نقد، بررسی و نظرات کتاب در آغوش عشق - محمدعلی قجه
4.2
409 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Fd
۱۴۰۱/۱۰/۱۹
20
داستان خوبی بودمن کارهای آقی محمد علی قجه را دنبال میکنم ایشون قلم خوبی دارند... امیدموفقیتهای بیشتری رابراشون دارم کتاب رودوست داشتم... زنی بامشکلات بسیارزیاد بافقرونداری... ونداشتن حتی یک حامی وبدتراز اونا یه بچه مریض اماخوب آخر ش که خواستگارش زن گرفت وسریع تووقتی که تصادف کردمعلوم نیست ازکجا پیداش شدتازندگی اون رونجات بده درک نکردم کاش داستان یکم ادامه دارمیشدو اگردرآخرهم به هم میرسیدن یکم ازاین که گفت ازدواج کردم میگذشت که این قدردور از ذهن نباشه............ اما اونجایی که بهش تحمت ناروا، زدن خیلی دردناک بود خدا برا هیچ کس نخواد خیلی گریه کردم براش کاش مردم این قدربه هم تحمت نمیزدن واینقدربا هم دیگه بد تا نمیکردن البته یه انگلهایی هستن که میان و به آدم خیانت میکنن که آدم دیگه به هیچ کس نمیتونه اعتمادکنه..... وقتی آدم از نزدیکترین کسش ضربه بخوره تاآخرعمرنمی تونه به کسی اعتماد کنه واین بی اعتمادی زیادمیشه وکل جامعه رو در بر میگیره........ انشاالله که این اتفاقات براهیچ کس نیافته چه خیانت دیدن چه تهمت ناروا بهت زدن..... دوتاداستان دیگه روهم خوندم هم اون پیرزنی که باعروس وپسرش زندگی میکردکه زندگی خیلی فقیرانهای داشتن واون دختراومدوبهشون کمک کرد امیدوارم از این جور آدم هاکم نباشه تو جامعه ماباید خودمون به داد همدیگه برسیم این طوری خدا هم به دادمون میرسه البته هرچندکمک کم ولی خوب برای اون خانوادهای که هیچی نداشتن خیلی خوب بود..... واماداستان آخر روخیلی دوست داشتم پسری که کارمیکردو آرزوی درس خواندن داشت ومرد کتاب فروش کمکش کرد که هم کاربکنه وهمچنین درس هم بتونه بخونه یعنی خودش درس خواندن را بهش یاد دادودر آخر هم که خودش فوت کرده بود و پسرک به جای اون کتاب میفروخت خیلی عالی بود.
من داستان دوم و سوم را بیشتر دوست داشتم. داستان اول موضوعی تکراری داشت. اصلا چطور آن پیرمرد که رفتارش پدرانه بود، به آن دختر علاقهمند شد. و همسرش چطور اینقدر سریع او را ترک کرد. شخصیت اصلی قصه که ادعا داشت هنوز دل در گروی همسر سابق خود دارد، چگونه همهچیز را از یاد برد و جالب اینکه آقای مرتضوی را همچون پدر خود میدانست و زمانی که از او خواستگاری کرد، تعجب کرده بود، اما با اینحال. سریعا به او پاسخ مثبت داد! از همه عجیبتر بعد از تصادف دختر، او از کجا خبردار شد و به بیمارستان آمد و از احضاریهی دادگاه هم مطلع بود. در ضمن نویسندهی محترم به احضاریه اشاره کردند، اما دیگر دنباله آن را نگرفتند و با پایان داستان، این موضوع را رها کردند. که البته موضوع عجیبی هم بود، چون در داستان یکی دو بار اشاره شدهبود که یکی از دلایل رفتن پدر بچه این بود که از داشتن بچه بیمار وحشت کرده بود. در کل به نظرم قصه اول کم و کاستیهای زیادی داشت و قصه دوم و سوم قابل قبولتر بودند.
