نقد، بررسی و نظرات کتاب نگذار بخوابم - مهرداد مراد
مرتبسازی: پیشفرض
داستان کوتاه جالبی بود ولی اینکه بدون هیچ مدرکی دال بر اینکه همسرش اونو به قتل رسونده سودا را دستگیر کردن و مدام بازجویی میکردن برای پلیس خوب نیست و اعتماد به نیروهای پلیس و اداره آگاهی از بین میره. داستان همسرش را هر کسی نمیتونه قبول کنه و یا باور کنه ولی مدرک قوی هم بر علیه اون خانم نداشتند که در زندان بود.
آخر داستان هم خیلی راحت موضوع روشن میشه بدون هیچ هیجانی و بدون اینکه از همسرش عذرخواهی کنند که بی خود و بیجهت اون بنده خدا را اذیت کردن.
از همه زرنگتر و کلاش تر هم اون نگار بوده که بدون زحمت تمام دارایی منوچهر را به جیب میزنه و سه نفر را به دام میاندازد که مرتکب قتل شوند و هم منوچهر را میکشه و هم تمام پولش را صاحب میشه.
این سه آقا را بگو که گول نگار را خوردند
وسوسه پول و طمع و ساده لوحی (که بدون تحقیق به نگار اعتماد کردن،) باعث بدبختی اونها شد.
آخر داستان هم خیلی راحت موضوع روشن میشه بدون هیچ هیجانی و بدون اینکه از همسرش عذرخواهی کنند که بی خود و بیجهت اون بنده خدا را اذیت کردن.
از همه زرنگتر و کلاش تر هم اون نگار بوده که بدون زحمت تمام دارایی منوچهر را به جیب میزنه و سه نفر را به دام میاندازد که مرتکب قتل شوند و هم منوچهر را میکشه و هم تمام پولش را صاحب میشه.
این سه آقا را بگو که گول نگار را خوردند
وسوسه پول و طمع و ساده لوحی (که بدون تحقیق به نگار اعتماد کردن،) باعث بدبختی اونها شد.
سلام. کتاب خیلی کوتاهی بود و روند داستان خیلی سریع و سرسری بود. نتیجه گیری هم آبکی بود و شخصیتهای مختلف هم فوق العاده ضعیف به نمایش گذاشته شده بود. مثل شخصیت اون شریک و قاتل، شخصیت پلیس و...
اگه هر شخصیت رو مثل همون پلیس با خصوصیتی که معمولا میشناسیم (مثلا جدیت و استواری و اقتدار و...)، مینوشتین خیلی بهتر میشد تا اینقدر ضعیف و زودباور... یا اون شخصیت همکار و قاتل رو اگه یکم طبیعی تر در میاوردین بهتر بود.
ولی خب در کل برای یه دور مطالعه بد نبود
اگه هر شخصیت رو مثل همون پلیس با خصوصیتی که معمولا میشناسیم (مثلا جدیت و استواری و اقتدار و...)، مینوشتین خیلی بهتر میشد تا اینقدر ضعیف و زودباور... یا اون شخصیت همکار و قاتل رو اگه یکم طبیعی تر در میاوردین بهتر بود.
ولی خب در کل برای یه دور مطالعه بد نبود
داستان جنایی کوتاهی بود با متنی روان ولی خیلی سر سری تمام شده بوداز اون داستانهایی که همکاران و شرکا تلاش میکنن شریک خودرا بکشن و اون مرد به زنش خیانت میکرده داستان لحظه ی اوج نداشت و داستان ارام ارام پیش میرفت اخرشم یک نفر امد و همه ی داستان و تعریف کرد و یک نفر همه ی پول هارو بالا کشید. نگار این هارو رو کار کرد منوچهر و بکشن تا خودش تویه کانادا پول هارو بالا بکشه و به نظرم پول هیچ وقت ارزش اینو نداره بخاطرش قاتل بشی ممنون از کتابراه بخاطر این کتاب کوتاه
داستان جنایی و مربوط به مشکلات روز جامعه. حالت نوشتن این داستان به گونه ایی بود که خواننده را جلب خود میکرد و باعث ایجاد هیجان در خواننده میشد. متن دارای اشتباهات تایپی متعدد و زیادی بود ولی در کل نسبت به کوتاه و خلاصه بودن متن خوبی بود هر چند کلیت داستان در مقایسه با کتابهای هم رده و هم موضوع خود بیکیفیت بود. با تشکر از توجه شما و سایت کتابراه🌷
با احترام به نویسنده محترم
کتاب جذاب و خوبی هستش
شاید در نظر اول کمی تخیلی به نظر بیاد ولی قطعا برای همه ما پیش اومده که اتفاقاتی روتجربه کنیم که باورش برای دیگران سخت و یا غیر قابل باور باشه
به هر حال پلیس آگاهی هم مرجعی میست که بتونه از روی احساس تصمیم بگیره
