نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی در پی پایان - ایان رید
3.1
33 رای
مرتبسازی: پیشفرض
سجادعسگری
۱۴۰۲/۲/۱۷
10
در درجه اول باید بگم که هر زمان کتابی تونست شمارو میخکوب تا لحظهی آخر با خودش همراه کنه یعنی نویسنده کار بزرگی کرده و باید به اون اثر بعنوان یک شاهکار نگاه کرد. این اثر رو بدون لحظهای توقف از وقتی شروع کردم تا الان که به پایان رسوندمش گوش دادم چون بیشتر داستان در جاده سپری میشه و خودم هم راننده سنگین هستم خیلی خوب تونستم با داستان ارتباط برقرار کنم به نوعی با ایان رید زدیم به دل جاده. در مورد این کتاب حرف بسیار میشه زد ولی خلاصه گویی میکنم چون محدودیت واژه اجازه توضیح همه چیز رو نمیده. در این رمان دنبال ترس از اجنه و موجوداته ماورا و... نباشید چون این اثر ترس در حالات منفی خود انسان رو به تحریر درآورده. انزوا و شکست و تنهایی و درکل حالات منفی آدمی به خودی خود از همه چیز ترسناکتره. مرگ ترسناک نیست ولی در مرگ زیستن واقعا ترسناکه و به نظرم این چیزیه که ایان رید میخاد ب خواننده کتابش بفهمونه و مرگ رو در مقابل درمرگ زیستن رهایی میدونه پس وقتی مانند مردهای متحرک زندگی میکنی ساعت و روز و هفته و سال چ معنایی داره؟ هیچ. در ابتدا داستان خیلی ساده از رابطهای نوپا آغاز میشه و شنونده فکر میکنه داستان فقط خلاصه میشه در کشمکش رابطهای که در حال پایانه ولی در لابلای داستان و هرچی به پایان نزدیک میشه متوجه میشی که اصلا داستان حول این محور نیست و چیزی ژرف تر؛ عمیق تر در لایههای زیری داستانه و چنان این مسئله معما گونه در هالهای از ابهام و ترس پیش میره که تا ثانیهی آخر کتاب هم شما رو با خودش همراه میکنه و در پایان شوکه میشید. در پایان باید بگم انسانی که مسیر تنهایی و انزوا و ترس رو برای خودش انتخاب کنه محکوم ب نیستی و نابودی هستش این کتاب رو بعنوان یه اثر آموزشی فوق العاده در نظر بگیرید.
کتاب رو دوست نداشتم به نظرم ترجمه خوبی نبود چون خیلی جای سوال می ذاره حتی در یک کتاب فلسفی یا روانشناختی هم نیاز به کاشت مناسب هست فقط ما با توصیفاتی تکراری و حوصله سر بر رو برو هستیم که در پایان و ساخت اوج و پایان اثری نداشت و آخر داستان هم خیلی بد تمام شد و به نظر میاد یا کل داستان جریان سیال ذهن بود یا اینکه نویسنده با کلی تناقضات داستان رو به یک پایان بی مفهوم رسونده یا ترجمه آنقدر بد بود که معلوم نشد چی شد. اما بیشترین فهم من از داستان آدمی بود سه شخصیتی که داستان به شکل جریان سیال ذهن تنها در وجود خودش شکل گرفته بود حتی مدرسه هم تیمارستان بود نه مدرسه.
این کتاب در ژانر وحشت روانشناختی نوشته شده و تعلیق بسیار خوبی داره، پایانبندی قابل حدس زدن نیست، به نکات ظریفی از لایههای روان انسان میپردازه به دوستانی که نخوندن از اونجا که یک ورژن سینمایی از روش ساخته شده اکیدا توصیه میکنم اول کتاب رو بخونن چون بسیار واضح تر و قوی تر از ورژن سینماییش هست.
داستان زوجی رو دنبال میکنه که به سفر کوتاهی میرن که پسر دوست دخترش رو به پدر مادرش نشون بده و این درحالیه که دختر گویا در فکر اینه که رابطه رو تموم کنه...
البته اصلن با یه اثر رمانتیک و سطحی طرف نیستید با کلی رمز و راز و ترس و ابهام مواجه میشید که بسیار ارزش خوندن و شنیدن داره
داستان زوجی رو دنبال میکنه که به سفر کوتاهی میرن که پسر دوست دخترش رو به پدر مادرش نشون بده و این درحالیه که دختر گویا در فکر اینه که رابطه رو تموم کنه...
البته اصلن با یه اثر رمانتیک و سطحی طرف نیستید با کلی رمز و راز و ترس و ابهام مواجه میشید که بسیار ارزش خوندن و شنیدن داره
قسمت آخر کتاب قابل هضم نیست برام ولی خوب اینم یک سبک راوی خودش تمام کارهای وهم انگیز داستان انجام داده ولی باید از فصل پنجم قسمت اولش خیلی چیزا یاد گرفت اینکه آدمیزاد بابا چی میخواد میل به تنهایی حسی که در دوران شلوغ این دوره زمونه میل به تنهایی دارن و چرا که نه وقتی در تنهای راحت ترن، معانی برخی واژه ها مثل پیری خیلی جالب بیان میکنه اینکه هر عضوی رو که به واسطه پیر شدن از دست میدهی رو باید ارزشمند بشماری چون قیمتش تجربه کسب کردن انسان بوده و این همون هدف نهایی و غایی بشر که آگاهی بیشتر کسب کنه
به خوبی اشاره میکند که هرچه بیشتر لحظهی حال را مغتنم بدانی و آن را بپذیری، از درد و رنج رهاتر میشوی و برعکس مانند جیک حتی از رویابافی نیز رنج میبری. گاهی ذهن نمیخواهد لحظهیِ حال را بپذیرد. زیرا لحظهی بیزمان اکنون، تهدیدی برای ذهن است. ذهن، به گذشته و آینده گره خورده است. اگر از گذشته و آینده بیرون بیفتد، میمیرد. ذهن و زمان هرگز از هم جدا نمیشوند.
کتاب فلسفی و در ژانر وحشت. راجب دختر و پسریه که می زند با پدر و مادر پسر آشنا بشند. همین طور که داستان پیش می ره دختر متوجه ی نکته های نگران کننده و ترسناکی میشه داستان جذاب بود اما آخر داستان باز تموم شد حتی برای اینکه بفهمم آخرش چی میشه فیلم سینماییش رو نگاه کردم که اون خیلی گنگ تر از کتاب بود.
در کل داستان طوری که شروع شد شبیه طوری که تموم شد نبود! انگاری داستان ساده و روزمره یکباره تبدیل بشه به عمیقترین مسائل فلسفی! اما به شما مهلتی نمیده که این تغییر داستان از رمان عاشقانه به فلسفی رو بپذیرید. با شیب تندی مضامین تغییر میکنند. اما در هر حال مسائلی رو در ذهن روشن میکنه که بهش فکر کنید.