نقد، بررسی و نظرات کتاب شام مخصوص - هرمان کخ
3.6
302 رای
مرتبسازی: پیشفرض
Amir King
۱۴۰۰/۰۵/۱۶
62
مهمترین نکته کتاب که بنظرم باعث معروفیت کتاب شده، سبک متفاوت داستان نویسی نویسنده بود که موضوع کوتاهی رو به قسمتهای زیادی تقسیم کرده بود و داستانکهای بی ربطی رو جوری به داستان اصل متصل کرد که خواننده هر دفعه تو این دام بیافته که اگه این داستان فرعی رو نخواند، شاید قسمتی از معمای قضیه رو درست متوجه نمیشود و خواننده رو به صورت دیوانه واری ترغیب میکنه که خط به خط کتاب رو بخواند. ولی در مقابل محتوای داستان دارای ریتم از هم گسسته و اطلاعات ناقص راجع به محیط و افراد و همچنین بدترین قسمت که پایان داستان رو در خلاصهترین حالت ممکن و بدون پاسخ به سوالات مطروحه توسط خواننده به پایان میرسونه. در زمینه طرح اصلی داستان هم نوآوری خاصی نداشته و از الگوی تغییر نگرش به کارکترها در روند داستان استفاده کرده. در کل بخوام پیشنهاد بدم، میگم فقط افرادی که در زمینه نویسندگی فعالیت میکنن یا علاقه دارند در این زمینه فعالیت کنند، کتاب را بخوانند و کسانی که دنبال یه کتاب خوب با پایان واضح و حس دریافتی خوب میگردند توصیه نمیکنم. ممنون از کتابراه که این کتاب رو بصورت هدیه در اختیار کاربران قرار داد.
کتاب به طور کلی خوب نیست کتاب شروع خوبی دارد تا حدود پنج شش قسمت اول ولی از این جا تا اواسط کتاب کاملا سردرگم هست قصد نویسنده شخصیت پردازی و آشنا شدن با شخصیتها بوده که نه تنها به این مهم دست نیافته بلکه بسیار ضعیف هم عمل کرده
از اواسط تا مقداری بعد از آن تازه با داستان اصلی سروکار پیدا میکنیم اما دوباره نویسنده سردرگم میشود.
و اما بهترین قسمت کتاب پایان بندی آن هست که یک سر و گردن از تمام قسمتهای کتاب بالاتر است.
مهمترین ترفند نویسنده Flash back زدنهایی به گذشته است که گاهی اوقات در این کار ضعیف عمل کرده تنها قصد او از برگشت به گذشته شخصیت پردازی بوده ولی به جای این کار راجع به موضوعات متعدد از قبیل نژاد پرستی، فرهنگ هلند، تربیت کودکان، حسادت، خوشبختی و کلی موضوع دیگر نظریه پردازی کرده و خواننده را از بدنه اصلی دور میکند
تنها نقطه قوت داستان: زاویه دید راوی و پایان بندی آن است که همه اینها را میتوانست در کمتر از صد صفحه شرح دهد که کتاب خواندنی هم میشد.
ترجمه هم فکر میکنم خوب بود و مشکلی نداشت
و مهم تر از همه اینکه کتاب پر از غلط تایپی و املایی است که اصلا در خور این اپلیکیشن نیست
از اواسط تا مقداری بعد از آن تازه با داستان اصلی سروکار پیدا میکنیم اما دوباره نویسنده سردرگم میشود.
و اما بهترین قسمت کتاب پایان بندی آن هست که یک سر و گردن از تمام قسمتهای کتاب بالاتر است.
