نقد، بررسی و نظرات کتاب در آغوش عشق - محمدعلی قجه

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
Fd
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
داستان خوبی بودمن کارهای آقی محمد علی قجه را دنبال میکنم ایشون قلم خوبی دارند... امیدموفقیت‌های بیشتری رابراشون دارم کتاب رودوست داشتم... زنی بامشکلات بسیارزیاد بافقرونداری... ونداشتن حتی یک حامی وبدتراز اونا یه بچه مریض اماخوب آخر ش که خواستگارش زن گرفت وسریع تووقتی که تصادف کردمعلوم نیست ازکجا پیداش شدتازندگی اون رونجات بده درک نکردم کاش داستان یکم ادامه دارمیشدو اگردرآخرهم به هم میرسیدن یکم ازاین که گفت ازدواج کردم میگذشت که این قدردور از ذهن نباشه............ اما اونجایی که بهش تحمت ناروا، زدن خیلی دردناک بود خدا برا هیچ کس نخواد خیلی گریه کردم براش کاش مردم این قدربه هم تحمت نمیزدن واینقدربا هم دیگه بد تا نمیکردن البته یه انگل‌هایی هستن که میان و به آدم خیانت میکنن که آدم دیگه به هیچ کس نمیتونه اعتمادکنه..... وقتی آدم از نزدیک‌ترین کسش ضربه بخوره تاآخرعمرنمی تونه به کسی اعتماد کنه واین بی اعتمادی زیادمیشه وکل جامعه رو در بر میگیره........ انشاالله که این اتفاقات براهیچ کس نیافته چه خیانت دیدن چه تهمت ناروا بهت زدن..... دوتاداستان دیگه روهم خوندم هم اون پیرزنی که باعروس وپسرش زندگی میکردکه زندگی خیلی فقیرانه‌ای داشتن واون دختراومدوبهشون کمک کرد امیدوارم از این جور آدم هاکم نباشه تو جامعه ماباید خودمون به داد همدیگه برسیم این طوری خدا هم به دادمون میرسه البته هرچندکمک کم ولی خوب برای اون خانواده‌ای که هیچی نداشتن خیلی خوب بود..... واماداستان آخر روخیلی دوست داشتم پسری که کارمیکردو آرزوی درس خواندن داشت ومرد کتاب فروش کمکش کرد که هم کاربکنه وهمچنین درس هم بتونه بخونه یعنی خودش درس خواندن را بهش یاد دادودر آخر هم که خودش فوت کرده بود و پسرک به جای اون کتاب می‌فروخت خیلی عالی بود.
سما جعفری
۱۴۰۳/۰۸/۱۴
من داستان دوم و سوم را بیشتر دوست داشتم. داستان اول موضوعی تکراری داشت. اصلا چطور آن پیرمرد که رفتارش پدرانه بود، به آن دختر علاقه‌مند شد. و همسرش چطور اینقدر سریع او را ترک کرد. شخصیت اصلی قصه که ادعا داشت هنوز دل در گروی همسر سابق خود دارد، چگونه همه‌چیز را از یاد برد و جالب اینکه آقای مرتضوی را همچون پدر خود میدانست و زمانی که از او خواستگاری کرد، تعجب کرده بود، اما با اینحال. سریعا به او پاسخ مثبت داد! از همه عجیبتر بعد از تصادف دختر، او از کجا خبردار شد و به بیمارستان آمد و از احضاریه‌ی دادگاه هم مطلع بود. در ضمن نویسنده‌ی محترم به احضاریه اشاره کردند، اما دیگر دنباله آن را نگرفتند و با پایان داستان، این موضوع را رها کردند. که البته موضوع عجیبی هم بود، چون در داستان یکی دو بار اشاره شده‌بود که یکی از دلایل رفتن پدر بچه این بود که از داشتن بچه بیمار وحشت کرده بود. در کل به نظرم قصه اول کم و کاستی‌های زیادی داشت و قصه دوم و سوم قابل قبول‌تر بودند.
