موضوع این کتاب که جای خالیاش و امثالش خیلی حس میشد و گمشده بزرگ روزمرگیهای این روزهای ما بود، طرح نقشه راه یک چرخش حیاتی از پارادایم ضد زندگی غالب به سوی بهزیستی، پایداری و صلح باخود، بازمین (طبیعت) و بادیگران است. داستان (البته نه همه که بخشی از آن) به برداشت (و روایتِ) این کمترین از این قرار است که: بر اساسِ یافتههای زیست-دیرینْ شناسان، صدها هزار سال پیش، طبیعت با هوشمندی، خودسامانی [و تدبیر خالقِ فیّاض] مقدار کربن موجود در جوّ زمین را که بیش از حدِ مناسب برای حیات بسیاری از گونهها و از جمله انسان بود، در اعماق زمین حبس کرد: غولی که در چراغ جادو حبس شد! و انسانِ نادان بی خرد، با حفّاری زمین، پس از صدها هزار سال، این کربن مضر برای حیات خود را در قالب سوختهای فسیلی از جمله نفت، استخراج کرده و دوباره وارد اتمسفر زمین کرد: آن غول خطرناک را از چراغ جادو خارج کرد و حالا در مانده چگونه آن را مهار و با صنعت و اقتصادِ خطی و تمدن نفتی (فسیلی) ِ حاصل از آن و تغییر اقلیم ناشی از آن چه کند!
آری، براستی "طبیعت بهتر میداند! " (بَری کامِنر)
و برای نجات از این مهلکه هم، راهی جز بازیافتن و بازگشتن به خویشتنِ حقیقی و معنوی و آغوش طبیعت (مادر زمین) و آموختن از هوشمندی، تدبیر و خرد نهفته در آن (بومْ شناسی) و بازطرّاحیِ صنعت و اقتصادِ چرخهای (بومْ آمایی) ِ مبتنی بر آن همراه با احیاء اجتماعات (باهمستانها، کامیونیتی ها) ی توانمند و یاری گر نیست.
آری، براستی "طبیعت بهتر میداند! " (بَری کامِنر)
و برای نجات از این مهلکه هم، راهی جز بازیافتن و بازگشتن به خویشتنِ حقیقی و معنوی و آغوش طبیعت (مادر زمین) و آموختن از هوشمندی، تدبیر و خرد نهفته در آن (بومْ شناسی) و بازطرّاحیِ صنعت و اقتصادِ چرخهای (بومْ آمایی) ِ مبتنی بر آن همراه با احیاء اجتماعات (باهمستانها، کامیونیتی ها) ی توانمند و یاری گر نیست.