نقد، بررسی و نظرات کتاب یک روز و نیم... - منصور حیدری
4.1
380 رای
مرتبسازی: پیشفرض
باسلام کتاب یک روز و نیم تقریبا شبیه کتابهای انگیزشی بود که نویسندگان خارجی نگاشته و هموطنان عزیزمان آن را ترجمه کردهاند. شرایطی کاملا مثبت که فقط یک اراده و نیت، انسان را به نهاییترین شکل پیشرفت میرساند بدون در نظر گرفتن واقعیتهای بیرونی و گاهی سنگ اندازیهایی که از بیرون و قوانین و ادارات و... بر سر راه یک انسان جویای کار قرار میگیرد. محتوای کتاب بیشتر به یک بیوگرافی و شرح حال شبیه است تا داستان. در یک داستان جزئیات صحنه تشریح میشود ولی در این کتاب به فضای داستان زیاد نمیپردازد فقط بیان خاطرات با یک نثر روان است. در واقعیت زندگی همه انسانها هم فراز وجود دارد و هم فرود؛ اما در همه داستان، 99 درصد زندگی راوی فراز بود که در آن هم شرایط درونی یک فرد و هم شرایط بیرونی جامعه همه مهیا بود. در جای جای کتاب به سختی ای که آقا کشیدند اشاره میکند اما یک نصفه روز به علاوه کم محلی اطرافیان در مدت زمان محدودی که ایشان بیکار بودند بیشتر سختی ندیدند. از فقری که در زندگی تعریف میکند را فقط در حد یک کفش پاره معرفی میکند و به جزئیات بیشتر نمیپردازد.
در زندگی این جوان جویای پیشرفت ازدواج و تشکیل خانواده معنی ندارد.
کتاب اشتباهات تایپی زیادی داشت و علائم نگارشی
هم در آن رعایت نشده بود. ولی دو چیز ارزشمند در لابه لای خاطرات بود و آن دعای خیر پدر و توکل به خدا در همه امور بود و یک نکته طلایی که انسان همان میشود که میاندیشد مثبت یا منفی.
در مجموع کتاب انگیزشی خوبی بود با تشکر از نویسنده مثبت اندیش و مجموعه عوامل کتابراه.
در زندگی این جوان جویای پیشرفت ازدواج و تشکیل خانواده معنی ندارد.
کتاب اشتباهات تایپی زیادی داشت و علائم نگارشی
هم در آن رعایت نشده بود. ولی دو چیز ارزشمند در لابه لای خاطرات بود و آن دعای خیر پدر و توکل به خدا در همه امور بود و یک نکته طلایی که انسان همان میشود که میاندیشد مثبت یا منفی.
در مجموع کتاب انگیزشی خوبی بود با تشکر از نویسنده مثبت اندیش و مجموعه عوامل کتابراه.
سبک نگارش داستان بسیار ساده و روان است سر راست خواننده رو به سمت موضوع مورد نظر میبرد. داستانی از موفقیتهایی پیاپی یک مرد. با توجه به شرایط و امکانات روستاهای جنوب کشور، اینکه یک جوان به فکرش برسه بره پیش استاندار منطقه بسیار حائز اهمیته. پس دیدار با افراد کلیدی رمز اول موفقیت ایشون بود. دوم اینکه این فرد میدانست که در زندگی به دنبال چیست. او از ریسک کردن نترسید و هنگامی که برای رسمی شدن در ارتش از وی دعوت شد نپذیرفت چون سکون این سمت با هدفش در تعارض بود. سوم ایدههای خوب. این فرد هم خودش ایدهپرداز خوبی بود و هم مشاوران خوبی داشت و هم چاشنی شانس در زندگیش بسیار پر رنگ بود. چهارم پشتکار. البته داشتن شم اقتصادی بالا و همچنین روبهرو شدن با افراد خوش قلب! اما دوستان عزیزم با توجه به شرایط اقتصادی و اجتماعی فعلی کشور عزیزمان تنها راه موفقیت و درخشش نفوذ و اختلاس میباشد. با تشکر از کتابراه
