نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی جاده - کورمک مک کارتی
4.2
71 رای
مرتبسازی: پیشفرض
خطر اسپویل :
رمان "جاده" (The Road) نوشته ی کُرمک مک کارتی یکی از آثار برجسته و تأثیرگذار این نویسنده است که در سال 2006 منتشر شد. داستانی پست آخرالزمانی را روایت می کند که در آن یک پدر و پسر در دنیایی ویران و سرد سفر می کنند. مک کارتی در "جاده" از سبک خاص خود استفاده می کند با جملات کوتاه و گاهی بدون نشانه گذاری. این سبک به ایجاد حس فوریت و تنش در داستان کمک می کند و خواننده را به شدت درگیر احساسات شخصیت ها می کند. یکی از محوری ترین تم ها در "جاده" رابطه ی عمیق پدر و پسر است. عشق و مراقبت آن ها از یکدیگر در دنیای بی رحم و خطرناک، نقطه ی قوت داستان است. در حالی که محیط داستان تاریک و ناامیدکننده است، تلاش شخصیت ها برای بقا و حفظ امید به زندگی، پیام عمیقی را منتقل می کند. فضای رمان به شدت خفقان آور و غم انگیز است. توصیف های دقیق از دنیای ویران شده، احساس تنهایی و ناامیدی را به خوبی منتقل می کند. این فضا به خلق حس ترس و عدم امنیت کمک میکند. "جاده" در نهایت پیامی از امید و عشق را منتقل می کند. حتی در تاریک ترین لحظات، عشق انسانی می تواند چراغی باشد که راه را روشن کند. "جاده" یک اثر عمیق و تأثیرگذار است که با سبک خاص مک کارتی، تم های انسانی و فضاسازی بی نظیر، خواننده را به تفکر درباره ی عشق، بقا و معنای زندگی در شرایط بحرانی وادار می کند. این رمان هم داستانی جذاب داردو هم پرسش های عمیقی درباره ی انسانیت مطرح می کند که در ذهن خواننده باقی می ماند، مثل اینکه این همه درد و رنج فایده ای دارد یا فرقی نمیکرد اگر مثل شخصیت مادر در همان ابتدا تسلیم میشد. صدا و فضای اماده شده توسط گوینده هم بسیار خوب بود و در اخر اینکه اگر کتابو دوست داشتید فیلمشو هم حتما ببینید.
رمان "جاده" (The Road) نوشته ی کُرمک مک کارتی یکی از آثار برجسته و تأثیرگذار این نویسنده است که در سال 2006 منتشر شد. داستانی پست آخرالزمانی را روایت می کند که در آن یک پدر و پسر در دنیایی ویران و سرد سفر می کنند. مک کارتی در "جاده" از سبک خاص خود استفاده می کند با جملات کوتاه و گاهی بدون نشانه گذاری. این سبک به ایجاد حس فوریت و تنش در داستان کمک می کند و خواننده را به شدت درگیر احساسات شخصیت ها می کند. یکی از محوری ترین تم ها در "جاده" رابطه ی عمیق پدر و پسر است. عشق و مراقبت آن ها از یکدیگر در دنیای بی رحم و خطرناک، نقطه ی قوت داستان است. در حالی که محیط داستان تاریک و ناامیدکننده است، تلاش شخصیت ها برای بقا و حفظ امید به زندگی، پیام عمیقی را منتقل می کند. فضای رمان به شدت خفقان آور و غم انگیز است. توصیف های دقیق از دنیای ویران شده، احساس تنهایی و ناامیدی را به خوبی منتقل می کند. این فضا به خلق حس ترس و عدم امنیت کمک میکند. "جاده" در نهایت پیامی از امید و عشق را منتقل می کند. حتی در تاریک ترین لحظات، عشق انسانی می تواند چراغی باشد که راه را روشن کند. "جاده" یک اثر عمیق و تأثیرگذار است که با سبک خاص مک کارتی، تم های انسانی و فضاسازی بی نظیر، خواننده را به تفکر درباره ی عشق، بقا و معنای زندگی در شرایط بحرانی وادار می کند. این رمان هم داستانی جذاب داردو هم پرسش های عمیقی درباره ی انسانیت مطرح می کند که در ذهن خواننده باقی می ماند، مثل اینکه این همه درد و رنج فایده ای دارد یا فرقی نمیکرد اگر مثل شخصیت مادر در همان ابتدا تسلیم میشد. صدا و فضای اماده شده توسط گوینده هم بسیار خوب بود و در اخر اینکه اگر کتابو دوست داشتید فیلمشو هم حتما ببینید.
