نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی سیاه و صورتی - نرگس حسینی نژاد
4
557 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خاطره
۱۴۰۱/۱۱/۰۴
20
احسنت و هزاران هزار ستاره تقدیم این داستان. جا داره اینجا از اپلیکیشن بسیار خوب کتابراه و پشتیبانی محترم شون تشکر کنم برای این داستانهای ایرانی عالی که رایگان در اختیار مشتاقان قرار دادند. به خصوص این داستان و داستانهای صادق هدایت و گلشیری. تا به حال بالغ پنجاه هزار جلدکتاب تاریخی رمان روانشناسی و... خواندم ولی این داستان جزء بهترینها بود. زندگی یه زن ایرانی معمولی و خیلی واقعی. در واقع زندگی واقعی ایرانی. یه زن که شوهری معتاد خلافکار و زورگو داشته و هزار بلا به سرش میاورده رو اینقدر با جزئیات و زیبا از زبان خود زن نوشته که ادم جیگرش حال میاد از رفتار و گفتارهای زن. زنی که مثل اکثر زنان این گونه از شوهرشون متنفرن ولی حامی و پشتیبان و پول ندارن تا جدا بشن و مجبوربه ادامه زندگی نکبتی هستن. این داستان زنی رو به تصویر کشیده که با آزاد شدن از بند شوهرپست و منحرفش زندگی خوبی برای خودش درست میکنه. بهترینها تقدیم نویسنده خوب این داستان ودست اندرکاران کتابراه.
خطر اسپویل:
بسیار لذت بردم از این داستان کوتاه و شنیدنی. داستان زندگی زنی با همسر معتاد و خلافکار، و رنجی که طی بودن و نبودن او کشیده است. آنقدر همه چیز زیبا و باجزئیات توضیح داده شد، که چهره زن را در جوانی با آنهمه ترس و عذاب و در میانسالی با نفرت و پختگی او میتوان تصور کرد. گرچه عذابی که زن در جوانی کشیده بود، عاقبت ترس او را کشت و شجاعانه مرد را از زندگی خود و فرزندانش بیرون کرد. متاسفانه نمونه های بسیاری از اینگونه زندگیها را در جامعه خود میبینیم و افسوس که همین ترس، موجب میشود بسیاری از زنان تا ابد به رنج کشیدن تن دهند. از همه اینها گذشته، باید به راوی داستان تبریک گفت، چرا که بسیار عالی با بالا و پایین بردن صدا و تغییر لحن، احساسات مختلفی همچون نفرت، رنج، کینه، اضطراب و حتی ترس و شجاعتی آمیخته را به شنونده القا میکرد. اجرای عالی همیشه میتواند به ملموس تر شدن داستان کمک نماید، که این مهم اینجا صورت گرفته بود.
بسیار لذت بردم از این داستان کوتاه و شنیدنی. داستان زندگی زنی با همسر معتاد و خلافکار، و رنجی که طی بودن و نبودن او کشیده است. آنقدر همه چیز زیبا و باجزئیات توضیح داده شد، که چهره زن را در جوانی با آنهمه ترس و عذاب و در میانسالی با نفرت و پختگی او میتوان تصور کرد. گرچه عذابی که زن در جوانی کشیده بود، عاقبت ترس او را کشت و شجاعانه مرد را از زندگی خود و فرزندانش بیرون کرد. متاسفانه نمونه های بسیاری از اینگونه زندگیها را در جامعه خود میبینیم و افسوس که همین ترس، موجب میشود بسیاری از زنان تا ابد به رنج کشیدن تن دهند. از همه اینها گذشته، باید به راوی داستان تبریک گفت، چرا که بسیار عالی با بالا و پایین بردن صدا و تغییر لحن، احساسات مختلفی همچون نفرت، رنج، کینه، اضطراب و حتی ترس و شجاعتی آمیخته را به شنونده القا میکرد. اجرای عالی همیشه میتواند به ملموس تر شدن داستان کمک نماید، که این مهم اینجا صورت گرفته بود.
