نقد، بررسی و نظرات کتاب صوتی کمربند صاعقه - پرویز دوایی

مرتب‌سازی: پیش‌فرض
🌸Zahra Habibi🌸
۱۴۰۱/۶/۱۳
داستان جالبی بود انگاری داستان منو برادرم بود یاد آتیش سوزوندن‌های بچگی مون افتادم که این نشون دهنده‌ی قلم خوب نویسنده ست که تونسته این احساس رو در مخاطبش زنده کنه فقط اسم داستان رو دوست ندارم باعث شده مخاطب نتونه قبل اینکه کتاب رو بخونه یه پیش زمینه‌ای تو ذهنش داشته باشه من اول با دیدن اسم کتاب فکر کردم راجع به صاعقه و ویرانی‌هایی که ببار میاره نویسنده داستانی نوشته یا شاید کسی از برخورد صاعقه کشته شده!!! اصلا توقع نداشته راجع به پسربچه‌ای رویاپرداز باشه به هرحال خوب بود صدای راوی هم که عااالی ممنون از کتابراه
سمیرا ابراهیم پور
۱۴۰۱/۳/۲۲
داستان پسرکی کوچک که از خواهرش میخواهد برای او کمربندی با نقش صاعقه درست کند که اسم داستان نیز برگرفته از همین خواسته‌ی کودک است. کمربندی که او را به اوج خیال پردازی‌های خود میبرد و در ذهن خود با تلفیق تخیل و واقعیت انچه در صندوق خانه میبیند لحظاتی چند خود را انچنان میابد که ارزو و میلش را دارد. کوتاهی لحظات شیرین عمر و زندگی که با صدای واقعیت به پایان میرسد. صدا گذاری و فضا سازی و استعاره‌های بکار برده شده همراه با توصیفات شنیدن داستان را دو چندان لذت بخش میسازد.
همایون شیوایی
۱۴۰۰/۱۱/۵
کوتاه، سرگرم کننده، ‌و سرشار از استعاره‌های جالب. خاطرات پسر بچه ایکه برای اولین بار به آرزویی که داشته رسیده ولی فرصت بسیار کوتاهی دارد که اکامیاب باشد. شاید همین کمبود وقت نشانه کوتاه بودن آرزو یا خود زندگی باشد، که پرویز خان دوایی با جملات ساده و طولانی که سبک مخصوص خودش هست مارا بیاد خاطرات دوره کودکی و نو جوانی میاندازد! صدای گرم جناب میلاد را قبلا هم شنیده بودم، ولی برای این داستان ایکاش از صدای یک نو جوان استفاده میشد.
امیر ایرانگرد
۱۳۹۹/۳/۲
داستان قشنگی بود. رویا پردازی کودکانه از داشتن کمربندی جادویی و تلفیق رویا و واقعیت از تجسم صندوق خانه و داستان شیخ صنعان و دختر ترسا هم جالب بود. حتی تخیل از داستانهای سینما و سالن و بازارچه و عید و داستانهای شنیده شده از مادربزرگها و بعد با صدایی به حال برگشتن و خداحافظی از رویاها. راستی که کودکی و رویابافی هایش چقدر شیرین و دلنشین بود. باید خودت این رویا پردازیها و خیالبافی‌ها را کرده باشی تا داستان برایت جداب و شنیدنی شود.
ریحانه حق شناس
۱۳۹۹/۹/۱۰
توصیفات جالبی بود از حس و حال یه نوجوان و میلش به خاص بودن
این دوستانی که میگین از یک دو سه می‌ترسین
چه تصوری ازش تو ذهنتون میاد که می‌ترسین؟
به نظرم مثل صدای یه موجود فضایی که از ماه با ما حرف میزنه خیلی خیال انگیز و جالب!
