نقد، بررسی و نظرات کتاب کیمیاگر - پائولو کوئیلو
4.5
138 رای
مرتبسازی: پیشفرض
تنها بدیش که میشه ازش گذشت اشتباهات وافر نگارشی بود: (
اما از خوبیاش که هرچی بگم کمه:)
اوایل داستان به چیزی که انتظارشو داری نمیرسی وسطاش اووج میگیره 😍اخراش باز میگی نتیجش؟ ولی در اخر اخر میبینی که دقیقا همونیه که میخواسی 😍داستان یه پسر که افسانه شخصیشو دنبال میکنه) هرکی افسانه شخصیشو زندگی کنه در نهایت این زندگیه که با اون سخاوتمندانه رفتار میکنه😍 (این جمله عالیترین جمله کتابه و پائولو قصد داره تو کل کتاب در قالب یه داستان پرکشش که هر لحظه میخوای بدونی به کجا میرسه، این جمله رو به همه بفهمونه. داستان پسری به اسم سانتیاگو که رویاشو دنبال میکنه رویایی که در ابتدا برای خواننده هم دنبال کردنش مضحکه اما در نهایت...
و به نظرم گفتههای کتاب واقعیتن گاهی اوقات رویاهان که واقعیت رو میسازن
سانتیاگو (پسر جوان) که در طول مسیر دنبال کردن افسانه شخصی خودش چند باری پشیمون میشه و فکر میکنه که گنجشو پیدا کرده اما در نهایت با تمام موانعی که سر راهش قرار میگیرن چه موانع خوب چه موانع بد مقابله میکنه و تصمیمس میگیره به راهش ادامه بده (هروقت خوندید متوجه میشید از چی میگم😍) و در نهایت این شمایید که باید ببینید گنج سانتیاگو چی بوده
تو دنیای همه ما موانع حرفها و ادمهایی بودن که باعث منصرف شدن ما از دنبال کردن رویاهامون شدن و اغلب ما رویاهامون رو دنبال نکردیم اما یادتون نره درس این کتاب اینه (هرکس افسانه شخصیاش را دنبال کند در نهایت زندگی سخاوتمندانه با او رفتار میکند)
تنها نقدی که تونسم به این کتاب داشته باشم اشکالات نگارشیش هس که شاید در نسخههای دیگر این کتاب در همین اپ کمتر دیده شه یا اصلا دیده نشه
اگر شما هم توی دنبال کردن افسانه شخصیتون مرددین یا در حال دنبال کردن رویاتونید این کتابو بخونید😍
اما از خوبیاش که هرچی بگم کمه:)
اوایل داستان به چیزی که انتظارشو داری نمیرسی وسطاش اووج میگیره 😍اخراش باز میگی نتیجش؟ ولی در اخر اخر میبینی که دقیقا همونیه که میخواسی 😍داستان یه پسر که افسانه شخصیشو دنبال میکنه) هرکی افسانه شخصیشو زندگی کنه در نهایت این زندگیه که با اون سخاوتمندانه رفتار میکنه😍 (این جمله عالیترین جمله کتابه و پائولو قصد داره تو کل کتاب در قالب یه داستان پرکشش که هر لحظه میخوای بدونی به کجا میرسه، این جمله رو به همه بفهمونه. داستان پسری به اسم سانتیاگو که رویاشو دنبال میکنه رویایی که در ابتدا برای خواننده هم دنبال کردنش مضحکه اما در نهایت...
و به نظرم گفتههای کتاب واقعیتن گاهی اوقات رویاهان که واقعیت رو میسازن
سانتیاگو (پسر جوان) که در طول مسیر دنبال کردن افسانه شخصی خودش چند باری پشیمون میشه و فکر میکنه که گنجشو پیدا کرده اما در نهایت با تمام موانعی که سر راهش قرار میگیرن چه موانع خوب چه موانع بد مقابله میکنه و تصمیمس میگیره به راهش ادامه بده (هروقت خوندید متوجه میشید از چی میگم😍) و در نهایت این شمایید که باید ببینید گنج سانتیاگو چی بوده
تو دنیای همه ما موانع حرفها و ادمهایی بودن که باعث منصرف شدن ما از دنبال کردن رویاهامون شدن و اغلب ما رویاهامون رو دنبال نکردیم اما یادتون نره درس این کتاب اینه (هرکس افسانه شخصیاش را دنبال کند در نهایت زندگی سخاوتمندانه با او رفتار میکند)
تنها نقدی که تونسم به این کتاب داشته باشم اشکالات نگارشیش هس که شاید در نسخههای دیگر این کتاب در همین اپ کمتر دیده شه یا اصلا دیده نشه
اگر شما هم توی دنبال کردن افسانه شخصیتون مرددین یا در حال دنبال کردن رویاتونید این کتابو بخونید😍
با سلام ممنون بابت کتاب بی نظیر کیمیاگر
متاسفانه غلط تایپی زیاد داره که من تعدادی رو اینجا جهت اصلاح آوردم
صفحه85 کیمیاگری را کیمیاگی نوشته 93 درخت را دخرت نوشته
95 حاضر-حاضیر
95 صدها-صها
104 وقتی - قتی
می اندیشم-می اندشم
106 ردزی-روی انگلیسی - انگلیی
سکوت-سکوکت
و حیلی موارد دیگر لطفا با گوگل داکس متن را ویرایش کنید
متاسفانه غلط تایپی زیاد داره که من تعدادی رو اینجا جهت اصلاح آوردم
صفحه85 کیمیاگری را کیمیاگی نوشته 93 درخت را دخرت نوشته
95 حاضر-حاضیر
95 صدها-صها
104 وقتی - قتی
می اندیشم-می اندشم
106 ردزی-روی انگلیسی - انگلیی
سکوت-سکوکت
و حیلی موارد دیگر لطفا با گوگل داکس متن را ویرایش کنید
اما داستان بشدت جذاب و روایت بی نهایت ساده بود. اونقدر ساده و روان که بعضی جاها احساس میکردم نکنه این فقط یه داستانه ولی با جلوتر رفتن متوجه شدم که همیشه گنج ما درست روبروی چشمای ما هست و اصلا گم نشده و در درون خود ماست اما ذهن ما نمیتونه قبول بکنه که مسیر رسیدن به گنج به این سادگی هست و بخاطر همین گمراه میشیم و از مسیر دور. دقیقا مثل لوح زمردینی که در داستان وجود داره، همونقدر ساده همون قدر در دسترس ولی کیمیاگران برای فهمیدن آن و رسیدن بهش هزاران کتاب و مقاله نوشتند بگونهای که بطرز عجیبی از آن دور افتادهاند. در نهایت من راه ورود خودم به همسو شدن با مسیر زندگی رو فهمیدم «فقط شروع کن» اونقدر ساده که اصلا نمیتونستم متوجهش باشم و همیشه دنبال فرمولهای پیچیده بودم.