سعید جعفرپور
۱۳۹۹/۰۲/۰۹
خیلی خوشم اومد. سالهای زیادی رو در کارگاهها کار کردم. مولوی. شوش. خیابون ولیعصر.... لوله کشی خیاطی برق کشی. نظافت منازل. نظافت سینما.. کارگری... جمع آوری ضایعات... وخیلی کارهایی که یادم نیست. وقتی این کتاب رو خوندم یاده همین موقع‌ها افتادم که چقدر ازاین آدم‌ها دورو برم بودند.. باتمام وجود حسش کردم.. مشکلات جامعه رو بیان کردند. لذت بردم.. همه چیز درست میشه.. وگرنه اصلا خراب نمیشد.. ورد زبونم اینه که همه چیز درست میشه چون خدا گفته.... ممنون از نویسنده مومنون از کتابراه. موفق باشید
آمین
۱۴۰۳/۰۲/۱۲
آقای قجه قلم بسیار شیوایی دارند، ۳ داستان با محوریت فقر و پتانسیل بالای اخلاق و امید در هر سه داستان زنی زیبا، جوان، تنها و پاکدامن در مواجهه با جامعه‌ای که با رفتار غلط چند نفر همه زشتی‌ها و بدی‌ها رو به پاکان تعمیم می‌دهند و صبوری و مقاومت و در آخر چشیدن میوه شیرین صبر؛؛؛ دو قصه کوتاه بعدی به تلاش و آبروداری جمعی کوچک و دورافتاده و عابری دلسوز و خیر برای هر دو طرف و پسری تنها و مردی نیک و پایانی با نام نیک برای مرد و کاشانه‌ای از دانایی برای جوان به جا می‌ماند آرزوی توفیق روزافزون برای نویسنده و تیم کتابراه عزیز
Sahar_N
۱۴۰۱/۱۲/۰۲
رمان کوتاه بود ولی بسیار دوست داشتنی. خیلی خوب حس مادر رو توصیف میکرد ولی یه مسئله‌ای برام جای سوال داشت که اول داستان گفته شد که امیرعلی ١ تا دو سال دارد اما بعد مادر در مورد نقاشی هاش گفت که خانه‌ای سبز و درخت‌هایی که روشون سیب قرمز دارند و تصویر پدر و مادر همراه فرزند را کشیده. بنظرم این قسمت تناقض داشت چون کودک ١-٢ساله نمیتونه همچین نقاشی رو رسم کنه. اخر داستان هم تعجب کردم که چطور اقای مرتضوی حتی از برگه احضاریه دادگاه هم خبر داشت؟!
داستان دوم و سوم رو هم خوندم خوب بود ممنون از نویسنده محترم و کتابراه عزیز
آیلار میرزازاده
۱۳۹۹/۰۲/۱۲
به نظرم داستانش تکراری بود و میشد حدس زد بعدش چی میشه یه زن تنها با کلی مشکلات که یکی میاد فرشته نجاتش میشه و بعد با هم ازدواج میکنن و خوشبخت میشن نویسنده قلم خوبی داشت اما من از دیدگاه خودم دوست نداشتم و برام جالب نبود اما برای کسایی که دنبال رمان کوتاه هستند مناسبه این دیدگاه من بود امیدوارم باعث رنجش نویسنده نشم من احترام زیادی برای نویسنده‌ها وآثارشون قائلم و سعی میکنم دیگر آثار شما رو هم مطا لعه کنم ممنون بابت رایگان کردن کتاب هاتون
زهرا
۱۴۰۳/۰۶/۱۹
کتاب در مورد زنیه که شوهرش ولش کرده رفته خارج و یه بچه‌ی مریض کوچیک داره، همه مردای دور و برش بهش چشم دارن اما یکیشون واقعا دوسش داره و اون زن نمیدونه، خلاصه کلی بدبختی و فقرو تحمل میکنه و آخرش توی تصادف میفهمه که صاحب کارش عاشقشه و باهاش عروسی میکنه. داستان کلیشه‌ای فیلمای درجه سه تلوزیون.
به نظرم میتونست جذاب تر باشه، اون خانوم مستقل میشد و یه کارگاه راه می‌انداخت یا ادامه تحصیل می‌داد یا بچه شو یه خیّر درمان میکرد و با اون عروسی می‌کرد، در کل داستان جذاب نیست فقط برا وقت پر کردنه.
نازنین فاطمه بهروز
۱۳۹۹/۰۴/۰۷
سلام و درود به نویسنده.
