نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی تقصیر من نیست - مهدی عبدالله پور
3.9
765 رای
مرتبسازی: پیشفرض
نهال
۱۴۰۲/۵/۱۹
71
کتاب صوتی تقصیر من نیست کتاب خیلی جالبی بود با اینکه داستان کوتا و مختصر بود خیلی حرف برای گفتن داشت من این کتاب و خیلی دوست داشتم به این دلیل که ما هم روزی به میانسالی و پیری میرسیم. حالا یکی زودتر یکی دیر تر هر کسی در این سن انتظاراتی از اطرافیانش دارد داستان در مورد زن میانسالی بود که برای رد شدن از یک خیابان با آدمهای متفاوت مواجه میشود با برخوردهایی که باهاش میشه چه از روی ترحم و چه رفتارهای بی تفاوت عابرین و مردمی که از کنارش بی تفاوت عبور میکنن کتاب از یک طرف بی تفاوتی و از طرفی دیگه مشکلات مردم و جامعه در حال حاضر میگه. تفاوت زمانه و نسلها و از بین رفتن حرمتها و احترامات متقابل. پیرزن داستان با ته مانده غروری خود صبر میکند و کمتر از دیگران کمک میگیرد امابه زودی متوجه میشود که نیاز به کمک دیگران داردبا تصادفی که در خیابان میشود ماشینها و عابران در یک گوشه جمع میشوند و پیر زن به راحتی میتواند از خیابان عبور کند و به آن سوی خیابان برود در حالی که این اتفاق با کمی توجه متوجه میشود که تصادفی که اتفاق افتاده خودش بوده کلاً این دیدگاه رو دوست دارم که مرگ به موقع و به جا یک نعمت است و مرگ هم زندگی دوباره است
کتاب جالبی بود که داستان نسبتاً ساده اما دلپذیری داشت. ابعاد مثبت آن جملات روان و کوتاه آن بود که مخاطب را گیج و سردرگم نمیکرد. داستان با وجود کوتاه بودن پندهای اخلاقی زیبایی داشت که خواننده را به فکر وادار میکرد. پندهایی چون کمک به افراد سالمند و ناتوان، بی توجه نبودن به وقایع و آدمهای اطرافمان و محبت بی منت به دیگران و...
نقطهی اوج داستان هم که مرگ پیرزن بود شوک بزرگی از غم را به مخاطب داستان منتقل میکرد و پایان خوش آن که تخیلات زن از مرگش بود این شوک را خنثی کرده و مخاطب را مجدداً خوشحال میکرد که من این مراتب را بسیار دوست داشتم.
ابعاد منفی داستان هم شخصیت پردازیهای ناقص بود. داستان در قسمتهایی رئال بودن خود را نقض میکرد برای مثال آن جا که همه بی تفاوت بودند غیر واقعی بود چرا که محال است در میان دهها نفر همه بی تفاوت و بی احساس بگذرند.
اما به طور کلی داستان خوب است و ارزش جوش کردن دارد. من از گویندگی کتاب هم نسبتاً راضی بودم. خسته نباشید میگویم به عوامل کتابراه و کانون فرهنگی چوک
🌹💐❤️🧡
نقطهی اوج داستان هم که مرگ پیرزن بود شوک بزرگی از غم را به مخاطب داستان منتقل میکرد و پایان خوش آن که تخیلات زن از مرگش بود این شوک را خنثی کرده و مخاطب را مجدداً خوشحال میکرد که من این مراتب را بسیار دوست داشتم.
ابعاد منفی داستان هم شخصیت پردازیهای ناقص بود. داستان در قسمتهایی رئال بودن خود را نقض میکرد برای مثال آن جا که همه بی تفاوت بودند غیر واقعی بود چرا که محال است در میان دهها نفر همه بی تفاوت و بی احساس بگذرند.
