نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی ناطور دشت - جی. دی. سلینجر
4.1
159 رای
مرتبسازی: پیشفرض
کتابی از پرچانگیهای دوست داشتنی یک نویسنده
بگذارید اول از عیب کتاب بگویم، این کتاب برای سال ۱۹۵۱ است و از آثار آن موقع آمریکا و چه بسا پیش از آن سخن به میان میآورد که بسیار بسیار متفاوت با حال حاضر است، و کتاب نقد جهان پیرامون نویسنده است و تاریخ این نقد برای حال حاضر پوسیده و رنگ و رو رفته است، از نقد بر سینما و هالیوود تا حتی مدارس و نوع تدریس، از جامعه همیشه مریض و نادان، همه و همه...
نویسندههایی هستند که نظر خود را درباره جهان بی چون چرا ارائه میکنند، یعنی وقتی که یک نویسنده میگوید فیلمهای هالیوود همه مزخرف است یا دنیا همه پر از پلیدی است، و اینها را همه بدون چون و چرا میگوید، همیشه کسانی پیدا میشوند که از صمیم قلب با تو موافق باشند و این کتابها در عین حال که فقط دارند مزخرف میگویند، محبوب و معروف میشوند. به نظر من که اگر صادقانه از خود نویسنده هم بپرسیم، میگوید اینها همه یک سری مزخرف بود که من آن موقع گفتم و مردم خوششان آمد.
و این صلابت کتاب، همه در تضاد با فلسفه افلاطون است، فیلسوفی که از عدم قطعیت مینالد و خیر و شر را به چالش میکشد.
اما همهی اینها، فضای فکری نویسنده را به خوبی نشان میداد و من را برای ورود به آن هدایت میکرد، از طرفی بعضی از سخنان کتاب واقعاً متفکرانه و قابل تأمل بود و هیچگاه در یک موضوع آنقدر زیاده روی نمیکرد که ملال آور شود.
همهی اینها و گویندگی بسیار خوب و جذاب آرمان سلطان زاده میشود نقاط عطف کتاب.
به نظر من ما هر چقدر هم تلاش کنیم، مخاطب هدف این کتاب جامعه غرب و مخصوصاً آمریکا است.
در نهایت با همهی این موارد و حجم کم کتاب, من شنیدن این کتاب را به همهی کسانی که با فضای غرب اندک آشنایی دارند یا علاقه مندند توصیه میکنم اما اجبار نه.
بگذارید اول از عیب کتاب بگویم، این کتاب برای سال ۱۹۵۱ است و از آثار آن موقع آمریکا و چه بسا پیش از آن سخن به میان میآورد که بسیار بسیار متفاوت با حال حاضر است، و کتاب نقد جهان پیرامون نویسنده است و تاریخ این نقد برای حال حاضر پوسیده و رنگ و رو رفته است، از نقد بر سینما و هالیوود تا حتی مدارس و نوع تدریس، از جامعه همیشه مریض و نادان، همه و همه...
نویسندههایی هستند که نظر خود را درباره جهان بی چون چرا ارائه میکنند، یعنی وقتی که یک نویسنده میگوید فیلمهای هالیوود همه مزخرف است یا دنیا همه پر از پلیدی است، و اینها را همه بدون چون و چرا میگوید، همیشه کسانی پیدا میشوند که از صمیم قلب با تو موافق باشند و این کتابها در عین حال که فقط دارند مزخرف میگویند، محبوب و معروف میشوند. به نظر من که اگر صادقانه از خود نویسنده هم بپرسیم، میگوید اینها همه یک سری مزخرف بود که من آن موقع گفتم و مردم خوششان آمد.
و این صلابت کتاب، همه در تضاد با فلسفه افلاطون است، فیلسوفی که از عدم قطعیت مینالد و خیر و شر را به چالش میکشد.
اما همهی اینها، فضای فکری نویسنده را به خوبی نشان میداد و من را برای ورود به آن هدایت میکرد، از طرفی بعضی از سخنان کتاب واقعاً متفکرانه و قابل تأمل بود و هیچگاه در یک موضوع آنقدر زیاده روی نمیکرد که ملال آور شود.
همهی اینها و گویندگی بسیار خوب و جذاب آرمان سلطان زاده میشود نقاط عطف کتاب.