سلام و خدا قوت به آقای حیدری عزیز. کتاب رو خوندم و قبل از نوشتن نظر خودم، نظرات دوستان دیگه رو خوندم. خیلیها موفقیتهای آقای حیدری رو غلو شده و غیر واقعی قلمداد کردن و بهشون انتقاد کردن. دوستان همچین موفقیتهایی غیر واقعی نیست من سالهاست استادی دارم که روال زندگیشون مثل آقای حیدری فراز و نشیب زیادی داشته و داره، اما هرگز تسلیم نشدن و هنوز دارن پیشرفت میکنن. مردی از دل یکی از روستاهای اطراف اصفهان. استاد من بعد از تاسیس شرکتشون در اصفهان و گرفتن مدرک دکترای مدیریت باز هم دست از تحصیل و تلاش بر نداشتن و هنوز در حال تحصیل علوم دیگهای در سطوح بالای دانشگاهی هستن. هنوز برای پیشرفت کارها و زندگیشون دارن تلاش میکنن و هربار که هدفی رو در نظر میگیرن تا بهش نرسند دست بر نمیدارن. در هر زمینهای هم که ورود میکنن همیشه جزو بهترینها هستن چه تحصیلی، چه شغلی. خیلی از دوستان گفتن داستان بیشتر تخیلیه تا واقعیت اما چون من نمونه ملموس همچین شخصی رو کنار خودم دارم و از نزدیک میبینمش میدونم که آقای حیدری هم مطمئنا همچین مسیر سخت و روزهای سختی رو پشت سر گذاشتن. بیان نکردن خیلی از جزئیات در روند داستان این ذهنیت منفی رو برای خواننده به وجودمیاره که رویدادها غلو شده و غیر واقعیه که شاید اگر داستان با جزئیات بیشتر و دقیقتری گفته میشد برای خواننده، هم جذابتر و هم تاثیرگذارتر میشد. از صمیم قلب برای جناب حیدری عزیز آرزوی توفیق و موفقیت بیشتر در تمام مراحل زندگیشون رو دارم و امیدوارم بتونم روزی این مرد بزرگ رو از نزدیک ببینم تا بیشتر بتونم از تجربیاتشون استفاده کنم. ممنون
ممنون از نویسنده که این کتاب را به رایگان در اختیار ما گذاشته و ممنون از کتابراه. داستان داستانی کلاسیک بود و در حال حاضر کلاسیک نوشتن برای الان مناسب نیست. نویسنده خیلی سطح پیشرفت یکنواختی داشت و کمی غیر طبیعی جلوه میکرد، و موضوع بزرگی که در اینجور داستانها است اینه که انتهای داستان پیام داستان رو میگن و این باعث میشه خود خواننده نخواد راجبش فکر بکنه. یک بحث دیگهای هم که هست اینه که راوی داستان بایستی یا لحن عامیانه داشته باشه یا لحن کتابه ولی در این کتاب یک جا نوشته بود اروم یک جای دیگر نوشته بود ارام و این چیزه زیبایی نیست.
نکته انتهایی هم اینه که این نوشته بیشتر به بیوگرافی نزدیک بود تا داستانی که تعلیق داشته باشه
به امید اینکه همه از خرافات دوری و به سایه علم پناه بیاریم
خسته نباشین
نکته انتهایی هم اینه که این نوشته بیشتر به بیوگرافی نزدیک بود تا داستانی که تعلیق داشته باشه
به امید اینکه همه از خرافات دوری و به سایه علم پناه بیاریم
خسته نباشین
سلام. من تا به الان خیلی کتاب خواندهام و عطشام به خواندن کتاب ذرهای کم نشده و خیلی علاقمند به مطالعه هستم شاید اقراق باشد ولی این کتاب که من خواندم یک حس و حال عجیبی در من به وجود آمد و دوباره امید و سرزندگی را در درونم زنده کرد. یک کتاب واقعی، منظور از واقعی آن است که زندگی واقعی یک انسان را آنگونه که بر او گذشته دقیقا به قلم آورده و روح انسان را با خواندنش چنان در گیر خود میکند که انگار خود این کتاب را تجربه کرده اید. پیشنهادم به کسانی که راه زندگی گم کردهاند و نمیدانند کجا هست و قرار است به کجا بروند یا کسانی که بهانه جو هستند برای ان رویایی که در سر میپرورانند ولی جرعت شروع و امید حرکت ندارند خیلی مفید میدانم و این را اول از همه به خودم توصیه میکنم.
داستان جالبی بود... به نظرم بیشتر تخیلی بود و همش منتظر بودم که جمله بعدیش سقوط باشه که طبیعی تر جلوه بده!!!!