مهمترین ترفند نویسنده Flash back زدنهایی به گذشته است که گاهی اوقات در این کار ضعیف عمل کرده تنها قصد او از برگشت به گذشته شخصیت پردازی بوده ولی به جای این کار راجع به موضوعات متعدد از قبیل نژاد پرستی، فرهنگ هلند، تربیت کودکان، حسادت، خوشبختی و کلی موضوع دیگر نظریه پردازی کرده و خواننده را از بدنه اصلی دور میکند
تنها نقطه قوت داستان: زاویه دید راوی و پایان بندی آن است که همه اینها را میتوانست در کمتر از صد صفحه شرح دهد که کتاب خواندنی هم میشد.
ترجمه هم فکر میکنم خوب بود و مشکلی نداشت
و مهم تر از همه اینکه کتاب پر از غلط تایپی و املایی است که اصلا در خور این اپلیکیشن نیست
ضعیف در فرم و محتوا
*ممکن است از نظر بعضیها، بعضی قسمتهای نوشتهام اسپویل محسوب شود. *
راوی قرار است مثلا یک جور آدم روشن فکر باشد که دیدی انتقادی به همه کس و همه چیز دارد، و مثلا از سطحی بودن ارزشهای جامعه و آدمهای اطرافش رنج میبرد؛ و گاهی هم با آن مبارزه میکند؛ اما آدم لمپن و خود پرستی از آب در آمده است که هر از گاهی بی دلیل با مشتی یا فحشی حوالهی کسی میکند. حتی یک جمله یا توصیف مثبت در کتاب در مورد کسی یا چیزی وجود ندارد جز در مورد راوی یا هم سر یا پسرش. همهی آدمهای دیگر داستان قرار است احمق و نفهم و عوضی و قابل تحقیر باشند، -حتی بدون این که خیلی وقتها بفهمیم دقیقا از چه نظر احمق و عوضی هستند- غیر از راوی و هم سر و پسرش، -که از قضا ظاهرا عوضیترین آدمهای داستان اند! -.
از اینها که بگذریم هیچ چیز داستان با غقل جور در نمیآید، چه تناسبی هست بین شام در یک رستوران گران قیمت و بحث در مورد چنین موضوعی؟ نویسنده خواسته است یک جور روایت موازی بین شام کذایی و اتفاق اصلی داستان برقرار کند ولی نتیجه شده است موقعیتهای تصنعی، شخصیتهای توأمان باور ناپذیر و دوست نداشتنی (بلکه لج درآر!)، واکنشهای اغراق شده و چرند، و داستانی که هر چه جلو تر میرود احمقانه تر و فرسایشی تر میشود، و ماجرای اصلی که تازه از نیمهی کتاب شروع، و در نهایت شتاب زده و شل و ول جمع میشود، با لحنی که بعضی جاها که گویا قرار است قدری طنز باشد. اینها را بگذارید کنار اینکه راوی مثلا صد باری یادآوری میکند که همسرش چقدر باهوش است و شخصیتش چنان است، و چقدر بودن در کنارش برایش آرامش بخش است و غیره و غیره.
اما بدترین جنبهی داستان پایان و پیام آن است؛ در این زمانه داستانها و فیلمها و غیره و غیرهی ضد اخ
*ممکن است از نظر بعضیها، بعضی قسمتهای نوشتهام اسپویل محسوب شود. *
راوی قرار است مثلا یک جور آدم روشن فکر باشد که دیدی انتقادی به همه کس و همه چیز دارد، و مثلا از سطحی بودن ارزشهای جامعه و آدمهای اطرافش رنج میبرد؛ و گاهی هم با آن مبارزه میکند؛ اما آدم لمپن و خود پرستی از آب در آمده است که هر از گاهی بی دلیل با مشتی یا فحشی حوالهی کسی میکند. حتی یک جمله یا توصیف مثبت در کتاب در مورد کسی یا چیزی وجود ندارد جز در مورد راوی یا هم سر یا پسرش. همهی آدمهای دیگر داستان قرار است احمق و نفهم و عوضی و قابل تحقیر باشند، -حتی بدون این که خیلی وقتها بفهمیم دقیقا از چه نظر احمق و عوضی هستند- غیر از راوی و هم سر و پسرش، -که از قضا ظاهرا عوضیترین آدمهای داستان اند! -.
