نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی درنگ مرگ - ژوزه ساراماگو
3.6
18 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خیلی صریح بگم، اصلاااااا فکر نکنید با کیفیتی نظیر کوری مواجه خواهید شد.
هر چند که یکی دو فصل اول این توهم را به وجود میاورد که با همچین ایده بکر و بدیعی به اضافه اسم ژوزه ساراماگو، احتمال زیاد یه شاهکار پیش رو خواهید داشت، اما متاسفم که بگم به هیچ وجه برای من این گونه نبود.
کتاب با موضوعی بسیار خلاقانه اغاز میشه و یه جورهایی فضای کوری را تداعی میکند.
به قول عنوان خود کتاب، مرگ در انجام وظایفش درنگ میکند و یک کشور ده میلیون نفری برای حدود سه ماه هیچ رنگ و بویی از مرگ را به خودش نمیبیند.
ادمها فقط دچار پیری و فرسودگی میشوند و همچنان در بستر بیماری دچار حالت نزع و جان کندن هستند بدون اینکه از موهبت مرگ بهره مند شوند.
کتاب تقریبا ده فصل را به شرح و تفسیر مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که این درنگ مرنگ ایجاد کرده میپردازد و از جنبههای بسیار وارد جزییات و تبعات بعدی این تغییر جدید نظام کیهانی میپردازد.
متاسفانه بررسی این جزییات بسیار کسل کننده، دیالوگها شبیه گوش کردن یک مستند اجتماعی و فوق العاده ملال اور است.
از جهت دیگر روایت و خوانش بسیار بی هیجان و بدون لحن راوی هم به این رخوت داستان دامن میزنه جوری که منی که نیمه رها کردن کتاب برایم بسیار عذاب وجدان به همراه دارد، از فصل هشتم دیگه نتونستم ادامه بدم.
قطعا ناشر در محتوای کتاب که اجازه دخل و تصرف ندارد ولی این که بین موضوع و انتخاب راوی سلیقه و دقت بیشتری خرج بشه از مسئولیتهای ایشان است. اگر این کتاب را اقای سلطان زاده روایت کرده بودند قطعا هم میتونستم تمامش کنم و هم لذت واقعی میبردم.
خلاصه کلام این که متن سنگین و فلسفی با نوع خوانش اقای امجد غیر قابل تحمل بود.
هر چند که یکی دو فصل اول این توهم را به وجود میاورد که با همچین ایده بکر و بدیعی به اضافه اسم ژوزه ساراماگو، احتمال زیاد یه شاهکار پیش رو خواهید داشت، اما متاسفم که بگم به هیچ وجه برای من این گونه نبود.
کتاب با موضوعی بسیار خلاقانه اغاز میشه و یه جورهایی فضای کوری را تداعی میکند.
به قول عنوان خود کتاب، مرگ در انجام وظایفش درنگ میکند و یک کشور ده میلیون نفری برای حدود سه ماه هیچ رنگ و بویی از مرگ را به خودش نمیبیند.
ادمها فقط دچار پیری و فرسودگی میشوند و همچنان در بستر بیماری دچار حالت نزع و جان کندن هستند بدون اینکه از موهبت مرگ بهره مند شوند.
کتاب تقریبا ده فصل را به شرح و تفسیر مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که این درنگ مرنگ ایجاد کرده میپردازد و از جنبههای بسیار وارد جزییات و تبعات بعدی این تغییر جدید نظام کیهانی میپردازد.
متاسفانه بررسی این جزییات بسیار کسل کننده، دیالوگها شبیه گوش کردن یک مستند اجتماعی و فوق العاده ملال اور است.
از جهت دیگر روایت و خوانش بسیار بی هیجان و بدون لحن راوی هم به این رخوت داستان دامن میزنه جوری که منی که نیمه رها کردن کتاب برایم بسیار عذاب وجدان به همراه دارد، از فصل هشتم دیگه نتونستم ادامه بدم.
قطعا ناشر در محتوای کتاب که اجازه دخل و تصرف ندارد ولی این که بین موضوع و انتخاب راوی سلیقه و دقت بیشتری خرج بشه از مسئولیتهای ایشان است. اگر این کتاب را اقای سلطان زاده روایت کرده بودند قطعا هم میتونستم تمامش کنم و هم لذت واقعی میبردم.
خلاصه کلام این که متن سنگین و فلسفی با نوع خوانش اقای امجد غیر قابل تحمل بود.
یک اانتقاد دارم که متاسفانه یادم رفته بود که بگم!!!
چرا آخر کتاب فصل 14 اینجوری تمام شد؟؟
فکر کنم اشتباهی شده باشه!!!
هرچی از داستان کتاب تعریف کنم بازهم حق مطلب رو نمیتونم ادا کنم....!!!!!؟؟
چون تاخودتون کتاب رو نخونین ویا نشنوید ((مخصوصا با صدای آقای امجدی)) که واقعا صداشون برای این داستان عالی انتخاب شده...!!!