با ادمای معمولی از ماه که صداشون اینجوری پخش میشه
هر تصور و ترس غیر منطقی که دارین برین تو دلش! صورت مسئله رو پاک نکنید فرار نکنید ازش
پروانه اکبری_نویسنده
۱۴۰۲/۸/۳
توصیف حس و حال یه پسر بچه که فکر میکنه میتونه با ابر قدرت بودن دنیا رو از ظلم و ستم پاک کنه، هم خوبه هم بد، خوبه چون روحیه‌ی مبارزه طلبی شو قوی میکنه، بده چون سنش که بالاتر رفت متوجه میشه ابر قدرتا آدمای سیاس هر کشورن که برای منفعت مردمشون کاری انجام نمیدن، این باعث سرخوردگی میشه چون نتونسته ابرقهرمان بشه و تبدیل میشه به یه ادم عقده‌ای و افسرده
خالد بارانی
۱۴۰۲/۱۱/۵
جلد کتاب و نام داستان با خود داستان همخونی نداشت کلا جلد کتابی آدم رو از اصل داستان پرت میکرد
پسری که میپنداشت با تقلید کردن از ظاهر هنر پیشه خودشم بتونه مثل هنرپیشه‌ها باشه و بعد از پیدا کردن لباس و شلوتر و کفش دنبال کمر بند بود و... خیال بافی میکرد
متاسفانه اصلا با داستان ارتباط برقرار نکردم
مجیدناجی
۱۴۰۳/۷/۱۴
داستان روایت سادگی و شر و شور دوران کودکانه است که با کوچکترین چیزها بینهایت خوشحال و ذوق زده میشویم. احساسات پاک و زلال کودکانه و شر و شور دوران نوجوانی ست. همه دوست داشتند قهرمان فیلم ها باشند و این با یک تیکه پارچه برای شنل یاکلاه و. میسر میگشت . یاد آن روزگاران بخیر. ممنونم از کتابراه
Kimia Omidvar
۱۴۰۱/۶/۱۳
کتاب خوبی بود، تخیلات وافکار بچگانه‌ای که همه‌ی ما روزی باتمام وجود احساسش میکردیم را با جزئیات کامل بیان کرده ولی ایرادی که به این نوشته میتوان گرفت اینکه ادبیات گفتاری از زبان یک پسربچه‌ی ۱۱ساله نبود بلکه تصور میشد نویسنده‌ای بسیار چیره دست سعی میکند به زبان یک کودک حرف بزند.
محمدرضا
۱۴۰۰/۳/۲۵
تناسب اصلا قابل قبول نبود، هر عقل سلیمی می‌فهمد که مفهوم داستان با عقل جور در نمی‌آید، برای مثال: دارد از سینما صحبت می‌کند بعد یکدفعه میره سراغ دختر و شیخ و اینجور چیزا!
اما بعضی قسمتاش خنده دار بود.
سه تا ستاره هم به خاطر گویندگی و قسمت‌های خنده دار داستان دادم.
null null
۱۳۹۹/۹/۲۱
داستانش قشنگ بود ادما هیچ وقت از داشتن رویا سیر نمیشن وقتی هم به ارزوهاشون میرسن بازم دلشون چیزای بیشتری میخواد مثلا همون ک رویاهاش کمربند بود و وقتی هم رسید بهش دلش میخواست قهمرمان هم باشه و به نظر من تموم نشدن رویا ارزو قشنگ‌ترین چیز تو زندگیه
هدیه محمدی
۱۳۹۹/۸/۷
منم با نظر سپیده موافقم. آقا شما نمیگید ما می‌ترسیم. تروخدا اون صدایی که میگه ۳ ۲ ۱ رو یه کمتر ترسناکش کنید یا اصلا اون ۳ ۲ ۱ رو نگید. من خودم همینجوریش از همه چیز بی خودی میترسم حالا چه برسه به باخودیش که دیگه سکته میزنم.
سارا شاکری
۱۳۹۹/۱/۷
از کلمات زیبا و پر معنایی استفاده شده بود و خانه‌های قدیمی را با اینکه من تا به حال تو عمرم ندیده بودند آنچنان خوب توصیف کرده بود که برایم قابل تصور بود؛ ولی داستان اصلا بنی نداشت و گی در سینه‌ام نکاشت. می‌توانست قشنگتر از این باشد.