از اینها که بگذریم هیچ چیز داستان با غقل جور در نمیآید، چه تناسبی هست بین شام در یک رستوران گران قیمت و بحث در مورد چنین موضوعی؟ نویسنده خواسته است یک جور روایت موازی بین شام کذایی و اتفاق اصلی داستان برقرار کند ولی نتیجه شده است موقعیتهای تصنعی، شخصیتهای توأمان باور ناپذیر و دوست نداشتنی (بلکه لج درآر!)، واکنشهای اغراق شده و چرند، و داستانی که هر چه جلو تر میرود احمقانه تر و فرسایشی تر میشود، و ماجرای اصلی که تازه از نیمهی کتاب شروع، و در نهایت شتاب زده و شل و ول جمع میشود، با لحنی که بعضی جاها که گویا قرار است قدری طنز باشد. اینها را بگذارید کنار اینکه راوی مثلا صد باری یادآوری میکند که همسرش چقدر باهوش است و شخصیتش چنان است، و چقدر بودن در کنارش برایش آرامش بخش است و غیره و غیره.
اما بدترین جنبهی داستان پایان و پیام آن است؛ در این زمانه داستانها و فیلمها و غیره و غیرهی ضد اخ
سبک داستان جالب بود که در یک رستوران مجلل رخ میداد ولی خسته کننده هم میشد. جالبی چون به زیر و بمهای همه چیز اشاره میکرد. مرتب فلش بک داشت تا از یک فرم شدن خارج شود. پیام داستان نژادپرستی در اروپا. زندگی افسردهای روانی که هم ژنتیکی است که روی پسرش اثر کرد و هم تاثیرگذار که روی همسرش. کثافت کاری سیاست مداران. پایان شاید ضعیف به نظر برسد که همین جلوه نگاه نویسنده بود. قطعا شخصیتهای کتاب طوری بودند که نمیشد از آنها انتظار رفتاری انسانی داشت. اما به زنان قصه خوب پرداخته نشده بود که نقطه ضعف کتاب است. و طبق معمول کتاب راه مملو از غلطهای تایپی و ویرایشی.
خوندن این کتاب فقط با اعصابم بازى کرد چون پر از اتفاقاتى بود که عملا هیچ تاثیرى روى روند داستان نداشتن و فقط تا مدتى فکرمو مشغول میکردن که چرا این اتفاق رو نویسنده تو داستان جا داده و بعد که میفهمیدم مثل اکثر صفحات کتاب بیهوده اورده شده حس خیلى بدى بهم دست میداد. طورى که فقط تا بیمار شدن کلر رو تونستم بخونم و اصلا دلم نخواست کتاب رو تموم کنم. داستانى از هم گسیخته و پر از مطالب بیهوده و توضیحات اضافى بیش از حد و در عوض اشاره نکردن به جزییاتى که لازمه گفته بشه. اصلا این کتاب و دوست نداشتم.
ترجیح میدهم که از داستان هیچ چیزی بیان نکنم و فقط به این بسنده کنم که تصویر سازی بسیار قوی و نوشتهای روان و پر از ریزبینیهایی که بیشتر مواقع آنهارا میبینیم و از کنارآنها به سادگی عبورمیکنیم را به طرزی زیبا وهوشمندانه آراسته و بیان میکند به راستی که لایق دریافت جوایزی بیش از این هم بوده است اما برای من نکته قابل توجه آن آموزشی است که در رفتار با همسر به یک مرد بدون هیچ امر و نهیی میآموزد کاش این کتاب از دروس دانشگاهی یا اجباری برای آموزشهای قبل از ازدواج جوانان میبود.
