نقد، بررسی و نظرات کتاب صدای سکوت - محمود نیاکانی فر
4.2
542 رای
مرتبسازی: پیشفرض
اوایل داستان جذاب بود ولی در ادامه نویسنده صرفا فقط از قوهی تخیل!!! و بازی با لغات و تعابیر عاشقانه بهره برده بود..
احمد پسر روستازادهای که از روستا فرار کرده و مدام به محض پیش آمدن واقعهای میزند زیر گریه!!! درحالیکه بودن در کوچه و خیابان و روی پای خود ایستادن باید شخصیت محکم تری از او میساخت...
🤌تنها نکته مثبت قضیه گوشزد کردن این نکته بود که باید نوجوان را درک و نه ترک کرد: یک سمت قضیه خانوادهای است که دیگر سراغی از او نگرفتند و انگار بیشتر به چشم منبع درآمد به او نگاه میکردند ولی طرف دیگر قضیه، خانوادهای خیر که حامی و پشتیبان او شدند...
بقیه صرفا داستان عاشقانهی نه چندان خوبی بود که بر اساس قوهی خیال بنا شده و تا میتوانست کشپیدا کرده بود!
در کل، شاید بتوان ازین داستان در نگارش فیلمنامههای هالیوودی بهره برد...
احمد پسر روستازادهای که از روستا فرار کرده و مدام به محض پیش آمدن واقعهای میزند زیر گریه!!! درحالیکه بودن در کوچه و خیابان و روی پای خود ایستادن باید شخصیت محکم تری از او میساخت...
🤌تنها نکته مثبت قضیه گوشزد کردن این نکته بود که باید نوجوان را درک و نه ترک کرد: یک سمت قضیه خانوادهای است که دیگر سراغی از او نگرفتند و انگار بیشتر به چشم منبع درآمد به او نگاه میکردند ولی طرف دیگر قضیه، خانوادهای خیر که حامی و پشتیبان او شدند...
بقیه صرفا داستان عاشقانهی نه چندان خوبی بود که بر اساس قوهی خیال بنا شده و تا میتوانست کشپیدا کرده بود!
در کل، شاید بتوان ازین داستان در نگارش فیلمنامههای هالیوودی بهره برد...
کتاب زیبایی بود و دوست داشتم 😊
چون مفهوم و نتیجهای که داشت، واقعا زیبا بود.
بله درسته شاید خیالی باشه اما میخواست نزدیکی و همدلی بین دو زوج رو بهتر و زیباتر کنه.
از طرفی هم اگر در اوایل داستان نتیجه فرارش رو از خونه خانواده نمیگفت، شاید بهش پنج ستاره نمیدادم.
چون انسان باید نتیجه اعمالش رو ببینه.
سختیهایی که در بازار و.... کشید، نتیجه فرارش از خانواده هست و این نشون میده که انسان نباید از بهترین نعمتهای خدا فرار کنه. شاید نتیجه اعمالش رو کم در این داستان آورد اما من اصل داستان رو دوست داشتم.
سختیهایی که کشید داستان رو برام جذاب میکرد و البته نشون میداد که خانواده باید در تربیت فرزندان به اندازه رفتار کنند.
چون مفهوم و نتیجهای که داشت، واقعا زیبا بود.
بله درسته شاید خیالی باشه اما میخواست نزدیکی و همدلی بین دو زوج رو بهتر و زیباتر کنه.
از طرفی هم اگر در اوایل داستان نتیجه فرارش رو از خونه خانواده نمیگفت، شاید بهش پنج ستاره نمیدادم.
چون انسان باید نتیجه اعمالش رو ببینه.
سختیهایی که در بازار و.... کشید، نتیجه فرارش از خانواده هست و این نشون میده که انسان نباید از بهترین نعمتهای خدا فرار کنه. شاید نتیجه اعمالش رو کم در این داستان آورد اما من اصل داستان رو دوست داشتم.
