نقد، بررسی و نظرات کتاب عشق و آوارگی - علی راهدان جو
3.5
429 رای
مرتبسازی: پیشفرض
مریم امیری
۱۳۹۹/۰۷/۲۶
193
متاسفانه نویسندگان کشور ما را برای نوشتن، مطالعه نمیکنند تا اطلاعات درستی در مورد بعضی موارد بکار برده شده در قصههای خود داشته باشند مثلا در این کتاب یکی از شخصیتهای کتاب امروز از زندان آزاد میشود فردا میرود انگلیس و از آن جا به بلغارستان، انگار چیزی به نام ویزا به گوش نویسنده نخورده است یا این قدر این کار ساده انجام میشود که انگار میخواهد از تهران برود شیراز یا اصفهان. گرفتن اقامت از یک کشور مورد دومی است که نویسنده اصلاً در مورد آن اطلاعاتی ندارد. و مورد دیگر رفتارهایی شخصیتهای قصه با پیشینهای که برای آنها تعریف شده همخوانی ندارد دختر قهرمان قصه با اعتقادات محکم که تا آخرین لحظه کتاب چادرش را حفظ میکند، بعد از بهبودی سراغی از پدر و مادر نمیگیرد و حتی بعد از درست شدن اقامتش به دیدن آنها نمیرود و این با توجه به شخصیتی که برای او تعریف شده تناقض دارد به طور کلی داستان بسیار ضعیف بود.
حتیی ستاره هم ازسرش زیاده. واقعا نویسنده با خودش چی فکرکرده که همچین داستان بی پایه و اساس و ضعیفی رو نوشته و بدتر اون ناشری که به این کتاب حق چاپ داده. امروز رفت زندان فردا اعدام شد. مگه میشه همچین چیزی این پروسه که جناب نویسنده دو روزه حل و فصلش کرده حداقل چندسال زمان مییره.... امروز اززندان ازاد شد. فرداش رفت خارج!!! بازم مگه داریم مگه میشه؟؟ بازاین پروسه دوروزه جناب نویسنده کم کمش چندین ماه زمانبره و جالبتر جریان اقامت گرفتن ازی کشور خارجی بود که اصلا جای بحث نذاشتن این بزرگوار من ترجیح میدم کلا سکوت کنم.. فک کنم نویسنده تو دنیای واقعی زندگی نمیکنه فقط هرچی به ذهنش رسیده روی کاغذ پیاده کرده. کل داستان ضعیف. نه شخصیت پردازی درست و حسابی داشت نه فضا سازی.. ی کم مطالعه و تحقیق دررابطه با موضوعی که میخواد کتاب بشه به جایی برنمیخوره که هیچ کلا اطلاعات عمومی نویسنده بالامیره که اینطورانتقاداتشدید نشنوه به امید اینکه کارهای بعدی قویتر باشه
ضعیف و بی محتوا
اول داستان رضا بود آخر داستان شد حسین احدی
از مرزهای ایران به ترکیه کلا بی خبره که هیچکدوم درمنطقه کردنشین نیست و مرزهای آذربایجان ارومیه است و منطقه کوهستانی
بعد از مرز ایران در ترکیه که تا کیلومترها دریا نیست و سفر دریایی چی بود این وسط؟
حساسیت روحانیون مسیحی به اسلام که حتی مسلمانارو راه نمیدن کلیسا چه برسه بره روحانی شه
بدون ویزا رفتن لندن؟؟؟ از لندنم به بلغارستان باز بدون ویزا؟؟؟
برای یک خونریزی ساده رفتن کما اما رو چه حسابی حافظه شو از دست داد؟ اصلا از دست دادن حافظه که آلزایمر نیست بره و برگرده
از کی تاحالا کسی که روانشناسی میخونه دکتره؟؟؟ مگر دانشجوی پی اچ دی بودن؟؟؟
طرف امروز به زندان منتقل شد فردا اعدام شدن؟؟؟ پروسه اعدام دوسال حداقل زمان بره 🤦🏻♀️
قبل از نوشتن مهم افکار و داستان توی ذهن و قلم نیست باید مطالعه هم بشه
ارزش وقت گذاشتن نداشت
اول داستان رضا بود آخر داستان شد حسین احدی
از مرزهای ایران به ترکیه کلا بی خبره که هیچکدوم درمنطقه کردنشین نیست و مرزهای آذربایجان ارومیه است و منطقه کوهستانی
بعد از مرز ایران در ترکیه که تا کیلومترها دریا نیست و سفر دریایی چی بود این وسط؟
حساسیت روحانیون مسیحی به اسلام که حتی مسلمانارو راه نمیدن کلیسا چه برسه بره روحانی شه
بدون ویزا رفتن لندن؟؟؟ از لندنم به بلغارستان باز بدون ویزا؟؟؟