شهرام کرمی
۱۳۹۸/۶/۱۷
یک داستان نیاز به تشبیه قابل هضم و دم دستی داره نه یه تشبیهی که باز نیاز به تفسیر، داستان پر شده بود از کلمات دور، باشه خواستی یه رویای آرتیستی رو با یک زندگی که ریشه در سنت داشت گره بزنی ولی چرا انقدر صغری و کبری
A.asgari
۱۴۰۱/۹/۱۰
کوتاه و جالب بود منو یاد خاطرات کودکی انداخت پسری با هزار ارزو و اینکه میخواد مثله هنرپیشه‌ها باشه قوی باشه و همه براش دست بزنن
به خواهر بزرگترش میگه برام کمربند مشکی درست کن که روش صاعقه باشه و اسم کتابم از همین کمربند امده جالب بود مرسی
حکیمه بابایی
۱۴۰۱/۵/۵
دنیای حریرگونه و لطیف کودکانه با رویاهایی به سبکی پر. یک صاعقه بر روی کمربند. به همین سادگی اما او را در اعماق رویاهایش می‌برد. وقتی می‌گویم رویاهایشان به سبکی پر است، همین است که به ناگه پرت می‌شوی در زمان حال و برمی گردی و می‌گویی خدافظ
صدیقه فتحی
۱۴۰۰/۱۲/۱۷
داستان جالبی بود و رابطه زیبایی که با خواهرش داشت عالی بود
دنیایی که در بچگی داشتیم و ابزار شادی که چندان گران هم نبود به یادم آورد
الان هم به بچه‌ها نگاه می‌کنم همه اشون همین طور هستند
و وجود رازی خاص همیشه هیجان انگیز است
ارسلان عابدی
۱۳۹۹/۴/۳۰
بسیار سریع حرف میزد. ولی تمام نکات ریزی که میگفت به روش‌های پیچیده‌ای به هم ربط داشت. داشت یک از رؤیا‌های بچگیش رو تعریف میکرد؛ من تقریبا تمام لحظات را فهمیدم و تصویر سازی کردم. فقط درک کردنش پیچیده است. ممنون از کتاب خوبتون.
فائقه
۱۴۰۲/۳/۲۹
بریده‌ای از کتاب
وظیفه از عشق مهمتر بود.
یه پسربچه در تخیلات خودش غرق شده و داستان جالب داره و صدای یک دو سه چیه اول کتاب پیشنهاد کی بود صدای کدوم بنده خدایی هست که استرس به شنونده‌ها میده آخه بردارید این صدا رو لطفا
Massi ,Ebi
۱۴۰۱/۸/۱۰
خیلی خوب بود از یه بچه‌ی ۱۰ ساله این همه خیال پردازی خیلی خوبه.
تشبیه صندوق خانه به سینما و اون پنجره یا سوراخ بالای دیوار به آپارات سینما خیلی قشنگ بود.
آخرم که بوی آبگوشت 😋😋😋😋
آتوسا رضایی
۱۳۹۹/۸/۲۹
خوبه ولی منم با نظر خانم سپهوند و محمدی موافقم لطفا صدای ۱ ۲ ۳ رو اگه کلا حذف کنید ممنون میشم
منم ک رویا پردازی بیش از حد میکنم میترسم الانم ۱۲ ساله هستم و برام مشکلات زیادی پیش میاد
زهره سپهوند
۱۳۹۹/۳/۳۰
خواهش میکنم این صدای اولی که میگه ۳ ۲ ۱ رو یه کم کمتر ترسناک کنید من شبا داستان‌ها رو گوش میدم واقعا میترسم
borzou farshad
۱۳۹۸/۹/۸
بسیار شیرین و دلچسب خاطره‌ای از کودکی‌اش را روایت کرده بود.... البته من نقدها و مقالاتشون رو در مجله سینما میخوندم و با نثرشون اشنا بودم برای من لذت بخش بود
الهه رحیمی
۱۴۰۳/۴/۲۵
داستان درباره تخیلات و علایق پسر بچه‌ای بود و جذابیتی نداشت. در کل مناسب رده سنی نوجوان بود و از کلمات قدیمی و ناآشنایی استفاده شده بود که نامفهوم بود.
AHOO AZAD
۱۴۰۳/۲/۲۶
غم انگیز و خیال انگیز و در عین حال صمیمانه
داستان در فضا ذهنی یه عشق سینما جریان داره و گوینده، خیلی زیبا شنونده را در طول این مسیر همراهی و هدایت می‌کند
شکوفه عوض پور
۱۴۰۱/۱۰/۱۵
خیلی داستان جالبی بووود
قشنگ می‌شد حال و هوای اون پسر بچه رو درک کرد
آرزوی داشتن کمربندی با طرح صاعقه؛ ک اونو غرق در رویاهای خودش می‌کرد
Ehsan Sadeghzadeh
۱۳۹۹/۲/۵
☆‌ صدای گوینده تخیلات نویسنده اونقدر زیاد بود که باعث شد از وسط داستان دیگه حوصله رویاپردازی‌اش رو نداشته باشم. آخرشم 😂 با یه بوی آبگوشت تموم شد.