در نقد از کتاب صوتی سیاه و صورتی نوشته نرگس حسینی نژاد باید گفت رمان جذاب و عالی بود و داستان زنی را روایت میکرد که سالها پیش با شوهرش زندگی میکرده اما به دلایلی که در کتاب ذکر شده از او جدا میشود وی در سالهای اخیر که با شوهر زندگی میکرده زندگی سختی را گذرانده و آزار و اذیت شوهرش او را رنج میداده او در این زندگی توانست ۴ فرزند دختر را به دنیا بیاورد شهر خلافهایی که انجام میداده و زنش از آنها باخبر شده با اطلاع دادن زنش به پلیس سالها به زندان میانجامد و سه تا از دختران وهر کرده و دیگری به دانشگاه میرود مادر نیز در خانهای که جدیداً اجاره کرده به تولید ترشی و درآمدزایی از این راه مشغول است ا اینکه مرد از زندان آزاد شده و به خانه زن برمیگردد او که در حال کباب کردن جگر و گوشت بود که نام کتاب هم از همین جیگر و گوشت گرفته شده است به مرد میفهماند که برود و آنها را با زندگی خشکی تازه شروع کردهاند تنها بگذارد بسیار داستان و رمان جذابی بود با تشکر از عوامل کتابراه
به نام خدا یک داستان صوتی کوتاه دیگر از نویسندهی ایرانی خانوم حسینی نژاد گویی داستانی که نوشتند درمورد اجتماع است و همچین مساعلی را در بردارد درمورد خانوادههای بدسرپرست و از این قبیل مسایل خب حال بپردازیم به داستان. در ابتدای شروع داستان به گونهای بود که من هیچ چیز متوجع نمیشدم اصلا از گفتگوی میان شخصیتها و تشخیص. آن عاجز بودم و این مرا به قدر زیادی کلاف و عصبانی کرد امام کم کم دوهزاریم جا افتاد که درمورد چیست کجاست و در چه زمانی رخ میدهد لحن داستان بگونهای است که اندیشیدم از جنس دنیای یک قرن پیش است ولیکن باز هم وقتی سخن از تلفن و عکس به میان آمد اندکی ملتفت شدم و رفته رفته داستان را فهمیده مزه مزه کرده و کمی با شخصیتها احساس همدردی و یکی شدن کردم تا داستان را بهتر بفهمم اما استفاده از بعضی کلمات مانند شاشیدن بنظر من جایش در این کتاب نیست و البته نویسنده گذر زمان و بزرگ شدن و ازدواج کردن بچه هارا هم به وضوح برای خواننده جا ننداخته و حس کردم مقداری اجحاف شده در حق شخصیت ابرام داستان بطور کلی پرترهای ضعیف محو و کمرنگ بود از چیزی که باید میبود
این کتاب عالیه پیام این کتاب داستان واقعی ما انسان هاست یعنی در این کتاب میتوان میفهمید که انرژی منفی تاثیرات بدی را به همراه دارد و فقر عصبانیت، حسادت، لجبازی، کینه دوزی، افکار منفی را به وجودمی آورد و در نتیجه جای خالی برای تمرکز باقی نمیماند، اما برعکس انرژی مثبت سرشار از زیبایی حس کردن زیبایی طبیعت و حس آرامش بینهایت و یکی شدن با هستی و اشنایی بادوست مهربان یعنی تمرکز یا مدتیشن و در نتیجه از همین راهها موجب دستیابی به موفقیتهای فراوان و آرامش درونی فرد میشود. این کتاب به ما میگه کسی که دارای انرژی منفی زیادی باشد اگر افکار منفی خودرا تغییر ندهد و همینطور ادامه پیدا کند برای خود وخانواده و اطرافیان آزار دهنده و خطرناک هست. ولی اگر از افکار منفی خود دست بردارد و دست به تغییرات مثبت بزند و عاشق خودش بشود میتواند زندگی خود را زیباتر کند.
داستانی جالب، زیبا و شنیدنی از خانم نرگس حسینی نژاد در بارهی زنی که شوهرش مردی خلافکار، معتاد و در واقع نامرد که قدر همسر و فرزندانش را نمیداند و با آنها بدرفتاری میکند و خیلی ظالم است و زنش از او متنفر است و وقتی بخاطر داشتن تریاک به زندان میافتد زنش با درست کردن ترشی، رب و... خرج زندگی خود و فرزندانش را تامین میکند و آنها را بزرگ کرده و به خانهی بخت میفرستد و خرج تحصیل دختر کوچکش را نیز در میآورد. زنی که حاضر است هر سختی را تحمل کند ولی دیگر روی شوهر نامردش را نبیندو از وقتی شوهرش نیست روی خوش زندگی را هم میبیند و در کنار سختیهای کار به خودش هم میرسد و در کنار دخترانش از زندگی لذت هم میبرد.
باتشکر از کتابراه که چنین داستانهای زیبایی را به رایگان در اختیار ما قرار میدهد و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی توانا.
باتشکر از کتابراه که چنین داستانهای زیبایی را به رایگان در اختیار ما قرار میدهد و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی توانا.