داستان کوتاهی که نوشته بودید خیلی خوب بودند با اینکه شما یک نویسنده مرد هستید ولی به خوبی توانسته بودید احساس یک مادر رو به ما منتقل کنید و این عالیه.
فقط یه مشکل خیلی کوچیک در داستان اول بود که به نظرم میتونست به صورت دیگری روایت شود
همسر حاجی-همون مردی که به سارا کار داد-با اینکه یک خانم مذهبی و با خدایی بود ولی به همسر خودش شک کرد.
شاید به نظر من این یک مشکل بود در داستان. ولی شما قطعا یک نویسنده توانایی هستید.
با آرزوی موفقیت.
مهدی عزتی
۱۴۰۰/۱۰/۲۵
خدارا شکر انسان‌های نیکو داریم که باعث می‌شوند افراد نیازمند احساس تنهایی و نا امیدی نکنند از داستان آخر که برگرفته از زندگی شما بود بسیار خوشم آمد به راستی که انسان‌ها درسختی ستاره می‌شوند بسیار سپاس گذارم از افراد نیکو و این فرد بزرگوار که باعث شده است نابغه‌ای مانند شما دست به قلم شود ممنونم از نمایان کردن سختی‌های زندگی من واقعا عاشق کتاب‌های شمل هستم بسیار عالی می‌نویسید مخصوصا در به کار گیری وقایع زندگی حرفی ندارید سپاس👏🏻👏🏻👏🏻😍
ریحانه نفسم
۱۳۹۹/۰۲/۱۵
باسلام ممنون ازنویسنده محترم این داستانها وممنون بابت رایگان کردن این کتاب خوب. من خودم کموبیش طعم فقر و چشیدم البته نه به این شدت ولی میدونم فقرخودش یه درده و نگاه ملامت گرکسانی که جای تونیستن نمیدونن نداری چی هست دردعمیق تریه. خیلی خوب بودهرسه داستان من ممنونم که نویسندگانی چون شما هستند که دردهای اجتماع روروایت میکنن و فقط بفکرفروش نیستن
بانوی ستاره چین
۱۳۹۹/۰۵/۲۷
سلام قسمت اول داستان یعنی در آغوش عشق رو خوندم و قصه غصه‌ها رو هنوز نخوندم
در آغوش عشق گویی از یک فرد آماتور نوشته شده باشه
روال داستان خیلی تخیلی
زنی تنها با بچش و مشکلات مالی
میخواد ب پیشنهاد ازدواج صاحب کارش جواب مثبت بده بعد میبینه طرف ازدواج کرده.... در نهایت دوباره سر راه هم قرار می‌گیرند و مرد بهش میگه از همسرم جدا شدم
همسر من میشی؟
همزاد پنداری نمیشه کرد با داستان
بد نبود🌹
پروانه تاجی
۱۴۰۳/۰۴/۲۱
باسلام داستان‌های که در این کتاب بود داستان‌های بودند که هر روز در کنار زندگی ما اتفاق می‌افتند در داستان اول سخت کوشی وتلاش مادری جوان در برابر مشکلاتی که بررگتر از خوش بودند را نشان میداد در داستان‌های بعدی احساس انسانیت و همزاد پنداری را در ما بیدار میکرد چه خوب است نسبت به اطرافیانمون بی تفاوت نباشیم و محبت را از هم دریغ نکنیم با سپاس فراوان از نویسنده محترم و کتابراه عزیز🌹
سارینا دهدشتی
۱۴۰۱/۰۵/۱۸
سلام و درود
کتاب در آغوش عشق برام لذت بخش بود، بخصوص که داستان‌های کوتاه بود.
داستان اول بسیار زیبا احساسات یک مادر رو توصیف کرده، من بعنوان یه مادر دقیقا وقتی دخترم رو بخاطر عصبانیت خودم دعوا میکنم، همین احساس رو دارم.
کلا داستان خوبی بود.
دو داستان کوتاه دیگه هم خیلی خوب هستن، مخصوصا برای افرادی که کمی حتی طعم فقر رو چشیدن، قابل درک هست.
ممنون از قلم خوبتون.
ممنون از عوامل کتابراه.
طهورا جعفری
۱۴۰۱/۰۵/۰۹
بسیار داستان‌های خوب و آموزنده‌ای داشت و من بسیار لذت بردم.
