این کار آسانی نخواهد بود. اتفاقی افتاده که منجر به سکوت زن شده. احتمالاً چیز وحشتناکی است. چیزی که ما هنوز نفهمیده ایم چیزی که به احتمال زیاد باعث تعجب بزرگ میشود. هر زمان که یک رمان مفهومی با انبوهی از عدم قطعیتها داشته باشیم، تقریباً مطمئن هستیم که یک پایان کلیدی خواهد داشت و موفقیت کتاب به دلیل کیفیت آن پایان افزایش یا کاهش خواهد یافت.
طرح داستان بسیار خوب است و داستان بسیار درگیرکننده است، اما پایان غافلگیرکننده با کمی حقه به دست میآید که من توضیح نمیدهم زیرا رمان را خراب میکند. یکی از قوانین اصلی نوشتن جنایی این است که به خواننده باید همان اطلاعاتی داده شود که در کارآگاه وجود دارد - بدون حقایق پنهان شده بنابه توضیحات نتیجه این است که هدایت نادرست آگاهانه نیز آشکار است.
بیمار خاموش یک تریلر نسبتاً معمولی است که فراتر از شایستگی هایش تبلیغ شده است. در نهایت، نسبتاً قابل پیش بینی است. ممنون از کتابراه