اما به طور کلی داستان خوب است و ارزش جوش کردن دارد. من از گویندگی کتاب هم نسبتاً راضی بودم. خسته نباشید میگویم به عوامل کتابراه و کانون فرهنگی چوک
🌹💐❤️🧡
داستان پیرزنی که برای عبور از خیابان به کمک نیاز دارد و تصورات و افکار او در حین تلاشش برای گذر از خیابان. داستان ساده و روانی بود ولی خب قدرت قلم و ذهن نویسنده برای خلق این داستان به منظور رسوندن منظورش خیلی ضعیف بود و داستان دلچسب و جذابی نبود. داستان اشاره به این داره که برخی چیزها تقصیر ما نیست و ما نقشی در این اتفاقات نداریم مثل پیری و اسم داستان هم برگرفته شده از همین مفهوم هست. انسان وقتی پیر میشه ناخوداگاه توانایی خودش رو در انجام برخی امور از دست میده که در گذشته میتونسته به راحتی انجامش بده مثل گذشن از خیابون در حالیکه هنوز نیاز داره تا بیرون بره تفریح کنه و... وقتی انسان از اوج قدرتش به ضعیفترین حالت میرسه زود رنج میشه و گاهی غرورش اجازه نمیده که بخواد به سادگی کمک هر کسی رو قبول کنه بنابراین هنگام کمک به یه انسان پیر یا معلول باید حواسمون به لحن و برخوردمون باشه تا باعث احساس حقارت و رنجش در این افراد نشیم. فکر کردن پیرزن به همسر مرحومش باعث دلگرمی اون میشه و این نشون میده که انسان همیشه به یه همراه و همدل نیاز داره و وجود یک همراه همیشه باعث قوت قلب ما میشه. صدا گذاری هم از نظر من قشنگ نبود و قسمت مثبت داستان برای من در بخشی بود که نویسنده ذهن مارو درگیر تصور مرگ پیرزن میکنه ولی با یک پایان خوش روبه رو میشیم.
خیلی ساده بود همان ابتدا که گفته شد جمعیت به وسط خیابان رفتند میدانستم جمله بعدی چیست.
قلم نویسنده خوب نبود
البته یک نکته هست که شاید نوشته من ظالمانه باشد.
ولی واقعا گاهی افراد سالمند یا شخصی که بیماری و معلولیت دارد واقعا باید آموزش ببیند و بداند شاید مردم و افراد خانوادهاش با علاقه به او کمک میکنند. متاسفانه گاهی آنها کمک را قبول نمیکنند و خیلی مغرورانه رفتار میکنند.
در جامعه ما هم که همه آنقدر مشکلات ریز و درشت دارند کسی حوصله ناز خریدن ندارد. کسی که نیازمند کمک است باید یاد بگیرد کمک بخواهد و کمک را قبول کند و در عوض آن دعای خیر کند اینکه نویسنده نوشته بود مردم با کلمات بد از او میخواستند تا بهش کمک کنند را قبول ندارم. مردم جامعه ما 99% با سالمندان مهربان هستند. در اینجا فقط بچه بی ادب نبود. حتی گفت خانم گفته بگذار به پیر زن بدبخت کمک کنم. خیلی احتمالش کمه مردم با یک فرد سالمند برای رو شدن از خیابان اینطور برخورد کنند. کلا من دوست نداشتم. قابل پیشبینی بود و قلم نویسنده ضعیف.
قلم نویسنده خوب نبود
البته یک نکته هست که شاید نوشته من ظالمانه باشد.
ولی واقعا گاهی افراد سالمند یا شخصی که بیماری و معلولیت دارد واقعا باید آموزش ببیند و بداند شاید مردم و افراد خانوادهاش با علاقه به او کمک میکنند. متاسفانه گاهی آنها کمک را قبول نمیکنند و خیلی مغرورانه رفتار میکنند.
در جامعه ما هم که همه آنقدر مشکلات ریز و درشت دارند کسی حوصله ناز خریدن ندارد. کسی که نیازمند کمک است باید یاد بگیرد کمک بخواهد و کمک را قبول کند و در عوض آن دعای خیر کند اینکه نویسنده نوشته بود مردم با کلمات بد از او میخواستند تا بهش کمک کنند را قبول ندارم. مردم جامعه ما 99% با سالمندان مهربان هستند. در اینجا فقط بچه بی ادب نبود. حتی گفت خانم گفته بگذار به پیر زن بدبخت کمک کنم. خیلی احتمالش کمه مردم با یک فرد سالمند برای رو شدن از خیابان اینطور برخورد کنند. کلا من دوست نداشتم. قابل پیشبینی بود و قلم نویسنده ضعیف.