خیلی خوشم اومد. سالهای زیادی رو در کارگاهها کار کردم. مولوی. شوش. خیابون ولیعصر.... لوله کشی خیاطی برق کشی. نظافت منازل. نظافت سینما.. کارگری... جمع آوری ضایعات... وخیلی کارهایی که یادم نیست. وقتی این کتاب رو خوندم یاده همین موقعها افتادم که چقدر ازاین آدمها دورو برم بودند.. باتمام وجود حسش کردم.. مشکلات جامعه رو بیان کردند. لذت بردم.. همه چیز درست میشه.. وگرنه اصلا خراب نمیشد.. ورد زبونم اینه که همه چیز درست میشه چون خدا گفته.... ممنون از نویسنده مومنون از کتابراه. موفق باشید
آقای قجه قلم بسیار شیوایی دارند، ۳ داستان با محوریت فقر و پتانسیل بالای اخلاق و امید در هر سه داستان زنی زیبا، جوان، تنها و پاکدامن در مواجهه با جامعهای که با رفتار غلط چند نفر همه زشتیها و بدیها رو به پاکان تعمیم میدهند و صبوری و مقاومت و در آخر چشیدن میوه شیرین صبر؛؛؛ دو قصه کوتاه بعدی به تلاش و آبروداری جمعی کوچک و دورافتاده و عابری دلسوز و خیر برای هر دو طرف و پسری تنها و مردی نیک و پایانی با نام نیک برای مرد و کاشانهای از دانایی برای جوان به جا میماند آرزوی توفیق روزافزون برای نویسنده و تیم کتابراه عزیز
رمان کوتاه بود ولی بسیار دوست داشتنی. خیلی خوب حس مادر رو توصیف میکرد ولی یه مسئلهای برام جای سوال داشت که اول داستان گفته شد که امیرعلی ١ تا دو سال دارد اما بعد مادر در مورد نقاشی هاش گفت که خانهای سبز و درختهایی که روشون سیب قرمز دارند و تصویر پدر و مادر همراه فرزند را کشیده. بنظرم این قسمت تناقض داشت چون کودک ١-٢ساله نمیتونه همچین نقاشی رو رسم کنه. اخر داستان هم تعجب کردم که چطور اقای مرتضوی حتی از برگه احضاریه دادگاه هم خبر داشت؟!
داستان دوم و سوم رو هم خوندم خوب بود ممنون از نویسنده محترم و کتابراه عزیز
داستان دوم و سوم رو هم خوندم خوب بود ممنون از نویسنده محترم و کتابراه عزیز
به نظرم داستانش تکراری بود و میشد حدس زد بعدش چی میشه یه زن تنها با کلی مشکلات که یکی میاد فرشته نجاتش میشه و بعد با هم ازدواج میکنن و خوشبخت میشن نویسنده قلم خوبی داشت اما من از دیدگاه خودم دوست نداشتم و برام جالب نبود اما برای کسایی که دنبال رمان کوتاه هستند مناسبه این دیدگاه من بود امیدوارم باعث رنجش نویسنده نشم من احترام زیادی برای نویسندهها وآثارشون قائلم و سعی میکنم دیگر آثار شما رو هم مطا لعه کنم ممنون بابت رایگان کردن کتاب هاتون
کتاب در مورد زنیه که شوهرش ولش کرده رفته خارج و یه بچهی مریض کوچیک داره، همه مردای دور و برش بهش چشم دارن اما یکیشون واقعا دوسش داره و اون زن نمیدونه، خلاصه کلی بدبختی و فقرو تحمل میکنه و آخرش توی تصادف میفهمه که صاحب کارش عاشقشه و باهاش عروسی میکنه. داستان کلیشهای فیلمای درجه سه تلوزیون.
به نظرم میتونست جذاب تر باشه، اون خانوم مستقل میشد و یه کارگاه راه میانداخت یا ادامه تحصیل میداد یا بچه شو یه خیّر درمان میکرد و با اون عروسی میکرد، در کل داستان جذاب نیست فقط برا وقت پر کردنه.
به نظرم میتونست جذاب تر باشه، اون خانوم مستقل میشد و یه کارگاه راه میانداخت یا ادامه تحصیل میداد یا بچه شو یه خیّر درمان میکرد و با اون عروسی میکرد، در کل داستان جذاب نیست فقط برا وقت پر کردنه.
سلام و درود به نویسنده.