به نظر من ما هر چقدر هم تلاش کنیم، مخاطب هدف این کتاب جامعه غرب و مخصوصاً آمریکا است.
در نهایت با همهی این موارد و حجم کم کتاب, من شنیدن این کتاب را به همهی کسانی که با فضای غرب اندک آشنایی دارند یا علاقه مندند توصیه میکنم اما اجبار نه.
شاید اگر این کتاب صوتی نبود در وهله اول نصفه رهاش میکردم ولی با گویش فوق العاده استاد سلطان زاده کتابو تا انتها گوش دادم و همین باعث شد که به فکر فرو برم و دوباره کتابو گوش بدم به نظرم منظور نویسنده از ناطور دشت شخص هولدن کالفید که دوست نداره بچهها وارد دنیای ادم بزرگها بشن همون طور که خودش میگه هر بچهای به پرتگاه رسید من اونو بگیرمو ناطور دشت باشم به نظرم هولدن به خاطره اتفاقی که در کودکیش افتاده نسبت به همه ادم بزرگها دچار بدبینی شده و همه اونارو حقه باز میدونه چون نویسنده یک جا خیلی ظریف اشاره کرده در فصل ٢٤ وقتی هولدن منزل اقای انتولینی هستش نسبت به اون دچار ترس میشه و میگه من از بچگیم تا الان ٢٠ بار این شرایط تجربه کردم
ولی در کل کتاب ناطور دشت خیلی متفاوت بود نسبت به کتابهایی که تا امروز مطالعه کرده بودم ممنونم از تیم خوب کتابراه
ولی در کل کتاب ناطور دشت خیلی متفاوت بود نسبت به کتابهایی که تا امروز مطالعه کرده بودم ممنونم از تیم خوب کتابراه
این کتاب درباره نفرت است، درباره حس گریزانى از ظواهر معقول زندگى، حس دانستن پوچى و فریب بسیارى از ارتباطاط و ملاحضات اجتماعى در رفتار ناخودآگاه انسان در جامعه خودش... اگر کتاب "ساندویچ ژامبون " بوکوفسکى رو خونده باشید و خوشتون اومده باشه قطعاً این اثر هم شما رو راضى خواهد کرد. جالبه که زمان مورد بحث هر دو کتاب دهه ٣٠ تا ٦٠ آمریکاست، یعنى اوج کاپیتالیسم و فردگرایى در تمامى دورانها و خب براى افرادى از اون جامعه که حساس بودند و متفکر، این چیزى جز افول بشرى و انحطاط انسانى نبوده و تداوم اون تفکر حالا اختاپوسى رو شکل داده که على رغم افسردگى بسیار متوحش و متوقع شده و جز دست و پاهاى بزرگ خودش رو نمیبینه. به قول جمله اى از همین کتاب: "به اندازه یک گرگ وحشى مهربان بود".... .
پیشنهاد میکنم نقد مجله تایم در مورد این کتابو بخونید.
لطفا برای کتابهای کتاب راه گروه سنی مشخص کنید که کتابهای اینچنیتی رو هر کسی در هر سنی نخونه
اصل هدف این نویسنده به نظرم در کنار نشان دادن روحیات و طرز فکر یه نوجوان آمریکایی این بود که
وقتی یه نوجوان در سنین کم به خاطر فضای فاسد موجود در جامعه و مدرسه و حتی خانواده حتی قبل از بلوغش متوجه چیزایی میشه که متناسب با سنش نیستند
چقدر ممکنه حتی یه نوجوان پاک و معصوم و باهوشی مثل اونو دچار سردرگمی و عذاب بکنه و تمرکزشو روی چیزایی ببره که رشد و تکامل اونو تحت الشعاع خودش قرار بده.
این کتاب نشون میده که چرا سند 2030 مناسب کشور ما نیست
و چقدر لازمه که والدبن در مورد تربیت جنسی کودکشون از لحاظ رعایت کردن خیلی چیزا مقابلش هشیار باشن.
مورد بعدی این که
من دیدم چطور اکثر مردمشون وقتی چیزی ندارن که خلاهای وجودشونو باهاش پر بکنند به سمت سیگارو قمار و شراب و روابط خارج از چهارچوب اخلاق روی میارن تا شاد بشن و باز هم ته دلشون افسرده هستن.