داستان کوتاه تقصیر من نیست داستان زیبا و جالبی است. داستان دربارهی پیرزنی است که میخواهد از خیابان پر ترددی رد شود و به خانه برود و به کمک عابرینی که از کنارش رد میشوند اعتنایی نمیکند و قصد دارد خود از خیابان رد شود و صبر میکند تا خیابان خلوت شود ولی هر چه میگذرد خیابان شلوغتر میشود و هرچه از مردمی که از کنارش میگذرند میخواهد که کمکش کنند تا به آن طرف خیابان برود کسی به او توجهی نمیکند و بعد خیال میکند موقعی که میخواسته خودش به آن طرف خیابان برود تصادف کرده و مرده است و کم کم به خودش میاید و میبیند هنوز کنار خیابان است و عابری دستش را میگیرد تا به آن طرف خیابان ببرد. این داستان دیدگاه مثبت و منفی مردم را به کهنسالی نشان میدهد و اینکه بعضی از افراد احترامی برای سالمندان قائل نیستند و به این فکر نمیکنند که خودشان هم در این شرایط قرار خواهند گرفت و انسانها همه به هم نیاز دارند و کوچکترها و جوانها باید یاد بگیرند که باید به بزرگترها و سالمندان احترام بگذارند و به آنها کمک کنند و در آخر داستان نشان میدهد انسانها بازهم در مقابل یکدیگر احساس مسئولیت میکنند و برای کمک به هم پیشقدم میشوند.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی کتابهای با ارزش رایگان و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی محترم.
با تشکر از کتابراه برای تهیهی کتابهای با ارزش رایگان و با آرزوی موفقیتهای بیشتر برای نویسندهی محترم.
سلام
اسم کتاب برگرفته از داستانش هست، که پیری تقصیر خود ما نیست.
خیلی از چیزهای دیگه هم تو دنیا هست که داشتن یا نداشتنش تقصیر خود آدم نیست، مثل چهره و قد و هیکل، خانواده، جامعهای که درآن بدنیا آمدیم. پس بخاطرش نباید مغرور باشیم یا خودمون رو سرزنش کنیم.
گاهی مثل همین داستان، با اینکه دوست داریم خودمان از پس شرایط بربیاییم درنهایت مجبور میشویم دست کمک بسوی دیگران دراز کنیم، وگرنه ممکنه دچار عواقب بدتری بشویم.
بطور کلی هرچه ما انسانها سعی کنیم بهتر باشیم و بدون ترحم و قضاوت برای دیگران کاری درحد توانمان انجام دهیم، شرایط بهتری در جامعه بوجود میاد و مخصوصااا یکسری فرهنگ سازی برای جامعه آینده، که کودکان و نوجوانان امروز آن را میسازند، میشود.
ممنون از شما بابت داستان زیباتون.
اسم کتاب برگرفته از داستانش هست، که پیری تقصیر خود ما نیست.
خیلی از چیزهای دیگه هم تو دنیا هست که داشتن یا نداشتنش تقصیر خود آدم نیست، مثل چهره و قد و هیکل، خانواده، جامعهای که درآن بدنیا آمدیم. پس بخاطرش نباید مغرور باشیم یا خودمون رو سرزنش کنیم.
گاهی مثل همین داستان، با اینکه دوست داریم خودمان از پس شرایط بربیاییم درنهایت مجبور میشویم دست کمک بسوی دیگران دراز کنیم، وگرنه ممکنه دچار عواقب بدتری بشویم.
بطور کلی هرچه ما انسانها سعی کنیم بهتر باشیم و بدون ترحم و قضاوت برای دیگران کاری درحد توانمان انجام دهیم، شرایط بهتری در جامعه بوجود میاد و مخصوصااا یکسری فرهنگ سازی برای جامعه آینده، که کودکان و نوجوانان امروز آن را میسازند، میشود.
ممنون از شما بابت داستان زیباتون.
درود، داستان جالبی بود، داستان تک تک ما انسانها، در نقش پیرزن میتواند هر کدام از ما قرار بگیرد. ما هم خیلی از اوقات اتفاقاتی را تصور میکنیم که بعد با خود میگوییمای کاش این کار را نکرده بودیم. پیرزن با آن تصوراتش باعث شد که بر بدنش فشار بیاید، عرق سرد بر تنش نشست و تنشهایی بر آن وارد شد و از همه مهم تر این که دیگر جرئت رد شدن از خیابان را پیدا نکرد. میتوان به راحتی وجه شبه را بین داستان خیلی از ماها و این داستان که نویسنده با عادی انتخاب کردن موضوعش سعی در جلب توجه داشت، پیدا کرد. تنها چیزی که این میان کمی اشتباه بود صدای گویندهها بود. صداهایی بی احساس که اصلا به نقش آنها نمیخورد. اما از داستان بسیار لذت بردم. کوتاه، جامع، آموزنده و سرگرم کننده بود. سپاس.