داستان کوتاهی که نوشته بودید خیلی خوب بودند با اینکه شما یک نویسنده مرد هستید ولی به خوبی توانسته بودید احساس یک مادر رو به ما منتقل کنید و این عالیه.
فقط یه مشکل خیلی کوچیک در داستان اول بود که به نظرم میتونست به صورت دیگری روایت شود
همسر حاجی-همون مردی که به سارا کار داد-با اینکه یک خانم مذهبی و با خدایی بود ولی به همسر خودش شک کرد.
شاید به نظر من این یک مشکل بود در داستان. ولی شما قطعا یک نویسنده توانایی هستید.
با آرزوی موفقیت.
داستان کوتاهی که نوشته بودید خیلی خوب بودند با اینکه شما یک نویسنده مرد هستید ولی به خوبی توانسته بودید احساس یک مادر رو به ما منتقل کنید و این عالیه.
فقط یه مشکل خیلی کوچیک در داستان اول بود که به نظرم میتونست به صورت دیگری روایت شود
همسر حاجی-همون مردی که به سارا کار داد-با اینکه یک خانم مذهبی و با خدایی بود ولی به همسر خودش شک کرد.
شاید به نظر من این یک مشکل بود در داستان. ولی شما قطعا یک نویسنده توانایی هستید.
با آرزوی موفقیت.
خدارا شکر انسانهای نیکو داریم که باعث میشوند افراد نیازمند احساس تنهایی و نا امیدی نکنند از داستان آخر که برگرفته از زندگی شما بود بسیار خوشم آمد به راستی که انسانها درسختی ستاره میشوند بسیار سپاس گذارم از افراد نیکو و این فرد بزرگوار که باعث شده است نابغهای مانند شما دست به قلم شود ممنونم از نمایان کردن سختیهای زندگی من واقعا عاشق کتابهای شمل هستم بسیار عالی مینویسید مخصوصا در به کار گیری وقایع زندگی حرفی ندارید سپاس👏🏻👏🏻👏🏻😍
باسلام ممنون ازنویسنده محترم این داستانها وممنون بابت رایگان کردن این کتاب خوب. من خودم کموبیش طعم فقر و چشیدم البته نه به این شدت ولی میدونم فقرخودش یه درده و نگاه ملامت گرکسانی که جای تونیستن نمیدونن نداری چی هست دردعمیق تریه. خیلی خوب بودهرسه داستان من ممنونم که نویسندگانی چون شما هستند که دردهای اجتماع روروایت میکنن و فقط بفکرفروش نیستن
سلام قسمت اول داستان یعنی در آغوش عشق رو خوندم و قصه غصهها رو هنوز نخوندم
در آغوش عشق گویی از یک فرد آماتور نوشته شده باشه
روال داستان خیلی تخیلی
زنی تنها با بچش و مشکلات مالی
میخواد ب پیشنهاد ازدواج صاحب کارش جواب مثبت بده بعد میبینه طرف ازدواج کرده.... در نهایت دوباره سر راه هم قرار میگیرند و مرد بهش میگه از همسرم جدا شدم
همسر من میشی؟
همزاد پنداری نمیشه کرد با داستان
بد نبود🌹
در آغوش عشق گویی از یک فرد آماتور نوشته شده باشه
روال داستان خیلی تخیلی
زنی تنها با بچش و مشکلات مالی
میخواد ب پیشنهاد ازدواج صاحب کارش جواب مثبت بده بعد میبینه طرف ازدواج کرده.... در نهایت دوباره سر راه هم قرار میگیرند و مرد بهش میگه از همسرم جدا شدم
همسر من میشی؟
همزاد پنداری نمیشه کرد با داستان
بد نبود🌹
باسلام داستانهای که در این کتاب بود داستانهای بودند که هر روز در کنار زندگی ما اتفاق میافتند در داستان اول سخت کوشی وتلاش مادری جوان در برابر مشکلاتی که بررگتر از خوش بودند را نشان میداد در داستانهای بعدی احساس انسانیت و همزاد پنداری را در ما بیدار میکرد چه خوب است نسبت به اطرافیانمون بی تفاوت نباشیم و محبت را از هم دریغ نکنیم با سپاس فراوان از نویسنده محترم و کتابراه عزیز🌹
سلام و درود
کتاب در آغوش عشق برام لذت بخش بود، بخصوص که داستانهای کوتاه بود.