داستان اول که درباره عشق یک مادر به فرزندش بود، اینکه چقدر یک مادر می‌تونه برای بچه‌اش فداکاری کنه و هرکسی این احساس رو درک نمیکنه.
واقعا زیبا بود. همچنین داستان‌های بعدی که بسیار آموزنده و مفید بودن و نشون میدن که ما نباید از کنار انسان‌ها به راحتی گذر کنیم و چقدر خوبه که به اطرافمون توجه داشته و قدر انسان‌های دیگر رو هم بدونیم.
Gholizade
۱۴۰۲/۰۶/۱۱
اگر درش تامل کنی متوجه میشی که خیلی قشنگ مشکلات افراد جامعه رو به رخ کشیده. مادر رو و عشقش روزیبا توصیف کرده. قضاوت نابجا رو خوب جلوه داده. و نشون داده که مهربونی میتونه توی یه لبخند خلاصه بشه و حتی با یه نگاه میتونیم دلی رو بشکنیم و یک زندگی رو به فنا بدیم. در کل سرشار از درس و بهمون میگه توی جامعه چجوری میتونیم باشیم تا زندگی واسه هممون بهتر باشه. سپاسگزارم.
دلارام کیمیایی
۱۴۰۰/۱۲/۱۴
سلام و درود
باز هم داستان‌های زیبای دیگه‌ای به قلم آقای قجه
واقعا داستان هاتون رو خیلیی دوست دارم
و واقعا موندم که یک مرد چطور میتونه اینقدر زیبا احساسات یک مادر رو بیان کنه
البته این داستان اول دقیقا در کتاب رستگاری اومده فقط چون اون پایانش تلخ تموم شد فکر کنم پشیمون شدید بعدش آخرش رو تغییر دادید که خب کاره شایسته‌ای بود
در کل هر سه داستان زیبا و جذاب بودن
مهسا 💖
۱۳۹۹/۰۲/۱۳
با توجه ب جلد و اسم فکر کردم داستانهایی درمورد مادر و... ب کتابخونم اصافه کردم اما وقتی خوندم دیدم خیلی قشنگتر از چیزی بوده ک تو تصورمه... حس میکنم بخاطر مشغله‌ای ک تو زندگیمونه هممون دچار بی‌تفاوتی ناخوداگاه شدیم ک جای تاسف داره اینطور زندگیا واقعیه و تلخ... واقعا ازتون بخاطر رایگان بودنش ممنونم اینطوری باعث میشید خیلیا کتاب بخون اونم همچین کتابای اموزنده و دلنشینی😍
رتضی نعمتی
۱۴۰۲/۱۲/۲۵
کتابی امید بخش و اجتماعی که در این روزهای کم توجهی به اطراف و اشخاص کسی هم پیدا میشود و مانند آموزگار با محبت، رشد و تشخص را در نهاد فردی از جامعه ایجاد میکند. یادگاری لزوما هدیه به دوستان و آشنایان دادن نیست. بلکه غریبه‌ای را نوازش و حمایت کردن کاشتن مهر جاودان در دل او و زندگانی مجدد خود ماست. و بالاترین هدیه به خود ماست.
سیده پریسا هاشم نژاد
۱۴۰۲/۰۱/۲۰
من از داستانش خوشم نیومد. نگاه‌های بد جامعه به زنی که بی گناه هستش و بهش تهمت میزنن و اون زن بدون اینکه گناهی کرده باشه مجبور میشه بخاطر اینکه کمتر تحقیرش کنن بخاطر کاری که نکرده محل کارش رو ترک کنه. دیگه کی میخوایم افکارمون رو درست کنیم. کی میخوایم بفهمیم که سرمون تو زندگی خودمون باشه و کاری به زندگی کسی نداشته باشیم.