نمیدونم چی بگم
یعنی اصلا نمیدونم پشت نوشتن این کتاب چه هدفی باشه
نه اینکه کتاب بدی باشه
میشه گفت کتاب متفاوتی بود 😅
انقدری که دلم میخواد همین الان نویسندشو ببینم بپرسم چه پیامی رو میخواسته منتقل کنه
چون محتوای کتاب داره با روح و روانم بازی میکنه
اسپویل*
به نظرم اون خانواده اصلا خوشبخت به نظر نمیومدن
چون نمیدونن اون بچه شونزده ساله رو به چه شکلی نابود کردن، اگه این داستان واقعی بود، وقتی بچه بزرگ میشد، چه بلایی سرش میومد؟ برای داشتن که خوشبختی پوشالی؟؟
یعنی اصلا نمیدونم پشت نوشتن این کتاب چه هدفی باشه
نه اینکه کتاب بدی باشه
میشه گفت کتاب متفاوتی بود 😅
انقدری که دلم میخواد همین الان نویسندشو ببینم بپرسم چه پیامی رو میخواسته منتقل کنه
چون محتوای کتاب داره با روح و روانم بازی میکنه
اسپویل*
به نظرم اون خانواده اصلا خوشبخت به نظر نمیومدن
چون نمیدونن اون بچه شونزده ساله رو به چه شکلی نابود کردن، اگه این داستان واقعی بود، وقتی بچه بزرگ میشد، چه بلایی سرش میومد؟ برای داشتن که خوشبختی پوشالی؟؟
از نظر من که خیلی داستان خوب و تامل برانگیز و با دیدی روانکاوانه بود. اینکه اکثر اوقات ما خود را شخصی کامل و بی نقص میبینم و این دیگران هستندکه انبوهی از اشتباهات دارند ولی غافلیم از اینکه شاید ما ان ادم اشتباهی باشیم و تمام ایرادهایی که در دیگران میبینیم در حقیقت ایرادات ما باشد. برای خواندن این داستان باید به داستانهایی که تقریبا تمام داستان از واگویهها و افکار اول شخص نقل میشود علاقمند باشید وگرنه رمان برایتان خسته کننده خواهد بود.
سبک نویسنده متفاوت و خاصه اما چند مشکل واضح داره که خیلی به چشم میاد. مثلا از غذای اصلی به بعد داستان کاملا گیج کننده میشه و خط مشی مشخصی نداره. گزاف گویی زیاد داره و حوصله سر بر میشه بعضی جاها.
اما از یه زاویه جدید داستان رو بیان میکنه ینی از دید والدین و این متفاوته، به نویسنده پیشنهاد میکنم یه سری به شرایط جوونای زندانی ایران هم بزنه بنظرم خیلی محافظه کارانه برخورد کرده با قضیه...
اما از یه زاویه جدید داستان رو بیان میکنه ینی از دید والدین و این متفاوته، به نویسنده پیشنهاد میکنم یه سری به شرایط جوونای زندانی ایران هم بزنه بنظرم خیلی محافظه کارانه برخورد کرده با قضیه...
خیلی طول کشید تا تمومش کنم، راستش نمیدونم چی بگم، شاید ما عادت داریم همیشه تو فیلم یا داستان، جنایتکار به سزای عملش برسه
ولی در واقعیت هممون میدونیم که خیلی از این جنایتکاران هیچ وقت شناسایی نشدن و خیلی عادی به زندگیشون برگشتن. برای همین این کتاب خوشایندمون نیست، ولی یه موضوع مهم تو کتاب همین بود که واقعیت زندگی رو بدون اغراق نشون میداد، غیر از این مسئله، کتاب رو زیاد دوست نداشتم و جذابیتش کم بود برام.
ولی در واقعیت هممون میدونیم که خیلی از این جنایتکاران هیچ وقت شناسایی نشدن و خیلی عادی به زندگیشون برگشتن. برای همین این کتاب خوشایندمون نیست، ولی یه موضوع مهم تو کتاب همین بود که واقعیت زندگی رو بدون اغراق نشون میداد، غیر از این مسئله، کتاب رو زیاد دوست نداشتم و جذابیتش کم بود برام.