بیشتر کتابهای رایگان سطح بالایی ندارن.... باعث تاسفه ما قبل کرونا کتابخانه کلی کتاب در اختیار داشتیم بخونین که تعطیل شد انهم با پول کم عضویت سالانه.. حالا با این کتابهای رایگان تون ناامید از کتاب خوندن شدیم.... بخام هزینه کنم میرم کتاب فیزیکی میخرم که یه عمر برام بمونه نه اینکه تو گوشی ممکنه از بین بره
داستان ساده اما پرمعنی بود
تقصیر من نیست
پیری نقصیر هیچکس نیست
رنگ چشم قد خانواده اسم قیافه و..
هیچکدوم تقصیر ما نیست
تقدیر ماست
هیچوقت هیچ کس و بخاطر لین چیزایی که تقصیریش نیست مسخره یا مقصر ندونید
داستان در بارهی پیر زنی بود که میخواست از خیابون به اون طرف بره
و حتی یه زن ک میخواست کمکش کنه و اونا ببره اون طرف خیابون به کسی که پشت خط گوشیش داشت باهاش حرف میزد گف بذار این پیرزن بیچاره وببرم اون طرف
با منت
به سالمندان احترام بذاریم و با انها با مهربانی رفتار کنیم
تقصیر من نیست
پیری نقصیر هیچکس نیست
رنگ چشم قد خانواده اسم قیافه و..
هیچکدوم تقصیر ما نیست
تقدیر ماست
هیچوقت هیچ کس و بخاطر لین چیزایی که تقصیریش نیست مسخره یا مقصر ندونید
داستان در بارهی پیر زنی بود که میخواست از خیابون به اون طرف بره
و حتی یه زن ک میخواست کمکش کنه و اونا ببره اون طرف خیابون به کسی که پشت خط گوشیش داشت باهاش حرف میزد گف بذار این پیرزن بیچاره وببرم اون طرف
با منت
به سالمندان احترام بذاریم و با انها با مهربانی رفتار کنیم
نمیدونم چرا هیچکدوم از داستانهای صوتی رایگانی که از کانون فرهنگی چوک هست، پایان و جمعبندی خوبی نداره؟ خیلی خوب میشه اگر که نکته و هدف پنهانی هم در داستان وجود داشته باشه. کل داستان حول محور اینکه پیرزن تنها و ناتوان هست و نمیتونه از خیابون عبور کنه گذشت. یک قسمتی هم خیلی غیرواقعی بود. ابتدای داستان مردم رسماً منت میکردن که از خیابون ردش کنن اما خودش قبول نمیکرد! یکم که گذشت پیرزن منت میکرد مردم بی توجه بودن؟ والله که مردم هیچوقت انقدر سنگدل نیستن!
اصلاً خوشم نیومد👎
اصلاً خوشم نیومد👎
داستان آموزندهای بود. انسانها باید به همدیگر کمک کنند. مخصوصا به بزرگترهای خود، حتی اگر غریبه باشد. ضرب المثل معروف که میگه از هر دستی بِدی از همان دست پس میگیری. پس چه بهتر که به افراد سالمند کمک کنیم. بالاخره یک روز برای خودمان هم پیش میآید که سالمند شویم.
و در پایان داستان آخرت را توصیف کرد، روح از بدن خارج میشود و خودش هنوز نمیداند مرده است. هرچه میگوید من زندهام کسی به حرفش گوش نمیکند.
این یعنی زندگی پس از زندگی، یعنی واقعیتی که نمیشود منکر آن شد.
و در پایان داستان آخرت را توصیف کرد، روح از بدن خارج میشود و خودش هنوز نمیداند مرده است. هرچه میگوید من زندهام کسی به حرفش گوش نمیکند.
این یعنی زندگی پس از زندگی، یعنی واقعیتی که نمیشود منکر آن شد.
ارزش یک بار خوندن را داشت ولی قطعاً اگر رایگان نبود هزینه کردن برای خواندن همچین کتابی عقلانی نیست به نظر من این نوع داستانها باید به شکل مجموعه در اختیار خوانندگان قرار بگیرند البته اصلاً منظور نادیده گرفتن زحمت صوتی کردن همچین کتابی نیست ولی کتابهای وزین دیگری هستند که بیشتر شایسته صوتی شدن هستند مخصوصا برای در اختیار قرار دادن قشر کم بینا و نابینایان عزیز تا این طیف هم از مطالعه کتابهای خوب و ارزشمند جهان محروم نباشند
خیلی قشنگ و خلاقانهست؛ به نظرم با وسواس خاصی نوشته شده
ساده و گیرا و روونه، گویندگان عالی ایفای نقش کردن، داستان خیلی خوب پیش رفت
کاملا حسش کردم و توش غرق شدم، توصیفات و توضیحات خیلی خوب و به اندازه انجام شدن، نه کمه که تصویر سازی رو مشکل کنه و نه زیاده که خسته کننده باشه، داستان کوتاه فوقالعاده زیبا و جالبیه، جداً دوست داشتم، ممنونم که رایگانه، خیلی زیباست.