mh Beygi
۱۴۰۱/۰۹/۰۵
ضمن تشکر از نویسنده و کتابراه، به گمان من نویسنده گرامی نتونسته بود آنطور که باید و شاید از پس پیاده کردن این چند قصه کوتاه بر بیاد تعداد قابل ملاحظه‌ای غلط تایپی وجود داشت، در عوض بسیار روان نوشته شده بود، اما جاذبه‌ی مورد نیاز و تصویرسازی‌ها در این قصه‌ها بسیار کمرنگ و یا بسیار دم دستی بودند که کمتر به دل می‌نشستند
📚💞😍parniya😍💞📚
۱۴۰۱/۰۷/۳۰
از نویسنده محترم و عوامل کتابراه صمیمانه سپاسگزارم کتاب در آغوش عشق از سه تا داستان جذاب و پر از درد و مشکلات با پایانی خوش پر از محتوای عالی نوشته شده که پایان شب سیه سپید است. نباید با وجود مشکلات ناامید شد. خدا همیشه هوای بنده هاشو داره. همیشه باید امیدوار با وجود نازنین خدا بود. خیلی از خواندنش لذت بردم. دستمریزاد. ممنونم🙏💐
Alireza Mahmoodi
۱۴۰۰/۱۱/۱۹
کتاب در آغوش عشق سه داستان جذاب و اجتماعی که بصورت روان و ساده با پایان جالب و دوست داشتنی توسط نویسنده بسیار خوب و عالی جناب آقای قجه نگارش شده است، در این کتاب ازآدمهای خوب و مهربان در هر سن و سال که همیشه بی ادعا کمک حال همه می‌باشند و باعث امیدواری و خوشحالی دیگران میشوند اشاره می‌کند مجددا ازنویسنده وکتابراه کمال تشکر دارم
Nafas Rad
۱۳۹۹/۰۲/۳۱
اول اینکه خوشحالم تونستم ادامه داستان امیرعلی و مادرش رو که تو کتاب رستگاران هم بود بخونم و دوم اینکه واقعا از خوندن این کتاب لذت بردم. با خوندنش فهمیدم خیلی از کارهایی که برای دیگران میتونیم انجام بدیم و سختی زیادی برامون نداره همون کارها میتونه زندگی طرف مقابل رو خیلی بهتر کنه. توصیه میکنم این کتاب دلنشین رو حتما بخونید.
علی همت عزیزپور
۱۴۰۲/۰۸/۰۵
اگر انسان به خدای درونش ایمان داشته باشه که همون خدای بزرگ و تواناست درد و رنج زندگی داشتن و نداشتن خوردن نخوردن زخم زبونهای روزگار همه میگذره فقط ایمان به خداقوی باشه این داستان و خوندم اشک چشمام سرازیر میشد چون خودم دلشکسته‌ام و درد رنج روزگار کشیدم واقعا اون دردی که این خانم داشتن و حس میکردم تشکر میکنم از نویسندش
سونای ایری
۱۳۹۹/۰۲/۱۴
خیلی خوبه. منم فکر میکردم در مورد داستان‌های بین مادر و فرزنده. ولی دیدم کاملا با تصوراتم فرق داره. در مورد زندگی و مشکلاتش بوده. ممنونم از نویسنده و و کتابراه و کسانی که برای این رمان‌ها و کتاب‌های زیبا تلاش میکنن😙
سیما سلطانی
۱۴۰۱/۰۷/۲۹
آغوش عشق خیلی خیلی آبکی نوشته شده بود و ضعیف بود. یه جورایی گزافه گویی درمورد جزئیات بود و سرهم بندی کردن یک داستان که بنظرم خیلی جذاب نبود. من خیلی خوشم نیومد. البته خیلی وقت هم بود که رمان نخونده بودم ولی از اسمش خوشم اومد و از قصه نه متاسفانه.
فاطمه نورا
۱۳۹۹/۰۹/۱۹
لیاقت ۱۰۰ ستاره داره چون فقر و نحوه برخورد آدم‌های مختلف رو با اون نشون میده
اما داستان‌ها با عکس جلد کتاب تطابق نداره من فکر کردم درباره مادر و فرزند و درباره محبت مادریه اما وقتی کامل خوندمش دیدم درباره فقر هست
ولی در کل جالب بود مخصوصا پاراگراف آخر کتاب
Maryam yuosefi
۱۴۰۱/۰۹/۱۰
با تشکر از نویسنده تا به الان که عمر کردم هرگز ندیدم کسی بی درد باشه حتی اون ادم ثروتمند یا قدرتمند همیشه یه دردی هست کسی میدونه چرا فقط نگین امتحان خداست چون وقتی میگن سرنوشت هرکسی از قبل در دفتر زندگانیش نوشته شده امتحان خدا چه معنی داره با تشکر از کتابراه
شهین مفاخری
۱۴۰۰/۰۷/۱۳
داستان به نوعی فقط سرگرم کننده بود. یه داستان غم انگیز که حتما یه فرشته نحات دقیقه نود سرمیرسه. و اینکه باید نویسنده توجه میکرد که نقاشی یه خونه و دود کش که نشان از غذای گرم و میده و تصویر پدر و مادر و بچه خارج از توان بچه دو ساله است.