سختیهایی که کشید داستان رو برام جذاب میکرد و البته نشون میداد که خانواده باید در تربیت فرزندان به اندازه رفتار کنند.
درود بر شما 🙏 اوایل داستان رو خیلی زیاد دوست داشتم ولی از اواسط داستان, روندِ اصلی داستان به ظاهر غیر واقعی پیش رفت اما احساس میکنم نویسنده از این روش برای مقایسهی ارتباطِ درست و نادرست استفاده کرده یعنی خانواده و دوستانِ احمد با وجودِ شناختی که از او داشتند ولی هیچ درکِ درستی از او نداشتند که باعث شد ارتباطِ درستی با او نداشته باشند ولی در شهر, دوستان و خانوادهی جدید او را به خوبی درک میکردند و ارتباطِ درستی داشتند و مهمتر از همه ارتباطِ قلبی و ذهنی کاملا بسیار خوبی که بینِ رویا و احمد برقرار بود که فراتر از یک ارتباطِ معمولی به شمار میرفت... نتیجه گیری شخصی من از کلِ داستان این بود که; درک اولین شرطِ ارتباطِ درست بین انسانهاست
اوایل داستان خیلی جذاب و پر شور وگداز بود و همین باعث شد تا ۴ صبح بیدار بمونم و بخونم امااز یه جایی به بعد روند داستان مدام تکرار میشد جملههای تکراری و حوصله سر بر و خسته کننده و پایانش هم مثل همه داستانها بود آنها به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند اگر داستان ریتم و جذابیت خودش رو حفظ میکرد حداقل منو ترغیب میکرد که با شور و هیجان بخونمش و هر لحظه منتظر شگفتی باشم اما بر خلاف شروع قویاش پایان ضعیفی داشت و ی سوال مگه چشمای رویا آبی نبود چطور یهو رنگش قهوهای میشه؟ همین خطای فاحش نویسنده باعث شد که من نظر مثبتی به این کتاب نداشته باشم چون یهو تصوراتم بهم ریخت
اولای داستان خوب پیش رفت بعدش دیگ باور پذیر نبود حالا جدا از صحبتای رویا و احمد ک تخیل نویسنده بود این بنده خدا فرار کرده ولی همش گیر آدمای خوب افتاده همه کمکش کردن خ زود خودشو جم کرده سندخونه زدن ب نامش از سربازی معافش کردن. تو دنیای واقعی همچین خبری نیس و آدما گرگ شدن. مدام ماچش میکنن شخصیتای داستانم ۶ کیلو اشک ریختن همه هم از حال میرفتن و گریه میکردن تای جمله میخونی بعدش میگه اشک تو چشم یا جم شد یا جاری شد. واقعا نمیخاستم از نصفه هاش ادامه بدم ولی چون معتقدم هر کتابی چیزی برا گفتن داره تا آخر خوندمش
در کل داستان زیبایی بود.
ایده داستان قشنگ بود و شروع جذابی داشت. ولی به قول دوستان داستان در یک سوم پایانی خیلی کش اومد خیلی راحت میشد زیبا تر و چکیده تر بشه.
ضمنا کمی هم دور از واقعیت بود که مثلا هی رویا از اتاق بیرون میومد و خاله ش پا میشد بغلش کنه
میتونست این داستانای قهر و اشتی کمتر بشه و به جاش ماجراهای جدید تری وارد داستان بشه.
میتونست خیلی جذاب تر و منسجم تر باشه به نظرم خیلی کار داره.
به نویسنده پیشنهاد میکنم که یه بار دیگه خودش بخونه داستانشو تا اصلاحاتشو انجام بده.
ایده داستان قشنگ بود و شروع جذابی داشت. ولی به قول دوستان داستان در یک سوم پایانی خیلی کش اومد خیلی راحت میشد زیبا تر و چکیده تر بشه.
ضمنا کمی هم دور از واقعیت بود که مثلا هی رویا از اتاق بیرون میومد و خاله ش پا میشد بغلش کنه
میتونست این داستانای قهر و اشتی کمتر بشه و به جاش ماجراهای جدید تری وارد داستان بشه.
