نقد، بررسی و نظرات کتاب داگلاس و یک آغوش مهربان - دیوید ملینگ

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
maniya
۱۴۰۳/۰۹/۲۶
داگلاس یک روز بیدار شده و دوست داشت کسی را بغل کند پس به جستجوی یک دوست بیرون رفت او ابتدا یک سنگ بزرگ را دید پس تصمیم گرفت آن را بغل کند اما آن سنگ خیلی سنگین بود و روی او افتاد پس به سمت یک درخت رفت و تصمیم گرفت تنه یک درخت را بغل کند ابتدا پایین تنه را بغل کرد بعد وسط تنه و دارآخر بالای تنه را بغل کرد اما از سنگینی تنه نزدیک بود که بشکند پس او به سمت بوته‌های نرم رفت تا آن‌ها را بغل کند اما حس کرد بوته‌ها خش خش می‌کنند و از درون آن گوسفندان بیرون پریدند و فرار کردند داگلاس گفت فرار نکنید می‌خواهم شما را بغل کنم اما آن‌ها رفتند داگلاس جغد پیر را دید و خواست که او را بغل کند اما از شاخه آویزان شد و افتاد او به لانه خرگوش رفت دستش را داخل لانه کرد و گوش دراز را گرفت و بیرون آورد خرگوش گفت منو بزار زمین داگلاس گفت ببخشید من فقط می‌خواستم بغلت کنم خرگوش گفت آها با من بیا خرگوش دست داگلاس گل را گرفت و او را به یک غار هدایت کرد داگلاس در غار مادرش را دید و آن‌ها همدیگر را بغل کردند آن بهترین آغوش بود گرم و راحت داگلاس گفت مادر دوستت دارم.
چقدر زیبا این گونه آن‌ها با یک آغوش ساده احساس خود را به یکدیگر ابراز می‌کنند تصاویر قشنگ بود
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۹/۱۶
مثل اینکه اولین نظر رو من دارم میذارم باید بگم که خیلی داستان بانمکی بود. یه خرس کوچولو به اسم داگلاس، دلش یه آغوش گرم و مهربون میخواد، ولی هر جایی رو میگرده اون مهر و محبت رو پیدا نمیکنه، تا این که آخرش میرسه به مامانش و اون رو محکم بغل میکنه. واقعا درسته، هیچکس مثل مادر با فرزندش مهربون نیست و اون گرمی و عشقی که در آغوش مادر هست رو جای دیگه نمیشه پیدا کرد. خیلی خوبه که بچه ها از سن کم این رو بدونند و به ارزش و تقدس عشق مادر پی ببرند. این کتاب از دیدگاه من میتونه باعث تقویت رابطه ی مادر و فرزند بشه. حتی با وجود سادگی و کودکانه بودنش.
هلیا خوش سرور
۱۴۰۳/۰۹/۱۹
خیلی داستان شیرین و بانمکی بود، متن‌های کوتاه با تصاویر جذاب و بانمک. برای کودکان عالیه... دخترم عاشق کتابش شد.
مزینانی
۱۴۰۳/۱۰/۰۵
داستان قشنگی داشت ولی به نظرم برای بچه‌ها باید کمی روشن‌تر ترجمه می‌شد
Arad Hashemi
۱۴۰۳/۰۹/۲۷
خیلی خوب بود و بچه‌ها خیلی دوست داشتند شخصیت داستان را