بسیار جالب بود
فلش بکهای به موقع و بیان احساسات درونی شخصیت اول داستان بسیار گیرا بود
... هشدار اسپویل...
و در مورد نظر دوستانی که فرمودن از شخصیت اصلی متنفر شدند باید بگم منظور نویسنده هم همین بوده، او یک شخص دارای اختلالات روانی بیمارگونه را نمایش داده که این بیماری به فرزندش هم به ارث رسیده
کما اینکه افرادی بدون اختلال روانی هم ممکن هست در شرایط مشابه این شخص رفتار مشابهی از خودشان بروز بدهند
فلش بکهای به موقع و بیان احساسات درونی شخصیت اول داستان بسیار گیرا بود
... هشدار اسپویل...
و در مورد نظر دوستانی که فرمودن از شخصیت اصلی متنفر شدند باید بگم منظور نویسنده هم همین بوده، او یک شخص دارای اختلالات روانی بیمارگونه را نمایش داده که این بیماری به فرزندش هم به ارث رسیده
کما اینکه افرادی بدون اختلال روانی هم ممکن هست در شرایط مشابه این شخص رفتار مشابهی از خودشان بروز بدهند
راوی داستان بسیار منزجر کننده تر از برادرش بود، واقعا نمیفهمم این همه تنفر در افکار و گفتار چطور میتونه از اون شخص بهتری بسازه؟! از این قبیل آدمها البته توی جامعه کم نیستن که به نسبت آدمهای موفق خودشون رو برتر و بهتر میدونن که مثلا ما متظاهر نیستیم ولی بیشتر از تنفرشون سرچشمه میگیره تا سادگی و بی آلایشی!
به نظر من در کل بسیار متوسط بود کتاب.
به نظر من در کل بسیار متوسط بود کتاب.
سلام به نظر منم کتاب خوبی نبود وقتی آخرش اون شکلی تموم شد و به بهانه عشق و خوشبختی چنین جنایتی نادیده گرفته شد واقعا حالم بد شد. پسر کپی پدر. پسری که چندین بار شاهد رفتارهای خشونت بار پدرش بوده. خدارو شکر که در فرهنگ ایرانی قول معروفی داریم که میگه: عزیز دار و ادب دار . عشق به فرزند نباید باعث بشه اجازه بدیم هر کاری بکنه.
از نظر داستانی موضوع جالبی داشت ولی عجیبه در چنین وضعیتی که در این خانواده بوجود اومده چطور در پایان و نتیجه گیری نهایی احساس خانواده خوشبخت رو راوی داشت؟ بنظرم اوج نژاد پرستی و خودخواهی رو به نمایش گذاشته بود. شاید هم فرهنگ اروپایی. خیلی جالب بود که تازه راوی، معلم تاریخ بود و نقد داشت به سانسور فضای جامعه نسبت به موضوع فلسطین و خاورمیانه و...
بنظرم زندگی و رفتارهای یک پدر رو که مشکل روانی داشت و باعث تاثیر روی خانوادهاش شد رو خوب به تصویر کشیده بود.
اینکه اگر مشکلی داریم بهتره بجای فرار از مشکل به فکر درمان باشیم وگرنه درگیر مشکلات خیلی بیشتری میشیم که غیرقابل جبرانه.
بنظرم جالب بود و آخر داستان جمله خانواده خوشبخت خیلی جای تفکر داشت.
مرسی از کتاب راه و نویسنده
اینکه اگر مشکلی داریم بهتره بجای فرار از مشکل به فکر درمان باشیم وگرنه درگیر مشکلات خیلی بیشتری میشیم که غیرقابل جبرانه.
بنظرم جالب بود و آخر داستان جمله خانواده خوشبخت خیلی جای تفکر داشت.