زنی که زندگیش به سختی گذشت بخاطر همسر بد رفتار و بدجنسش که دوران سختی داشت. شوهر از بس به زنش اهانت کرد و او را اذیت کرد و جلو پیشرفتش را گرفت و با نبود مرد، زن به جایگاهی که لیاقتش را داشت رسیدوحتی بدون نیاز به مرد فرزندانش را بزرگ کرد و عروس کرد جهیزیه داد و داشت سیسمونی آماده میکرد. دیر شده بود برای خوب شدن که زن بخواهد او را دوباره همسرش را قبول کند. باید انسانهایی که درحقمان بدی کردند ببخشیم ولی برای همیشه از زندگیمان حذف کنیم. و حتی حیف که بخواهیم کینه آنها را در دلمان نگه داریم. زنان نیازی به مرد ندارند. آنها جویای عشق و محبت و مهربانی هستند.
داستان جالبی بود، خیلی خیلی نزدیک به واقعیت بود. چنتا ایراد کوچیک داشت، اولیش راوی که مشخص بود خیلی مسلط نیست و دوم اینکه از الفاظ زشت استفاده شده و سوم اینکه نباید در کتابها مطلبی مرتبط با رابطه جنسی نوشته بشه چون مخاطب شما عام هست یعنی افراد با سنین پایین هم گوش میکنند. بگذریم، از نقاط قوت هم میتونم به تصویر سازی بینظیر و سبک نگارش اشاره کنم.
خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز
خسته نباشید میگم به نویسنده عزیز
پنج ستاره دادم فقط و فقط برای زنهایی که مثل کوه محکماند و هیچ چیز نمیتونه از پا درشون بیاره خونواده امنترین جای دنیاست هرجا که باشیم دلمون واسه خونواده مون میتپه حالا اگه امنترین جای دنیا توسط پدرت یا همسرت رو سرت آوار شه خیلی خیلی درد داره من یک زنم و با تمام وجود میفهمیدم چه حسی داره ولی نکته مهم اینجاست که زن قصه وا نداد نگفت تقدیرم همینه نگفت تن فروشی کنم نگفت صیغه نگفت یه ازدواج اشتباه دیگه دستشو گذاشت رو زانو هاش یاعلی گفت پاشد و منت کسی رو سرش نموند داستان منسجم بود و مخاطب رو همراه میکرد من دوست داشتم
کتاب سیاه و صورتی
داستان جالبی بود از عذابها و رنجهای که بعضی بانوان تحمل میکنن
داستان یه زنی بود که بعد از ۱۰ سال همسر سابقه ش و میبینه
و یاد اوردی میکنه اتفاقات گذشته را
چه کتکها چ فقرها و چه گرسنگیهای کشید و وقتی به مادر همسرش میگفت میگفت مرده دیگه تحمل کن تحمل کن تحمل کن
ولی گاهی نباید تحمل کرد در مقابل ظلم
این زن هم همینکارو کرد و دیگه خسته شده بود همسرشا لو داد و رویه پایه خودش وایساد
بچه هارا بزرگ کرد شوهر داد و وقتی شوهرش با پشیمونی برگشت قبولش نکرد و جلوش وایساد
داستان جالبی بود از عذابها و رنجهای که بعضی بانوان تحمل میکنن
داستان یه زنی بود که بعد از ۱۰ سال همسر سابقه ش و میبینه
و یاد اوردی میکنه اتفاقات گذشته را
چه کتکها چ فقرها و چه گرسنگیهای کشید و وقتی به مادر همسرش میگفت میگفت مرده دیگه تحمل کن تحمل کن تحمل کن
ولی گاهی نباید تحمل کرد در مقابل ظلم
این زن هم همینکارو کرد و دیگه خسته شده بود همسرشا لو داد و رویه پایه خودش وایساد
بچه هارا بزرگ کرد شوهر داد و وقتی شوهرش با پشیمونی برگشت قبولش نکرد و جلوش وایساد
داستان روایت امروز جامعه است. البته خانواده مرد یا زن معتاد بامشکلات و رنج های بیشمار و در آخر زندان یا کنارخیابان یا مرگ کنار خیابان. متاسفانه درجامعه ای که حقوق زن ومرد برابر و مساوی نیست روزگار بانوان عزیز را بعضی مردهای نامرد که اسم مردرایدک میکشند به سیاهی و تباهی میکشند. متاسفانه که قانون و سنت های غلط هم دست به پشت مردها میکشند و اینگونه نابرابری بانوان را محکوم به تحمل و مردها را تحمیل کننده رنج و زجر میکند. البته که این همه آقایان را در برنمیگیرد. ممنونم از کتابراه
کتاب خیلی قشنگی بود وقتی بهش گوش میدی احساس خوبی دست پیدا میکنی از کتابراه مچکرم که اپلیکیشن به این خوبی طراحی کرده و خیلی از کتاب هارو تو دسترس با قیمت خیلی مناسب گذاشته
درمورد کتاب که خیلی خوبه احساس قدرت میده و بهت میگه نزار حرفها تو دلت تلنبار بشن از دست کسی ناراحت شدی بهش بگو و....