میتونست خیلی جذاب تر و منسجم تر باشه به نظرم خیلی کار داره.
به نویسنده پیشنهاد میکنم که یه بار دیگه خودش بخونه داستانشو تا اصلاحاتشو انجام بده.
واقعا کتاب خوبی بود نشون داد اولین شرط خوب بودن و انسان بودن درک کوچیک و بزرگ هم نمیشناسه باید ادمهای اطرافمون رو درک کنیم تا ادم موثری براش باشیم این کتاب واقعا خوبه بیشتر افرادی که میکن تخیلات خدای ما خیلی بزرگ تر از چیزی که فکر میکنیم خلق حیرت انگیز زیاد داره و هر چیز برای خدا ممکن هستش بنظرم عشق بی صدا هم واسه داستان خوب بود
و واسه تغییر رنگ چشم هم بعضی عوامل باعث میشه رنگ چشم تغییر کنه که با مراجعه یه اینترنت همه عوامل رو میتونید بخونید
و واسه تغییر رنگ چشم هم بعضی عوامل باعث میشه رنگ چشم تغییر کنه که با مراجعه یه اینترنت همه عوامل رو میتونید بخونید
بینهایت زیبا بود و جذاب
بشدت ادم حسش میکنه.. تصویر میاد توذهنش احساسش میکنه و احساساتی میشه.. اشک میریزه.. لبخندمیزنه..
بنظرم هرکسی باید این کتابو بخونه
نویسنده ایرانی.. عالی بود آقا^_^
فقط متعجبم ک چندتا کتاب با نام صدای سکوت بانویسندههای مختلف و موضوعات مختلف وجود داره..! خب چرا انقد اسمای کتاباتون رو شبیه میگیرید و تکراری؟! من ندیدم این خارجیا اسماشونو شبیه انتخاب کنن! اونم ن یکی دوتا کتاب! چخبره
البته ک این اسم کاملا مناسب و برازندهی این متنه
بشدت ادم حسش میکنه.. تصویر میاد توذهنش احساسش میکنه و احساساتی میشه.. اشک میریزه.. لبخندمیزنه..
بنظرم هرکسی باید این کتابو بخونه
نویسنده ایرانی.. عالی بود آقا^_^
فقط متعجبم ک چندتا کتاب با نام صدای سکوت بانویسندههای مختلف و موضوعات مختلف وجود داره..! خب چرا انقد اسمای کتاباتون رو شبیه میگیرید و تکراری؟! من ندیدم این خارجیا اسماشونو شبیه انتخاب کنن! اونم ن یکی دوتا کتاب! چخبره
البته ک این اسم کاملا مناسب و برازندهی این متنه
نثر ساده و روان کتاب در ابتدا خواننده را تشویق به پیگیری داستان میکند. اما در کل تازه کار بودن نویسنده کاملا مشخص است. در مورد مسایلی که به آن اشاره کرده نیاز به مطالعه بیشتری دارد تا متن پخته تر شود. مانند داستان پیگیری بیماری رویا از سوی پزشکان. در مجموع بعنوان یک زنگ تفریح در این روزگار پر تنش مقبول بود و نتیجه گیری نهایی آن (همدلی از همزبانی بهتر است) و فانتزی بیان شده در رابطه با بیان این جمله به نظر خلاقانه بود. براشون آرزوی موفقیت دارم.
داستانی بسیار اغراق آمیز و تخیلی. در اوایل داستان اشاره میشد که فرارش موجب بدبختیاش شده که برعکس بود. مرد بازاری را طوری نشان میداد که من منتظر بودم ضربهای به پسر بزند که برعکس بود. چطور خانوادهای که در نکبت غوطه ور بودند توانستند زندگی لاکچری برای پسر فراری بسازند. بیماری هم مسخره بود. تمام کودکان کار را افرادی بسیار مثبت معرفی کرده بود که اینطور نیست و چرا پسر آنقدر ضعیف بود با توجه به شرایط زندگی باید عکس آن رخ میداد.