مرسی از کتاب راه و نویسنده
سلام این کتاب بخوبی ماجرای زندگی یک بیمار روانی رو به تصویر میکشد که جدای از دید بیمار نسبت به اطراف وعقایدش نشون میده که اطرافیان یک بیمار روان پریش هم خودشون یکجور بیمار هستند و هیچ آدمی در مقام قضاوت کامل نیست خصوصا اگه پای منافع شخصی در میان باشه این کتاب به خوبی این تضاد درونی انسانها رو به تصویر کشیده
کتاب خوب و متفاوتی بودین کتاب نشون میده شخصی که احساس با فرهنگی و ریز بین و توجه به تمام ابعاد عاطفی و احساسی ومسئولیت نسبت به خانواده خودش داره از پایه واساس متزلزل و خراب است و همین موردهای پیش و پا افتاده باعث شکل گرفتن یه روحیه خوب با تمام ناهنجاریها در آرامش و باعث به هلاکت رسیدن خانواده و اطرافیان میشود
کتاب شروع خوبی داشت ولی در ادامه گیج کننده شد و شما رو با سوالات و ابهامات تنها میزاره. پایانش هم بسیار کوتاه و ناقصه به نظرم. اگر میخواین برای لذت کتاب بخونید اصلا پیشنهاد نمیکنم. اما اگه درمورد سبکهای مختلف کنجکاو هستین یا نویسنده اید یا سلیقه خاصی دارین فکر کنم برای شما مطلوب باشه.
کتاب خیلی ضعیفی بود به نظرم
من که به هیچ عنوان ترغیب نمیشدم که بخوام کتاب رو ادامه بدم به خاطر همین خیلی طول کشید تا تمومش کنم تصویر سازی داستان اصلا خوب نبود به غیر از بابت دیگه نمیتونستم بقیه شخصیتهای داستان و تصور کنم
خاطراتی هم که وسط رستوران اضافه میکرد خیلی گیج کننده بود
من که به هیچ عنوان ترغیب نمیشدم که بخوام کتاب رو ادامه بدم به خاطر همین خیلی طول کشید تا تمومش کنم تصویر سازی داستان اصلا خوب نبود به غیر از بابت دیگه نمیتونستم بقیه شخصیتهای داستان و تصور کنم
خاطراتی هم که وسط رستوران اضافه میکرد خیلی گیج کننده بود
کتاب جالبی بود. از ان دسته نوشتههایی که باعث بروز کشمکش درونی در خواننده میشود. باعث میشود احساسات خواننده جریحه دار شود و چیزی را که قهرمانان داستان خوب تصورش میکنند از دید خواننده منزجر کننده باشد. به هر حال کتابهایی که با احساسات انسانها بازی کنند در رده کتابهای خوب دسته بندی میشوند.
به نظرم از جهت فرهنگ خودشون که نژادپرستن و کمتر شاید اعتراف میکنند نویسنده خیلی ماهرانه این خودخواهی را به عشق نسبت داده و کاملا جامعه غربی و دیدگاه سیاستمدارها شون را به نقد کشیده
شاید اگر کسی کورکورانه حمایت کنه از فرهنگ غرب لازم باشه بدون تعصب و صبورانه این کتاب را مطالعه کنه. من خوشم نیومد
شاید اگر کسی کورکورانه حمایت کنه از فرهنگ غرب لازم باشه بدون تعصب و صبورانه این کتاب را مطالعه کنه. من خوشم نیومد
هر صحنهای با جزئیات کامل توضیح داده شده بود ک ب راحتی میشد تصورش کرد حتی نورها و سایه هارو.. حتی لحظه غذا خوردن کاراکترهای داستان رو.. ولی پایانش اصلا حرفهای تمام نشد انگار فصل پایانی نویسنده خسته شده و فقط خواسته تموم کنه کتاب رو و کاملا جذابیت فصلهای گذشته رو از بین برد...