اما موضوع جالب این بود که مدیران قدیم به جوان بی تجربه اعتماد میکردن اما حتی خود این آقا برای استخدام کلی فیلتر داشت...
جوان بی تجربه امروز فقط دنبال کار در رشتهاش نیست، دنبال پست یک شبه مدیریت هم نیست، دنبال کار بدون حاشیه و عادلانه و با حقوق مکفی است اما کارفرمایان و دولت، علاوه بر مدرک گرایی، دو میلیون تخصص از جوون میخوان و در نهایت فامیلشون رو میبرن سرکار!!!!:)))))
پیشرفتا همهاش شد برای دهه شصت و ماقبل و به دهه هفتاد که رسید شرایط سنی و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه چاشنی استخدام شد!
اما موضوع جالب این بود که مدیران قدیم به جوان بی تجربه اعتماد میکردن اما حتی خود این آقا برای استخدام کلی فیلتر داشت...
جوان بی تجربه امروز فقط دنبال کار در رشتهاش نیست، دنبال پست یک شبه مدیریت هم نیست، دنبال کار بدون حاشیه و عادلانه و با حقوق مکفی است اما کارفرمایان و دولت، علاوه بر مدرک گرایی، دو میلیون تخصص از جوون میخوان و در نهایت فامیلشون رو میبرن سرکار!!!!:)))))
پیشرفتا همهاش شد برای دهه شصت و ماقبل و به دهه هفتاد که رسید شرایط سنی و هزارتا کوفت و زهرمار دیگه چاشنی استخدام شد!
سلام وقت بخیر... آقای حیدری عزیز ذهن و قلم شما خیلی زیباست.. به دل میشینه... اراده، پشتکار، جسارت، بلند پروازی شما چه واقعی.. چه خیالی قابل تحسینه.. گفتین با خدا معامله کردین.. دقیقا اشاره نداشتین که. چطوری!... با توجه به اینکه خودتون طعم فقر و نداری رو چشیدین.. سعی داشتین که بدون هیچ توقعی اگه شعاری و ریاش نکنیم.. بیاین برای دل خودتون به قول شخص شما معامله با خدا دست یه نیازمندی رو بگیرین.. یا نه خّیر باشین.. جدای از انسانی بودن کار.. اگه شعاری نباشه.. به اون آرامشی که میخواین میرسین.. عزیزدل امید داریم... همه به قلهی آرزوهاشون برسن.. کتابر اه نازنین تشکر رایگان ارائه میدین....
به نظر من کتاب خوبی بود وارزش داره یه بار بخونیش 🌹نقدهایی که من به این اثر دارم:۱- اینکه همهاش میگه من سختی کشیدم بنظرم اصلا سختی در کار نبوده، یه نصف روز رفته کارگری و شانس بهش رو کرده و با بیمارستان قرار داد بسته۲- سنشو بیشتر میگه بعدا که مدارک میاره هیشکی نمیفهمه سنشو دروغ گفته۳-چطوری در نهادی مثل بیمارستان با یه بچهی ۱۵ ساله قرارداد میبندن۴-مقدار پولی که از طرف تعاونی مسکن ارتش بهش دادن اصلا با عقل جور در نمیاد۵-مبلغ قراردادهایی که میبسته خیلی تخیلی و رویاییه۶- زمانی که پروژه هاشو تحویل میده غیر قابل باورهوچندین وچند نقد دیگهممنون از کتابراه🌻🌻🌻🌻
بنام خالق زیبایی ها. روزی دهنده بی منت. آنان که علم را در سایه خرد خویش صیقل میدهند. و دستهای پر مهرشان همواره التیام بخش دلهای خسته است. باری جهان در گستره مال آندوزان و انسانها بازیچه سیاستمداران دنیا در بازی کثیف باخت باخت بسر میبرند. باشد روزی جهانی پدیدار آید پر از عشق دوستی و مهربانی.. سپاس از سخاوت بی پایان شما همراهان همیشگی کتابراه. از اینکه بر این حقیر منت نهادین و با نظرات ارزنده خویش مسیر بهتر بودن را به من آموختید بسیار سپاسگزارم. ارادتمند شما منصور حیدری.
