نقد، بررسی و نظرات کتاب آی بی کلاه، آی با کلاه (نمایشنامه) - غلامحسین ساعدی
مرتبسازی: پیشفرض
Ali Fattahi
۱۳۹۹/۰۹/۱۱
00
برزنی که از طاق سینه گسسته خاک-خاکی سرد و ژندان-روییده بود و نمو یافته بود. همچو جوی آبی که قشر سخت و ستوار صخرهای را سفته و از بند بن کوهسار غل بشکسته و همچو مرغی در قبضه اسارت بیرون جهیده است. ولی جویباری که آبی لوش و لجن گرفته دارد. این کوی گرچه درآیینه سپهر صاف قامت برافراشته، اما آنان که اندر این برزن بالین سیاحت زندگانی نهاده اند، آنان که دیدگانشان بر بازاندیشی برهم نهادهاند و در عوض پوشی تیره زده و میگسار و حزن مشبوع برابرش آویختهاند. این مردمان که در سراچه مسئله گشایشان که نه تنها گشایش نمییابد بل بر آن گرهی سفت و سخت نیز میافزایند، در ننوی خردشان تارمیغهایی فرش گستردهاند و بارانی نه تنها پاکیزه، بلکه آلایش و پلشت انباشت بارش دارد که تالار اذهانشان را ز نیکی و تدبیر میروبد و همچون کلبهای که در دود آتش خفه میشود، مغروق میسازد و این کریهی بر تپنده جانشان نیز رخنه میکند و در تمام شراین کالبد نا شکلشان میمخد و اندک اندک در انتهای خندقی که در صدر شان سفته شده چون گرداب مکیده میشوند و مکیده، تا زمانی که دیگر ذرهای جنبش نداشته باشند. آن هنگام قالب بی روحشان بر روزگار سپرندگان خاک میهمان میشود و آهسته آهسته میپوسند و میگسلند. لیک این فرسایش درنده خو تنها تنشان را چون جذامیان میخورد اما جوهر دمشان آن هنگام احوال سخت پلیدتری خواهد داشت. زیرا به واسطه موریانهها و مارهایی حسرت و فغان و غفلت نام تار و پود دریده خواهد شد...