نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی کمونیسم رفت، ما ماندیم و حتی خندیدیم - اسلاونکا دراکولیچ
4.4
66 رای
مرتبسازی: پیشفرض
جمشید شاوری زاده
۱۴۰۱/۰۴/۱۹
144
سلام وقتی این کتاب رو گوش میکردم مدام صحنههای اوایل انقلاب خودمان به یادم میآمد در اون زمانها عدهای از جوانان این مملکت بدون اطلاع از واقعیت کمونیسم و شرایط زندگی در کشورهای کمونیستی آنچنان سنگ این حکومتها رو به سینه میزدند که انگاری دهها سال در این کشورها زندگی کردهاند، کاش آن روزها مردم بیشتر به این اطلاعات دسترسی داشتند که اگر داشتند این همه جوانان ساده ما به دام این ایدیولوژی که در آن اولین چیزی که نابود میشود همانا انسانیت انسان است گرفتار نمیشدند، مشمئز کنندهترین چیزی که در این کتاب من را از این حکومتها متنفر کرد همان موردی است که مردم زاگرب مجبور میشوند در راستای نیل به زندگی اشتراکی خصوصی خصوصیترین حریمهای زندگی خودشان را حتی خانه هایشان را با مردمی که تا به حال ندیدهاند به اشتراک بگذارند جاهایی مثل حمام و توالت، وا اسفا که برای ماهمیشه مرغ همسایه غاز است و ما مردم هیچوقت قدر داشته هایشان را ندانسته ایم و نمیدانیم
این کتاب مجموعه مقالاتی با موضوعیت زنان است و اگر علاقه مند به روایت مردمان و خصوصا" زنان و دختران از زندگی روزمره در رژیمهای توتالیتر باشید، خواندن کتاب یا گوش دادن به متن توصیه میشود.
کتاب اثری فمینیستی است و از روایات و آرای زنانی از طبقات مختلف اجتماعی در کشورهای بلوک شرق تشکیل شده است.
در نیمه اول کتاب همه چیز سر جای خود است و روایتها بدور از پر و بال دادن زیاد، به آرامی جریان دارند. اما به مرور که جلوتر بروید مباحث خسته کننده شده و روایتها کشدار و گاها" ژورنالیستی است. شاید هم اشکال از چینش مقالاتی با موضوعاتی یکسان و تکراری باشد در بخشها و فصلهای مختلف.
بنظرم برای خواننده نیمه دوم اثر استحکام و جذابیت نیمه اول را نداشته باشد و ریتم روایتها بسیار کند و گاهی تکراری و کشدار است.
فصلهای هیجدهم به بعد مجددا" با روایتی بکر و قابل تامل طرف هستیم.
نهایتا" اینکه برای خواننده ایرانی هم ذات پنداری با شخصیتها هم کم رخ نمیدهد!
کتاب اثری فمینیستی است و از روایات و آرای زنانی از طبقات مختلف اجتماعی در کشورهای بلوک شرق تشکیل شده است.
در نیمه اول کتاب همه چیز سر جای خود است و روایتها بدور از پر و بال دادن زیاد، به آرامی جریان دارند. اما به مرور که جلوتر بروید مباحث خسته کننده شده و روایتها کشدار و گاها" ژورنالیستی است. شاید هم اشکال از چینش مقالاتی با موضوعاتی یکسان و تکراری باشد در بخشها و فصلهای مختلف.
بنظرم برای خواننده نیمه دوم اثر استحکام و جذابیت نیمه اول را نداشته باشد و ریتم روایتها بسیار کند و گاهی تکراری و کشدار است.
فصلهای هیجدهم به بعد مجددا" با روایتی بکر و قابل تامل طرف هستیم.
نهایتا" اینکه برای خواننده ایرانی هم ذات پنداری با شخصیتها هم کم رخ نمیدهد!
به نظر میرسه در ادامه کتاب جذاب «کافه اروپا» نویسنده این کتاب را نوشته. این کتاب انگار توصیف گذشته و حال ماست. فضای اروپای شرقی در زمان کمونیسم بسیار نزدیک به جغرافیای ماست. نویسنده در جایی از کتاب میگه:
چطور ممکن است اختیار شهر دست ما باشد در حالیکه اختیار زندگی خودمان را نداریم…؟!
چطور ممکن است اختیار شهر دست ما باشد در حالیکه اختیار زندگی خودمان را نداریم…؟!