مرگ که جزئی از زندگی روزمره همه انسانها شده بقول نویسنده این کتاب یکباره دیگه نخواد کاری که وظیفه اصلیش هست رو دیگه انجام نده!!!!!
اگه جدی فکر کنید به چه نتیجهای میرسید؟؟
آیا شما هم مثل بعضی از شخصیتهای داستان افراد رو به موت رو که دیگه نمیمیرن وسربار خودشون وجامعه هستند رو
به اونطرف مرز جائیکه مرگ هنوز به وظیفش عمل میکنه میبرید؟؟؟
ویا راه حل دیگهای پیدا میکنید؟؟
کتاب رو بخونید ویا بشنوید بعد نظرتون رو بگین...
چرا آخر کتاب فصل 14 اینجوری تمام شد؟؟
فکر کنم اشتباهی شده باشه!!!
هرچی از داستان کتاب تعریف کنم بازهم حق مطلب رو نمیتونم ادا کنم....!!!!!؟؟
چون تاخودتون کتاب رو نخونین ویا نشنوید ((مخصوصا با صدای آقای امجدی)) که واقعا صداشون برای این داستان عالی انتخاب شده...!!!
مرگ که جزئی از زندگی روزمره همه انسانها شده بقول نویسنده این کتاب یکباره دیگه نخواد کاری که وظیفه اصلیش هست رو دیگه انجام نده!!!!!
اگه جدی فکر کنید به چه نتیجهای میرسید؟؟
آیا شما هم مثل بعضی از شخصیتهای داستان افراد رو به موت رو که دیگه نمیمیرن وسربار خودشون وجامعه هستند رو
به اونطرف مرز جائیکه مرگ هنوز به وظیفش عمل میکنه میبرید؟؟؟
ویا راه حل دیگهای پیدا میکنید؟؟
کتاب رو بخونید ویا بشنوید بعد نظرتون رو بگین...
داستان جالبی بود با رگههای طنز تلخ.
به خصوص در فضای کنونی جامعه که به دلیل شیوع کرونا مرگ بیداد میکنه، خیلی خوب توصیف کرده بود که اگر انسانها نمیرن چه میشود.
و اینکه بشر هیچ وقت راضی نیست و وقتی هم که مرگ بر میگرده باز انسان شاکیه.
جالب بود که انگار تا حدی در این داستان بشر مرگ رو به بازی گرفته و دست انداخته بود.
گویندگی به نظرم خوب بود
به خصوص در فضای کنونی جامعه که به دلیل شیوع کرونا مرگ بیداد میکنه، خیلی خوب توصیف کرده بود که اگر انسانها نمیرن چه میشود.
و اینکه بشر هیچ وقت راضی نیست و وقتی هم که مرگ بر میگرده باز انسان شاکیه.
جالب بود که انگار تا حدی در این داستان بشر مرگ رو به بازی گرفته و دست انداخته بود.
گویندگی به نظرم خوب بود
دیدگاه عجیبی نسبت به مرگ به من داد تا حالا از این زاویه به مرگ نگاه نکرده بودم نعمتی که در هر لحظه از زندگیمون باهاش تضاد داریم و از شدت وابستگیهایی که داریم توان شکر گذاری نسبت به آن را نداریم
من دبیر زیست شناسی هستم و همیشه در رابطه با گیرندهها از جمله گیرنده درد در کلاس صحبت میکردم ولی درک کاملی از بابت این نعمت بزرگ نداشتم تا اینکه در فامیل ما بچهای دنیا آمد که گیرنده درد نداشت با مشاهده مصیبتهایی که خانواده آن بچه متحمل شدند با گوشت و پوست و استخوانم موضوع را درک کردم و اکنون موقع تدریس تمام زوایای اهمیت گیرندههای درد و مصاعب ناشی از فقدان آن را یاد آوری میکنم و جالب اینجاست که وقتی میپرسم تجسم کنید اگر گیرنده درد نداشته باشیم چه خواهد شد همه هیجان زده میشوند (دقیقا مانند همین داستان) و مزایای فقدان درد را میشمارند وقتی حرفها و احساسات تمام شد من شروع به توصیف مصاعب میکنم و طفلکیها کلی از آن هیجان لحظهای خود احساس پشیمانی میکنند
من نیز دقیقا قبل و بعد از خواندن این کتاب نسبت به مرگ چنین احساس و برداشتی داشتم.
خواندن آن را به تمام انسانها توصیه میکنم باشد که از احساس رنج ناشی از فقدان عزیزان مخصوصا عزیزانی که بیماری همراه با رنج داشتند کاسته شود و منطقی تر به این نعمت خدادادی نظر کنند و در کنار سوگواری شاکر این ماجرا نیز باشند.
با توجه به اثرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی ذهنم حسابی سوت کشید و تمام لحظات و صحنهها فقط این جمله که "عجب! اصلا فکرش را هم نکرده بودم "را به زبان آوردم.
واقعا هم که هر کتابی دنیایی جدید و نو برایمان ترسیم میکند برای همین هم انسانهای کتاب خوان مانند کسانی هستند که جهانگرد وار کل دنیا و کل اعصار را گشتهاند و زندگی کر