برای یک خونریزی ساده رفتن کما اما رو چه حسابی حافظه شو از دست داد؟ اصلا از دست دادن حافظه که آلزایمر نیست بره و برگرده
از کی تاحالا کسی که روانشناسی میخونه دکتره؟؟؟ مگر دانشجوی پی اچ دی بودن؟؟؟
طرف امروز به زندان منتقل شد فردا اعدام شدن؟؟؟ پروسه اعدام دوسال حداقل زمان بره 🤦🏻♀️
قبل از نوشتن مهم افکار و داستان توی ذهن و قلم نیست باید مطالعه هم بشه
ارزش وقت گذاشتن نداشت
طبق چیزی که میشه تشخیص داد مریم و مهرداد باید دهه شصتی باشن جوانهای این هر چقدرم که ساده بوده باشن دیگه اینطوری هم نیستن که با اولین نگاه و دو تا تجربه کوچیک مثل جوانیهای نسل قبل ترشون عاشق بشن بعدشم نمیفهمم چطور ممکنه یکی بدزدتت و بیهوشت کنه و از مرز ردت کنه و بدون این که نظرت رو بپرسه باعث بشه بابات دق کنه و بمیره مامانت سکته کنه و فلج بشه و خودتم آواره بشی آبروت همتو کل فامیلات بره بعد بازم بری باهاش ازدواج کنی از همه اینا هم که بگذریم متن کتاب یجوریه که انگار که بشینی یه سریالی ببینی و بعد بخوای تعریفش کنی یعنی اصلا نه عمق داره نه شخصیت پردازی قوی نه فضاسازی نه هیچی از این هم که بگذری مثل این سریالای ایرانی حتما باید شخصیت چادری و پدر و مادر انقلابیش و جانبازش شخصیت بدون نقص و خوب باشه و پولداره آدم سراپا اشکال
متاسفانه حال و هوای رمان برگرفته از خیالات بود، اینکه فضای نوشته متناسب با رویا پردازی یک کودک بود، به جرات با خوندن این کتاب به شما ثابت میشه؛ درسته که رمان، غالبا باید فرد رو از ظرف واقعیتها مقداری خارج بکنه ولی نکته اینجاست که افراط در این مسئله خواننده رو به سمت خیالات سوق میده و باعث میشه نتیجه نهایی اونطور که باید و شاید عمل نیاد. نمونه این مسئله در قسمت دزدیده شدن دختر داستان هست، همه ما شاهد دو فرد عاقع و بالغیم و انجام این حرکت بیشتر در دنیای بچهها اتفاق میافته. با خصوصیاتی که در داستان گفته شد، مثلا اینکه پسر داستان روانشناسی خونده، انجام چنین کاری مقداری فضای رمان رو عوض کرده. چرا که روان شناسها غالبا سعی میکنن افراد رو از روشهای مختلف بفهمن و روشون تاثیر بزارن. چیزی که در این رمان پیدا نشد...
داستان خوبی بود ولی یک نکتههایی داشت اینک۱= داستانی کوتاه بود ۲= اگه مهرداد مریم رو دوست داشت پس چرا این بلا رو سرش آوارد؟ مهرداد حتی فکر این کار رو نکرده بود
۳= با دیدن مهرداد وقتی مهرداد بهش گفت بریم ایران یا اینجا میمونی مریم ماندن کنار اون بچهها رو به کنار مادر و پدرش ترجیح میداد
درسته میتونست به اون بچهها کمک کنه ولی در کل میتونست داستانی جذاب تر باشه و بهتر این احساسات رو عمیق تر بکنه
خوب بود ولی کاشت میتونست جالب و جذاب تر هم باشه
۳= با دیدن مهرداد وقتی مهرداد بهش گفت بریم ایران یا اینجا میمونی مریم ماندن کنار اون بچهها رو به کنار مادر و پدرش ترجیح میداد
درسته میتونست به اون بچهها کمک کنه ولی در کل میتونست داستانی جذاب تر باشه و بهتر این احساسات رو عمیق تر بکنه
خوب بود ولی کاشت میتونست جالب و جذاب تر هم باشه
داستان پردازی پیشپا افتاده و غیر قابل باور. مگه میشه یه آدم عاشق دست به همچین کار احمقانهای بزنه که باعث نابودی معشوق بشه؟ اونم یه پسر عاقل و بالغ و تحصیل کرده. حتی نویسنده زحمت برپایی خواستگاری دوم یا حتی یه ذره تلاش بیشتر واسه بدست آوردن دل دختر، به خودش نداده بود. بعد از اولین کم توجهی، آدم ربایی صورت میگیره، اونم بعد از چند بار پشیمانی، برگشتی بوجود نمیاد. خلاصه میشد با یه کم خلاقیت داستان رو قشنگتر پیش برد.. کتابراه دوست داشتنی.