زهره صدری
۱۳۹۹/۰۳/۲۵
این کتاب رو دوست داشتم ولی تنها مشکلی که داشت این بود که داستان هاشو ناتموم میذاشت مخصوصاً اولی که خیلی دوست داشتم تا آخر آخرش بخونم و بقیه هم ناتمومم بود ولی باز هم داستان داستانهاش خیلی جالب بود و خیلی خوشم اومد ممنون از نویسنده این کتاب
اسماعیل جریده
۱۴۰۲/۰۲/۲۶
در آغوش عشق یعنی ننشستن و کاری برای ادامه زندگی کردن آرزوی خالی دردی دوا نمی‌کند برای پیشبرد اهداف زندگی باید بلند شد و گام اول را برداشت که قدم‌های بعدی بدنبال آن می‌آید از تلاش نیستادن و حرکت به سمت موفقیت.
Nafas
۱۴۰۲/۰۱/۰۸
اولین کتابی که من از جناب اقای محمدعلی قجه خواندم "تولد یک زندگی" بود که بسیاار عالی نوشته شده بود.
همین زیباییِ متن رو در این رمان کوتاه هم میتوانم ببینم و واقعا دوست دارم با بقیه‌ی آثار آقای قجه آشنا شوم🌹
منیژه پورمحمدی
۱۴۰۲/۰۱/۰۶
زندگی افراد وخواندن تجربیات دیگران رو دوست دارم این کتاب هم درمورد تصمیمات مهم افراد نوشته شده وسرنوشت‌های متفاوتی را به تصویر کشیده. من که لذت بردم. فقط دوست دارم کمی داشتان‌ها شادتر بشه چون همیشه هم غم خوب نیست
Yekta
۱۴۰۱/۱۲/۰۳
داستان اولش واقعا خیلی زیبا بود
و بهمون ثابت میشه که واقعا مادر حسابش با بقیه فرق داره و در هر شرایطی بچشو تحمل میکنه و با چنگ و دندون براش میجنگه!
دلم میخواست کل این کتاب مربوط به هجین داستان بود و بیشتر ازش میخوندم
پ ب
۱۴۰۱/۰۹/۱۲
داستان آخر را واقعا دوست داشتم عالی بود داستان اول تکرار زندگی و داستان‌های مشابه بود فقط خدا را شکر بانوی قصه درک درستی داشت و روی آشیانه هیچ زنی خونه نساخت این خودش نکته مثبتی بود
خواندن کتاب را پیشنهاد میکنم
آینازغلامی
۱۴۰۱/۰۶/۰۴
سلام این کتاب اشک منو دراورد به قدر زیبا بود که واقعا خیلی تاثیر گزار بود مخصوصا اون داستانش که رفت خونه پیر زنه و بهشون کمک کرد توی اینجور مواقع باید قدر زندگیمونو بفهمیم و خدایا شکر کنیم که محتاج نیستیم😊
Zeinab Seif
۱۳۹۹/۰۸/۲۴
وقتی به نظرات کاربران نگاه میکردم. متوجه شدم که آقای قجه باکمال احترام پاسخ تمام کاربران را داده بودند.. و از این کارشون به قدری لذت بردم. ممنونم آقای قجه بخاطر قلم روان و داستان قابل لمس شما...
مجید آسیابان
۱۳۹۹/۰۵/۲۴
انسانیت گوهریست که مدتی است توی شلوغی‌های این زمانه احساس میشه گم شده، ودلهای ما سفت و سخت شده‌اند.
نوشته‌های اینچنینی انسانیت رو به یاد آدم میارند و نهیب میزنند که آهای آدمها آدم باشید.