در مورد کتاب اینجوری نوشته شده که سرگذشت واقعی خود نویسنده اس
ضمن تبریک به نویسنده کتاب به خاطر کسب خیلی از موفقیتها
ولی واقعیت زندگی فراز و فرود داره چیزی که تو این کتاب بود همش فراز بود یعنی ایشون هیچ شکستی نداشته اینجور نوشتن توقع یک نوجوان یا جوان خیلی بابا میبره و فکر میکنه همه چیز خیلی راحته شاید بهتر باشه در کنار موفقیتها از فرودها نشیبها هم گفته بشه که اینقد داستان غیر واقعی جلوه نکنه
ضمن تبریک به نویسنده کتاب به خاطر کسب خیلی از موفقیتها
ولی واقعیت زندگی فراز و فرود داره چیزی که تو این کتاب بود همش فراز بود یعنی ایشون هیچ شکستی نداشته اینجور نوشتن توقع یک نوجوان یا جوان خیلی بابا میبره و فکر میکنه همه چیز خیلی راحته شاید بهتر باشه در کنار موفقیتها از فرودها نشیبها هم گفته بشه که اینقد داستان غیر واقعی جلوه نکنه
کتاب عالیی بود، واقعا باید از انسانهایی که افکار و اعمال و نتایج مثبتشونو با دیگران به اشتراک میگذارند تشکر کرد، زیرا استفاده از تجارب دیگران باعث جلو افتادن انسان در زندگی میشه، واقعا لازم نیست تمام زندگیمونو به شخصه تجربه کرده باشیم، استفاده از تجارب دیگران هم هنری است بسیار عالی و مفید. دم کسانی که با دلی فراخ این تجربیات رو به اشتراک همگان میگذارند گرمِ گرم.
در شرح کتاب خواندم روایت واقعی زندگی آقای منصور حیدری. بعد از خواندن کتاب کنجکاو شدم و اسم نویسنده را در گوگل جستجو کردم. نتایج اول یک خواننده به اسم منصور حیدری آورد (البته الان هر اسمی جستجو کنید خواننده به همان اسم پیدا میشود)، منصور حیدری کارآفرین جستجو کردم هم به نتیجهای نرسیدم.
این موضوع باعث شد که نظرم در خصوص اینکه این داستان کمی غیر واقعی است پر رنگتر شد.
این موضوع باعث شد که نظرم در خصوص اینکه این داستان کمی غیر واقعی است پر رنگتر شد.
داستان کتاب در مورد موفقیت فردی بود که در کودکی و نوجوانی در یک خانواده با سطح مالی پایین زندگی کرده بود. در دوران نوجوانی تصمیم می گیره که دست به کاری بزنه تا هم خودش و هم خانوادش وضعیت بهتری پیدا بکنند. در ادامهی داستان از ریسک پذیریها و شجاعتهای این فرد گفته میشه که ان رو در ۴۰ سالگی تبدیل به یکی از موفقترین افراد کرده.
نمیشه از نظر نگارشی و داستانی ایرادی نگرفت، داستان خیلی سریع پیش میرفت، میتونست جذاب تر نوشته بشه.
اما از نظر انگیزشی شاید بتونه تاثیر گذار باشه..
تبریک میگم به آقای حیدری و امیدوارم همهی جوانها از جمله خودم، بتونن آنچه در ذهنشان هست رو عملی کنند و در زندگی به پیشرفتهای بزرگ دست پیدا کنند.
ممنون از نویسنده و کتابراه.
اما از نظر انگیزشی شاید بتونه تاثیر گذار باشه..
تبریک میگم به آقای حیدری و امیدوارم همهی جوانها از جمله خودم، بتونن آنچه در ذهنشان هست رو عملی کنند و در زندگی به پیشرفتهای بزرگ دست پیدا کنند.
ممنون از نویسنده و کتابراه.