نویسنده مخاطباشو بچه فرض کرده بای بار مخاطفت مادرش دختررو برداشت فرار کرد!!! صیغه خوندن بدون اجازه پدر، ی تلفن نبود به خانوادش خبر بده، فرار دختره وقتی که کاری نکرده بود، میتونست همونجا که مهراد تیر خورد و دستگیر شد خودشو به پلیس معرفی کنه و تو پزشک قانونی اثرداروهای بی هوشی تو خونش میفهمیدن که بی گناهه. فرارش چی بود؟!! رمانی که با عقل جور درنیاد بدرد نمیخوره
زیادخوشم نیومد، انگار ترجمه داستان کودکان رو داری می خونی، منتها موضوعش کودکانه نیست ولی منو یاد ترجمه یه کتاب قصه خارجی کودکان انداخت، منظورم اینه که داستان روان بود ادمو همراه میکرد ولی یه جاش می لنگید، یه جوری بودانگار نویسنده می خواست خودش رو به کلی از داستان جدا کنه، یا هرچیزی، به هر حال احساس می کنم نویسنده تو نوشتنش بهتره داستان رو راحتتر روایت کنه، یه جوریه اخه😐 😐
داستان ضعیف بود. اینکه اسم شخصیتهای داستان نباید حروف مشترک داشته باشن. ۲یعنی مریم کسیو جز پدرومادرش نداشت۳چجور به همین راحتی عاشق شد۴از جوانرود به ترکیه نمیرن۵اگه تیر به کتفش خورد میتونست راهو ادامه بده۶اگه به کتفش تیر خورد چرا حافطشو از دست داد۷چرا دوبارحافطشو از دست داد۸چجور به همین سادگی بهش اقامت دادن😂😂
متوسط رو به ضعیف. ببخشید ولی فقط از رو کنجاوی تا اخر خوندمش. خیلی دور از واقعیت بود. هیچ عشقی من از این دو نفر داستان حس نکردم. و خیلی مذهبی تشریف دارن نویسنده این داستان. ما انقلاب کردیم ما اشتباه کردیم. شماها گند زدید به این مملکت میخواید اخوند تربیت کنید واسه کشورای دیگه. با این قران و نمازتون ریدید تو مملکت. لعنت به همه دینها الخصوص اسلام.
با سلام
جناب آقای راهدان جو میخواستم از رمان شما یک انتقاد دوستانه کنم:
راستش اوایل کتاب یه نقص داشت، اینکه هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود، اما مریم رفت پیش مشاور اگه شما در این قسمت از کتاب جدال مریم و احساساتش رو بیان میکردید بهتر میشد
و علاوه بر اون کتاباتون غیر منطقی نگارش شده بود،
انشاءالله در نگارش کتابهای بعدی موفق باشید
جناب آقای راهدان جو میخواستم از رمان شما یک انتقاد دوستانه کنم:
راستش اوایل کتاب یه نقص داشت، اینکه هنوز اتفاق خاصی نیفتاده بود، اما مریم رفت پیش مشاور اگه شما در این قسمت از کتاب جدال مریم و احساساتش رو بیان میکردید بهتر میشد
و علاوه بر اون کتاباتون غیر منطقی نگارش شده بود،
انشاءالله در نگارش کتابهای بعدی موفق باشید
سلام و خسته نباشید
داستان کوتاه و خوبی بود. فقط اینکه اوایل داستان خیلی خلاصه بود و اواسطش ک مریم گم شده بود، خیلی مفصل و دارای نکات ریز شده بود و ذوق خواننده رو کم میکرد.
ولی در کل ب شخصه از داستانهایی ک عشقشون رو میدزدن خیلی خوشم میاد و جالب بود برام. موفق تر از قبل باشید و انشالله هر چه زودتر رمان دیگای از شمو بخونیم
داستان کوتاه و خوبی بود. فقط اینکه اوایل داستان خیلی خلاصه بود و اواسطش ک مریم گم شده بود، خیلی مفصل و دارای نکات ریز شده بود و ذوق خواننده رو کم میکرد.
ولی در کل ب شخصه از داستانهایی ک عشقشون رو میدزدن خیلی خوشم میاد و جالب بود برام. موفق تر از قبل باشید و انشالله هر چه زودتر رمان دیگای از شمو بخونیم
سلام
کتاب رو فقط خوندم به خاطر اینکه تمامش کنم
هیچ کجاش به هم نمیخورد و من احساس کردم به شعور خواننده توهین میشه
آخرش که مریم مهرداد رو میبینه افتضاح
مهردادی که فراموشی گرفته و جزو فقراستی دفعهای حافظش بر میگرده... مریم به راحتی ماندن در بلغار رو به مادرش ترجیح داد و در کل بد
کتاب رو فقط خوندم به خاطر اینکه تمامش کنم
هیچ کجاش به هم نمیخورد و من احساس کردم به شعور خواننده توهین میشه
آخرش که مریم مهرداد رو میبینه افتضاح
مهردادی که فراموشی گرفته و جزو فقراستی دفعهای حافظش بر میگرده... مریم به راحتی ماندن در بلغار رو به مادرش ترجیح داد و در کل بد