نقد، بررسی و نظرات کتاب صد سال تنهایی - گابریل گارسیا مارکز
4.2
61 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتاب دارای داستانی پیچیده است؛ پیچیدگی که برای مخاطب درک آنرا سخت میکند.
برخی از وقایع داستان خواننده را سردرگم میکند تاجاییکه بسیاری از افراد خواندن این کتاب را نیمه کاره رها کردهاند.
برخلاف انتظار ما ایرانیها این کتاب از جذابیت خاصی که در رمانهای معروف سراغ داریم برخوردار نیست و شاید به سبک مطالعه ما مربوط باشد.
در این کتاب بارها و بارها شخصیتهای آئورلیانو و آرکادیوهای متفاوت را اشتباه میگیریم.
نثر کتاب روانی خاص را ندارد اما کتابی است که ارزش یکبار خواندن آنرا دارد.
سبک کتاب رئالیسم جادویی است؛ پس سری به رئالیسم جادویی صد سال تنهایی و روستای اسرار آمیز ماکوندو بزنید.
برخی از وقایع داستان خواننده را سردرگم میکند تاجاییکه بسیاری از افراد خواندن این کتاب را نیمه کاره رها کردهاند.
برخلاف انتظار ما ایرانیها این کتاب از جذابیت خاصی که در رمانهای معروف سراغ داریم برخوردار نیست و شاید به سبک مطالعه ما مربوط باشد.
در این کتاب بارها و بارها شخصیتهای آئورلیانو و آرکادیوهای متفاوت را اشتباه میگیریم.
نثر کتاب روانی خاص را ندارد اما کتابی است که ارزش یکبار خواندن آنرا دارد.
سبک کتاب رئالیسم جادویی است؛ پس سری به رئالیسم جادویی صد سال تنهایی و روستای اسرار آمیز ماکوندو بزنید.
این عزیزانی که میگن کتاب خوب نبود احتمالا مقصودشو نفهمیدن. اسامی اتفاقی نبودن بلکه میخواستن نشون بدن که چطور هفت نسل یک خانواده یک سرنوشت رو تکرار کردن... دم خوک فرزند آمارانتا و اورلیانو، کشته شدن ۱۷ اورلیانو به یک شکل، گوشه گیری مشابه سرهنگ اورلیانو، پدرش، خوزه و اورلیانو....
همه اینا نشونه است از تکرار یک زندگی و یک سری اشتباهات یکسان
همه اینا نشونه است از تکرار یک زندگی و یک سری اشتباهات یکسان
تمام آرامش و خوشبختی شهر وآدمهاشو بلعید
و این یک واقعیت هست که پیشرفت و تکنولوژی روز به روز انسانها رو تنهاتر میکند وبه سمت نابودی میکشاند
من خیلی دوست داشتم داستان رو چون یک روایتی از زندگی و تکرار شدنش در همه زمانها ومکانهاست
شخصیتها رو خیلی دوست داشتم مخصوصا اورسلا که با تلاش و پشتکار همه چیز رو بنا کرد و ساخت اما خیال پردازی و قدرت طلبی وزیاده خواهی و بی بندباری فرزندانش با وجود تمام تلاشهای اورسلا اونها رو نابود کرد
یک نکته خیلی جالب داستان در مورد مبارزات سرهنگ اورلیانو هم ذهن منو خیلی درگیر کرد که سالها جنگید بخاطر آزادی ولی در آخر یه عهدنامه ایی رو امضا گرد که کلا برخلاف ارمانهایه آزادیخواهی خودش بود واون لحظه که از درد امضا کردن این عهدنامه به قلب خودش شلیک کرد اوج داستان بود وقلب انسان بدرد میومد از اینهمه تلاش وجنگ بی ثمر