منیر تیموری
۱۳۹۹/۰۳/۰۶
سلام وخسته نباشید خدمت نویسنده محترم عالی بود مخصوصا داستان اغوش من که مهرومحبت خوب مادری و رو به قلم کشیده بودین من توی بعضی از قسمتش خیلی کریه کردم ممنونم از شما عالی بود
سعید حضرتی
۱۴۰۲/۰۲/۳۱
سلام کتاب حکایت‌های قشنگ و آموزنده و صد البته از دل جامعه بود که شاید کمتر کسی بهش توجه کنه و ازش خبری داشته باشه ممنون که با این کتاب حرف دل جامعه رو به طور غیر مستقیم و در غالب داستان بیان کردید👌
معصومه وکیلی
۱۴۰۱/۰۷/۱۰
بنظرم جو اطراف یک خانوم با این شرایط رو به خوبی نشون داده بود و روی این موضوع تاکید داشت که تویه هر شرایطی مهر و محبت و فداکاری مادرها نسبت به فرزندانشون تمامی ندارد و حتی، حتی ذره‌ای کم نمی‌شود.
نازنین کریمی
۱۴۰۱/۰۵/۲۶
هرسه داستان عالی عالی عالی و مخصوصاً داستان اول ک واقعیت جامعه رو میگه و حسادتها و قضاوتهای نابجا که زندگی دیگری رو تحت تاثیر قرار میده کاش یاد بگیریم از روی ظاهر قضاوت نکنم و اینکه اصلا قضاوت نکنیم
محدثه رضائی
۱۴۰۰/۰۵/۱۳
من خیلی علاقه به داستان و رمان ندارم.. بیشتر کتاب علمی مطالعه میکنم.... اما تصمیم گرفتم این کتاب را بخوانم..... و می‌توانم بگویم این بهترین کتابی بود که تا به حال خوانده بودم 🌹🖋️🌹
سیده ستایش علوی
۱۳۹۹/۱۲/۲۶
خیلی قشنگ بود من هنوز داستان دومشو نخوندم ولی داستان اولش خیلی به دلم نشست
مثل همیشه عالیه کتابتون آقای قجه
و با اینکه شما مرد هستین خیلی خوب تونستین حس مادر رو بهمون نشون بدین🌷
M.Sh. Yoosefi
۱۳۹۹/۰۴/۰۱
خسته نباشید، خیلی قشنگ بود واقعا لذت بردم
درست در جای حساس داستان اول رو تموم کردید که خب شوک بزرگی برای خواننده بود
یک سری مشکلات جزئی هم مثل اشتباه تایپی داشت که عادیه
موفق باشید.
Nahal Nami
۱۳۹۹/۰۲/۱۱
عالی بود. نوشته ملموس بود و تونستم با تمام وجود حسش کنم. نویسنده قلم قوی دارن. آقای محمد علی قجه براتون آرزوی موفقیت میکنم به نوشتن ادامه بدین.
Sobhan
۱۴۰۱/۱۲/۰۴
سلام کتاب زیبایی هست. داستان درباره‌ی زنان متفاوتی است که مجبوراند کار کنند تا پول به دست بیاورند و زندگی خود را بگذرانند. پیشنهاد میکنم این کتاب را دانلود کنید.
F.Namazi
۱۴۰۱/۰۹/۱۸
جناب آقای قجه چه زیبا حقیقت را با کلمات ترکیب کردید
نفسم تنگ است، کودکان بی سرپرست و کارتن خواب آرزوی خواندن دارند و ما که از هر لحاظ در سطح رفاه قرار گرفته ایم از دنیا بی خبریم
کاربر sha
۱۴۰۱/۰۷/۰۶
کتاب خوبی است متاسفانه مطالبی که در کتاب درج شده بود واقعیت‌های دردناک جامعه است که یک خانم سرپرست خانواده واقعا برابی تامین مخارج زندگی چه دردها و عذابیهایی را متحمل میگردند
Sepid Mmm
۱۴۰۱/۰۶/۲۰
کتاب عالی بود این که به اینگونه‌ماهرانه عواطف یک زن آن هم نادر را به‌تصویر بکشی واقعا قابل ستایش به طرفداران داستان‌های کوتاه ایرانی توصیه میشود و در هر حال جذاب بود
1 2 3 4 >>