نقد، بررسی و نظرات کتاب زندانالرشید: خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه (سردار علی اصغر گرجی زاده) - محمدمهدی بهداروند
مرتبسازی: پیشفرض
سیدمحمد
۱۴۰۱/۰۵/۲۹
00
سلام بسیارزیبا ودردناک من تقریبا یک ماه قبل از سقوط جزیره اونجا بودم وبعد یگان دریایی جای ما رو گرفت از اول همه میدونستند که عراق به جزیره حمله میکنه واقداماتی هم ازجمله بریدن بعضی جادههای مواصلاتی شد که درصورت موفقیت دشمن حرکت اونها کند بشه ولی دشمن خیلی فراتر از اون عمل کرد ومتاسفانه بعضی سیاسیون که پشتیبانی جنگ رابه عهده داشتند کلا میخواستندجنگ را تموم کنند خدارا شکر که اونزمان نبودم که اسیر بشم، واقعا اسارت غیر قابل تحمل است وایمان بسیار قوی میخواست. دوستانی که نظر میدن باید اینو بدونند که سردار تنها نبوده که بتونه حرف دروغ بزنه اگر اینطور بود حتما دیگر اسرا حرفهای اونو تکذیب میکردند ضمنا جایگاه نظامی ایشون رو فقط یک فرد نظامی میدونه چقدر بالا است ولاف نزده ومنم منم نکرده، من دست تک تک اسرا رو میبوسم وبه اونها افتخار میکنم، اسرا در دل کشور دشمن برای ایران و ایرانی عزت وافتخار آفریدند و مایه سربلندی همه ما شدند
خیلی جالب و منحصر به فرد نیست مثل بقیه خاطرات آزادگان دیگه هست. اقای گرجی تو این کتاب خودش خیلی دانای کل معرفی میکنه و همش داره از خودش تعریف تمجید میکنه بعضی جاها هم یه بلفهای زده مثلا یکیش که یادم هست اینه که چند بار تاکید میکنه در طول اسرات دسترسی به آبگرم برا دوش گرفتن نداشتن ولی یجا میگه که چون دستم بی حس بود بر اثر شکنجه توی حمام داغی آب حس نکردم تا جای که پوست دستم تاول زد بعد نگهبان متوجه شد و اومد آب دوش برام ولرم کرد. و اینکه همه متوجه سقوط جزیره شدن و اعلام عقب نشینی کردن بعد این آقایون نشستن نماز جماعت خوندن ودس دس کردن تا اسیر یا شهید بشن؟ آخه خدا این نماز قبول میکنه که باعث خفت وخواری برا ایران و افتخار برا نیروهای عراقی باشه. کدوم عقل سلیم اینو قبول میکنه!!!
من به شخصه خوشم نیومد از این اثر و بکسی هم پیشنهاد نمیکنم%
★☆☆☆☆۱از۵ستاره
من به شخصه خوشم نیومد از این اثر و بکسی هم پیشنهاد نمیکنم%
★☆☆☆☆۱از۵ستاره
فوق العاده عالی و جذاب بود انقدر برام جذابیت داشت که از سر شب که کتاب رو شروع کردم تا پنج صبح مشغول مطالعه بود و کل کتاب رو توی دو روز خوندم..... انشالله خداوند به ازادهای سرافراز جناب گرجی زاده جزای خیر عنایت کنه..... به خصوص وقتی متوجه شدم روای داستان بچهای اندیمشک هست خیلی لذت بردم چون من خودم بچهای اندیمشکم و هرگز خبر نداشتم توی شهر من چنین افراد بزرگواری زندگی کردن که جز فرماندهان رده بالای جنگ بودن..... واقعا این افراد خیلی گمنام هستند من و هم نسلهای ما تا ابد مدیون مجاهدت این عزیزان هستیم......