کتاب بدی نبود
از نظر انگیزشی و اینکه بخشی از تجربیات رو به دیگران منتقل کردن
کاملا مشخصه که ایشون نویسنده نبودن
چون یک نویسنده به خوبی میدونه که داستان رو به چه صورت پیش ببره که هم خواننده از خوندن اون کتاب خسته نشه و هم اینکه اون رو علاقه مند به خوندن ادامه داستان کنه
در کل از این کتاب خوشم نیومد
راستش اولین کتابی بود که از خوندن اون خسته شدم
از نظر انگیزشی و اینکه بخشی از تجربیات رو به دیگران منتقل کردن
کاملا مشخصه که ایشون نویسنده نبودن
چون یک نویسنده به خوبی میدونه که داستان رو به چه صورت پیش ببره که هم خواننده از خوندن اون کتاب خسته نشه و هم اینکه اون رو علاقه مند به خوندن ادامه داستان کنه
در کل از این کتاب خوشم نیومد
راستش اولین کتابی بود که از خوندن اون خسته شدم
سلام وقت بخیر
کتاب خیلی عالی بود من واقعا لذت بردم
اقای حیدری خیلی بجا از مشکلات صحبت کردن مشکلات همیشه هست ولی نباید تمرکز رو بزاریم رو مشکلات فقط باید روی هدف تمرکز داشت ارزوی صحت و سلامتی دارم برای اقای حیدری
انشاالله که پیش بیاد دیداری داشته باشیم با اقای حیدری و از تجربیات ایشون نهایت استفاده رو ببریم
کتاب خیلی عالی بود من واقعا لذت بردم
اقای حیدری خیلی بجا از مشکلات صحبت کردن مشکلات همیشه هست ولی نباید تمرکز رو بزاریم رو مشکلات فقط باید روی هدف تمرکز داشت ارزوی صحت و سلامتی دارم برای اقای حیدری
انشاالله که پیش بیاد دیداری داشته باشیم با اقای حیدری و از تجربیات ایشون نهایت استفاده رو ببریم
مشخص هست که قصد نویسنده نوشتن داستان نیست بلکه نگارش تجربه شخصی هست. خیلی خوبه که ایشون انسان موفقی هستن. اما سختی که کشیدن خیلی زیاد نیست. بی شمار انسانهایی در شمال و جنوب و شرق و غرب همین کشور هستن که همه عمرشون رو مثل دوران سختی ایشون دارن میگذرونن.... بدون اینکه هیچ موفقیتی در برابر سختی هاشون بدست بیارن.
بنظر من کتاب خیلی با اغراق و در کمترین زمان، قهرمان داستان را به اوج پیشرفت و ترقی رسانده ست که در عالم خیال و رویا نیز زمان بیشتری را میطلبد
منکر اتکال به خداوند و تلاش بنده نیستم، خیلی از مردم ما با این دو گزینه در زمان بازنشستگی نیز به آمال و خواسته هاشون نرسیدهاند چه برسه به سنینی که نویسنده لحاظ کرده است.
منکر اتکال به خداوند و تلاش بنده نیستم، خیلی از مردم ما با این دو گزینه در زمان بازنشستگی نیز به آمال و خواسته هاشون نرسیدهاند چه برسه به سنینی که نویسنده لحاظ کرده است.
باسلام و احترام. بهترین کتابی بود که در بارهی موفقیت یک روستا زاده خواندم، اینکه با دستهای خالی و با انگیزه و پشتکار میتوان از هیچ به همه چیز رسید، بسیار عالی بود، به امید روزی که جوانان سرزمینم چنین افراد با ارادهای را الگوی خود قرار دهند، کار هست فقط همت بلند میخواهد، در پناه خدا سلامت و موفق باشید.
با تمام وجودم تمام سرگذشت ایشونو کاملا درک میکنم. و چه زیبا گفتن درنوجوانی فهمیدم ادمها قبل از اینکه شخصیت تو را ببیند موقعیت و ثروت تو را میبینن واقعا همینطوره... و من کاملا موافقم به خدایت که ایمان داری از ته قلبت روزی جواب میگیری.... داستان ساده اما کاملا درست جالب که خیلیها رسیدن به این نقطه موفقیت...
داستان زندگینامه نویسنده بود که توانست بسیار عالی و با نثری روان زندگی سراسر تلاش و کوشش خودش را بنویسد نویسنده بسیار خوش فکر عاقل دانا دارای پشتکار بالا و دارای شم اقتصادی خوب میباشد و نشان از اراده قوی ایشان دارد با آرزوی موفقیت روز افزون ایشان. با تشکر از کتابراه عزیز
بنظر این حقیر خیلی از واقعیت به دوره مثلا زمانی که قرارداد پیاده رو را بستن کارگر روزی 3هزار بوده قرار داد ایشون 120میلیون بوده امکان عقلی وجود نداره مگه تخیلی
و مورد دیگه قرارداد مسکن تعاونیش که داستانش تخیلی تره
خلاصه این نظر من بود ببخشین چون نویسنده داستان فقط درمورد عمران و تجارت تحقیق کرده حتی نه کامل
با تشکر از کتابراه عزیز