چرا که به خاطر تحریفهای دینشون اگه بخوان به دین روی بیارن و خلاهاشونو با اون پر کنند باید عقلشونو کنار بگذارند
و اگه بخوان عاقلانه انجیل بخونند براشون قابل پذیرش نیست.
و راهی براشون نمیمونه جز وارد شدن به شادیهایی که به مرور انقدر غرقش میشن که ممکنه درگیر فساد بشن.
هولدن از همچین دنیایی که وقتی توش بزرگ بشه قراره همچین ادمی بشه نفرت داشت و به همین خاطر نمیخواست بزرگ بشه. فطرتش هنوز پاک بود و زشتیهایی که ادما توش غرق شده بودن رو میدید.
رمان پر از نقاط به فکر فرو بر بود ولی خیلی شنیدن این همه فساد و نفرتی که بهش هم راستا با هولدن پیدا میکردی مسلما لذت بخش نیست.
با
لطفا برای کتابهای کتاب راه گروه سنی مشخص کنید که کتابهای اینچنیتی رو هر کسی در هر سنی نخونه
اصل هدف این نویسنده به نظرم در کنار نشان دادن روحیات و طرز فکر یه نوجوان آمریکایی این بود که
وقتی یه نوجوان در سنین کم به خاطر فضای فاسد موجود در جامعه و مدرسه و حتی خانواده حتی قبل از بلوغش متوجه چیزایی میشه که متناسب با سنش نیستند
چقدر ممکنه حتی یه نوجوان پاک و معصوم و باهوشی مثل اونو دچار سردرگمی و عذاب بکنه و تمرکزشو روی چیزایی ببره که رشد و تکامل اونو تحت الشعاع خودش قرار بده.
این کتاب نشون میده که چرا سند 2030 مناسب کشور ما نیست
و چقدر لازمه که والدبن در مورد تربیت جنسی کودکشون از لحاظ رعایت کردن خیلی چیزا مقابلش هشیار باشن.
مورد بعدی این که
من دیدم چطور اکثر مردمشون وقتی چیزی ندارن که خلاهای وجودشونو باهاش پر بکنند به سمت سیگارو قمار و شراب و روابط خارج از چهارچوب اخلاق روی میارن تا شاد بشن و باز هم ته دلشون افسرده هستن.
چرا که به خاطر تحریفهای دینشون اگه بخوان به دین روی بیارن و خلاهاشونو با اون پر کنند باید عقلشونو کنار بگذارند
و اگه بخوان عاقلانه انجیل بخونند براشون قابل پذیرش نیست.
و راهی براشون نمیمونه جز وارد شدن به شادیهایی که به مرور انقدر غرقش میشن که ممکنه درگیر فساد بشن.
هولدن از همچین دنیایی که وقتی توش بزرگ بشه قراره همچین ادمی بشه نفرت داشت و به همین خاطر نمیخواست بزرگ بشه. فطرتش هنوز پاک بود و زشتیهایی که ادما توش غرق شده بودن رو میدید.
رمان پر از نقاط به فکر فرو بر بود ولی خیلی شنیدن این همه فساد و نفرتی که بهش هم راستا با هولدن پیدا میکردی مسلما لذت بخش نیست.
با
صدای گوینده و اجراشون عالیه. در مورد کتاب نقد مثبت زیاد خونده بودم و همین توقعم رو از کتاب بالا برده بود. ولی خب، همین که کتاب تونسته موضوع تعارضات زندگی یک نوجوان رو خوب نشون بده یعنی کتاب موفقیه. اینکه فکر کنیم مشکلات نوجوان این کتاب فقط مخصوص فضای کشورخودشه و بگیم ما از این مشکلات نداریم، ساده لوحانه و توهین به شعور مخاطبه. در همه جای دنیا نوجوان در جستجوی پذیرش در گروههای اجتماعیه و اگر به هر دلیل جایگاهی در گروههای اجتماعی موجه و مقبول پیدا نکنه، پناه میبره به گروههای مصرف کننده مواد و فساد و خلاف و... و میدونیم سرخوردگی، پرخاشگری، افسردگی، ناامیدی و افکار خودکشی در این گروه از نوجوانها زیاده.