به نظر من نویسنده تونسته بود نقش هر سه شخصیت داستان رو بخوبی توصیف و نگارش کنه
اینکه پدر ومادر انسان تحت هر شرایطی از بچهاش مراقبت میکنه یه امر بدیهی هستش
کتاب جذاب و خوبی هستش
شاید در نظر اول کمی تخیلی به نظر بیاد ولی قطعا برای همه ما پیش اومده که اتفاقاتی روتجربه کنیم که باورش برای دیگران سخت و یا غیر قابل باور باشه
به هر حال پلیس آگاهی هم مرجعی میست که بتونه از روی احساس تصمیم بگیره
به نظر من نویسنده تونسته بود نقش هر سه شخصیت داستان رو بخوبی توصیف و نگارش کنه
اینکه پدر ومادر انسان تحت هر شرایطی از بچهاش مراقبت میکنه یه امر بدیهی هستش
با تشکر از زحمات جناب آقای مراد نویسندهی محترم کتاب و با تبریک بخاطر اسم قشنگی که برای کتابشون انتخاب کردند. موضوع کتاب جالب و گویای ذهن باز و خلاق نویسنده بود. فقط روند داستان خیلی تند و سرسری پیش رفته بود انگار رسالت نویسنده فقط جمع کردن سریع داستان و به پایان رساندن کتاب بوده. با این وجود به نظر من کتاب خوبی بود. با آرزوی موفقیت بیشتر شما
نام کتاب با موضوع آن همخوانی داشت نویسنده داستان را خوب و هیجانی شروع کرد ولی آخر داستان انگار سرهم بندی کرده بود حتی ما هیچ اطلاعاتی راجع به منوچهر نداشتیم حتی یک کلمه!! اینکه چجور آدمی بود؟ چه، کارهایی میکرد؟ داستان جا داشت که تبدیل به رمان ۳۰۰ _ ۴۰۰ صفحهای بشه و تبدیل به کتاب جنایی موفق بشود ولی نویسنده خیلی سریع تمام کرد
کتاب خوبی بود، مغز بعضی موقعها راهو به ما نشون میده که در واقع خودمون از اینده هستیم که هشدار میدیم به خودمون. و اینجا در این کتاب روح پدرشون هشدار میدادن. و قسمت سختش که قابل درکه اینه که پلیسها نمیتونن به راحتی به کسی اعتماد کنن، و اون کسایی که بیگناهن و متاسفانه بعضی موقعها هم مدرکی برای بیگناهی وجود نداره ممکنه خیلی اذیت بشن.
مث کتاب" قلبهای بی تپش "از همین نویسنده جذاب بود... ماجرای زنی که از شبی تو خونش شروع به دریافت پیامی میکنه که همین موضوع باعث عکسالعملهایی ازش میشه که اونو وارد ماجرایی میکنه که اصلاً نمیتونسته حدسشو بزنه..... بازم اعتقاد دارم میشه فیلمی از روی داستانش ساخت و میتونه دستمایه یه فیلمنامه عالی بشه، حتما" بخونیدش و لذت ببرین.
با این که نظرات منفی راجع به این کتاب زیاد خوندم ولی خوب بود
، درسته نسبت به کتابهای دیگه همین نویسنده از سطح پایین تری برخوردار بود ولی باز هم چیزی از قدرت نویسنده کم نمیکنه و من به قلم نویسنده و داستانهای کوتاه ایشان علاقه پیدا کردم و امیدوارم کتابراه باز هم از این نویسنده عزیز کتابهای بیشتری در اختیارمون بگذاره
، درسته نسبت به کتابهای دیگه همین نویسنده از سطح پایین تری برخوردار بود ولی باز هم چیزی از قدرت نویسنده کم نمیکنه و من به قلم نویسنده و داستانهای کوتاه ایشان علاقه پیدا کردم و امیدوارم کتابراه باز هم از این نویسنده عزیز کتابهای بیشتری در اختیارمون بگذاره
خیلی وقت بود که کتابی با چنین قلم روان و قابل فهم برای همه نخونده بودم برای کسی که میخواهد با کتاب خواندن آشتی کند واقعاً پیشنهاد خوب ولذت بخشی است و فکر میکنم با توجه به رایگان بودن آثار ایشان «تمامی آثار آقای مراد را دانلود کنید تا با کتاب خواندن آشتی کنید» با تشکر فراوان از کتابراه
کاش همون طور که اوایل و آخرهای کتاب (به جز پایان بندی) خوب بیان شده بود، وسط داستان هم همین گونه بیان میشد؛ یعنی اوج داستان کم بود. بیشترین قسمت داستان که خیلی دوست داشتم، ارتباط پدر سودا از عالم برزخ با اون بود که حتی پس از مرگش، نگران دخترش بود و بهش کمک میکرد. روی هم رفته کتاب خوبی بود و ارزش خوندن رو داشت.