و ممنون از کانون فرهنگی چوک بابت زحمات فراوان و انتشار رایگان کتاب.
ساده و گیرا و روونه، گویندگان عالی ایفای نقش کردن، داستان خیلی خوب پیش رفت
کاملا حسش کردم و توش غرق شدم، توصیفات و توضیحات خیلی خوب و به اندازه انجام شدن، نه کمه که تصویر سازی رو مشکل کنه و نه زیاده که خسته کننده باشه، داستان کوتاه فوقالعاده زیبا و جالبیه، جداً دوست داشتم، ممنونم که رایگانه، خیلی زیباست.
و ممنون از کانون فرهنگی چوک بابت زحمات فراوان و انتشار رایگان کتاب.
داستان بدی نبود ولی کاش دقیقه ده تموم میشد آخر داستان خیلی آبکی شد البته انتخاب این موضوع برای یک داستان کوتاه خوب بود منتهی این پیرزن باید این نکته رو در نظر میگرفت که بااین اوضاع چشم و گوشش نباید تنها بیاد بیرون خصوصا جای شلوغی مثل شهر چون مردم وظیفه شون نیست که بهش کمک کنند واسه من چندباری پیش اومده و با لبخند و روی باز کمک کردم اما واقعا خیلی خطرناکه وقتی میان بیرون کسیو ندارند اما همین که یه بلایی سرشون میاد صدنفر پیدا میشه
از نظر من هر کتابی به نسبت خودش ارزش حداقل یک بار خوندن رو داره.
برای هر کتابی صدها نفر زمان صرف کردن و با توجه به این که چیزی ارزشمندتر از زمان برای هر انسانی وجود نداره، هیچ کتابی هم بیارزش نیست.
فارغ از این که این داستان هم از این قضیه مستثنا نیست باید بگم که داستان بسیار تامل برانگیز بود ولی به نظرم اگر بیان بهتری داشت، قطعا قدرت و توان بیشتری در جذب مخاطب داشت.
برای هر کتابی صدها نفر زمان صرف کردن و با توجه به این که چیزی ارزشمندتر از زمان برای هر انسانی وجود نداره، هیچ کتابی هم بیارزش نیست.
فارغ از این که این داستان هم از این قضیه مستثنا نیست باید بگم که داستان بسیار تامل برانگیز بود ولی به نظرم اگر بیان بهتری داشت، قطعا قدرت و توان بیشتری در جذب مخاطب داشت.
داستان کوتاه و توصیفی بود. داستان دربارهی پیرزنی که قصد دارد از خیابانی عبور کند، است، اما پیرزن به دلیل سنش نمیتواند به راحتی از خیابان رد شود از سوی دیگری سخنان مردم آزارش میدهد و نمیخواهد از مردم کمک بگیرد و لحظهای که فکر میکنیم پیرزن از دنیا رفته است ولی پایان خوبی داشت و پیرزن با کمک مردم از خیابان عبور کرد. یکی از مزایای این کتاب صوتی بودناش است و اسم کتاب کاملا با موضوع و مفهوم کتاب مرتبط است.