زمانی که ۱۶ ساله بودم، یعنی حدود ۸ سال پیش درباره این رمان شنیده بودم و با اینکه چیزی دربارش نمیدونستم اما خیلی دوست داشتم بخونمش. الان بسیار خوشحالم که توی اون دوران نخوندمش و حالا که بزرگتر شدم خوندمش.
داستان جالب و قابل درکیه ولی روی روحیه نوجوونها ممکنه اثر بدی بذاره. افسردگی و احساسای هولدن کمی دیوانه وار ولی قابل فهمه چون همه توی دوره نوجوونی با غرور، شهوت، خودخواهی و خودبینی و دروغهای مختلف و... دست و پنجه نرم کردیم.
داستان جالب و قابل درکیه ولی روی روحیه نوجوونها ممکنه اثر بدی بذاره. افسردگی و احساسای هولدن کمی دیوانه وار ولی قابل فهمه چون همه توی دوره نوجوونی با غرور، شهوت، خودخواهی و خودبینی و دروغهای مختلف و... دست و پنجه نرم کردیم.
این کتاب کتاب ویژهای بود. میتوانم بگویم با کتابهای دیگری که خوانده بودم تفاوت داشت. ذهنیات یک پسر نوجوان بیشتر داستان را شکل میدهد اما یک داستان برای مخاطب نوجوان نیست. در این داستان و با این روش خاص آسیبهای اجتماعی و درد دلهای زیادی روایت میشود… یک داستان بسیار احساسی است. و البته و البته که بسیار زیبا روایت میشود. با تشکر فراوان از کتابراه
به نظر من این کتاب شباهت زیادی به کتاب ساندویچ ژامبون چارلز بوکوفسکی داشت. البته ساندویچ ژامبون به مراتب کار قوی تری بود. به طورکلی آثار ادبیات ایالات متحده شباهت های زیادی با هم دارن. معمولاً داستان بیشتر در عرض حرکت میکنه تا طول. درمجموع کتاب خوبی بود. ارزش یک بار خوندن رو داره.
دلیل شهرت زیاد کتاب رو متوجه نشدم چون داستان پیچیده و خاصی نداره. جمله خیلی خوشم میاد؛ خیلی خوشم نمیاد دائم تکرار میشه با این حال کتاب کشش داره. گویندگی آقای آرمان سلطان زاده با لحن درست و صدای زیبا هم خیلی کتاب رو جذاب کرده و دلت میخواد ببینی چی میشه؛ ارزش گوش دادن داره. مرسی از کتابراه.
کتابی که تفکرات و مشکلات یه نوجوان رو بیان میکنه.
نوجوانی که هنوز آلوده بسیاری از تغییرات جامعه نشده.
مشکلات مطرح شده خاص نوجوانهای آمریکا نیست. نقاط مشترک زیادی با مشکلات نوجوانهای خودمون داره.
داستان، جذابیت و کشش لازم رو داشت اما با صدای جناب سلطان زاده این جذابیت چندین برابر شده.
نوجوانی که هنوز آلوده بسیاری از تغییرات جامعه نشده.
مشکلات مطرح شده خاص نوجوانهای آمریکا نیست. نقاط مشترک زیادی با مشکلات نوجوانهای خودمون داره.
داستان، جذابیت و کشش لازم رو داشت اما با صدای جناب سلطان زاده این جذابیت چندین برابر شده.
من واقعا نمیدونم چرا این کتاب جزو ۱۰۰ کتاب برتر به شمار میره و یا چرا ایییین همه استقبال ازش شده، البته کتاب خوبیه. از اون کتابهایی که وقتی دست میگیری ممکنه در یک نشست تمومش کنی ولی در مقایسه با این همه شاهکار ادبیات برای من معمولی بود.
داستان تعارضات یک نوجوان امریکایی است با خودش و با جامعه ش.
کتاب برای من خیلی حکم یه فیلم هالیوودی را داشت، وقتی تمومش کردم انگار یه فیلم خوب دیدم، فقط همین.
واقعا در حد این همه تمجیدی که از این و اون براش میشنوم برای من آورده نداشت. نثر کتاب روان و گویاست و توصیفاتش دلپذیره. ترجمه عالی و مهارت اقای ارمان سلطان زاده هم در روایت کتاب اصلا نیازی به اشاره امثال من ندارد.
در هر حال حتما یک بار را بخونیدش.