صدای راوی خیلی هم خوب و عالی بود، سپاسگذارم که با که صدای دلنشینشون گوش ما را نوازش کردند، موسیقی داستان هم زیبا بود اما بعضیها بی مناسبت بود، مثلا در بعضی قسمتها یهو شاد میشد آدم فکر میکردم قرار اتفاق خاصی بیوفته اما هیچ اتفاقی نمیافتاد، داستان خیلی معمولی بود و اتفاقا هیجانش خیلی کم بود، نویسنده خیلی بیشتر میتوانست هیجان و جذابیت داستان را بیشتر کند اما همیشه یه اتفاق را سریع به پایان رسانده بود و نیمه کاره رهایش کرده بود؛ آن زمانی که نویسنده به تصویر کشیده خیلی وحشتناک نا امن بوده اما شخصیتهای داستان همیشه با یک گاری وسط جاده بودند، خوب خیلی متناقض به نظر من، و اینکه خیلی جاها میتوانست جذابیت داستان را بیشتر کند، مثلا وقتی پدر عدهای انسان در زیر زمین پیدا کرد، میتوانست به واسطه آنها هیجان و جذابیت را بیشتر کند اما آن ماجرا را نصف کاره همان جا رها کرد، یا زمانی که یک پیرمرد سر راهشان قرار گرفت و به نظر من هیچ هیجان و جذابیت خاصی نداشت، میتوانست به تصویر بکشد این پیرمرد پسر کسی است که مثلا در نابودی زمین نقش داشته و یا چیزی تو این زمینهها، اما کل داستان فقط اتفاق تکراری و نا تمام، تو زمانهای که انقدر وحشتناک بوده هر کسی سر راه این پدر و پسر قرار گرفته بعد خیلی راحت آنها را رها کرده و در چند روز بعد دیگر مشکلی برای آنها پیش نیاورده که این در جهان آخر زمانی که نویسنده مجسم کرده خیلی عجیب است، و نظر شخصی خود من است که خیلی کلیشهای بود که مادر خیلی راحت خودکشی کرده و پدر هیج کاری نکرده! مادری که ۹ ماه بارداری تحمل کرده است خودکشی کرده است و به بچهاش اهمیت نداده اما پدر ایستادگی کرده است و بچهاش را بزرگ کرده، در کل داستان خیلی جذاب نبود همه چی مبهم و نا تمام بود
واقعا عالی بود داستان در مورد دنیای ویران شده با بمب اتم و گرفتاریهای یک پدر و پسر و امید به زندگی در سختترین شرایط و برای دوستانی که اینجور کتابها رو دوست دارن کتاب باران سیاه از اقای معین فرد رو توصیه میکنم شباهت زیادی با این داستان دارد ولی خیلی مهیج تر و گیرا تر با ذهن خلاق نویسنده واقعا عالیه و کتاب بمب خیس که متاسفانه صوتی اون نیامده ولی به شخصه بعد از خواندن کتاب مقداری احساس بد افسردگی داشتم و بیزار از دنیایی که انسان اینگونه به پستترین حالت ممکن میرسد و خالق را از یاد میبرد با جامعهای که اکنون داریم به همین سو میرویم و این دلهره اور است
به نظر بنده در هر کتابی نکات مفیدی هست که ارزش خواندن یا شنیدن رو داره، اما هر کتابی، برای هر شخصیتی مناسب نیست خصوصا کسانی مثل من که رنج ناشی از جنگ رو درک کردم گویا به عمق داستان فرو رفته و درد ناشی از جنگ و ویرانی را با مغز استخوان درک میکنند، این کتاب کمی خاطرم رو آزرده کرد تا جایی که گاهی قسمتهایی رو رد میکردم که کتاب زودتر به پایان برسه، اگر چه گریزی از رنج روزگار نیست و ممنون از همهی دوستانی که زحمت میکشند تا کتابها به بهترین و سادهترین شکل ممکن در اختیار ما قرار بگیره،