اما بعضی از واژه هاش زیاد مناسب نبودن و نباید به کار میبردتشون چون از هر گروه سنی این فایل رو گوش میدن
راوی هم خیلی خوب بود لحنش رو دوست داشتم
درمورد کتاب که خیلی خوبه احساس قدرت میده و بهت میگه نزار حرفها تو دلت تلنبار بشن از دست کسی ناراحت شدی بهش بگو و....
اما بعضی از واژه هاش زیاد مناسب نبودن و نباید به کار میبردتشون چون از هر گروه سنی این فایل رو گوش میدن
راوی هم خیلی خوب بود لحنش رو دوست داشتم
داستان بسیار خوب و به جایی بود. واقعی و بسیار روشن. لمس اینگونه زندگیهای نکبت بار و پر از عذاب از طرف زنان ایرانی هنوز هم ادامه داره. هنوز هم مردان نامردی هستند که از مرد بودن فقط ظاهرشو دارن و در عمق وجودشان پستترین و رذلترین موجودات رو نشون میدن. اگر من به جای صفورا بودم همون اول که این موجود نکبت بار رو جلوی چشام میدیدم تف میکردم تو صورتش و پرتش میکردم بیرون شاید هم در جا میکشتمش.
داستان، دردهای زنان جامعه رابه خوبی نشان داده است، زنانی که بسیار خوب می دانندکه از زندگی زناشویی تنها، مسیولیتش را به دوش میکشند، نه ازعشق خبری است، نه ازاحترام، ولی بازهم بخاطر فرزندانشان ادامه میدهند، سختی می کشند، امالب بازنمی کنند، امایک تندیس زیباوقتی شکل میگیرد، که ضربات سخت چکش را تحمل کند، این سختیهازنان و مادران سرزمین مارابسیارقوی میکند، آفرین برزنان غیور.
داستانی تلخ و واقعی از سرگذشت زنی که تمام مشکلات و سختیهای زندگی زناشوییاش رو در مدت زمان کوتاهی با برگشتن شوهر سابقش از زندان به خاطر میاره و در ذهن خودش حرفهای ناگفتهاش رو با مرد بیان میکنه. اینکه زن تونسته استقلال پیدا کنه و از پس مشکلاتش بر بیاد و روی پای خودش بایسته و زندگی جدیدی رو برای خودش و دختراش بسازه نکته مثبت داستان هست. خوانش متن خوب بود.
داستان جالی بود. خاطرات درماندگیهای یک زن. زنی که دیگر درمانده نیست. خوشم اومد. راوی هم خیلی خوب قصه را خواند.
اما به نظر من صدای راوی برای نقشی که میخواند بسیار جوان بود. من اول فکر کردم شخصیت اصلی داستان که خاطرلتش را بازگو میکند، جوان است، اما از صحبتهایش که گفت دخترها را شوهر داده معلوم میشود حد اقل میانسال است و این با صدای راوی هماهنگی نداشت.
اما به نظر من صدای راوی برای نقشی که میخواند بسیار جوان بود. من اول فکر کردم شخصیت اصلی داستان که خاطرلتش را بازگو میکند، جوان است، اما از صحبتهایش که گفت دخترها را شوهر داده معلوم میشود حد اقل میانسال است و این با صدای راوی هماهنگی نداشت.
کتاب عجیبی بود
واقعا آنچه که دوست داریم به یک نفر بگیم و آنچه که موفق میشیم به زبون بیاریم چقدر باهم فاصله داره
در یک زندگی و در قبال فرزندان احساس مسئولیت زنان واقعا قابل تحسین هست مخصوصا در چنین زندگیهای بی سروسامانی که مردان نه تنها یار و یاور زن نیستند بلکه مایه دردسر زندگی هم میشوند نقش زنان خیلی پررنگ به نظر میرسد
واقعا آنچه که دوست داریم به یک نفر بگیم و آنچه که موفق میشیم به زبون بیاریم چقدر باهم فاصله داره
در یک زندگی و در قبال فرزندان احساس مسئولیت زنان واقعا قابل تحسین هست مخصوصا در چنین زندگیهای بی سروسامانی که مردان نه تنها یار و یاور زن نیستند بلکه مایه دردسر زندگی هم میشوند نقش زنان خیلی پررنگ به نظر میرسد
واقعا افتصاح بود. داستان متن عامیانه با کلمات رسمی شروع میشه و یکهو وسط داستان میگه نگاهی داشتید که میشاشیدیم به خودمان. آخه این چه چرندیاتی؟ اگر داستان زبان عامیانه داره باید همه داستان همینطور باشهنویسنده تکلیفش با خودش روشن نیست واقعا هر متن چرندی را به گوینده میدید تا بخوانه در داستانهای چوک؟