داستان اول بسیار زیبا احساسات یک مادر رو توصیف کرده، من بعنوان یه مادر دقیقا وقتی دخترم رو بخاطر عصبانیت خودم دعوا میکنم، همین احساس رو دارم.
کلا داستان خوبی بود.
دو داستان کوتاه دیگه هم خیلی خوب هستن، مخصوصا برای افرادی که کمی حتی طعم فقر رو چشیدن، قابل درک هست.
ممنون از قلم خوبتون.
ممنون از عوامل کتابراه.
کتاب در آغوش عشق برام لذت بخش بود، بخصوص که داستانهای کوتاه بود.
داستان اول بسیار زیبا احساسات یک مادر رو توصیف کرده، من بعنوان یه مادر دقیقا وقتی دخترم رو بخاطر عصبانیت خودم دعوا میکنم، همین احساس رو دارم.
کلا داستان خوبی بود.
دو داستان کوتاه دیگه هم خیلی خوب هستن، مخصوصا برای افرادی که کمی حتی طعم فقر رو چشیدن، قابل درک هست.
ممنون از قلم خوبتون.
ممنون از عوامل کتابراه.
بسیار داستانهای خوب و آموزندهای داشت و من بسیار لذت بردم.
داستان اول که درباره عشق یک مادر به فرزندش بود، اینکه چقدر یک مادر میتونه برای بچهاش فداکاری کنه و هرکسی این احساس رو درک نمیکنه.
واقعا زیبا بود. همچنین داستانهای بعدی که بسیار آموزنده و مفید بودن و نشون میدن که ما نباید از کنار انسانها به راحتی گذر کنیم و چقدر خوبه که به اطرافمون توجه داشته و قدر انسانهای دیگر رو هم بدونیم.
داستان اول که درباره عشق یک مادر به فرزندش بود، اینکه چقدر یک مادر میتونه برای بچهاش فداکاری کنه و هرکسی این احساس رو درک نمیکنه.
واقعا زیبا بود. همچنین داستانهای بعدی که بسیار آموزنده و مفید بودن و نشون میدن که ما نباید از کنار انسانها به راحتی گذر کنیم و چقدر خوبه که به اطرافمون توجه داشته و قدر انسانهای دیگر رو هم بدونیم.
اگر درش تامل کنی متوجه میشی که خیلی قشنگ مشکلات افراد جامعه رو به رخ کشیده. مادر رو و عشقش روزیبا توصیف کرده. قضاوت نابجا رو خوب جلوه داده. و نشون داده که مهربونی میتونه توی یه لبخند خلاصه بشه و حتی با یه نگاه میتونیم دلی رو بشکنیم و یک زندگی رو به فنا بدیم. در کل سرشار از درس و بهمون میگه توی جامعه چجوری میتونیم باشیم تا زندگی واسه هممون بهتر باشه. سپاسگزارم.