جز کتابهای اول در دسته آخر الزمانی است اما گوینده چُندک زدن را اشتباه تلفظ میکرد. در طول داستان اتفاقات مهیج زیادی نمیافتد خواننده دائم منتظر وقایعی است که ممکن است گریبان گیر شود اما بیشتر با مشاهدات شخصیت اصلی مواجه میشود و نویسنده فقط مفهوم تقابل قربانی و تبهکار بودن در اشخاص را بیان میکند که انسان گاهی قربانی واقع میشود و گاهی هم تبهکار و این محیط است که انسان را وادار میکند تا چه جناحی را اختیار کند. در سبک آخر الزمانی کتب سه گانه مترو اثر دیمیتری گلوخوفسکی هم پیشنهاد میشود
من اول نمونه راگوش دادم... اولاایرادگرفته بودن صدای آهنگ بلندترازصدای راوی ه... وصدای راوی کمه وبگوش نمیرسه.... والله آهنگ درمقدمه واول داستانه وچندلحظه بیشترنیست، صدای راوی هم مشخصه.... ثانیا راوی جناب تمدن هستن که خداییش بسیارصدای جذابی دارن وشمرده وباتانی وفاصله داستان روبجای همه روایت میکنن، ازکلمات معمولی هم استفاده میکنن... ازنظرمن راوی عالیه وداستان هم مهیج وبسیارشنیدنی س.
باید بگم گوینده بسیار عالی توانسته شخصیتها را با صدای خود هماهنگ کند. متن فوق العاده عالی و میتوانستم خودم را در موقعیت این پدر و پسر قرار دهم؛ میتوانستم فضای داستان را تصویرسازی کنم و کاملا همراه با داستان باشم. متن فوق العاده عالی نوشته شده بود؛ بسیار مشتاقم که فیلم این رمان را هم ببینم. خوش حالم که این کتاب را خواندم. خواندن این کتاب را پیشنهاد میدهم.
واقعا متعجبم از دوستانی که به گوینده اثر ایراد میگیرند، کسی که از زوایای کار دوبله اندک اطلاعی داشته باشه متوجه میشه که گوینده، باید جای تمام هنر پیشهها، حالتها، فیزیک مکان، شب روز، احوالات لحظه به لحظه داستان، و..... ایفای نقش کند، و کار بسیار دشواری هست، در مورد کلمات هم به لغت نامه رجوع کنید، درود بر شما.
در نا امیدی بسی امید است وقتی این کتاب تموم کردم این ضرب المثل یادم اومد یه جوری قلب ادمو فشرده میکنه ولی نمیزاره امیدتون نا امید بشه از قضیه خوشم اومد وبه شدت پیشنهاد میشه میشه تو دسته کتابای اخرالزمانی قرار داد که ترسناکیش اینه که شاید به واقعییت نزدیکتره واینکه در چنین شرایطی شاید قرار بگیریم
زندگی پوچ است و شما قرار نیست به جای خاصی برسید. حال شما در برابر این حقیقت پوچ، دو راه دارید: ١. خودکشی: کاری که مادر پسرک انجام داد. از نظر کامو، این کار، یعنی تسلیم در برابر پوچی و به همین دلیل خودکشی را صحیح نمیداند. ٢. راه حل دوم این است که حقیقت پوچ را بپذیریم و بعد بکوشیم تا خودمان برای زندگیمان هدف و معنایی بسازیم. سپس تا آخرین نفس در برابر پوچی، بجنگیم و مدام، در جاده هدفمان، گام برداریم: این کاری بود که پدر پسرک انجام داد. هدف او: مراقبت و نجات زندگی پسرش بود.
و اما پسرک: او هنوز نتوانسته مانند والدینش حقیقت پوچ جهان را بپذیرد. برای همین همیشه دچار دلهره و ترس است.
جهانهای پوچ کافکا، سارتر و کامو، جهانهایی درونی هستند. ولی مک کارتی این پوچی را به جهان بیرون هم تسری داده: جهانی خاکستری، فاقد حیات و زندگی، پوچ و بدون هیچ چشم اندازی.
حالا موضع گیری انسانها در برابر این حقیقت پوچ چیست؟ مسئله این است.