💗Mahla 💗
۱۳۹۸/۴/۸
گوینده باید حس و حال متن و رو بهتر ایجاد میکرد
بعضی جاهاش باید با تکبر و غرور و ناراحتی و خوشحالی و اندوه خوانده میشد
Tayebe Ahmadi
۱۴۰۱/۷/۱۵
عالی بود منو برد به دنیای زیبای کودکی وآرزوهای دور ودراز که خیلیهاشون براورده هم‌نشدن دست نویسنده محترم‌درد نکنه وبا تشکر از کتابراه
مهدی رحمتی
۱۴۰۰/۱/۲۴
از نظر من موضوع خوبی نداشت من شخصا باهاش حال نکردم اگر هدف نویسنده تشبیه کردن حس و خال یک نوجوان به خاص بودن بود اصلا موفق نشد
Amir Abbas Shamsi
۱۴۰۰/۱۱/۱۰
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت عزیزانی که در گردآوری این کتاب زیبا زحمت کشیدند
داستان بسیار زیبا و جذابی است
مهسا سهرابی
۱۴۰۰/۱۰/۱۸
ذوق یک نوجوان برای داشتن یک کمربند خاص و به دنبالش خیال پردازی‌هایی که با اون کمربند بهش دست داد زیاد جالب نبود
رقیه سفیدزاده
۱۳۹۹/۵/۲۵
خوب بود.
چقدر رسیدن به آرزو تو دوران بچگی لذت داره.
کاش الان هم وقتی به چیزی میرسیم انقدر ذوق کنیم
سهیل عنایت پور
۱۳۹۸/۱۰/۲۱
صدای گوینده بسیار گیرا ودلنشین بود
میلاد صفایی
۱۳۹۸/۳/۱۲
ایا شما چیزی از این داستان آموختین؟ حتی نگارش خوبی هم نداشت، حیف زمان که روی این کتاب بگزاریم
اعظم جهان تیغ
۱۳۹۷/۱۰/۱۰
عالیه حس خوبی دارم چون هم کارهایم را انجام میدم و هم به داستان گوش میدادم ممنون از آقای تمدن
Monir Naghikhani
۱۳۹۷/۷/۳
رویا بود ورویاها همیشه شیرینند وخیال انگیز، ممنون از شما
shzamanian
۱۳۹۷/۶/۹
عالی بود هم داستان و هم گوینده که بسیار به داستان جان می‌داد پیشنهاد می‌کنم حتما گوش دهید
زهرا بهرامی
۱۴۰۲/۸/۷
صدای راوی و قلم نویسنده خوبه داستان رویاهای کودکی‌ رو توصیف می‌کنه و ماجرای خاصی نداره
مانا
۱۴۰۲/۳/۱۲
جز داستانهای کوتاه و جالب بود که خوشبختانه با صدای راوی دلنشین تر شد هر چند بسیار کوتاه بود. ممنون
سمیه شفیعی
۱۴۰۲/۱/۳۱
کتاب کمربند صاعقه برای لحظاتی منو به کودکیم برد، برام شیرین و دلپذیر بود این کتاب.
زهرا شاکر
۱۴۰۱/۱۰/۱۱
صدای گوینده و حس هایش خیلی بود
متن داستان هم خوب بود ولی داستان خاصی هم نبود. خیلی کوتاه بود
ن د ا ز ر ن د ی
۱۴۰۰/۱۱/۱۲
تصویرسازی زیبایی همراه با تخیلهای نغزی بود.
من با نگاهی همراه با خوب تجسم کردن، گوش کردم!
Elaheh Mohammadi
۱۴۰۰/۱/۱۸
داستان خوبی بود، تک تک جملاتی که گوینده به زبان می‌آورد کاملا قابل تصور بود👌👌
Parii Nafasiy
۱۳۹۹/۱۱/۵
داستان پیچیده بود ولی زیبا صدای گوینده هم عالی بود
Asal Fathi
۱۳۹۹/۱۰/۲۱
فکر میکنم داستان یه پسر حدودا یازده سالس که با یه کمربند کلی تخیل میسازه، همین
الهام انصاری
۱۳۹۸/۹/۳
صدای گوینده عالی بود ولی داستانو نفهمیدم
Veronica Sheno
۱۳۹۷/۸/۲۷
Didnt like the book. Wasnt sure where the story was taking me then all the sudden ended
میثم پیروز
۱۳۹۷/۸/۱۷
خیلی متوجه نشدم
بهاره ندیمی
۱۳۹۷/۶/۲۶
مرسی بابت کتاب‌های صوتی رایگان به خصوص کتاب‌های صوتی استودیو ماه آوا
1 2 >>