داستان خوبی بود اما خیلی حرفهای نوشته نشده بود. جملات تکراری زیاد داشت. خیلی از گریه کردن و اشک ریختن گفته شده بود. آخر من نفهمیدم یه داستان تخیلی میخونم یا واقعی! بعضی قسمتها کاملا غیرواقعی جلوه میکرد.
به نظرم عنوان کتاب خوب و درست انتخاب شده. و نکتهی مثبتی که داشت پایان خوب و خوش داستان بود که بسیار پسندیدم. خیلی وقت هست که پایان خوش تو داستانها و فیلمها جاش رو به غم و غصه و مرگ و میر داده. خوندن این کتاب خوب بود.
به نظرم عنوان کتاب خوب و درست انتخاب شده. و نکتهی مثبتی که داشت پایان خوب و خوش داستان بود که بسیار پسندیدم. خیلی وقت هست که پایان خوش تو داستانها و فیلمها جاش رو به غم و غصه و مرگ و میر داده. خوندن این کتاب خوب بود.
داستان چندان با واقعیت نزدیک نبود البته شاید مردم در ۵۰ سال پیش سالمتر و مهربانتر بودند و اعتماد هنوز اعتبار داشت یکی از نکات مبهم و غیرقابل باور در این کتاب بی اطلاعی خانواده احمد از او بود یعنی اصلا به دنبال او نیامدند مگر میشود پدر و مادری اینگونه بچه شان را رها کنند نکته دیگر کشدار شدن داستان بر سر مسائل تکراری وفضاهای عاشقانه بود نکته مثبت آن درک متقابل زوجین بود
سلام من تشکر میکنم از کسایی که این امکان رو به من دادن تا از این برنامه استفاده کنم کتاب صدایه سکوت کتابه در کل خوبی هست چون تمام افراد داستان انسانهایه خوبی هستن وبه شخصیت اول داستان کمک کردن در این کتاب به معجزه اشاره شده. بر قراریه ارتباط بایک دختر کر ولال. من از این کتاب یاد گرفتم که به خواسته هایه بچهها اهمیت بدیم. هر چقدر کوچیک باشه
الان ساعت 1. 27شبه ومن کتاب روتموم کردم واقعاکتاب گیرایی بودوباورنکردنی. بعضا جاهاازشدت هیجان جرأت خوندن ادامه ش رونداشتم وبعضی جاهارودوباره ودوباره خوندم. تنهادلیل منطقی که میتونم برای حرف زدن رویا واحمد بیارم روش تله پاتیه. فقط یه خطای بزرگ توی کتاب بوداونم رنگ چشای رویابودصفحه 45تو, توصیف رنگ چشمای رویامیگه آبی آسمانی وتوصفحه 284میگه چشمای عسلی...
متاسفم که چند ساعت وقت گذاشتم برای خواندن نیمی از داستان، خیلی رویایی و غیرواقعی، خیلی بد، شاید اگر نویسنده یک دختر نوجوان و تازهکار بود اینقدر مسخره نبود، امیدوارم نویسنده کمتر فیلم هندی اون هم از نوع ضعیفش ببینه
امیدوارم اگر علاقه به نویسندگی دارید، کمی مطالعه کنید و تلاش، هنوز راه بسیار درازی در پیش دارید😔😔😔😔😔
امیدوارم اگر علاقه به نویسندگی دارید، کمی مطالعه کنید و تلاش، هنوز راه بسیار درازی در پیش دارید😔😔😔😔😔
درکل داستان جالبی بود ایدهای خوبی داشت و منی که زیاد رمان نمیخونم، در کل بخاطر نظرات وامتیازات خوب والبته ایرانی بود داستان، خوندمش و در کل راضیام وارزش خوندن رو داره.... امید که نویسندگان ما هم بیشتر تشویق وحمایت بشن و داستانهای زیباوقویتری رو عرضه کنن... ممنون از نویسندهی کتاب و ممنون از کتابراه
چند فصل اول خیلی خوب بود که حتی ۵ ستاره رو برای داستان درنظر داشتم ولی از یه جایی به بعد انقدر جملات تکراری به کار رفته بود که حال آدم بهم میخورد. درکل بد نبود و بخشای تلخ و شیرین خوبی داشت ولی میتونست خلاصهتر باشه که خستهکننده نشه. کتابی نیست که به کسی پیشنهاد کنم ولی نویسنده حتما جای پیشرفت داره.
