نقد، بررسی و نظرات کتاب پیدایت کردم - لیزا جول
4.4
41 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خاطره
۱۴۰۳/۱۱/۰۶
00
یکی از بهترین داستانهایی که تو عمرتون میخونید. داستانی پراز تعلیق، معما، جذاب وپرکشش با قلمی بی نهایت دلنشین وخاص که شما رو به داستان میخکوب میکند ویه سره وبا اشتیاق داستان رو دنبال میکنید. فصلهای کوتاه پرهیجان درباره سه زندگی، دو زندگی در حال ویه زندگی در گدشته. مردی با حافظهای از دست داده در ساحل شمال لندن زیربارون مونده که گذشتهای بسیار تاریک وپرتعلیق داره. لی لی زن جوانی که شوهرش یه روز صبح سرکار میره و برنمیگرده وبعد در جریان گداشتن پلیس متوجه میشه رازهای شومی درباره شوهرش میشه... خانواده راس در گذشته با دو فرزند دختر وپسر به نام گری وکرستی که اتفاقی با پسری به نام مارک آشنا میشن که ادعا میکنه عاشق کرستی ولی وقایع شوم ودلهره آور در راهند... وزنی که به مرد زیر بارون پناه میده ومجرد با سه بچه وگذشتهای پراز شکست وناکامی ورابطههای بی سرانجام وانتخابهای اشتباه. حالا به مرد زیر بارون که اسمش رو فرانک گذاشته دل بسته اما اتفاقهای زیادی با این انتخاب هم براش پیش میاد ودردسرها وتنشهای زیاد... یه داستان سراسر راز آلود وپرماجرا. اصلا از دستش ندید
کتاب بدی نبود در بعضی از قسمتها هیجان خوبی در خواننده ایجاد میکرد. به عنوان یک کتاب معمایی خوب بود. من در بعضی از قسمتهای کتاب نمیتوانستم کتاب را رها کنم. این کتاب بخوبی روح و روان فردی را که در یک خانواده نامناسب بزرگ شده نشان میداد که حتی زندگی در یک خانواده خوب هم نتوانسته بود رفتارهای او را اصلاح کند و جالب اینکه از نظر اجتماعی به خوبی این فرد ناسازگار پذیرفته شده بود و توانسته بود با ظاهر موجه خود دیگران را تحت تاثیر قرار دهد. بر اساس گفته پائولو کوییلو که به احساسمون در مورد بعضی از وقایع یا افراد باید توجه کنیم در این داستان به خوبی نمایش داده شده بود چون در برخورد اول گری احساس خوبی نسبت شخصیت ناسازگار داستان پیدا نکرده بود و متاسفانه به این احساس خود بی توجهی نشان داده و باعث شده بود که خواهر و پدرش را از دست بدهد. ممنون از کتابراه