بنظر من خیلی قشنگ بود ما انسانها طوری با سالمندان رفتار میکنیم ک انگار خودمون پیر نمیشویم و اصلا نیاز به کمک نداریم پس بنابراین باید ما هم به پیران و سالمندان شهرمون کمک کنیم در هر شرایطی
در واقع نویسنده این طور وانمود کرد که ما نیز در مقابل مرگ و زندگی اون پیرزن مسئول هستیم اگر کمکش کرده بودن شاید به زندگیش ادامه میداد و حتی ممکن بود خیالات پیرزن واقعی بشه اون موقع کی
جواب گو بود؟
ممنونم خسته نباشید
در واقع نویسنده این طور وانمود کرد که ما نیز در مقابل مرگ و زندگی اون پیرزن مسئول هستیم اگر کمکش کرده بودن شاید به زندگیش ادامه میداد و حتی ممکن بود خیالات پیرزن واقعی بشه اون موقع کی
جواب گو بود؟
ممنونم خسته نباشید
با عرض سلام خدمت دوستان کتاب دوست و همراهان کتابراه. این داستان کوتاه بود ولی یک شاهنامه حرف درونش نهفته بود. این رو باید همه در خاطر داشته باشند که احترام به افراد پیر یکی از واجبترین کارها است. بزرگترهای فامیل تا هستن باید دلجویی بشن، وقتی که پر کشیدن هزاران افسوس باز کم است. داستان خیلی خوبی بود به همه مخصوصا جوانان توصیه میکنم. راوی داستان عالی بودن از دور دست ایشون رو می بوسم
درسته بعضا بی توجهی به انسانهای اطراف اتفاق میوفته ولی فکر نکنم تو ایران تا این حد شدید باشه
البته من خودم بعضا تو اتوبوس دیدم که خانمها پشت سر پیرزنهایی که با عصا وارد میشن غر میزنن و میگن چرا با این وضع اومده بیرون ولی من خودم چنین پیرهایی که بر محدودیت ناشی از پیری غلبه میکنند و با جسارت بیرون میان رو تحسین میکنم
به نظرم صدای پیرزن خیلی جوان بود😀😀😀
البته من خودم بعضا تو اتوبوس دیدم که خانمها پشت سر پیرزنهایی که با عصا وارد میشن غر میزنن و میگن چرا با این وضع اومده بیرون ولی من خودم چنین پیرهایی که بر محدودیت ناشی از پیری غلبه میکنند و با جسارت بیرون میان رو تحسین میکنم
به نظرم صدای پیرزن خیلی جوان بود😀😀😀
وای خدا چقدر داستان مفیدی بود. این داستان تنهایی پیر زنی رو روایت میکنه که خیلی هامون هزاران بار در خیابونا میبینیم امثالشو. و واقعا خیلی وقتها با بی اعتنایی از کنارشون رد میشیم. انگار هیچوقت خودمون پیر نمیشیم وبه کسی نیاز پیدا نمیکنیم! عالی بود. از تمام دست اندر کاران این داستان ممنونم.... با تقدیم احترام 🌹❤️🌹🌹❤️🌹😘🙏🌹🌹
داستان کوتاه و جالبی بود، یک تلنگر برای خواننده است که با محبت بیشتری به میانسالها توجه کنن، یاداوری میکنه که همه مای روزی پیر میشیم و نباید با میانسالها تند رفتار کنیم، اگه روز نبودشون فکر کنیم قطعا باهاشون بهتر برخورد میکنیم. ممنون از کتابراه برای انتخاب خوبش بابت این داستان کوتاه
نام داستان با خود داستان زیاد همخونی نداشت
ولی در کل خوب بود
پیری انجام خیلی از چیزها رو سخته میکنه
ولی تحمل منت مردم و غروری خود شخص سختره
ولی عاقلانه سنجیدن و تصورت پیر زن باعث میشه درست تصمیم بگیره و از مردم کمک بگیره
بعضی اوقات آنطور که ما در مورد دیگران فکر میکنیم هیچی اونطور نیست
ولی در کل خوب بود
پیری انجام خیلی از چیزها رو سخته میکنه
ولی تحمل منت مردم و غروری خود شخص سختره
ولی عاقلانه سنجیدن و تصورت پیر زن باعث میشه درست تصمیم بگیره و از مردم کمک بگیره
بعضی اوقات آنطور که ما در مورد دیگران فکر میکنیم هیچی اونطور نیست
سلام
برخی از کتابچههای صوتی واقعا از ارزش ادبی و مفهومی بسیار پایینی بهره بردهاند و به نظرم کتاب راه اینها رو باید حذف و در صفحات خود قرار ندهد.
اینکه یک نفر میمیرد و روحش صحنه مرگ رو میبیند چه قصدی است؟؟؟ مثلا میخان بگن که مرگ چطور؟؟؟ یا ما رو به خودمون بیارن که دنیا هیمه؟؟؟ خوب نبود!!
برخی از کتابچههای صوتی واقعا از ارزش ادبی و مفهومی بسیار پایینی بهره بردهاند و به نظرم کتاب راه اینها رو باید حذف و در صفحات خود قرار ندهد.
اینکه یک نفر میمیرد و روحش صحنه مرگ رو میبیند چه قصدی است؟؟؟ مثلا میخان بگن که مرگ چطور؟؟؟ یا ما رو به خودمون بیارن که دنیا هیمه؟؟؟ خوب نبود!!