ممنون از کتابراه
ممنون از کتابراه
اینکه توی داستان معجزه رخ داده وتخیلی شده به کنار به هرحال ما توی تخیلمون هرغیرممکنی رو ممکن میکنیم اما اونجاهایی که نوشته بود وقتی این دختر (رویا) میخندید صورتش کهکشانی میشد یه سوتی ریز هست چون خودش گفته بود که صورت رویا فلجه پس چطوری میتونسته بخنده در کل داستان خوبی بود وبه قول دوستان ارزش یکبار خوندن روداره
عالی اما از این عشقها و توکلها تو جامعه ما دیگرای امروزی به نظرم انگشت شماره و آدمها ور توهم عشق و عاشقی هستند و هرگز نمیتونن از خودشون بگذرند و اعمال و رفتارها صرفا نمایشی هست ولی در مجموع اگه اهل رمان عاشقانه هست کسی بنظرم عالیه نمیشه خلاصه رو گفت چون دیگر اون وقت مطالعه صفایی نداره
اوایل کتاب خیلی خوب شروع شد و من رو جذب کرد ولی اوسط کتاب داستان رنگ رویایی بودن به خودش گرفت، و هرچی جلوتر میرفتم بیشتررویایی میشدوخیلی کش دار شداین قسمت، ب نظر من اگه همون موقع ک داستان رویایی شد زودتر نویسنده کتاب رو تموم میکرد خیلی بهتر بود و اواخر کتاب خواننده خسته نمیشد، ممنون
درود.... اوایل داستان خوب بود بعداش تخیلی شد و آخرهاش رو خیلی کش داد و خسته کننده بود..... من موندم تا کوچکترین چیزی میشد چرا شخصیتهای داستان هی گریه میکردن و از حال میرفتن بعضی از این گریهها دیگه اغراق آمیز بود آخه مرد آن هم تو نسل قدیم انقدر راحت گریه میکنه درکل از این کتاب خوشم نیومد
از یه طرف میگین شروع کتاب خوبه و بعدش نه! پس چه طوری اکثراً کتاب رو بدون زمین گذاشتن تموم کردند؟ 🤣.
انتخاب نام کتاب خارجیها برای این ویژه است چون در حین نوشتن، نویسنده به واژه، اتفاق، صحنه یا توصیفی برخورد و نام کتاب را بر اساس محتوای متن انتخاب میکند...
و یا برای انتخاب نام و طراحی جلد از نویسندهها و طراحان گرافیست و اشخاصی که در حوزه ادبیات فعالیت میکنند، مشاوره میگیرند. حالا بماند که نام و طراحی جلد کتابهای خارجی در حین ترجمه و برگرداندن به پارسی، تعویض میشه. 🙄. آقا مگه روغن ماشینه!!!!
من اول کتابم. ولی با توجه به اون لحظه که از شکاف کانتینر که کارگرهای کارخانه رو به خانه هاشان میرساند و او آخرین تصاویر از دور نمای روستا رو میدید، میتونست اسم کتاب "شیار کانتینر"، "شکاف کانتینر" یا "نرفتن به سینما مرا از خانه فراری داد " باشه. در رابطه با رنگ چشم، گاهی رنگه چشم تغییر میکنه، البته من دلیلش رو نمیدونم، شما هم نپرسید. 😶