حسن حسینوند... بچهای اندیمشک کوی لور ۷-۴-۱۴۰۰
حسن حسینوند... بچهای اندیمشک کوی لور ۷-۴-۱۴۰۰
با درود و سپاس. باوجود جزییات فراوان، کاستیهایی دارد که ناگفته مانده که نمونه کوچک ان، چگونگی پیرایش سروچهره است.
فرجام شهید علی هاشمی، شاید پس از نگارش کتاب، روشن شده است.
عکس نوشتها، جابجا هستند و بیشتر در برگ- صفحه-اینده امدهاند.
ناگفتههایی نو از آزادگان نامنویسی نشده، کم مانند است. چون خلبانان نیروی هوایی نیز دران میان بودند، افسوس که کمتر نوشتهاند یا به انان پیشنهاد نگارش داده شده است.
امید که به ناشر اگر دسترسی دارید، گفته شود.
پایدار باشید که در گسترش کتابخوانی و افزایش دانایی، می کوشید.
فرجام شهید علی هاشمی، شاید پس از نگارش کتاب، روشن شده است.
عکس نوشتها، جابجا هستند و بیشتر در برگ- صفحه-اینده امدهاند.
ناگفتههایی نو از آزادگان نامنویسی نشده، کم مانند است. چون خلبانان نیروی هوایی نیز دران میان بودند، افسوس که کمتر نوشتهاند یا به انان پیشنهاد نگارش داده شده است.
امید که به ناشر اگر دسترسی دارید، گفته شود.
پایدار باشید که در گسترش کتابخوانی و افزایش دانایی، می کوشید.
تاسف خوردم که این همه خون دادیم برای گرفتن جزیره و حفظ آن و اخرش اینقدر بد از دستش دادیم، این همه اصرار شد که عقب نشینی کنید و گوش نگرفتید و کار مفیدی هم در آن ساعات انجام ندادید! تذکر داده شد که احتمال هلی برن زیاد است، متاثر شدم آخرش به این شکل اسیر شدید به خصوص سردار هاشمی.... این کتاب میتوانست بسیار کوتاهتر شود و قسمت چگونگی از دست دادن جزیره کشش خواندن به ادم میداد ولی بقیه تکرار رفتارهای عراقیها بود و همه یکسان....
این اقا فکر کنم بچه ابادان باشه،
همش خالی بندی، دروغ، بولوف،
انگار اونها اسیر اینها بودن، غلوکردن هم حدی داره
باعراقیها دوست شده، امرونهی میکرده، اینو میخاهیم، غش کردو دهنش کف کرد،
غش کردن قابل توجیه،
ولی کف کردن دهن نمیتونه ارادی باشه،
پنجره را بریدن، زندان عوض کردن،
تاجاییکه شنیدم عراقیها همه را کتک میزدن، باکسی تعارف نداشتن،
شیر بگیر، ماست بگیر، میوه بخر، و..... هزاران خالی بندی دیگه بندی
همش خالی بندی، دروغ، بولوف،
انگار اونها اسیر اینها بودن، غلوکردن هم حدی داره
باعراقیها دوست شده، امرونهی میکرده، اینو میخاهیم، غش کردو دهنش کف کرد،
غش کردن قابل توجیه،
ولی کف کردن دهن نمیتونه ارادی باشه،
پنجره را بریدن، زندان عوض کردن،
تاجاییکه شنیدم عراقیها همه را کتک میزدن، باکسی تعارف نداشتن،
شیر بگیر، ماست بگیر، میوه بخر، و..... هزاران خالی بندی دیگه بندی
کتاب بسیار جالبی بود خاطرات تلخ و شیرین مردان گمنامی که با جانفشانی و مقاومت جانانه ازاین مرزوبوم دفاع کردند.
خاطرات خیلی روان به رشته تحریر درآمده، آنقدر برایم جلب و جذاب بود 3 روزه خواندم. ما مدیون عزیزانی هستیم که مردانه جنگیدند، مجروح، جانباز یا شهید شدند و دراسارت با صبوری، مقاومت و پایمردی انسانیت و اخلاق را به میزبانان بی اخلاقشان یاددادند.