سلام و درود
باز هم داستانهای زیبای دیگهای به قلم آقای قجه
واقعا داستان هاتون رو خیلیی دوست دارم
و واقعا موندم که یک مرد چطور میتونه اینقدر زیبا احساسات یک مادر رو بیان کنه
البته این داستان اول دقیقا در کتاب رستگاری اومده فقط چون اون پایانش تلخ تموم شد فکر کنم پشیمون شدید بعدش آخرش رو تغییر دادید که خب کاره شایستهای بود
در کل هر سه داستان زیبا و جذاب بودن
باز هم داستانهای زیبای دیگهای به قلم آقای قجه
واقعا داستان هاتون رو خیلیی دوست دارم
و واقعا موندم که یک مرد چطور میتونه اینقدر زیبا احساسات یک مادر رو بیان کنه
البته این داستان اول دقیقا در کتاب رستگاری اومده فقط چون اون پایانش تلخ تموم شد فکر کنم پشیمون شدید بعدش آخرش رو تغییر دادید که خب کاره شایستهای بود
در کل هر سه داستان زیبا و جذاب بودن
با توجه ب جلد و اسم فکر کردم داستانهایی درمورد مادر و... ب کتابخونم اصافه کردم اما وقتی خوندم دیدم خیلی قشنگتر از چیزی بوده ک تو تصورمه... حس میکنم بخاطر مشغلهای ک تو زندگیمونه هممون دچار بیتفاوتی ناخوداگاه شدیم ک جای تاسف داره اینطور زندگیا واقعیه و تلخ... واقعا ازتون بخاطر رایگان بودنش ممنونم اینطوری باعث میشید خیلیا کتاب بخون اونم همچین کتابای اموزنده و دلنشینی😍
کتابی امید بخش و اجتماعی که در این روزهای کم توجهی به اطراف و اشخاص کسی هم پیدا میشود و مانند آموزگار با محبت، رشد و تشخص را در نهاد فردی از جامعه ایجاد میکند. یادگاری لزوما هدیه به دوستان و آشنایان دادن نیست. بلکه غریبهای را نوازش و حمایت کردن کاشتن مهر جاودان در دل او و زندگانی مجدد خود ماست. و بالاترین هدیه به خود ماست.
من از داستانش خوشم نیومد. نگاههای بد جامعه به زنی که بی گناه هستش و بهش تهمت میزنن و اون زن بدون اینکه گناهی کرده باشه مجبور میشه بخاطر اینکه کمتر تحقیرش کنن بخاطر کاری که نکرده محل کارش رو ترک کنه. دیگه کی میخوایم افکارمون رو درست کنیم. کی میخوایم بفهمیم که سرمون تو زندگی خودمون باشه و کاری به زندگی کسی نداشته باشیم.
ضمن تشکر از نویسنده و کتابراه، به گمان من نویسنده گرامی نتونسته بود آنطور که باید و شاید از پس پیاده کردن این چند قصه کوتاه بر بیاد تعداد قابل ملاحظهای غلط تایپی وجود داشت، در عوض بسیار روان نوشته شده بود، اما جاذبهی مورد نیاز و تصویرسازیها در این قصهها بسیار کمرنگ و یا بسیار دم دستی بودند که کمتر به دل مینشستند
از نویسنده محترم و عوامل کتابراه صمیمانه سپاسگزارم کتاب در آغوش عشق از سه تا داستان جذاب و پر از درد و مشکلات با پایانی خوش پر از محتوای عالی نوشته شده که پایان شب سیه سپید است. نباید با وجود مشکلات ناامید شد. خدا همیشه هوای بنده هاشو داره. همیشه باید امیدوار با وجود نازنین خدا بود. خیلی از خواندنش لذت بردم. دستمریزاد. ممنونم🙏💐
کتاب در آغوش عشق سه داستان جذاب و اجتماعی که بصورت روان و ساده با پایان جالب و دوست داشتنی توسط نویسنده بسیار خوب و عالی جناب آقای قجه نگارش شده است، در این کتاب ازآدمهای خوب و مهربان در هر سن و سال که همیشه بی ادعا کمک حال همه میباشند و باعث امیدواری و خوشحالی دیگران میشوند اشاره میکند مجددا ازنویسنده وکتابراه کمال تشکر دارم
اول اینکه خوشحالم تونستم ادامه داستان امیرعلی و مادرش رو که تو کتاب رستگاران هم بود بخونم و دوم اینکه واقعا از خوندن این کتاب لذت بردم. با خوندنش فهمیدم خیلی از کارهایی که برای دیگران میتونیم انجام بدیم و سختی زیادی برامون نداره همون کارها میتونه زندگی طرف مقابل رو خیلی بهتر کنه. توصیه میکنم این کتاب دلنشین رو حتما بخونید.
اگر انسان به خدای درونش ایمان داشته باشه که همون خدای بزرگ و تواناست درد و رنج زندگی داشتن و نداشتن خوردن نخوردن زخم زبونهای روزگار همه میگذره فقط ایمان به خداقوی باشه این داستان و خوندم اشک چشمام سرازیر میشد چون خودم دلشکستهام و درد رنج روزگار کشیدم واقعا اون دردی که این خانم داشتن و حس میکردم تشکر میکنم از نویسندش