خداوند امثال این بزرگواران را برای کشورمان حفظ کند. آمین
خاطرات خیلی روان به رشته تحریر درآمده، آنقدر برایم جلب و جذاب بود 3 روزه خواندم. ما مدیون عزیزانی هستیم که مردانه جنگیدند، مجروح، جانباز یا شهید شدند و دراسارت با صبوری، مقاومت و پایمردی انسانیت و اخلاق را به میزبانان بی اخلاقشان یاددادند.
خداوند امثال این بزرگواران را برای کشورمان حفظ کند. آمین
خوبه ولی خب یکمی آخراش تکراریه ولی نه به حد بالایی چون همیشه نکتهای میشه پیدا کرد. ولی اون آخره آخرش که گفتن ایرانی هارو بعد سالها اسارت و رنج میارن لب مرز برای مبادله و برای تضعیف روحیه دوباره برشون میگردونن من بسیار متاثر شدم و واقعا ناراحت کننده اس. از اونجایی که کتاب کاملا مستنده گزینه خوبی برای خواندن ولی پیشنهاد میکنم ابتدا من زندهام رو بخونید.
تشکر از قلم روان نویسنده محترم همچنین دلاوریهای سرداران دفاع مقدس در جبهه و دوران اسارت
بسیار کتاب جذاب و گیرایی بود با توجه به اینکه قبلش کتاب (پایی که جاماند) را خوانده بودم و چقدر همزمان بودن این دو اتفاق جذاب و شنیدنی بود یکی روایت در ستاد سپاه و دیگری در خط مقدم جزیره
یاد و خاطره شهید والامقام سردار علی هاشمی گرامی
بسیار کتاب جذاب و گیرایی بود با توجه به اینکه قبلش کتاب (پایی که جاماند) را خوانده بودم و چقدر همزمان بودن این دو اتفاق جذاب و شنیدنی بود یکی روایت در ستاد سپاه و دیگری در خط مقدم جزیره
یاد و خاطره شهید والامقام سردار علی هاشمی گرامی
همرزم شهید علی هاشمی، که در میان بنیانگذاران قرارگاه سری نصرت بودند. در حمله هلی بردی عراق به جزیره و قرارگاه، شهید علی هاشمی مفقود و سردار گرجی زاده، اسیر میشود.
این کتاب از حمله عراق آغاز و با آزادی سردار به پایان میرسد. از جمله کتابهای خاطرات اسرای ایرانی جنگ تحمیلی است که به علاقمندان حوزه دفاع مقدس توصیه میشود.
این کتاب از حمله عراق آغاز و با آزادی سردار به پایان میرسد. از جمله کتابهای خاطرات اسرای ایرانی جنگ تحمیلی است که به علاقمندان حوزه دفاع مقدس توصیه میشود.
جزو کتابهای فاخر دفاع مقدس و اسرای عزیزمان نمیتواند باشد. گرچه سردار عزیز گرجی زاده در تحمل اسارت رنجهای بسیار برده است، کمتر جایی از کتاب آکنده از حماسه و غرور است. بسیاری از رفتارهایی که از زبان اسیر عزیز ذکر شد، جای افتخار ندارد.
ضمنا این کتاب تقریظی از رهبر انقلاب ندارد، که مهر تاییدی است بر اصالت معنوی اثر
ضمنا این کتاب تقریظی از رهبر انقلاب ندارد، که مهر تاییدی است بر اصالت معنوی اثر
عجباااا!!!!! صد رحمت به فیلم هندی و کتابهای هری پاتر!!! اینجوری که ایشان روایت فرمودهاند انگار اسارتشون هتل بوده و همش بخور بخور و صفا و... و دعاهاشون هم از تیر و توپ موثرتر و به هرکی زده طرف بلند نشده!!! برادر عزیز اسیر ایرانی هزاران نفر بودند یکی مثل شما تعریف نکرده خاطراتش رو.